حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سندی ، دفتری و دیوانی است
***********************************************************
در همان زمان که مشاورالممالک ، هنوز سرپرستی هیئت ایرانی را در پاریس به عهده داشت ، فروغی ـ از پاریس ـ نامهای دردمندانه و افشاگرانه (در مورد قرارداد 1919 و وضع پریشان کشور) برای ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) مینویسد. از آنجا که این نامه در بردارنده ی دیدگاههای سیاسی فروغی ، به خصوص نگاه و نظرش در مورد انگلیس است ، نقل بخشهایی از آن می تواند ، در تعدیل داوریهای غیرمنصفانهی رایج در مورد او مفید باشد .
گرچه گیرندهی نامه، آقای حکیمالملک است، اما فروغی آن را « برای اطلاع خاطر دوستان صدیق» قلمی کرده است؛ و از آن جا که شرایط حساس است، فروغی به گیرندهی نامه هشدار میدهد که «انتشار این مطالب البته هرچه بیشتر بهتر، اما به طوری که معلوم نشود از طرف ما نوشته شده، و رعایت احتیاط، لازم نیست سفارش کنم . هرگاه مقتضی و لازم [بود] که بعضی از رجال هم مطلع شوند و بخوانند، البته بعد از حصول اطمینانِ ِ لازم باید بشود، که به عملیات ما در این جا لطمه نخورد ».
فروغی سپس به تلاش هیئت اعزامی ، در راهیابی به کنفرانس صلح پاریس و موانع ایجاد شده در مقابل آن می پردازد :
«آن چه ممکن بود و به عقل ما میرسید بدون این که از جادهی حزم و احتیاط خارج شده باشیم، کردیم... از هیئت دولت [وثوق الدوله] حق داریم خیلی گلهمند باشیم. در بدو ورود ما به پاریس تلگرافی از رئیسالوزرا [ وثوق الدوله ] رسید که اقدامی که دولت را داخل در تعهدی کند ننمایید تا خبر ثانوی به شما برسد. چون مطلب مجمل بود، ما هم چهل روز بود از تهران بیخبر بودیم به کلی بیتکلیف ماندیم و ندانستیم چه باید کرد و چه باید گفت و مقصود چیست ؟» .
هیئت ِ پنج نفره، پیش از عزیمت به پاریس، در جلسه ی هیئت دولت ِ [ وثوق الدوله ] بر ضرورت استخدام مستشاران خارجی تأکید میکند . وثوقالدوله و وزرایش، نه تنها تلاش ، در جهت تحقق این خواسته را جزء بخشی از وظایف هیئت در پاریس رقم میزنند، بلکه تأکید دارند که مستخدمین مالیه باید از فرانسه و صاحبمنصبان نظامی از امریکا باشند. وثوقالدوله، «در همان جلسه برای [هیئت اعزامی] حکایت میکند که وزیر مختار انگلیس به [او] گفته است، حالا اگر مایل باشید دوباره شوستر را بیاورید، مانعی نیست».
هیئت اعزامی ، در راستای دستیابی به این هدف ، با آمریکاییها (در پاریس) ارتباط برقرار میکند. وزیر امورخارجهی آمریکا (در مهمانیای که از سوی علیقلیخان نبیلالدوله ـ شارژ دافر ایران در آمریکا ـ برگزار میشود و بسیاری از رجال مهم امریکایی شرکت کنندهی در کنفرانس پاریس هم در آن حضور دارند) وعدهی صریح دولتش را در مساعدت به هیئت ایرانی ابلاغ میکند. اما کرزن ـ به محض آن که در جریان ماوقع قرار میگیرد ـ مؤکداً با استخدام هرگونه مستشار از کشوری جز انگلیس مخالفت میکند.
فروغی در ادامهی نامهاش مینویسد:
«کیف ما کوک شده بود که یک مرتبه از آقای رئیسالوزرا [ وثوق الدوله ] تلگرافی رسید که بیاحتیاطی و بیمبالاتی نکنید و مملکت را به خطر نیندازید و ما را با مشکلاتی نظیر آن چه در واقعهی شوستر واقع شد مبتلا نسازید. دست و دل ما سرد شد... پی در پی تقاضا و التماس کردیم که ما را هم از اوضاع تهران و ایران مسبوق کنید... اگر [در این جا] از مقاصد دولت در اصلاح امور را از ما بپرسند چه بگوییم؟... وانگهی هر کاری باید کرد چرا نمیکنید تا ما بتوانیم بگوییم ما مشغول هستیم... آخر همه را که نمیتوان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوذرجمهر و نظامالملک و فردوسی و خواجهنصیر تحویل مردم بدهم. چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟.. قریب پنجماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کردهاند و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند، مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم، و نه یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق... به ما نرسیده. حتی... تلگرافهای ما را مسکوت میگذارند... استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم، پول نمیفرستند.».
این بخش از نامه ی فروغی ، نه تنها خط بطلانی بر برخی داوری های نادرست تاریخی می کشد ، بلکه بازخوانی کارنامه ی سیاسی فروغی را ( برای ترسیم تصویری مقرون به حقیقت ، از او ) ضروری می کند .
همان گونه که در ادامه ی این نامه ی خواهیم دید ،، فروغی ـ برخلاف باور رایج ـ از مخالفین قراراد 1919 و از اولین افشاگران آن است ؛ نه عاملی در جهت تحقق آن . دیگر آن که ، فروغی و دیگر اعضای هیئت پنج نفره ی اعزامی به کنفرانس صلح پاریس ، در تخالف با سیاست خارجی انگلیس و لرد کرزن عمل می کنند . آن گونه که ، از سوی وزارت امور خارجه ی انگلیس ( و به خصوص ، لرد کرزن) به عنوان عناصری نامطلوب و مخل به حال و مقال آن ها ارزیابی می شوند . با هم بخوانیم :
«چیزی که از تلگرافات طهران و اطلاعات واصله از وزارت امور خارجهی پاریس و حرفهای انگلیسیها استنباط کردهایم این است که انگلیسیها اوضاع طهران را مساعد و مغتنم شمردهاند که ترتیباتی داده شود که مملکت از حیث امور سیاسی و اقتصادی در دست خودشان باشد. چون اوضاع دنیا و هیاهوی ما در پاریس طوری پیش آورده که صریحاً و بر حسب ظاهر نمیتوانند بگویند ایران را به ما واگذار کنید، میخواهند ایرانیها را وادار کنند که خودشان امور خود را به آنها واگذار کنند و امیدوار هستند این مقصود در طهران انجام بگیرد و وجود ما در پاریس مخل این مقصود است... چون انگلیسیها تصور میکردند که ما میخواهیم از فرانسه مستخدم مالیه بگیریم، از فرانسه به طور خصوصی خواهش کرده بودند که از دادن مستخدمین مالیه به ایران امتناع کنند. فرانسویها هم به قدری گرفتاری دارند که نمیتوانند در مقابل انگلیسیها مقاومت کنند... با مسطورات فوق، بیمهری انگلیسیها نسبت به ما طبیعی است و به همین جهت از بدو ورود ما علاوه بر برودتی که رجال آنها نشان دادند روزنامهجات نیمرسمی از قبیل طیمس [تایمز] مقالات مخالفتآمیز نوشته گاهی استهزاء کردند، گاهی تهدید و به طور کلی خواستند دماغ ما را بسوزانند. ما از ابتدای کار ملتفت بودیم که نباید بهانه به دست آنها بدهیم. در لوایحی که برای کنفرانس نوشتیم هیچگونه شکوه و شکایتی از انگلیسها نکردیم، بلکه هر جا اقتضا داشت که اسمی از آنها برده شود دوستانه ذکر میکردیم... چندی قبل لرد کرزن که امروز سلسلهجنبان پلیتیک آسیایی انگلیس است به پاریس آمد. مشاورالممالک را واداشتیم کاغذ خیلی مؤدب گرمی به او نوشته تقاضای ملاقات کرد. لیکن او یک روز بیشتر در پاریس نماند و ملاقات حاصل نشد.».
فروغی ، آن گاه به این واقعیت میپردازد که کنفرانس صلح پاریس، به رغم امیدهایی که در دولتهای ضعیف برانگیخت، به ابزاری برای پیشبرد مطامع «دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا» تبدیل شده است . مرور این بخش از نامه ی فروغی ـ به خصوص ـ برای شناخت داوری او در مورد سیاست خارجی « انگلیس » می تواند مفید باشد :
«کنفرانس صلح، از بدو انعقاد آن عناوین قشنگ حق و عدالت و مساوات و انصاف را کنار گذاشته، دول کوچک را عقب زده، دول معظمهی انگلیس و فرانسه و آمریکا کارها را به دست خود گرفته، هر طور خواستند موافق مصلحت و هوسناکی خود ترتیباتی دادهاند».
«فرانسویها [هم] تمام حواسشان مصروف این است که کاری بکنند که چند سال دیگر آلمان نتواند از آنها انتقام بگیرد و فعلاً توی سر خود میزنند که جنگ ما را خانه خراب کرده چطور زندگی بکنیم. آمریکاییها هم که در اروپا منافعی ندارند و مستر ویلسون دست و پا میکند اصول چهاردهگانهی خود را حفظ کند، آن هم میسر نمیشود... [در این حال و هوا] انگلیسیها موقع را مغتنم شمرده چون در اروپا چندان غرض ندارند در آسیا و آفریقا تمام مقاصد خود را بدون سر و صدا حاصل میکنند... در آسیا هم فقط دولت روس مدعی بود که فعلاً از میان رفته و میدان خالی شده. این است که [انگلیسیها] میخواهند تمام آسیا را ببلعند... تمام دنیا ضعیف شده، مدعیهای بزرگ [انگلیس] از پا در آمدهاند... [انگلیسیها] افغانستان را که سابقاً در زیر دست خودشان بود حالا تعرضات او را به هندوستان بهانه قرارداده در صدد هستند که به درستی آن را در چنگ بگیرند... بینالنهرین را که حقاً متصرف شدهاند...عربستان را که استقلال دادهاند. معنی استقلال عربستان با امیرفیصل یا امیرحسین که جیرهخوار انگلیس هستند معلوم است چیست...».
ادامه ی نامه ی فروغی گرچه ، به لحاظ تاریخی حاوی نکات مهمی است . اما ، به گمان من ، اهمیت آن دراین است که تصویر روشنی از فروغی و نگاه و نظر او ، نسبت به « انگلیس » پیش روی ما قرارمی دهد :
«اما کارهای خودمان. قلم اینجا رسید سر بشکست. عضویت ایران در کنفرانس به مسامحه و طفره و تعلل گذشت و با اوضاعی که از دولت خودمان و رفتارش با انگلیس و با این هیئت اعزامیه مشاهده شد، البته غیر از این مترتب نبود. عنوان بیطرفی ایران هم خوب مستمسکی بود برای این که بگویند مناسبتی ندارد ایران در ترتیب مواد مصالحه دول محارب با آلمان و اطریش دخالت داشته باشد. خاصه این که روزنامه رعد [سید ضیاءالدین] که فعلأ زبان ایران است، خودش تصدیق میکند که دول محارب حق دارند نمایندگان ایران را به پاریس راه ندهند و آنها را بیرون کنند و از هیچجا صدای مخالفی بلند نمیشود... مختصر مات و متحیر ماندهایم. اگر راه بیفتیم به ایران برگردیم، ممکن است در این جا مصالحی فوت شود... و اگر بمانیم معلوم نیست تا کی باید منتظر شد و برای چه میمانیم و چه میخواهیم بکنیم. حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد. با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکهمرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خود ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیدهی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم... اما این مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد. من این فقره را کتباً و شفاهً به انگلیسیها گفتهام و میگویم [آنها هم] تصدیق میکنند. اما چه فایده، یک دست بیصداست. ملت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد... میگویند اگر خلاف میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اعمال قوهی قهریه نکند اعمال نفوذ و دسیسه میکند. ملت را منقلب ساخته اسباب تجزیه آن را فراهم میکند... کسی نمیگوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید فقط مطلب در حد تسلیم نسبت به انگلیس، که لازم نیست ما خودمان برویم به او التماس بکنیم که بیا قلاده به گردن ما بگذار... [من معتقدم] اگر با انگلیس مساعدت کنیم، با ما مساعدت میکند. خیلی خوب هم مساعدت میکند. [اما] مقصود از مساعدت ما با او چیست؟ آیا تسلیم محض است. والله خود انگلیس هم به این اندازه که حالا پیشرفت دارد امیدوار و مترتب نبود... ایران باید وجود داشته باشد تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن افکار عامه است. وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی ولو قلیل باشند، از روی بی غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند. اما افسوس، بس گفتم زبانم سوخت».(40)
فروغی، نزدیک به دو سال در اروپا ماند و در این مدت «چند سخنرانی مهم در بارهی تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و آلمان ایراد کرد که شناخت مستشرقین را نسبت به آثار گذشتهی ایران بیشتر نمود».(41)
بازگشت فروغی از اروپا به ایران، یک هفته پیش از کودتای سیدضیاء ـ رضاخان ، در سوم اسفند 1299 است.(42)
سید ضیاءالدین طباطبایی، در نخستین روز کودتا، اعلامیه مفصلی صادر میکند، که بخشی از آن به رئوس برنامههای «دولت انقلابی» او اختصاص دارد.
یکی از برنامههای سید ضیاء، تجدید سازمان عدلیه بود. گرچه «تجدید سازمان عدلیه به جایی نرسید، ولی برنامهی سنگین اصلاح قوانین موجود به تعدادی قضات سپرده شد. افراد برگزیده عبارت بودند از: مصطفی عدل، محمدعلی فروغی، نصرالله تقوی، محمد بروجردی، محمد قمی و علی قمی. مدرکی در دست نیست که این کمیته تشکیل شده باشد».(43)
رضاخان، پس از صد روز به حکومت سید ضیاء پایان میدهد و او را از کشور اخراج میکند. براساس اسناد وزارت خارجهی انگلیس، با سقوط کابینهی سید ضیاء، احمدشاه، حسن پیرنیا (مشیرالدوله) را کاندید رئیسالوزرایی میکند، که با امتناع او رو به رو میشود؛ آنگاه به سراغ مستوفیالممالک میرود، که او هم از پذیرش مسئولیت سر باز میزند.
«حسن مشار (مشارالملک) که به سفارش سید ضیاء وزیر دربار شده بود، انتظار داشت این مقام به او داده شود. مشار در برکناری سید ضیاء با شاه همکاری کرده بود و بنابراین منتظر پاداش خود بود. ولی به دلایلی که کاملأ روشن نیست مقام ریاست وزیران به او داده نشد.ـ شاید چون در سقوط سید ضیاء نقش مزورانهای بازی کرده بود، نه شاه به او اعتماد داشت نه رضاخان. نرمن [وزیرمختار وقت انگلیس] هم، که از نقش مشار در سقوط ناگهانی سید ضیاء عصبانی بود، با همهی دوستی و نزدیکی او به سفارت انگلیس، احتمالأ اقدامی برای نخستوزیری او نکرد».(44)
انتخاب سوم احمدشاه ، قوامالسلطنه بود، که میپذیرد و در 14 خرداد 1300 کابینهی خود را تشکیل میدهد. درکابینهی قوام، پست وزارت جنگ کماکان در اختیار رضاخان است.
انتخابات مجلس چهارم، که در زمان وثوقالدوله برگزار شده بود، تحت تأثیر شرایط بحرانی ناشی از قرارداد 1919 نیمه کاره ماند. نتیجتاً ـ به دلیل فراهم نیامدن حد نصاب لازم ـ مجلس باز نشد. پس از سقوط وثوقالدوله و فراهم آمدن شرایط مناسب، مابقی انتخابات در دوره صدارت مشیرالدوله آغاز میشود و در زمان صدارت سپهدار(فتحالله خان اکبر) به پایان میرسد. سپهدار، در تدارک بازگشایی مجلس چهارم بود، که کودتای سوم اسفند رخ داد و بازگشایی مجلس، تا زمان صدارت قوامالسلطنه، یعنی اول تیرماه 1300 به تعویق افتاد.
قوامالسلطنه، در 29 دی ماه 1300 ـ پس از قریب هشت ماه حکومت ـ به دنبال مخالفت مجلس با لایحهی اختیارات وزیر مالیهاش (مصدق) استعفا داد. جانشین قوام ـ رجل فاضل و دانشمند ـ حسن پیرنیا (مشیرالدوله) بود، که رضاخان را، به عنوان وزیر جنگ بالای سر خود داشت.
«یکی از برنامههای اصلی دولت [پیرنیا] اصلاح قوانین بود. پیرنیا، خود در روسیه حقوق خوانده بود و... قانون اساسی چندین کشور را به فارسی ترجمه کرده و رسالهای در بارهی منابع اروپایی قانون اساسی ایران نوشته بود. وقتی خودش وزیر عدلیه بود سعی کرد جنبههایی از ساختار دادگاههای فرانسوی را وارد نظام قضایی ایران کند ولی تلاشش به جایی نرسید. حال انتظار داشت که [وزیر عدلیهاش] تیمورتاش دست به اصلاح عدلیه بزند... [اما] عمر کابینه پیرنیا چندان کوتاه و چندان دستخوش مسائل مهمتر بود که تیمورتاش قادر نشد اثر شایانی بر نظام قضایی بگذارد».(45)
احمد شاه، پس از معرفی کابینه ی مشیرالدوله به مجلس، به بهانهی استراحت به اروپا سفر کرد. اما ، مشیرالدوله ـ رئیسالوزرای فرهیخته و مسالمتجو ـ حریف مناسبی در مقابل تندرویهای رضاخان نبود. از اینرو، با خروج شاه از کشور، زیاده خواهیها و قانون شکنیهای رضاخان شتاب بیشتری گرفت .
نظامیان رضاخان ، تا می توانستند ـ با بگیر و ببند و ایجاد فضای رعب و وحشت ـ عرصه را از همه سو بر دولت مشیر الدوله تنگ کردند . و حتی کار را به ایجاد حکومت نظامی کشاندند . تا این جا ، رفتار دولت پیرنیا ، با رضا خان ، مبتنی بر نوعی مماشات و صبر و انتظار بود . اما ، آن گاه که رضا خان ـ بر خلاف قانون ـ اداره ی کل غله و نان و اداره کل خالصجات را در اختیار می گیرد و در آمد آن ها را به وزارت جنگ تخصیص می دهد ، با مخالفت به حق مشیرالدوله رو به رو می شود .
. «یکی از روزنامهها رضاخان... را دیکتاتور خواند و گفت قدرت سایر وزارتخانهها را از آنها گرفته است... رضاخان از پیرنیا خواست روزنامه را توقیف و سردبیرش را زندانی کند. پیرنیا طفره رفت که مجلس لایحهی مطبوعات را که معوق مانده به تصویب نرسانده [از اینرو] نمیتواند کاری بکند.»(46)
از پس پاسخ دندان شکن پیرنیا ، رضاخان و نظامیانش خود وارد عمل شدند. از یک سو ، رضاخان، دندان مدیر روزنامهی حیات جاوید را با مشت شکست و بدن مدیر روزنامه ایران را با شلاق سیاه کرد، از سوی دیگر، نظامیانش به اداره روزنامه ی وطن یورش آوردند و پس از آن که ـ میرزا هاشمخان ـ مدیر آن را تا حد مرگ کتک زدند و روزنامههایش را به آتش کشیدند.
مشیرالدوله که توان رویارویی با رضاخان و نظامیانش را در خود نمیدید ـ در تاریخ 18 اردیبهشت 1301 ـ با ارسال تلگرافی به شاه استعفا کرد؛ اما، به اصرار احمدشاه و پا درمیانی وکلای مجلس ـ با اکراه ـ به ماندن رضایت داد ؛ به رغم این، آنگاه که در ترمیم کابینهی خود، با مداخله رضاخان و تحمیل چند وزیر از سوی او رو به رو شد ـ در تاریخ 27 اردیبهشت 1301ـ تصمیم قطعیاش را برای استعفاء به اطلاع مجلس رساند.
متعاقب استعفای پیرنیا ، احمد شاه ـ در تاریخ 21 خرداد 1301 ـ با ارسال تلگرافی برای قوامالسلطنه، مجدداً او را به تشکیل کابینه دعوت کرد. در کابینهی دوم قوام (که در تاریخ 26 خرداد به مجلس معرفی شد) گرچه پست وزارت جنگ همچنان در اختیار رضاخان ماند ، اما، قوامالسلطنه، نه تنها دست او را در انتخاب وزرا کوتاه کرد، بلکه سرپرستی دو وزارتخانه مهم داخله و خارجه را نیز خود به عهده گرفت. به علاوه ، به نمایندگان مجلس هم تعهد داد که به حکومت نظامی خاتمه دهد.
رضاخان، به جای هر نوع واکنش مخالف ( متعاقب موفقیت هایی که در عملیات نظامی در آذربایجان و لرستان و سرکوبی شورش کردها به دست می آورد ) موقعیت خود را به عنوان وزیر جنگ محکمتر می کند ؛ آن گاه ـ با تکیه بر این موفقیتها ـ دور تازهای از قانون شکنی و تجاوز به حریم آزادیهای مندرج در قانون اساسی ، آغاز می شود . اما ـ از سوی دیگر ـ مجلس ومطبوعات هم بی کار نمی نشینند و همزمان رفتار وزیر جنگ را سخت به باد انتقاد می گیرند .
رضاخان ـ که انتقاداتی در این سطح را پیشبینی نمیکرد ـ شدیداً نگران شد. از اینرو، به تاکتیک استعفاء روی آورد. اما ـ پیشترـ فرماندهان نظامی را در جریان استعفای خود قرارداد، تا آنها با تهدید و ایجاد فضای رعب، هم زمینهی بازگشت او را فراهم آورند و هم از « مخالفانش » زهرچشم گرفته باشند.
برنامهی باز گرداندن رضاخان و زهرچشم گرفتن از مخالفان ـ آن گونه که طراحی شده بود ـ پیش رفت. به محض علنی شدن استعفای رضاخان (با تکاپوی نظامینش) تظاهراتی گسترده ـ در تهران و ولایات ـ علیه « مخالفان » به راه افتاد.
با پادرمیانی محمدحسن میرزا (ولیعهد) ـ که سخت از واکنش نظامیان و گسترش ناامنی به هراس افتاده بود ـ رضاخان از استعفا منصرف میشود، و با حضور در مجلس شورای ملی، نه تنها بر وفاداریش نسبت به قانون اساسی تأکید میکند، بلکه به وکلا اطمینان میدهد که گذشته از لغو حکومت نظامی، اداره کل غله و نان و اداره کل خالصجات را (که پیشتر از سوی نظامیانش به تصرف وزارت جنگ در آمده بودند) مجدداً در اختیار وزارت مالیه قرار دهد.
قوامالسلطنه که در ماههای آخر زمامداری خود، تنها با اتکاء به مدرس و هواداران او سرپا مانده بود، به دلیل ناکام ماندن تلاشش در ایجاد توافق با شورویها (بر سر امور بازرگانی) حدود دو ماه پس از بازگشت احمدشاه از اروپا (در پنجم بهمن 1301) مجبور به استعفاء شد.
با ابراز تمایل اکثریت مجلس نسبت به مستوفیالممالک (که سوسیالیستها، به رهبری سلیمان میرزا اسکندری، در آن نقش تعیین کنندهای داشتند) احمدشاه ـ در روز 25 بهمن 1301 ـ فرمان نخستوزیری را به نام او صادرکرد. فروغی، در این کابینه، برای اولینبار عهدهدار وزارت امور خارجه شد.
دولت مستوفیالمالک، از همان آغاز با مخالفت مدرس رو به رو شد. « مدرس معتقد بود که در آن موقع قوامالسلطنه بهتر میتواند... در مقابل [تند رویهای] سردارسپه مقاومت نماید.(47) از اینرو میکوشید تا با حذف مستوفی، زمینه را برای ریاستوزرایی مجدد قوامالسلطنه فراهم سازد.
یکی از دلایلی که مستوفی ِ زود رنج، در مقابل مخالفت و کارشکنیهای آشکار و پنهان اکثریت مجلس چهارم ـ به رهبری مدرس ـ ایستادگی کرد و حاضر به استعفاء نشد، ظاهر شدن علائم حسننیت دولت شوروی برای رفع اختلافات بازرگانی با آن کشور بود.
شومیاتسکی، دومین سفیر دولت نوپای شوروی، نسبت به دولت ملی مستوفی نظر خوبی داشت. از اینرو، مذاکرات بازرگانی بین ایران و شوروی، بر سر تعرفههای گمرکی (که در زمان قوامالسلطنه به بنبست خورده بود) مجدداً از سر گرفته شد و به دنبال تلاش بی وقفهی مستوفی، فروغی (وزیر خارجه) و تقیزاده (که بار دیگر در تعقیب این هدف، به مسکو رفته بود) به انجام رسید.
نمایندگان مخالف ـ برای ساقط کردن دولت مستوفی ـ به استیضاح متوسل شدند. اما، «از آنجا که امور داخلی در دست توانای سردارسپه بود و [آن ها] جرئت ستیز با او را نداشتند، سیاست خارجی را پیش کشیدند، تا حمله متوجهی وزیر جنگ نباشد.(48)
مدرس (سخنگوی استیضاحگران) مقالات تحسینآمیزِ آن زمانِ مسکو را ـ نسبت به مستوفیالممالک ـ بهانه قرارداد و عبارت «حفظ مناسبات حسنه با دول محابه» مندرج در بند اول «مواد پروگرام» دولتِ مستوفی را، نشانهی سرسپردگی دولت مستوفی به شوروی ارزیابی کرد.
از آنجا که، موضوح استیضاح، سیاست خارجی جاری کشور بود، فروغی میبایست پاسخگو باشد. به گفتهی نصرالله انتظام، فروغی، با پاسخ مستدل و متین به استیضاح مدرس، و «مدح ظریف و ماهرانهای که... از سردارسپه کرده بود... سردارسپه را شیفتهی خود ساخت». در واقع، «همکاری و نزدیکی [رضاخان] پهلوی با وی از آنجا شروع شد(49) و از آن زمان به بعد، فروغی، تقریباً بالاستمرار در همهی دولتها عضویت داشت».(50)
با استعفای مستوفیالممالک، احمدشاه مجدداً به سراغ مشیرالدوله رفت. مشیرالدوله با پیش کشیدن تجربه تلخ کابینهی پیشین و سرکشی رضاخان، ابتدا زیر بار نرفت؛ ولی با پافشاری شاه، کوتاه آمد. در کابینهی جدید مشیرالدوله ـ که در تاریخ 24 خرداد 1302 تشکیل شد ـ پست وزارت خارجه به مصدق و مالیه به فروغی واگذار شد. وزارت جنگ ـ بی چون و چرا ـ همچنان در دست رضاخان بود.
تشکیل کابینه ی مشیرالدوله، مقارن با انتخابات دورهی پنجم مجلس شورای ملی بود. « غیر از انتخابا ت تهران که در آن آزادی مطلق وجود داشت، در تمام شهرستانها نظامیان انتخابات را تحت کنترل شدید داشتند و فقط کاندیداهایی که به تأیید کمیتهی خاصی که در تهران تحت ریاست امیر لشگر خدایارخان رسیده بود از صندوقها بیرون آمدند».(51)
رضاخان، از همان آغازِ تشکیل کابینه، نسبت به مشیرالدوله بیاعتنا بود.
یحیی دولتآبادی، مینویسد:
«سردارسپه به ِسمّت وزارت جنگ، گاه گاه در هیئت وزرا حضور مییابد، آن هم برای دادن دستورهایی به آنها [وزرا] و مجبور هستند هرچه امر کند اطاعت نمایند... مشیرالدوله در طلیعهی دستور [برنامه]ی دولت خود حفظ قوانین جاری مملکت را از روی اساس مشروطیت اول وظیفهی خود دانسته است، در صورتی که برای او اختیاری نیست و هر ساعت در تهدید وزیر جنگ و فرماندهی کل قواست. این است که دوامی نکرده. روزی امیر اقتدار محمودخان انصاری که گاه گاه به نیابت و نمایندگی از طرف وزیر جنگ در هیئت وزرا ظاهر میشود به دستور وزیر جنگ [ رضاخان ] با مشیرالدوله در هیئت خشونت میکند و به او میفهماند که باید کنارهگیری نماید. چرا؟ چون که زمینه برای ریاستوزرایی وزیر جنگ آماده است»(52)
طرح مدرس، به میدان آوردن مجدد قوام السلطنه بود . اما، رضاخان پیشدستی کرد. در تاریخ 16 مهرماه 1302، قوامالسلطنه به اتهام شرکت در توطئهی ترور رضاخان دستگیر و محاکمه شد. نتیجهی محاکمه، حکم اعدام بود. اما، «رضاخان از حق خصوصی خویش طبق موازین شرعی علیه قوام گذشت» و او را به خارج تبعید کرد. مشیرالدوله که حتی پیش از این واقعه، رغبتی برای ماندن نداشت، با «مات» شدن قوام، در تاریخ اول آبان 1302 ـ پیش از بازگشایی مجلس پنجم ـ استعفای خود را تقدیم شاه کرد و میدان را برای رئیسالوزرایی رضاخان بازگذاشت.
متعاقب آن، احمدشاه به ناچار ـ در تاریخ سوم آبان 1302 ـ رضاخان را به ریاستوزرایی برگزید و خود به خارج سفر کرد.
رضاخان، کابینهاش را، در تاریخ سوم آبان 1303 (در ساعات پایانی دورهی چهارم مجلس قانونگذاری) به مجلس معرفی کرد. در کابینهی رضاخان، پست وزارت امور خارجه به فروغی واگذار شده بود.
رئیسالوزرای جدید، آنگاه شورایی مرکب از مستوفیالممالک، میرزا حسن مشیرالدوله، مؤتمنالملک، تقیزاده، محمدمصدق، یحیی دولتآبادی، حسن خان علا، مخبرالسلطنه هدایت و همین طور فروغی ـ وزیر خارجه ـ تشکیل میدهد، تا نشان دهد که در ادارهی کشور، با رجال خوشنام و موجه مشورت میکند. این شورا، پس از مدتی (که دیگر ضرورتی به وجود آن نبود) جمع شد.
این باور وجود دارد که رضاخان، از آن رو فروغی را به جمع فوق افزود، تا از طریق او در جریان نگاه و نظر هیئت مشاوره قرار گیرد.
تکیهی رضاخان ـ در مجلس چهارم ـ بر اقلیت سوسیالیستها، به رهبری سلیمان میرزا بود. «رضاخان بسیار مدیون سوسیالیستها بود. آنها تنها گروه متشکلی بودند که از آغاز مجلس چهارم از او حمایت کرده و در برابر مدرس ایستاده بودند» .(53)
با تشکیل مجلس پنجم (که در 22 بهمن 1302 افتتاح شد) توازن قوا در مجلس، به نفع رضاخان به هم خورد. جناحی به نام «تجدد»، با 35 عضوـ به رهبری تدین ـ در مجلس وجود داشت، که سخت از رضاخان حمایت میکرد. سوسیالیستها هم حدود 13 عضو داشتند، که کمافیالسابق با رضاخان همراه بودند.
«شش ماه اول صدارت [رضاخان] به شدت ناامید کننده بود. رضاخان... در ماههای بعد، در اسفند 1302 و فروردین 1303 [متعاقب شکست جریان جمهوریخواهی] دچار مشکلات فراوان شد و چیزی نمانده بود که زندگی سیاسی او خاتمه یابد. وفاداری مطلق ارتش بود که او را از مخمصه نجات داد»(54) و موجب شد تا مجلس مجدداً به او رأی اعتماد دهد.
رضاخان، هنوز بحرانِ «جمهوریخواهی» را کاملاً پشت سر نگذاشته بود که، ترور میرزادهی عشقی و قتل ماژور ایمبری (نایب کنسول آمریکا) موقعیتش را مجدداً تضعیف کرد و مشکلات جدیدی برای دولتش آفرید. اگر دولت و هوادارانش در مورد قتل ماژور ایمبری، انگشت نشانه را به سوی مدرس و مخالفان خود گرفتند، مدرس و اقلیت مجلس هم، آن را توطئه رضاخان و هوادارانش، برای بدنام کردن مخالفان دولت و برقراری مجدد حکومت نظامی خواندند.
با اعلام حکومت نظامی، بگیر و ببندها شروع شد. «مدرس و طرفدارانش در مجلس هم ـ در این فرصتِ مغتنم ـ تلاش دیگری را برای سرنگونی رضاخان فراهم آوردند. مدرس، در مجلس سؤالهای ناجور و دشواری از دولت مطرح کرد به این امید که [استیضاح از دولت] منتهی به عدم رأی اعتماد دیگری شود»(55).
«هواداران رضاخان چنان برآشفتند که در روز استیضاح، تظاهرات بزرگی علیه مدرس در بیرون مجلس به راه انداختند. رضاخان غضبناک وارد مجلس شد. جو به حدی ملتهب بود که مخالفان دولت، ناچار به ترک مجلس شدند»(56). مدرس و دوتن از یارانش، هنگام ترک مجلس، در خیابان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. از این رو، از مخالفین تنها ملکالشعرا بهار، هنگام رأیگیری در مجلس حاضر شد. دولت رأی اعتماد گرفت، ولی فردای آن روز استعفاء کرد، تا کابینهاش را ترمیم کند.
رضاخان کابینهی جدید را در 10 شهریور، به مجلس معرفی کرد. «فروغی به وزارت مالیه رفت و حسن مشار (مشارالملک) به جای او وزیر خارجه شد. جعفرقلی خان اسعد (سردار اسعد) به وزارت پست و تلگراف منصوب گردید. عبدالحسین تیمورتاش (سردارمعظم) وزیر فوائد عامه... و نظامالدین حکمت (مشارالدوله) کفیل وزارت معارف شد.
«... خصوصیت بارز کابینهی جدید گرایش قطعاً انگلیسی آن بود... فروغی مورد اعتماد انگلیسیها بود. مشار، وزیر خارجه... از [فروغی] هم به سفارت انگلیس نزدیکتر بود. سردار اسعد یکی از مهمترین رؤسای ایل بختیاری که از قدیمالایام حفظ منافع انگلیسیها را به عهده داشت،... دعواهای گذشتهی تیمورتاش با نرمن [وزیر مختار پیشن انگلیس] فراموش شده بود و انگلیسیها وی را اکنون دوست خود میشمردند. سفارت انگلیس بیش از همه از مشاورالدوله حکمت تمجید کرد و او را "انگلوفیلی راستین" خواند».(57)
قدم بعدی رضاخان پایان دادن به اقتدار شیخ خزعل (دست نشانده و مورد حمایت انگلیسیها) در خوزستان بود؛ از اینرو با آماده کردن همه مقتضیات سیاسی و نظامی (که کابینه، با آن ترکیب ویژه، بخشی از آن تمهیدات بود) روز 13 آبان 1303 به سوی خوزستان حرکت کرد و فروغی (وزیر مالیه) به عنوان کفیل رئیسالوزرا، در غیاب او عهدهدار امور شد.
رضاخان، مشکل شیخخزعل را (به دلایلی که جای طرحش اینجا نیست) به سادگی و بدون آنکه «قطره خونی ریخته» شود، از سر گذراند و خود شیخخزعل را، در تهران مجبور حبس خانگی کرد.
اما، همینقدر گفته باشم که مجموعهای از عوامل ، از جمله ترس از مداخله ی نظامی شوروی در ایران، نگرانی از اختلال در صدور نفت (که در صورت درگیری نظامی بین رضا خان و شیخخزعل، محتمل بود)؛ و به خصوص، اتفاقنظر بسیاری از سیاستگذاران انگلیس در مورد ضرورت حضور دولت قدرتمند مرکزی در ایران، سردمداران سیاست خارجی دولت انگلیس را واداشت، تا مشکل شیخخزعل را به نفع رضاخان حل کنند. به خصوص، «لورین [وزیر مختار انگلیس در ایران] از دیر باز اعتقاد داشت که ایران با ثبات و نیرومند به مصلحت متافع استراتژیک و اقتصادی بریتانیا در شرق است.».(58) از اینرو، حمایت وزارت خارجهی انگلیس را از سیاست تمرکز رضا خان ، جلب کرده بود.
در این میان، حضور حسن مشار ـ وزیر امور خارجه ـ نه تنها در مبارزه رضاخان علیه خزعل سخت کارساز بود، بلکه در جلب موافقت انگلیسیها ، با خلع قاجار و نصب پهلوی نیز نقشی تعیین کننده داشت.
ادامه دارد
*******************************************************
پانوشت :
40 ـ مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، 1354، انتشارات طوس صص 61ـ 79. محمود فروغی، در ص 19 کتاب «خاطرات محمود فروغی»، میگوید که فروغی، در این زمان سفرنامهای نوشته بود: «من سفرنامهی ایشان را داشتم. حتی یادم میآید کتابجهای بود جلد قرمز، ولی متأسفانه در تهران اینها همه دیگر الان از بین رفته...»
41 ـ فروغی و شهریور 20، ص 21
42 ـ نامههای دوستان، به کوشش ایرج افشار، نامه فروغی به تقیزاده، نشر فرزان، 1379 ص 43
43 ـ ایران، برآمدن رضاخان و...، ص 228
44 ـ همان منبع، ص 248
45 ـ همان منبع، ص271
46 ـ همان منبع، ص 273
47 ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج 2، ص 225
48 ـ خاطرات نصرالله انتظام، ص 164
49 ـ همان منبع ، ص 169 . انتظام ، در زیر نویس همین صفحه از کتاب می نویسد : « این مدح را فروغی به قدری ظریف و مؤثر کرد که سردارسپه را شیفتهی خود ساخت و به عقیدهی من علاقه و همکاری و نزدیکی پهلوی با وی از همان جا شروع شد » .
50 ـ همان منبع، ص 174ـ 175
51ـ تیمورتاش در صحنهی سیاست ایران، دکترباقر عاقلی، انتشارات جاویدن، چاپ اول
ص 201
52 ـ حیات یحیی، یحیی دولتآبادی، انتشارات عطار، چاپ ششم، تهران ج 4، 249ص ـ 248
53 ـ ایران، برآمدن رضاخان و... صص 311ـ 312
54 ـ همان منبع، ص 327
55 ـ همان منبع، ص 351
56 ـ دولت و جامعه در ایران، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، نشرمرکز،1379، تهران، ص 387. بازیگران عصر طلایی (سید حسن مدرس) نوشتهی، ابراهیم خواجهنوری، انتشارات جاویدان، ص 118 ». تاریخ مختصر احزاب سیاسی، جلد 2
57 ـ ایران، برآمدن رضاخان، ص 352
58 ـ همان منبع، ص 407
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید