● ادبیات
فخرالسادات محتشمی پور
امشب اما من همه باورهای کودکانه ام در هم شکست . من امشب از دیار فراموشی به روزگار وقایع تلخ بازگشتم. من حالا یک مادر خشمگین هستم که خود را به در و دیوار می کوبم. خشم از آن چه بر مظلومین دربند می گذرد. در سلول هایی که از فردای کودتا پر شد تا پروژه منحوس اعتراف گیری به سرعت پیش رود و به ثمر برسد و نمایش های مسخره تلویزیونی مهیا شوند. و متحیرین حیرتشان افزون شود و متشرعین شریعت را تشکیک کنند و متوهمین در اوهام خود باقی بمانند. خشم از همه بی قانونی ها و بی مروتی ها و ستم هایی که بر عزیزانمان می رود.
کیومرث نویدی
لزوم تغییر بیچون و چراست؛ هستی اجتماعی انسان نمیتواند دیگر در این هرج و مرجی که بدان گرفتار شدهاست به سلامت از کناره بگذرد. فروریختن نظم کنونی با جنگهای منطقهای آغاز خواهد شد. بدبختی ما ایرانیان این است که ظاهرا در مرکز این جنگ قرار گرفتهایم بی این که در شروع آن لجاجی داشته باشیم.
کیومرث نویدی
آیا میتوان امید داشت که انسان با بنمایۀ حیوانی وجود خویش کنار آید و بپذیرد که نخواهد توانست خدا شود که خدا و شیطان تنیده به هم در خود اویند؟ و جز با دادن رشوه به بعد شیطانیی هستی اجتماعیاش نخواهد توانست به نفع بعد خدائی از او غنیمتی بگیرد؟ در همین آرزوها من به بعد شیطانی وجود کم رشوه ندادهام: کلکتیوهای منعطف کار، پذیرش اساس استثمار است و این مگر رشوه به سرمایه نیست؟
سیمین بهبهانی
بگذارید امروز را درباره زنی بنویسم که یکی از پیشگامان تحول در شعر ایران بود و امروز 76 سال از سالگرد تولدش می گذرد ، فروغ فرخزاد را می گویم: زنی که شاعر متولد شده بود، بی آن که در محیط شاعرانه رشد کرده یا به دانشکده ادبیات رفته باشد.
کیومرث نویدی
و سیر شتابان دارد سرعت میگیرد. سیاستمداران دروغ میگویند چرا که نمیتوانند بگویند کاری از دستشان برنمیآید و باز از مردم بخواهند به آنها رای بدهند. نوآم چامسکی انقلابی پیر مدام مردم غرقه در تب مصرف را که بمباران تبلیغاتی اندیشیدن روزمره را حتی از آنان سلب کردهاست، به خیزش و ریختن به خیابان دعوت میکند بی این که بگوید سیستم جایگزینش چیست.
کیومرث نویدی
فونهایک سقوط از آن سر بامی بود که سر دیگرش مارکسیسم و تعبیر استالنینیستی از آن باشد: این هر دو نحله «مالکیت محورند» یکی هر سد و بندی را از سر راه مالکیت برمیدارد و دیگری مالکیت خصوصی بر وسائل تولید را به کل برنمیتابد و، چه بخواهیم و چه نه، قیمت را تابع خرد بوروکرات میکند.....
کیومرث نویدی
تا اینجا تنها از گسلهائی یاد کردم که با آلودگی زیستبوم بر هستی ما و دیگر زیندگان خاک دهان گشودهاند. شاید همهی این گسلها و حتی گسل پایان منابع انرژی راه حل داشته باشند. ولی مشکل اصلی اینجاست که این گسلها در دل گسلهای جهان انسان دهان گشودهاند.
کیومرث نویدی
من با زردشت بزرگ سر مجادله دارم: ای بسا آنچه به ظاهر و در کوتاه مدت عملی از سر قصد و اختیار باشد در باطن و در بلندمدت چنان تباهیهائی به بار آورد که که با بهرههای اندک آغازین قابل قیاس نباشد؛ گو در آغاز کار نیتی خیر و مقصودمند در کار بودهباشد یعنی انگیزه از قصد و اختیار ناشی شده باشد.
کیومرث نویدی
انسان همۀ قوانین طبیعت را به بازی گرفتهاست. بیاین که خود بتواند قانون نوینی را بر طبیعت حاکم کند و یا بتواند از چارچوب قانونمندیهای طبیعت به در آید: به قول شاملوی خودمان زندانی ستمگریست که به آوای زنجیرش خو نمیکند.
کیومرث نویدی
تنها بخشی از اسطورۀ آدم و حوا که به دل من میچسبد همان وسوسۀ شیطانی آگاه شدن است. آگاهی در این اسطوره ودیعهای شیطانیست. به راستی آیا شیطان آفرینش آفریدگار را دستکاری نکردهاست؟ اگرنه این حجم عجیب و غریب مغز برای نیمهمیمونی که خلق شدهبود تا همچون دیگر جانوران بخورد و خورده شود چرا؟
کیومرث نویدی
میدانم این نوشتار خورای خوانندگان شتابزدهای نیست که پای برخی از نوشتههای سیاسی و شبه سیاسی را کامنتباران میکنند و مرا کلافه کردهاند در کنترل صفحۀ شما. دلم میخواهد ولی اگر چندتنی آن را میخوانند بیندیشند به آنچه مینویسم. بنا براین قسطی مینویسم.
من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد. زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.
نادره افشاری
من مسعود رجوی، متولد 1325در خاك پاك طبس، شمارهی شناسنامه 100هزار، در این تاریخ، یعنی در سرفصل اصلی و تاریخی انقلاب نوین ملت ایران، یا همان قیام پرشكوه و شكوهمند تاریخی 15 خرداد 1342، 17 سال بیشتر نداشتم. دانش آموز بودم. خانوادهام مذهبی بود. آقاجونم تو شهر طبس محضردار بود. دو تا داداشامو آقاجونم فرستاده بود فرنگ درس بخوانند. كاظممان را میگفتند برای ساواك كار میكند. پای آنهایی كه میگویند و اسنادش را از توی اسناد ادارهی ساواك پس از انقلاب شكوهمند اسلامی و ضد سلطنتی كشف كرده و درآوردهاند.
رضا بی شتاب
این سروده ای از سال ها پیش است که در رِثای سنگسارِ انسان، نوشته ام. کُشتن بشریت به هر شیوه و طریق، نفرت انگیز است. این بختک و کابوس کِی می رود ز یادِ جهان! امروز با شنیدن خبرِ اعدامِ شهلا جاهد، بغضی گلوی من را می خراشد و مثلِ همین آسمانِ سربی و سرد و گرفته؛ نه می بارد و نه رهایم می کند رضا بی شتاب «و آواز دادند که:سنگ دهید. هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می گریستند... پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند» [بیهقی]
سیمین بهبهانی
نامه سعیدی سیرجانی به علی خامنهای پیش از قتل توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی - شانزدهمین سالروز قتل زنده یاد سعیدی سیرجانی - چهارم آذر برابر است با سالرزو قتل ناجوانمردانه «علی اکبر سعیدی سیرجانی» نویسنده آزاداندیش و شیرین قلم ایرانی که در در چهارم آذر 1373 توسط ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در زندان کشته شد. یادش به خیر و روان اش شاد سعیدی سیرجانی که خود قتل قریب الوقوع اش را پیش بینی نمود و هرگز پاپس نکشید.
یه روز ما همه با هم بودیم.. ، ترک و رشتی و لر و اصفهانی و ... ! تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛ حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
زنگ آغاز سال تحصيلي در 110 هزار مدرسه طنين انداخت و 13 ميليون دانشآموز سال نو تحصیلی 90 ـ 1389 را آغاز ميكنند. بچه ها بیائید همه باهم، در کنار هادی خرسندی، سرودی برای بازگشائی مدارس بخوانیم؛ سرود گربه هه ! بچهها اين نقشهی جغرافياست بچهها اين قسمت اسمش آسياست شکل يک گربه در اينجا آشناست چشم اين گربه به دنبال شماست!
رضا بی شتاب
آن مرد هم پیشِ زنِ قاضی رفت و حکایتِ خود را شرح داد. زنِ قاضی گفت:برو یک تور ماهی گیری بخر و صبحِ زود وقتی قاضی می خواهد سر چشمه ی آب یرود، تو در جلوی خانه تور را روی زمین بینداز و بردار. قاضی سؤال می کند که«چکار می کنی؟»، تو هم بگو ماهی می گیرم. او می گوید:«ماهی به دریاست چرا اینجا تور می اندازی؟» تو جواب بده همان طور که اسب نر کُره دار می شود، خشکی هم ماهی دار می شود. آن مرد هم فردا صبح زود همین کار را کرد و اتفاقن همان صحبتها بین خودش و قاضی رد و بدل شد.
جواد موسوی خوزستانی
داستانی از جواد موسوی خوزستانی (پیشکش همه معترضان و منتقدان لایحه چند زنی)-25 شهریور 1389
سیمین بهبهانی
مسلمان، نامسلمان را گرفتند / به جرم بدحجابی، بد لباسی / زنان را نیز، مردان را گرفتند/ سراغ سفره ها، نفتی نیامد/ ولیکن در عوض نان راگرفتند/ یکینان خواست بردندش به زندان/ از آن بیچاره دندان را گرفتند/ یکی آفتابه دزدی گشت افشاء
اشرف علیخانی (ستاره از تهران)
چراغ آسمان خاموش
چراغ خانه ها خاموش
تمام شهر تاريك است و بس دلگير
و روز و شب ندارد فرق
چراغ خانه ها خاموش
تمام شهر تاريك است و بس دلگير
و روز و شب ندارد فرق
اسماعیل هوشیار
اینم ازروزقدس ...دیگه چی میخوای ؟ هیچی ! حالا چی شد ؟ هیچی ! قرارنبود چیزی بشه . قبلش حمله کردند به خونه کروبی وتیردرکردن و خلاصه از این حرفا..... پس موسوی کجا بود ؟ والله نزانم . میگن خواب بوده . به قول آقامون ، نصف شب که نمیشه بیانیه داد !
آریانه یاوری
واژه های نارس
کوزه های راز می ناب
وبه وسوسه های مستی ام می اندیشم
اما نمی دانم چرا کمرگاه شهررا شکسته اند
و میخانه ها را بسته اند ..
کوزه های راز می ناب
وبه وسوسه های مستی ام می اندیشم
اما نمی دانم چرا کمرگاه شهررا شکسته اند
و میخانه ها را بسته اند ..
اسماعیل هوشیار
میگویند شریعتی .....وشریعتی میگوید اسلام بدون روحانییت ...واسلام بدون روحانییت میگوید ولی فقیه هم خوب است به شرطی که آخوند نباشد و ماده این فکررا ، اگرشریعتی عمرش به این روزها میرسید حتما میدید که رهبرعقیدتی مناسبترین الگوی مناسبی است که هم اسلامی است وهم همان ولایت فقیه است وهم فاطمه زهرا الگویش است و هم میتواند هرآینه امامی دگراندیش و اسلامی ظهورکند . مهم نیست چه اسمی داشته باشد مهم این است که با همین چارچوب حرکت کند .
دوباره میسازمت وطن، اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش _ سیمین بهبهانی به قهرمان فرهنگی ایران تبدیل شده است؛ در داخل و خارج از ایران با خانم بهبهانی مانند یک قهرمان فرهنگی برخورد میکنند. فرزانه میلانی گفته است: سیمین بهبهانی مرا به یاد تی اس الیوت (شاعر منتقد آمریکایی) میاندازد؛ او در فرهنگ و ادبیات غوطهور میشود و محصول کارش نگاهی مدرن به نقش فرد، نگرانی برای دموکراسی و حقوق بشر است؛ شعر او سنتی است اما چشمانداز و شخصیت شعری او کاملا مترقی است.
ج. آزاد
نگهبانان و برخی از مسئولین زندان او را خیلی خوب می شناختند، بعضی از آنها که آشنا تر بودند به او می گفتند شما که می دانید ملاقات ساعت ده شروع می شود، چرا این هنگام می آیید؟ و مادر کوتاه به این جملات بسنده می کرد: مگه من اینجا مزاحمتان هستم؟ همین که من اینجایم احساس می کنم در کنارش و در کنار دیگر بچه هایم هستم.
من زن هاى كشورم را مثل بچه ها و فرزندانى كه در دبيرستان شاگرد من بودند و دوستشان دارم، هميشه دوست دارم.خوشحالم كه به شما بگويم كه زنان ايرانى در اين ۳۱ سال بهترين رشادت، بهترين فعاليت ها را از خودشان نشان دادند، ايستادگى كردند. چه در زمان جنگ، چه در زمان صلح، زير آفتاب و باران در كنار سفره هاى خالى.
آریانه یاوری
در سوگ یک خدای مرده ام
و رویای شیطانی که شور و خواهش های مرا به عمق تنت پیوند زند
باور نکن خنده های تلخم را
و رویای شیطانی که شور و خواهش های مرا به عمق تنت پیوند زند
باور نکن خنده های تلخم را
دوستم گفت: از این رو سئـوال می کنم، پس چرا 31 یکسال شد!؟ فرمودم، بیچاره مـردم ایـران کـه این وسط گیر کرده اند و نمی دانند چکار کنند؟ طرف گفت، می دانـم با این جنایتکارانـی کـه دارند حکـومـت می کنند، کار مـردم، بـرای آزادی میهـن خیلی خیلی سخت است. گفتم، مثل اینکه خیلی پرتی!؟ مـردم دارند مبـارزه شان را می کنند اگـر مـی بینـی کُنـد جلـو مـی رونـد بـه این خاطر است که برسر 1000 راهـی گیـر کرده اند و نمی دانند حـرف کـدام از مـا سیاست مـداران کبیـر را اجرا کنند! حالا فهمیدی... دیـدم طرف نیستش.
ک. معمار
روزی که خمینی مرد, کسی که توی پرونده اش هزاران قتل و کشتار داشت . از کردستان تا خوزستان , جنگ وزندان, اما تشیع جنازه که با هم بودیم, آدم ها مثل باروت گداخته بودند. اینجاست که آدم به بزرگی آیت الله منتظری پی می برد. وقتی جهل حاکم می شود, عقل را خانه نشین می کنند.
صادق شکیب
زن جوان صریح وبی مقدمه با لحنی که صداقت از آ هنگ کلماتش می بارید،گفت: بچه اش سخت مریض است. برای تامین بیست هزار تومان پول نسخه داروی وی پس از آنکه خود را به هر دری زده بود نتوانسته این مبلغ را تهیه نماید. سرانجام مجبور شده با همه اکراهش ساعتی خود را در اختیار دو جوان ژیگولو بگذارد تا آنها بیست هزار تومان به وی دهند.
باور نمی کنم که دیگر صدایت را نشنوم، صدایی که هربار با لهجه شیرین کردی می پرسید: «سلام، بیرون چه خبر؟» و نگرانی های تو را از یکایک عزیزانی که نمی شناختی اما نامشان را شنیده بودی: «راستی وضعیت کاوه چطور است؟ به تهران منتقلش نکردند؟ اتهامش چه شد؟» و با ناراحتی بگویی «کرد است جرم او کرد بودن است»
ایمان نبوی
این کار اختصاص داده شده به تمام خواهران و برادران آزاد اندیش من، که با خون خود حقیقت تلخ ایران را بر روی کاغذ های سفید تاریخ فریاد میزنند