رفتن به محتوای اصلی

سفر به تاشکند , تعقيب - مراقبت ؛ داستان فرار بزرگ _ چگونه 57 تی ها را قضاوت کنیم؟

سفر به تاشکند , تعقيب - مراقبت ؛ داستان فرار بزرگ _ چگونه 57 تی ها را قضاوت کنیم؟

اخیرا سفری داشتم به شهر  تاشکند  ؛این سومین سفر من به  ازبکستان بود . اولین بار 38 سال پیش  بود که مخفیانه ازمرز افغانستان برای شرکت در اجلاس بزرگی از فدائیان  عازم  تاشکند  شدم ؛ . باردوم یک  سال بعد یعنی سال  1987 بود که از مرز ترکمنستان بطور مخفیانه خارج شدم ؛ در  هر دو سفر حوادثی بر من گذشته  که شنیدنی است 

 در  این کلیب ؛  برش هایی از   حوادث سالهای  62 تا 67  یک سازمان سیاسی را  که خود در ان حضور داشته ام را  مد نظر قرار داده ام: 

خوب برگردیم به آن سالهای رنج و در بدری مان  ـ رهبری  سازمان تصمیم گرفت که  12  نفر ازسرشاخه های تشکیلات داخل کشوررا برای شرکت دراجلاس وسیع در سال  (1365) به تاشکند دعوت کنند. این دعوت از نظر من عجیب بود ؛  به لحاظ امنیتی وضعیت  خوبی نداشتیم ؛ مدام تعقیب و مراقبت در سطوح مختلف ادامه داشت و آن  هم برای شرکت در مهمانی بزرگی که می  باید بطور کاملا مخفی  2 هزار کیلومتر می  رفتیم  و همین راه دشوار را  مخفیانه  به تهران  بر می گشتیم .

 

سرانجام اجلاس برگزار شد ؛ . ما 12 نفر که هر کدام  مسولیت  گروههای 100 نفری تا 500 نفر را بعهده داشتند .  من مسئول 2 شاخه اصلی شامل 16  گروه مستقل بودم. ( حدوا  500 نفر را شامل می شد) 

از سال 62 تا 65  جمعا  5000 نفر در تشکیلات مخفی  این سازمان  فعالیت افشلگرانه و تبلیغی را با خط مشی سرنگونی  جمهوری اسلامی و تعرض سیاسی  دنبال می کرد و همچنین علیه ادامه لجوجانه جنگ با عراق هشدار می داد. در مقاطی تیراژ کاغذی نشریه کار به 20000 نسخه  در داخل  ایران رسیده بود.

  پس از پلنوم 3 نفر در تاشکند ماندگار شدند  و 9 نفز به داخل بازگشتند. از اين تعداد چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگير شدند و بقیه   مجدداً سالم به خارج برگشتند( که منهم جز این سه نفر بودم)

 حدود 1000 نفر اعضای سازمان در سال 65  دستگیر شدند.   4 نفر از سر شاخه ها بهمراه دیگر اعضا سازمان  در سال 67 در کشتار زندانيان سياسی به قتل رسيدند. 

 

---------------

اما ماجرای  فرار بزرگ چه بود؟ 


"اوائل دی ماه 64 بود كه منصور ديانکی شو ری که تقش رابطه با رهبری داشت ؛  قرار مرزی برای شركت در پلنوم وسيع سازمان را به من داد و خودش به اتفاق جاسم خاكسار قرار بود كه يك‌ماه زودتر از من از طريق مرز افغانستان خارج می شدند .، قرار شد كه او عكسی داده و من هم گواهينامه‌ای برايش درست كرده و روز بعد توسط "پيك" به او برسانم.
آن روزها در خانه پيك (آرش) بسر می‌بردم و قرار را به او دادم. فاصله محل قرار تا خانه محل زندگی‌مان حدود نيم ساعت بود،  زمان می‌گذشت و از پيك خبری نبود. من و همسر آرش شروع به سوزاندن وسايل مخفی كرديم ، پيك  اما بعد از يك ساعت تأخير بالاخره آمد و من با عصبانيت علت تأخيرش را جويا شدم و او با لبخند هميشگی‌اش پاسخ داد: "پليس همه ما را تحت كنترل دارد" ؛ 

 پرسيدم يعنی چه؟ و او پاسخ داد كه "منصور از ديشب تا بحال تحت  تعقيب و مراقبت  بسيار سنگين قرار داشت و به اين نتيجه رسيده كه همه تشكيلات سازمان در تور پليس قرار دارند و گفته است: "فقط به كيانوش بگوييد هر طور شده فرار كند و از مرز شمال  خارج بشه  و چند بار تاكيد كرد كه ضدتعقيب بی‌فايده است و بايد فرار کند!" منصور  هنگام خداحافظی و جدا شدن از او  گفت: "تو هم بی‌خودی ضدتعقيب نزن" و آرش هم اين كار را كرد .اما من اطمينان داشتم كه حداقل بخش ما سالم است. 
من و آرش آماده فرار شديم ؛  روز جمعه بود، زمين نسبتاً يخ‌بندان بود و هوا گرگ و ميش و ترافيك سنگين غروب جمعه شرايط ايده عالی برای فرار آماده کرده بود.
موتور رکسم  يك دنده بيشتر نمی‌خورد و به اندازه كافی لاغر بود كه  می‌توانستم به راحتی بين ماشين‌ها مانور بدم  و يا از کوچه‌های باريک رد شوم و موتورهای بزرگتر احتمالی (هوندا 125) در تعقيب ناموفق  می ماندند.
آرش  هم در صندوق‌عقب ماشين صاحب‌خانه به يك جای امنی پناه برد. وقتی كه اطمينان پيدا کردم  كه از تعقيب جان سالم بدر برده ام به سرپل تلفنی پيك دوم، بهروز زنگ زدم و ماجرا را به اطلاع او رساندم و گفتم به تمام جاهايی كه قبلاً ميرفته و تردد داشته ديگه  نرود و بعد خودم را به خانه‌ای كه برای روز مبادا تهيه كرده بودم رساندم. صاحبخانه وقتی كه در را باز كرد بدون مقدمه گفت: "در رفتی؟" در پاسخ به او لبخندی زدم و گفتم: "آره"  به محض اینکه  وارد خانه شدم از زور سرما  خود را به شوفاژ خانه چسباندم، خوابم نمی‌برد؛ تمام شب را در خوب بیداری نقشه خنثی سازی پلیس را طرح ریزی می کردم

فردای آن روز بقيه شبكه تشكيلات را از اوضاع باخبر ساختم و تمام ارتباطات را قطع كردم. از نظر من منصور دستگير شده بود. به سرپل برلين (حسن جعفری) زنگ زدم و  گفتم منصور دستگير شده است.او گفت اينطور نيست و منصور خارج شده، باور نمی کردم ولی واقيعت داشت جاسم و منصور باتفاق هم سالم  از مرز گذشته بودند و پس از يک ماه همگی ده نفر از کادرهای دعوت شده از داخل برای شرکت در پلنوم به تاشکند رسيدند، 

 


در پلنوم با منصور و بقيه رفقا كه از تور تعقيب گريخته بودند، ساعت‌ها در اين باره صحبت کرديم. هر 12 نفری که از ايران آمده بوديم کاملاً احساس خطر می‌کرديم و اما اين احساس در شعبه تشکيلات و دستگاه  رهبری این سازمان وجود نداشت. آنان چنان درگير اختلافات درونی و رقابت‌های جناحی بودند که گزارشات و جمع‌بست ما  حساسيت زيادی را در آنها برنيانگيخت و مسئله داخل بيشتر برايشان جنبه يارگيری داشت. اکثر اين 12 تن در پلنوم وسيع به عضويت دستگاه رهبری درآمدند. 


اما منصور نجات خودش را كه به طرز معجزه‌آسايی بود اين طورشرح داد: " چند روز بود که دائم تحت تعقيب و مراقبت آشکار قرار گرفته بودم،  بعد از جدا شدن از پيک تو (آرش) به اين نتيجه رسيدم که ضدتعقيب بی‌فايده است، يک راست به طرف خانه مادرم رفتم و شب را آنجا سپری کردم و صبح زود از پشت‌بام خانه فرار كرده و همان روز توسط يك ماشين به اتفاق جاسم خاكسار به طرف مرز افغانستان آمده و از کشورخارج شديم".
 اعضای شعبه تشکيلات باور نداشتند  که منصور اين چينن سنگين تحت تعقيب قرار گرفته باشد. فکر می‌کردند که او دچار خيالات شده است .من  در همان جا هشدار دادم که منصور دستگیر خواهد شد از بازگشت او جلو گیری کنید ؛ متأسفانه کسی  هشدار منو جدی نگرفت ،. منصور و جاسم نيز عجله داشتند که برگردند. روحيه‌ء کذايی انقلابی و تهاجمی که شايد برای پاک کردن خاطرهء  خط‌مشی کاملا غلط يک‌ و نيم‌ سال  در قبال  جمهوری اسلامی ... يکی ديگر از دلايل بی‌توجه‌ای به مسايل امنيتی ما بود.

بهر حال بعد ازیکماه  به تهران برگشتیم   ؛ شش ماه از اقامتتم در تهران نگذشته بود که دستگیری ها ی گستره آغاز شد حمید منظری ؛ جاسم خاکسار ؛  منصور دیانکی ؛  مجتبی مطلع سراب ونزدیک به 1000نفر از اعضای سازمان دستگیر شدند  .و من برای بار دوم از مرزترکمنستان  خارج شدم.

 پس از چند ماه اقامت در کابل  برای سومین  بار آماده ورود مخفیانه به ایران بودم که خبر قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 رسید و موضوع بازگشت من  به ایران متنفی شد و من برای همیشه در خارج ماندگار شدم

در ان تاریخ  ؛خمینی زنده بود و اکثریت مردم ایران با جمهوری اسلامی همراه  بودند و برای اینکه زنده دستگیر نشویم  به تک تک ما سیانور داده بودند ولی هیجکدام از 12 کادر مخفی از سیانور استفاده نکرد ؛ چون به خودکشی اعتقادی نداشتیم


 

 اغلب سئوال می شود که  چطور شد كه  دستگير نشدم ؟

 اين بخاطر   14 سال  کار مخفی_ حرفه ای   و بکارگيری اين تجارب در عمل بود  6 سال قبل ازشورش 57 و  هشت سال در جمهوری اسلامی  بطور مخفی زندگی  کرده بودم  . در سال 58  خانه تیمی ما لو رفت و من دستگیر شدم 

در زمستان  سال 61 سازمان تصمیم گرفت که به موازات تشکیلات نیمه مخفی ؛ یک سازمان کاملا  مخفی ایجاد کند ؛ منهم در رهبری این تشکیلات کاملا سری قرار گرفتم ؛ اما در تابستان  سال 62 متوجه تعیفیب و مراقبت بسیار حرفه ای  شدم و بعد تیمی درست کردم که تعقیب کنندگان  خو را تعقیب می کردیم اینگونه بود که  با نحوه کار  تعقیب و مراقبت "سربازان گمنام " بگونه ای   آشنا شدم  که توانستم  اولین کتابچه تعقیب و مراقبت و مقابله با پلیس سیاسی را نوشته که وسیعا در داخل و خارج  منتشر شد،

 اصولاً نحوه كار مخفی من با بقيه بچه‌ها فرق داشت در واقع "چریکی" زندگی می کردم. از اتومبيل و تلفن استفاده نمی‌کردم، ارتباطات با خانواده‌ام را کاملاً قطع کرده بودم و به هيج مکانی دو بار سر نمی زدم و ...

پليس سياسی در ان سالها در سه بعد کار می‌کرد: 1- جمع‌آوری اطلاعات از همه طرق و با استفاده از تمامی وسايل، 2- نفوذ در سطوح مختلف  تشکیلات 3-  شکار افراد کليدی و شکنجه سنگين و سيستماتيک برای کسب اطلاعات جديد و سپس تعقيب و مراقبت گسترده به منظور  وارد کردن ضربه نهايي! 

تشکیلات بشکل  يك سيستم پيچيده عدم تمرکز اطلاعاتی سازماندهی شده بود . يک نوع فرهنگ ضداطلاعاتی حاکم بود و اگر کسی بدنبال اطلاعات اضافی بود خودبخود مورد شک ديگران واقع می‌شد، حتی اگراين شخص مسئول تشکيلات می‌بود، بدينگونه بود که در تهاجم گسترده سال 65 بخش ما سالم ماند و کسی دستگير نشد. 

_ساختار تشکیلات عمودی بود و هر کسی تنها یک ویا دو نفر را انهم با نام مستعارکه بطور مدوام تغییر می کرد را  می شناخت -افراد گروه از هویت یکدیدگر اطلاعی نداشتند 3_ خانه ها مخفی وجود داشت  و   خانواده مان  از محل زندگی و کار مان بی اطلاع بودند

سخن پایانی :  این درست است که تجربه تلخ انقلاب ۵۷ فاجعه آمیزترین و مصیبت بارترین سرنوشت را برای مردم ما رقم زد

 .اما سوی دیگر واقعیت این بود که درست در فردای تاسیس  رژیم نکبت اسلامی  بخش عمده همراهان انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی  پرداختند و  چندین و چند هزار نفر در این راه جان باختند و یا در حبس های طولانی مدت گرفتار امدند و اکثریت آنانی که زنده ماندند  بتدریج  از  گفتمان  ضد امپریالیستی  _ خلقی فاصله گرفتند  و به  نقد های بیرحمانه ای از گذشته خود روی می آورند

.  مهم  این  است  که امروز ما   چگونه  فکر و عمل  می کنیم ؟ ایا  در کنار  نسل های بعد از خود از جنبش ازادیخوانه مردمان ایران حمایت می کنیم؟  

  شخصا 30 سال است که از سازمان فدائیان  کناره گرفته ام و به لحاظ فکری خودم را یک لیبرال دمکرات می دونم؛  

 آری  صرفا 57 تی بودن  ملاکی برای قضاوت یک نسل  نیست.

زيرنويس :
اسامی  ده نفر از کادرهای داخل برای شرکت در پلنوم وسيع (65) به تاشکند دعوت شده بودند. 
منصور ديانکی  شوری‌ (اعدام) ـ جاسم خاکسار (ايران) ـ مطلع سراب (اعدام) ـ سلمان نجفی  (خارج) ـ کيانوش توکلی (خارج) ـ علیرضا هاشمی(خارج) ـ طهماسب وزيری (خارج) ـ حميد منتظری (اعدام) ـ سعيد شمس (خارج) ـ احمد پورمندی (خارج).

یاد و نام جان باختگان گرامی باد/ 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

بیژن صبوری : شما در باره 14 سال کار مخفی _که هشت سال آن در جمهوری اسلامی و شش سال در زمان شاه بوده است _ چیز زیادی ننوشته اید؛ سئوال مشخص من این است که حالا که به گذشته نگاه می کنید ؛ ایا به مبارزه با نظام پادشاهی افتخار می کنید؟ همچنین گفته اید که در سال 58 خانه تیمی شما لو رفت ؛ چطورشد که پس از مدت کوتاهی آزاد شدید؟

د., 27.05.2024 - 12:03 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
فقدان متفکّر خویشاندیش

دروووددبر کیانوش و جیلو عزیز!
اندکی حاشیه بیراهه ای؛ ولی در سمت و سوی راهگشایی.

یکی از کلیدی ترین و بزرگترین و مهمترین دلایل شکست فاجعه بار آنچه خودش را در تاریخ معاصر یکصد ساله ایران، «چپ» مینامد، نداشتن «متفکّر و فیلسوف ایرانی» است. نگاهی به آثار «آنتونیو گرامشی» که هنوز کثیری از دیدگاهایش، موثّر و با ارزش هستند، اثبات میکند که یک ایتالیایی چطور توانست در رویکرد خودش به آثار مارکس و ایده «سوسیالیسم»، حسب تاریخ و فرهنگ مردم ایتالیا به عبارتبندی مغزه ایده سوسیالیسم و پیوند زدن آن به تاریخ و فرهنگ ایتالیایی همّت کند. «گرامشی» هیچگاه نیامد مبلّغ و شارح و مدافع و یسل کش مارکس و حواریونش بشود؛ بلکه با انگیخته شدن از ایده سوسیالیسم و نگرشهای مارکس توانست خلاقیّت و استعداد و مایه دار و موثر و نقشگزار بودن خودش را در چارچوب جامعه ایتالیایی به محک بزند. امّا در جامعه ما متاسفانه از زمان شکلگیری حزب توده تا همین امروز که میبینی، گرایشی به نام «چپ»، کلا نه تنها هیچ پیوندی با تاریخ و فرهنگ مردم ایران نداشت و هنوزم ندارد؛ بلکه دقیقا در تضاد و خصومت و گلاویزی با فرهنگ و تاریخ مردم ایران نیز برآمد و امکانهای ریشه زنی و بالندگی خودش را بر هیچ و پوچ خیالات و فانتزیها استوار کرد. به همین دلیل نیز قدرتمداران وقت توانستند آنها را درو و لت و پار و سرکوب کنند. چیزی که در خاک مردم یک سرزمین، ریشه نداشته باشد، هر چقدر نیز پر صلابت و ایده آل و خوش نقش و نگار جلوه کند، آخرش فرو خواهد ریخت و به جایی بند نخواهد شد؛ زیرا در اجتماع مردم، هیچ ریشه ای ندارد.

فقر گرایشهایی که خودشان را چپ می نامند – مهم نیست درجه و حدّت و شدّت کنشها و واکنشهایشان چگونه است -، بلکه اصل مسئله به گرداگرد «ایده» مربوط میشود، در این است که اهل اندیشیدن نیستند؛ بلکه بیشتر به دلیل ذهنیّت و تعلیم و تربیت اسلامی، اهل تقلید و دنباله روی هستند؛ ولو مجتهدین آنها، استادان دانشگاههای باختر زمینی باشند. تمام آنانی که فعلا بازمانده گرایشهای چپ هستند، جیک و بُک سوپرمارکت نظری خود را از «بازار مکّاره ترجمه جات صد تا یه غاز» که دست کمی از آش شله قلمکار قجری ندارند، به حیث مبانی تئوریک خود در رویارویی با مسائل ایران به کار میبرند. در حالیکه برای ایجاد جنبشی «استخواندار و ریشه دار و تاثیر گذار» باید «اندیشیدن فردی و هنر پیوند زنی ایده ها» را به درخت تاریخ و فرهنگ مردم خود آموخت و به کار بست. چنین کاری به شناخت تاریخ و فرهنگ مردم خود منوط است و استعداد اندیشیدن و سنجشگری؛ یعنی همان کاری که «گرامشی» در ایتالیا و «فردیناند لاسال» در آلمان انجام دادند. چپ فقط با داشتن دو سه تا متفکّر و فیلسوف ایرانی که از ژرفای بنمایه های تاریخ و فرهنگ مردم ایران در جامعیّت وجودی، آبشخور افکار و ایده هایشان را تغذیه کنند، خواهد توانست با ظرافت و ژرفبینی نه تنها ایده های سوسیالیسم؛ بلکه افکار و ایده های ارزشمند و شایان پروریدن متفکّران و فیلسوفان عرصه «سوسیال اندیشی» را به درخت تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیوند بزند؛ در غیر اینصورت در تمام اقدامها و تلاشهایی که بکنند همواره کما فی السّابق با شکست رویارو خواهند شد. از من گفتن.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

س., 21.05.2024 - 17:45 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

بله من هم بدین وسیله تائید می کنم که دوستم؛ اصغر جیلو از جمله کسانی بود که با امدن سرشاخه به خارج مخالفت نموده بود(طی نامه کتبی) و متاسفانه کسی به هشدار های او توجه ای نکرده بود

س., 21.05.2024 - 10:02 پیوند ثابت
اصغر جیلو

كيانوش جان ديدم يكي از دوستان و اعضاي سابق هيءت سياسي سازمان فدائيان اكثريت ضمن تاييد اقدام تو در تهيه اين كليپ و شرح بخشي از ماجراهاي تلخ إن روزگار گفته است كه مسءوليت ضربه خوردن ودستگيري سر شاخه هاي سازمان در داخل بر عهده همه رهبري آن زمان سازمان اكثريت است. چنين سخني منصفانه و درست و منطبق بر حقايق آن دوره نيست. كسانيكه به بقيه هشدار دادند و با آمدن سر شاخه ها به تاشكند مخالفت كرده و گفتند آنها و شبكه هاي زير نظرشان را بعد از بازگشت مورد حمله قرار داده و خواهند زد، با چه منطقي بايد در بي مسءوليتي بقيه در مواظبت از سلامت كادرها واعضاي سازمان در داخل ، دخيل و مسءول دانست؟ اين ديگر چه منطقي است؟

س., 21.05.2024 - 09:50 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
چرا خاطرات مهمند و با ارزش؟

مجددا دروود بر کیانوش عزیز!
اندکی گپ بیشتر.

من خودم شخصا سوای اینکه به شناخت ریشه ها و تاریخ و فرهنگ ایران دلبستگی خاصّی دارم، در زندگی شخصی ام از دوران نوجوانی به شناخت و تاریخچه گرایشهای چپ نیز علاقمند بوده ام و سفت و سخت به مطالعه در باره زیر و بم آنها همّت کرده ام. اکثر دوستانم از سازمانهای «فدائیان و پیکار و راه کارگر و سازمان وحدت کمونیستی و سازمان رزمندگان و تروتسکیستها و چند تایی دیگه بودن». تازه این یه طرف. از طرف دیگر دوستان واقعا مومن مسلمان نیز داشتم که هیچوقت خودشان را آلوده سیستم فقاهتی نکردن و انسانهایی پاک و سالم موندن. از این موضوع واقعا خبر موثّق دارم. آدمهای سالم و دوست داشتنی ماندن و زندگی خانوادگی خودشان را پیش بردند و همیشه نیز اعتقاداتشان را برای خودشون حفظ کردن و به دیگران تحمیل نکردن. تعدادی از آن دوستان چپ که اعدام و ناپدید شدند. سه چهار نفر از همولایتیهایم که به سازمان مجاهدین گرایش داشتند، اعدام شدند. همین الان نیز بچّه محلمان - سعید مدنی - که از خانواده ای بسیار دوست داشتنی و با فرهنگ است، در زندان اوین محبوسه. یه بچّه محل دیگه نیز دارم که دیگه پیر شده و بازنشسته است و در دوران شاه، عضو سازمان منصورون بود. آدم سالم و دوست داشتنیه و سالها استاد دانشگاه بود و خودش را هرگز آلوده نکرد.

من اگر تاکید میکنم که بنشین و خاطراتت را دقیق بدون هیچ ملاحظه کاری بنویس، دلیلش از سر احترام به تمام آن انسانهائیست که برای سرفرازی و آبادی و عزّت و احترام و پیشرفت و شادمانی و سعادت مردم ایران جان باختند و در میان ما نیستند؛ گیرم که راه و روش رسیدن به آرمانها و ایدآلهایشان از چشم انداز امروز ما، سنجش پذیر و انتقادی بوده باشد. اصل مسئله، آرمانها و آرزوهای آنهاست که اگر فرصت و امکانها و شرایط مساعدی وجود میداشت، احتمالا همانها نیز اگر زنده بودند، مطمئنا کثیری از آنها همچون خودت، به راه دیگری میرفتند و مصدر کارهایی مفید میشدند. هنوزم وقتی که عکس «مرضیه احمدی اسکوئی» را با گردن کج کرده اش و گیسوان دم اسبی میبینم، اشکم در میاد. در معصومیّت سیمای او، عظمت مهر به ایران و مردمش میدرخشد. چیزی که برای من خیلی غم انگیز است، سرنوشت سازمانهای «چپ» در ایران و بیرون از ایران است که میتوانستند با پتانسیلی که داشتند و هنوزم دارند، به حیث اهرمی کلیدی برای تحوّلات مثبت و بار آور در ایران سهیم شوند. ولی دریغا که افتادن در باتلاق ایدئولوژی و تصادم عقیدتی در مبارزه با «تاریخ و فرهنگ مردم ایران» باعث شد که نه تنها منزوی و قربانی قدرتهای حاکم شوند؛ بلکه از نقش پر باری که میتوانستند در جامعه ایرانی ایفا کنند، محروم و حتّا رانده و بخشی از آنها منفور نیز شدند. این برای من، خیلی غم انگیزه. سراسر انتقادات و علاقه من به تاریخ تحولات و زیر و بم گرایشهای چپ فقط به حول و حوش پتانسیلی تمرکز کرده است که اگر از باتلاق ایدئولوژی به در آید و رنگ و گوهر ایرانی بودن خودش را پیدا کند، میتواند کلیدی ترین نقش را در جامعه ایرانی ایفا کند برای بسیاری از تحوّلات. به همین دلیل همچنان تاکید میکنم که در نوشتن خاطراتت و هر چیزی که میدانی، تاخیر مکن. تو دیگر بیست و چهار ساله نیستی و عمر آدمی به دمی بند است. وقت بذار و بنویس که تا من نمرده ام، خاطراتت را بخونم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ش., 18.05.2024 - 13:04 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

با درود فرامرز حیدریان عزیز ؛ حق با شماست که نوشتی:"اینجوری فایده نداره که هر کسی بیاید چیزی بگوید و تو در صدد پاسخ برآیی. به نظر من باید بنشینی برای خودت فرصت ضروری کنار بگذاری و هر چیزی را که میدانی و شنیده ای و تجربه مستقیم کرده ای، بر روی کاغذ بیاوری و در اختیار وجدان بی غرض و مرض پژوهشگران ایراندوست و جوینده شناخت بگذاری" راستش من چیز های می دانم که کمتر کسی از ان اطلاع دارد . حتما سعی می کنم . اما در مورد این ویدئو چند نکته : 1- این را بعوان "نمونه " انتشار دادم تا بینم باتاب آن چیست ؟ 2- هدف اصلی من در این ویدئو این بود که نشان دهم که چگونه 57 تی ها را قضاوت کنیم؟3-

3- من درسخن پایانی نوشتم : " این درست است که تجربه تلخ انقلاب ۵۷ فاجعه آمیزترین و مصیبت بارترین سرنوشت را برای مردم ما رقم زد

.اما سوی دیگر واقعیت این بود که درست در فردای تاسیس رژیم نکبت اسلامی بخش عمده همراهان انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند و چندین و چند هزار نفر در این راه جان باختند و یا در حبس های طولانی مدت گرفتار امدند و اکثریت آنانی که زنده ماندند بتدریج از گفتمان ضد امپریالیستی _ خلقی فاصله گرفتند و به نقد های بیرحمانه ای از گذشته خود روی می آورند

. مهم این است که امروز ما چگونه فکر و عمل می کنیم ؟ ایا در کنار نسل های بعد از خود از جنبش ازادیخوانه مردمان ایران حمایت می کنیم؟

شخصا 30 سال است که از سازمان فدائیان کناره گرفته ام و به لحاظ فکری خودم را یک لیبرال دمکرات می دونم؛

آری صرفا 57 تی بودن ملاکی برای قضاوت یک نسل نیست."
4- بسیاری از حقایق تاریخ فدائیان درست و حقیقی انعکاس نیافته است که سعی می کنم در 15 دقیقه به شکل ویدئویی _تصویری برای نسل های پس از انقلاب 57 بازگو کنم

ش., 18.05.2024 - 11:59 پیوند ثابت
نظرات رسیده

عضو سابق هئیت سیاسی سازمان فدائیان:

سلام کیانوش جان راستش............. الان اما کامل شنیدم. دست مریزاد. چه باید بگویم؟ دفاع برحق یک دلسوخته ی روزگار و مایه گذار ان طوفان از مظلومیت توام با خطای نسل 57 است. یک واگویی مبتنی بر تجربه ی خود زیسته. من بیشتر از اینکه بر این باشم کدامین زاویه از ورود راوی به موضوع درست بوده و یا برعکس جانداشت، و نیز چگونگی تبیین نسبت وقایع با هم و نقش نهادها و افراد در وقایع، بر این تاکید دارم که حقایق باید بازگویی شوند. این مهم تر از هرچیزی است. تو در زمره کسانی بودی که در قلب یکی از صحنه های حساس و بسیار هم تراژیک قرار داشتی و لذا موظف به تشریح آنچه که گذشت. دستت درد نکند. همان شعر برشت خطاب به آنانی که بی هیچ چرخیدن در دل اتش سوزان ان زمان، امروز اما کم فرمایش نمی فرمایند:
آهای آیندگان، شما که از دل توفانی بیرون می جهید
که ما را بلعیده است.
شما که وقتی از ضعف های ما حرف می زنید،
یادتان باشد
از زمانه سخت ما هم بگویید.
به یاد آورید که ما بیشتر از کفش هامان کشور عوض کردیم.
...
این را خوب می دانیم:
حتی نفرت از حقارت نیز
ادم را سنگدل می کند.
آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم
خود نتوانستیم مهربان باشیم.
اما شما وقتی به روزی رسیدید
که انسان یاور انسان بود
درباره ما
با رافت داوری کنید!
قربانت، ……

ش., 18.05.2024 - 11:36 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
داور تاریخ

مجددا درووود بر کیانوش عزیز!
کوتاه و تعجیلی.

کیانوش جان. اینجوری فایده نداره که هر کسی بیاید چیزی بگوید و تو در صدد پاسخ برآیی. به نظر من باید بنشینی برای خودت فرصت ضروری کنار بگذاری و هر چیزی را که میدانی و شنیده ای و تجربه مستقیم کرده ای، بر روی کاغذ بیاوری و در اختیار وجدان بی غرض و مرض پژوهشگران ایراندوست و جوینده شناخت بگذاری. اینگونه پاره گوییها، مثل خشت و آجر پراکنده شده از یک ساختمان مجهول است. من قبلا بارها گفته ام و باز هم تاکید میکنم که خاطرات نویسی به وجدان فردی و مسئولیت شخصی و رادمنشی نویسنده اش مربوط است [زیباترین و صمیمی ترین و دلگشاترین خاطراتی که من تا کنون خوانده ام، «خاطرات پابلو نرودا» است]. اینکه کثیری از خاطرات منتشر شده به دروغ و اتّهام و کژنویسی و تحریف آغشته اند، مبحثیست روشن و وظیفه و تکلیف مورّخ است که صحت و سقم گفته ها را سرند کند و راهی به سوی کشف حقیقت پیدا کند. ولی هستند کسانی که بر شالوده دلایلی خاص که من نمیدانم؛ ولی میتوانم گمانه ها بزنم، از ذکرشان خودداری میکنن و آنها را با خود به گور میبرند. فراموش نکن که وجدان تاریخی در تاریکترین اعصار نیز همچون آذرخش میتواند به طور ناگهانی بدرخشد و خبر از واقعیّتها و رویدادها و اتّفاقاتی بدهد که قرنهای قرن در تاریکی استتار شده اند. بنابر این کیانوش عزیز. همّتی کن و هر چیزی را که میدانی بر روی کاغذ بیاور.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ش., 18.05.2024 - 09:26 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

جناب ابولی گرامی /

چند نکته مهم : 1_نقی حمیدیان , بهزاد کریمی وعلی توسلی عضو موثر دستگاه رهبری سازمان فدائیان بوده اند و طبیعتا مسئولیت داشته اند 2_ علی توسلی سال 1994(1373) در جمهوری اذربایجان ربوده و به ایران برده شد در حالی که دستگیری فتح الله دیانت در شهریور ۶۵ بود و تو سط رژیم جنایتکار اسلامی اعدام شد 3_ در ان سالها رهبری سازمان به دو جناح چپ انقلابی (نقی حمیدیان , بهزاد کریمی و...) و راست متمایل به حزب توده (علی توسلی ....) تقسیم شده بود . 4_ به نقل از يكي از اعضاي كميته مركزي سازمان " فضاي بحراني درون سازمان در آن مقطع به درجه اي بود كه نه به مخالفت چند نفر از اعصاب كميته مركزي سازمان با آوردن سر شاخه هاي داخل كشور به پلنوم اعتنائي نشد و نه به ارزيابي مبتني بر اطلاعات موثق از درون كشور در مورد نقشه وزارت اطلاعات براي جمع كردن تشكيلات سازمان بعد از باز گشت سر شاخه ها به درون كشور اهميتي داده شد. اين ارزيابي مدتي قبل از خارج كردن كادرهاي شر كت كننده در پلنوم توسط عضوي از كميته مركزي سازمان بصورت مكتوب در اختيار هيت دبيران سازمان قرار گرفته و پيش بيني كرده بود كه كادرهاي مسول نه قبل از خروج بلكه بعد از بازگشت به كشور زير ضرب خواهند رفت و همين نيز اتفاق افتاد و متاسفانه هنوز هم كسي از آن رهبران مسوليت بي توجهي به اين هشدارهاي قبل وبعد از پلنوم را بر عهده نگرفت."5_ خلاصه کنم مجموعه رهبری مقصر بود و اینکه گفته می شود که تنها علی توسلی مقصر بوده ؛ نادرست است و مجموعه رهبری در ان سالها مقصر بوده است که در و در کتاب " بر بالهای آرزو جلد دوم؟ فصل هجدهم صفحه 395 و همچنین در اسناد این سازمان به روشنی امده است

ش., 18.05.2024 - 06:54 پیوند ثابت
ابولی

عنوان مقاله
دیداری تلخ!

نقی حمیدیان و بهزاد کریمی نام علی توسلی ( حسن ) را چندین جا آورده و افشا کرده اند . چرا پنهان کاری میکنید؟ از چه و که میترسید ؟هم دانشگاهی شجاع من فتح الله دیانت  را در شهریور ۶۵ دسنگیر شد . او در تابستان ۶۷ سربدار شد . همسر و دو دختر خردسالش منتظر او بودند . نه فراموش می کنیم - نه می بخشیم

جمعه, 17.05.2024 - 22:01 پیوند ثابت
ابولی

عنوان مقاله
تلخ!

نفر دوم اکثریت بعد از فرخ نگهدار فردی بنام ............ (حسن ) را ماموران وزارت اطلاعات از آذربایجان و درون چمدان ربودند و به ایران بردند. او از همان زمان و تا حالا به تجارت با ایران مشغول و رفت آمد دارد . به او اشاره شود ظاهرا در................ فعال بوده است . چه کسانی باعث و بانی در ضربات شهریور ۶۵ و دستگیریهای آن دوره بودند .

جمعه, 17.05.2024 - 20:22 پیوند ثابت
نظرات رسیده

سلام کیانوش عزیز،

ممنونم از کلیپ خوب، باسرگذشتی که توضیح دادی. این نوع توضیحات هزار بار مؤثر تر است تا با افرادی که خودت خوب میشناسی به بحث نشستن.

سلامت و شاد باشی

جمعه, 17.05.2024 - 14:23 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

برخی از دوستان از طریق امیل برایم خیلی کوتاه پیام ارسال کردند:

یک جوان مازنی : خیلی قشنگ بود ولی خوب درد آور هم بود الان شنیدن این حرف ها اسونه ولی زندگی کردن این لحظات خیلی سخته

ثریا :با درود ؛بنظرم کار بسیار بجا و با ارزشی کردی و پروژه خوبی خواهد بود اگر بصورت سیستماتیک با ادم های سیاسی ۵۷ مصاحبه کنی و تجربیات و احساساتشان بیان کنند و پروژه را به نسل آینده تقدیم کنی. پیشنهاد میکنم نامی برای پروژه انتخاب کن . بسیار با ارزش خواهد شد شد. با هر کسی از هر سازمانی مصاحبه کن. 🌺🌺 فقط یک پیشنهاد است.

مزدک : آفرین بر تو که موضوع نابی را بدرستی مطرح کردی و یاد دوستان را یک به یک گرامی داشتی. بدون حاشیه و با تمرکز روی موضوع. دستت درد نکند.

جمعه, 17.05.2024 - 09:27 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
دوران بدی بود

سالام.
قبل از ۲۱ بهمن دوران شکوفایی وآمال
وآرزوها بود
بعداز۲۱ بهمن کم کم دوران یاس وناامیدی ،
بتوسط اسلامگرایان وابسته جدید
شروع دیکتاتوری عوامفریبی دیگر.
متاسفانه ،
مهندسی دست همان غرب مسیحی و
استعماری بود وما بیسواد،
هنوزهم تعدادی بر همان طبل تهی
کوبیده و دوباره میخواهند،
مهندسی جدید استعماری غرب را
بشکل لائیک بما غالب کند،
این دوران ،همه نیروهای سیاسی
در عالم برزخ بودند،
عداب کشیدند.
من یک جمله عوام به یک دوست
گفتم،
آمریکا بادست جمهوری اسلامی کاری کرد،
که همه ساسیون آنزمان ،ازترسشان ودستگیری و دلهره بچه هایشان دختر شد.
حالا تعدادی عقب مانده بازهم تعدادی
مارا گنجشک مغزحساب کرده،
میخواهند،جنایتکاران قبلی را برای ما
آلترناتیو و لیدرکنند.

شدند.

پ., 16.05.2024 - 22:39 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
حکایت خاطرات

دروود بر کیانوش عزیز!
مختصر و مفید و ضربتی!
کیانوش جان.
این صحبتهایی که نوشته ای مثل این میمونه که ما همدیگر را در یک خیابانی، کوچه ای به تصادف ببینیم و برویم به یک قهوه خونه و من بگم که بسیار خب. کیانوش عزیز. تعریف کن ببینم یه مقدار از گذشته ها. همین.
تجربیات تو و کسانی همچون تو که هنوز چیزی در مغزشون باقیمانده است، باید بتوانند در حالت شفاهی و تحریری، چراغی باشند برای نسلهای بعد و دستمایه ای برای پژوهشگران بی غرض و مرض. صرف حکایتهای کلّی که جزئیاتش در تاریکی میمانند، راه به شناخت نمیبرند، سوای چشم اندازی پانورامایی که خبر از عمق مسائل نمیدهند. اصل کلیدی باید شرح جزئیات باشد. ضمنا هدف از خاطره گویی یا خاطره نویسی نباید فقط حکایتگویی باشد؛ بلکه مهمترین مسئله« دلایل گرایش و تصوّرات ذهنی و علّت گسستن» هستند که ارزش خاطرات را رقم میزنند. مسئله ای که مهم است، «تجربیات بی واسطه و پیامدهای روحی و روانی و کنشی و واکنشی در انسان» است که میتوانند زمینه ای بدیع و بکر باشند برای شناخت و ارزیابی و سنجشگری معضلات و مسائل جامعه در آن دوران. حکایت ساده، کمکی به شناخت و بیداری فهم و هوشیاری نسلها نمیکند. من از این حکایتی که کرده ای، چیزی دستگیرم نمیشود؛ سوای همون صحبت قهوه خانه ای!

برای نمونه: «ما و بیگانگان/جهانشاهلو» و همچنین «جدال زندگی/فریدون پیشواپور» و «در ماگادان کسی پیر نمیشود/صفری» و «مهاجرت سوسیالیستی/امیر خسروی» و «سفر با بالهای آرزو/نقی حمیدیان» و «خاطرات ایرج اسکندری» و «رهروی در راه بی پایان /مومنی» و تعداد کثیری امثال اینها میتوانند به درک و شناخت معضلات جامعه ایرانی در گذشته کمک کنند؛ ولی صحبتهای کلّی و پانورامایی، تصویری تار و مبهم و بسیار دور را ترسیم میکنند.
فقط خواستم که گوشزدی کرده باشم. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

پ., 16.05.2024 - 11:27 پیوند ثابت
ترکمن صحرا

عنوان مقاله
تعقیب و گریز

در پایین

در تاشکند در منزل رفیقی که در رهبری تشکیلات مخفی بود ومدتی هم مسیول منطقه ما بود که همراع کیانوش به تاشکند رفته و انجا ماندگار شده بود. نهار مهمان بودم.خانمش بعد از مدت ها در بدری و اوارکی فکر کنم بطور قانونی خودش را به تاشکند رسانده بود.تلویزیون فیلمی را پخش میکرد و میدان جنگی را نشان میداد که رهبران و فرماندهان سپاهیان با شمشیر موقع حمله به دشمن در صف اول لشکر شان بودند . خانمش رو بمن کرد و گفت : رهبر هم رهبران سابق".من سالها بعد بعد ها فهمیدم منظورش چی بود. رهبرانی که بدون هیچگونه احساس مسیولیت،در ارامش به بحث و فحس و لشکر کشی جناحی مشغول بودند/.کوچکترین احساس مسیولیت درقبال لشکر شان نداشتند.جاسم و منتظری و دیانک شوری را دوباره با وجود خستگی و فرسودگی باز داخل میفرستند.خودشان لم داده در خارج مشغول بحث های فرسایشی. من در ترکمن صحرا "جسارت "برخی از اینها را که عضو کمیته مرکزیو عضو مشاور ه. سیاسی "را یدک میکشیدند را شاهد بودند.که موقع عقب نشینی لشکر شان بحال خود رها کرده و فرار نموده اند.یکیش که در برلین است در فضای جنگی روحیه ش را از دستن داده بود. کیانوش عزیز باید با بی رحمی میبایستی این دستگاه رهبری را افشا مینمود."رهبری"که با ورود به اروپا و نبود رانت شان که درشوروی بود از حقوق و مقرری و .. اعلام بازنشستگی کردند و دنبال زندگی شخحصی شان رفتند و بشکل مفی زندگی میکنند اسامیشان هم مقع تسلیت گهگاهی میبینیم.

پ., 16.05.2024 - 11:23 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
.قرن 20،شورش و شکست.

انقلاب و سرنگونی نظام سرکوبگر پهلوی و یایان سیستم سلطنتی، درست و بحق بود.ولی متاسفانه بدلیل دیکتاتوری 70 ساله شاهنشاهی، حزب و سازمان و کادرهای برجسته وجود نداشت تا مانع موج سواری آخوندها بر گرده انقلاب شوند. یعنی باز هم حکومت پهلوی برای شکست انقلاب 57 مسئول است.
اتفاقات پرطلاتم جهانی در قرن 20 بی تاثیر روی انقلاب ایران و مبارزات ایرانیان علیه شاه و سلطنت نبود. مبارزات ضد استعماری در طول قرن 20 و پیروزی چند نظام سوسیالیستی در جهان و شروع جنگهای امپریالیستی مانند جنگ ویتنام توسط امریکا و فرانسه از جمله موتورهای اعتراضات مردمی در طول قرن 20 بودند.
تظاهرات دانشجویی در سال 1968 میلادی در غرب برای دفاع از مبارزات مردم ویتنام بی تاثیر روی جنبش دانشجویی ایران و مبارزات ملی شدن نفت و مصدق و اعتراضات روحانیون ارتجاعی در 15 خرداد نقش مهمی در آغاز انقلاب 57 توسط آخوندها داشت. جنبش روشنفکری و دانشجویی و بخشی از چپ ایران بدلیل دیکتاتوری شاه و رویزیونیسم کمونیسم در شوروی و چین، بسوی نوعی آنارشیسم تمایل یافته بود. در ادامه بحث در زیر، به معرفی تاریخ آنارشیسم غربی و تاثیر آن روی انقلابیون ایرانی از جمله روی سازمانهای مائوئیستی و روی سازمان های مجاهدین و فدایی اشاره میشود:

انقلابی حرفه ای: بوی خوش چای و سیگار و شعار و باروت .مالکیت دزدی است و حق زنده ماندن بالاتر از حق مالکیت خصوصی است قدرت را تقسیم کنید تا قدرتمند و زورگو بوجود نیاید.هر کدام از اعضای جامعه برای بی عدالتی اجتماعی حاکم آن جامعه مسئول است.فرهنگ را خفه کردند ,خلاق باشید!احزاب یا برای به خواب بردن اعضا تاسیس شده اند یا برای یک بیداری مخوف ناشی از وحشت زندگی.واقعگرا باشید, خواهان غیرممکن شوید!
اینها از جمله شعارهای دیواری بودند که حین انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه از طرف آنارشیستها بر در و دیوار شهرهای بزرگ نوشته شده بودند.اگر انسان برده انسان نبود , زندگی , جامعه و طبیعت بهشت برین می شدند.من آزاد نیستم / من فقط قدرت انتخاب و رای دارم / که کدام دزد از من سرقت کند / و کدام جانی به من فرمان دهد.اغراق , افراط و تندروی آغاز کشف و خلاقیت و پیروزی است.هر عمل انقلابی خود تبلیغاتی است سیاسی.هر چه تعداد دشمن بیشتر , احترام و حیثیت برای آدم مبارز بیشتر!نابود باد تئوریهای سیاسی و فلسفی! آنها تنها یک دروغ بافی هستند , حقیقت تئوری نیست, بلکه عمل است , زندگی خود عمل است.آنارشیسم منبع گرما دهنده به تاریخ است و هیچ دستور و قانونی نمی تواند مانع انجام خواسته های انسان طرفدار عدالت گردد.واقعیت بخشیدن به نظرات منطقی و انسانی یک وظیفه ملی است , در این راه اجازه دست زدن به هر عملی هست......و اینها از جمله نظراتی بودند که در بحث های محفلی قرن ۱۸ و ۱۹ و جنبش دانشجویی گروه های آنارشیست قرن فعلی مطرح می شدند.آنارشیستها برخلاف مارکسیستها فرقی بین انقلاب فرهنگی و انقلاب قائل نبودند , آنها انقلاب فرهنگی را موکول به پیروزی انقلاب اجتماعی نمی کردند , در صورتیکه سوسیالیستهای طرفدار اتوریته و دولت کارگری , انقلاب فرهنگی را تا حد مسائل اقتصادی تنزل می دادند و آنرا وابسته به مسائل زیربنایی از جمله اقتصاد و سیستم اقتصادی می کردند.
هنر و ادبیات آنارشیستی , تعلیم و تربیت آزاد و بدون اتوریته , و جنبش فرهنگ زیر زمینی اقلیت ها در قرون اخیر تحت اثر فلسفه و جهان بینی آنارشیستی بوجود آمدند . بقول آنها , هنر و زیبایی شناسی حاکم دولتی در همه جوامع طبقاتی تنها در خدمت ثروتمندان و به زبان صمد بهرنگی " چوخ بختیار"های تازه بدوران رسیده است. اینگونه هنر و فرهنگ , دفاع از منافع و امتیازات شخصی و اجتماعی آن گروه ها را به عهده دارد.
از جمله پیشگامان فرهنگ ادبی-هنری آنارشیسم , می توان از مکتب دادائیسم و سورئالیسم نام برد. مثلا در مانیفست سوررئالیستها که در سال ۱۹۲۴ در پاریس انتشار یافت , آمده : به خیابانها بریزید و شیک پوش ترین عابرین را مورد حمله قرار دهید! چون آنها اینگونه افراد بی خبر را به حساب استثمارگران و زورگویان می گذاشتند.
در فرهنگنامه های حاضر , آنارشیستها را به معنی " بی قانون و ضد قانون " توصیف کرده اند.اینگونه لغت نامه ها بقول آنارشیستها برای استفاده کننده عامی و بدون فرهنگ سیاسی است , چون آنارشیستها , بقول خود , قوانین و اصول خاص خود را دارند.در منابع ضد چپ آمده : آنارشیست آدمی است جانی و وحشی و بی حیا که تا مغز استخوان به میکرب سفلیس کمونیست مبتلا شده و قبلاز مرگ , روح و جسمش تجزیه و فاسد گردیده ! , یا در منابع مارکسیستی آمده : آنارشیستها , هرج و مرج طلب های جپ خرده بورژوا , آتش بیاران معرکه ضد انقلاب و پادوهای اراده گرای ایده آلیست هستند. و ارتش سرخ , در سال ۱۹۲۰ خطاب به آنارشیستها می گوید : گم شوید و به آنجایی بروید که جای واقعی تان است , یعنی به زباله دان تاریخ ! , و استالین در مقاله ای بنام " آنارشیسم یا سوسیالیسم " در سال ۱۹۰۶ می نویسد: ما بر این باوریم که آنارشیسم دشمن واقعی مارکسیسم است و ما می دانیم که دشمن واقعی را باید با یک مبارزه واقعی مجبور به سکوت کرد. و سوسیالیستی اصلاحگرا در انتقاد از تاکتیک آنارشیستها می گوید : توهم و ساده گرایی است , اگر خیال کنیم همبستگی استثمارگران و زورگویان در اثر انفجار چند کیلو دینامیت از هم بپاشد. و در حوضه فرهنگی , منتقدی می نویسد : تحسین ترور و قتل در ادبیات , همچون کاری که سوررئالیستها انجام می دهند موجب جمود فکری می شود و اینگونه هنرمند را به انسانی کر و لال تبدیل می کند.
لعت آنارشیسم به قدمت تمدن و فرهنگ بشری است , ریشه آن از کلمه یونانی " ضد آرش " گرفته شده که به معنی مخالفت و طرد هر گونه قدرت , زور حاکمیت و اتوریته , چه در زندگی و امور خصوصی و چه در جامعه است.شاید بتوان گفت افکار و جنبش آنارشیستی به معنای امروزی در دوران باستان و در قرون وسطی وجود نداشته است.
پایه گزاران و تئوریسین های واقعی آنارشیسم در قرن ۱۸ میلادی می زیستند , از جمله , بعضی از فیلسوفان عصر روشنگری اروپا را جز آنارشیست ها به شمار می آورند. اولین نظریه پردازان آنارشیست را می توان در میان اینگونه فیلسوفان اجتماعی یافت. یکی از سرشناس ترین آنها , ژان ژاک روسو ( ۱۱۷۸-۱۷۱۲ ) است که پایه های فلسفی و اخلاقی آنارشیسم را بنیاد نهاد. او می گوید :انسان , آزاد در طبیعت و جامعه بدنیا آمده , ولی در همه جا به قل و زنجیر کشیده شده است.ایمان به آزادی انسان , نیروی محرک و پیشرفت قرن ۱۸ و ۱۹ غرب شد. ایمان به آزادی انسانی که از قید و بند فئودالیسم و کلیسا رها نشده , گرفتار قل و زنجیر نظام سرمایه داری و دولت مرکزی خشن شد.
ریشه تئوریزه شدن آنارشیسم در اصل در جنبش کارگری قرون اخیر است و آن خشم شدید انسان تحقیر شده نسبت به انسانهای استثمارگر و توهین کننده است.آنارشیسم همچنین نظرات بسیاری از لیبرالیسم فکری قرن ۱۹ را به عاریت گرفته و به انعکاس انقلابی آن ها پرداخت.آنارشیسم مدرن , همچون مارکسیسم , نتیجه جنبش کارگری نظام سرمایه داری است و همچون مارکسیسم متکی به فلسفه ماتریالیسم است , آن همچنین محصول انقلاب صنعتی - بورژوای اروپا است و همانطور که گفته شد حتی ریشه های فلسفی آن در عقاید و نظرات سیاسی قرن ۱۸ قابل یافتن است.
علل وجود آنارشیسم یک کشف علمی در علوم اجتماعی یا نظری یا به علت یک سیستم فلسفی نبود , علوم نظری و علوم اجتماعی فاصله ای محسوس با این ایدئولوژی که خود یک جنبش اجتماعی است , داشتند.آنارشیسم بقول هواداران خود , همچون سوسیالیسم و سایر حرکات اجنماعی ریشه در خلق و جنبش مردمی دارد و تا زمانیکه اعتراض و جنبش اجتماعی وجود داشته باشد , بشاشیت , تازگی و نیروی خلاق آن در انتقاد و افشاگری سیستم حاکم به حال خود باقی خواهد ماند.در آغاز جنبش کارگری و سوسیالیستی جوان ابتدایی , سوسیالیسم همچون یک " جنبش فرهنگی" صاحب دو نوزاد دوقلو , ولی دشمن همدیگر , یعنی جنبش مارکسیستی و جنبش آنارشیستی گردید.
در طول تاریخ دهها نوع آنارشیسم اعلان وجود کردند , تولستوی , نویسنده انساندوست روس , طرفدار نوعی آنارشیسم مذهبی - مسیحی بود. او بکار بردن هر نوع خشونت حتی در برابر زورگویان و جانیان را منع می کرد و در زمان خود مریدان زیادی یافت و در اروپای عصر خود بسیار مشهور شد.اکثر آنارشیستهای پیگیر و سوسیالیست , بهای کلانی در زندگی خصوصی برای سرنوشت تراژدیک خود پرداختند.
آنارشیستها خود را تنها بدل , شانس و آلترناتیو برای پیروزی یک سوسیالیسم انسانی و آزادی بخش می دانستند , در عوض دولت و حاکمیت قوی تر , آنها خواهان جامعه آزادتر بودند.به نظر آنها در جامعه سرمایه داری , فن و صنعت و تکنیک نه تنها در خدمت انسان نیست , بلکه آنها مقدمات بیماری و مرگ او را فراهم کرده اند.آنارشیستها خود را نوعی سوسیالیست می دانند.هدف آنها حذف استثمار انسان توسط انسان و نابودی دولت طبقاتی استثمارگر و خشن است.آنها در مرکز فعالیتهای سوسیالیستی خود به افکار آزادیخواهانه اهمیت درجه اول می دهند.مبارزه با اعتقادات قرون وسطایی کلیسا ار طریق تعلیم و تربیت عقلی , خردمندانه و علمی , پایه گذاری یک علم و سیاست تحقیق انساندوستانه , تاسیس مدارس آزاد و غیروابسته دولتی به تقلید از مدارسی که بر پایه نظرات تولستوی , نویسنده روس , جز برنامه آنها بود.
یک آنارشیست طبق مرام رایکال خود طرفدار جامعه آزاد است , او طرفدار انسانهایی است که زیر چکمه حاکمان , اربابان و قدرتمندان له نشوند. او برای برکناری و نابودی و لغو هر گونه قدرت , دولت و زورگویی وارد مبارزه سیاسی و اجتماعی می شود.دشمنی او با دولت , کلیسا ,سرمایه , نیروهای سرکوب و امنیتی , فرهنگ حاکم و غیره است.آنارشیست به ادعای خود برای یک جامعه بدون اتوریته و استثمار و از خود بیگانگی که بر پایه اصول اتحاد , بجای فردگرایی , - کمک و دستیاری متقابل , بجای رقابت نابود کننده , - توافق و اتحاد آزاد , بجای اطاعت اجباری و کورکورانه , - مبارزه می کند.طبق اسناد , هدف آنها حذف دولت مرکزی , حذف مرزهای جغرافیایی ساختگی , حذف دستگاه و سیستم اداری و حکومتی و پیاده کردن و جانشینی چهارچوبهای نو بر پایه برابری حقوق کمونی و شوراها که بصورت فدراتیو و غیرمرکزی سازماندهی می شوند , است.
آنها بر این باور بودند که به قدرت رسیدن و حاکمیت موجب فساد فرد و گروه می شود . باکونین ( ۱۸۷۶ - ۱۸۱۴ ) می گفت : به انقلابی ترین آدمها , اگر یکسال امکان قدرت و فرماندهی بدهی , انسانهای فرصت طلب و فاسدی می شوند بدتر از تزارهای روس , و کروپتکین ( ۱۹۲۱ - ۱۸۴۲ ) می گفت : بلشویکها نشان دادند که چگونه نباید دست به انقلاب زد ! . بقول آنها , وکلا , استادان , شهرداران و سایر مقامات لشگری و کشوری ! هر کدام با یافتن امکان و رسیدن به پست و مقام به چاپیدن رنجبران می پردازند. آنها به علت استثمار و خرسواری بر آسمان جلها و کلاه نمدیها این چنین چاق و چله شده و دارای غبغب و کبکب شده اند.
نام آنارشیست تا اواخر قرن ۱۹ میلادی برای طیفهای مختلف ظرفدار , معانی مختلف داشت. عده ای خود را فدراتیو نامیدند یعنی خودمختار و غیر مرکزی بر پایه اصول کمونهای متساوی الحقوق , عده ای خود را کلکتیو یعنی نوعی جمعگرا نامیدند و عده ای نوعی از لیبرالیسم آزادیخواهانه فردی را نمایندگی می کردند. غیر از آنها گروهای دیگری از جریانات اجتماعی وجود دارند که آنها هم بنوعی خود را آنارشیست می نامند , مثلا طرفداران نوعی آنارشیسم فردی , طرفداران طبیعت و مکتب گیاهخواری , اصلاحگران اجتماعی طرفدار صلح , گروهی از تروریست های غیرسیاسی و بعضی از گروهای ادبی - هنری مانند دادائیسم , سور رئالیسم و بعضی از رمانتیکها و غیره .
به نظر آنارشیستهای افراطی , زیر حکومت و نفوذ فرد و دولت بودن یعنی خشونت نیروهای امنیتی را تحمل کردن , مورد جاسوسی واقع شدن , دستور و فرمان بردن , با قوانین و مقررات غیرضروری بمباران شدن , محدود و محاصره و زندانی شدن , مغزشویی شدن , مغزشویی شدن , به زیارت و پابوسی صاحبان زر و زور رفتن و آنها را تملق کردن , کنترل شدن , مورد آزمایش واقع شدن , قربانی قضاوت اشتباهی شدن , سانسور شدن , و امر بردن از کودنهای زورگویی که نه حق آنرا دارند و نه صلاحیت و دانایی لازم را , زیر سلطه کسی و سازمانی بودن یعنی با هر حرکت و عملی وارد پرونده ای شدن , زیر زره بین و دوربین واقع شدن , مهر خوردن , اندازه شدن , ارزشیابی شدن , مالیات دادن , التماس کردن , اجازه خواستن , به قیمومیت درآمدن , اخطار شدن , ردیف شدن , جریمه و تنبیه شدن .
زیر دست گروه و حکومتی بودن , یعنی به بهانه منافع عده ای مورد سو استفاده شدن , حقه خوردن , انحصاری شدن , وازده و مایوس شدن , به پوچی رسیدن و در صورت کوچکترین مقاومت و با سردادن اولین کلمه اعتراض , تحقیر شدن , تعقیب شدن , شکنجه شدن , پوزبند خوردن , زندانی شدن , تیرخوردن , لعنت و توبیخ شدن , تبعید شدن , تمسخر شدن , بی آبرو و حیثیت شدن . این است حکومت آنها , این است عدالت و اخلاق آنها !
آنارشیسم هم مانند هر ایدئولوگی دیگر دارای نظریه پرداز و تئورسین خاص خود بود. یکی از نظریه پردازان آنارشیسم باکونین , متفکر روس است. باکونین برخلاف کارل مارکس که قشری از کارگران بیکار یعنی لومپن پرولتاریا را ضد انقلابی به حساب می آورد , روح و نیروی انقلاب سوسیالیستی آینده را در اقشار خرده بورژوا شده طبقه کارگر که صاحب آب و نانی شده بودند , نمی دید , بلکه برعکس در میان اینگونه گروههای کارگر بیکار حدس می زد. باکونین خود را جمعگرا می نامید و از صفت کمونیست برای خود اجتناب می کرد.والتر بنیامین منتقد آلمانی می تویسد : بعد از باکونین , در اروپا دیگر تعریف و مفهومی از آزادی واقعی و انقلابی مطرح نشد.
از جمله ترورهای گروههای افراطی آنارشیست طرفدار باکونین , قتل الکساندر دوم , تزار روسیه بود.موقعیکه همزمان , سه کشور روسیه, آلمان و اطریش باکونین را غیابا و حضوری به مرگ محکوم کردند, او در زندان آلمان سعی کرد با کمک فسفر حاصل از چوب کبریت در زندان خودکشی کند. در گزارشی در باره او آمده که از پولهای رسیده به او از طرف هواداران و خانواده , او تنها پول سهم چای و سیگار و غذای روز را کنار می گذاشت و بقیه را به سازمانهای انقلابی آنزمان می داد. لنین افکار و اعمال او را با دیدی انتقادی , محصول و ناشی از یاس و ناامیدی سیاسی روشنفکرانه نامید.
شخصیت دوم نظریه آنارشیست کروپتکین نام دارد. هیچکدام از تئوریسین های آنارشیسم بعد از باکونین نتوانست به اندازه کروپتکین از نظر علمی آنرا تئوریزه و از نظر تبلیغی برای آن جذابیت اجتماعی پیدا کند. کروپتکین در سال ۱۸۴۲ میلادی در یک خانواده اشرافی روس به دنیا آمد. طبق معمول و رسم آنزمان , او هم وارد دانشکده افسری دولت تزار شد تا همچون سایر جوانان آن دوره , سلسله مراتب شغلی را از دانشکده نظام برای شغل افسری طی کند.کروپتکین نه تنها به انتقاد از سوسیالیسم علمی مارکس پرداخت , بلکه سعی کرد بنام " آنارشیسم علمی " منطقی بودن و موفقیت آنرا نسبت به سوسیالیسم علمی ثابت کند.او سعی نمود از تخیلات , علائق, تجربه ها و افکار آنارشیستی یک نظریه علمی - انقلابی بسازد.
قبل از او آنارشیستها در اینگونه نظریه, بطور پراکنده , جنبه های اخلاقی , خواستهای سیاسی , عدالت و خوشبختی فردی و اجتماعی می دیدند. کروپتکین در مسائل و بخش های اقتصادی , سیاسی و اخلاق نوعی " آنارشیسم علمی" را پایه گذاشت , او به تشویق علومی که بر پایه فلسفه آنارشیستی متکی باشند, پرداخت. او می گفت : من از کمونیست بیزارم چون کمونیست نیروهای خلاق جامعه را در چارچوب سازمانها محدود می کند و آنها را از کار می اندازد و در نهایت آنها را بنده بوروکراسی اداری می کند.
شاهدان گزارش می دهند , کروپتکین غیر از شور انقلاب , شوق دیگری در سر نداشت , تاثیر سخنانش روی شنونده در حدی بود که بقولی اگر به طرفداران خود می گفت که به سروکله هم بزنند , آنها این طنز او را عملی می کردند. او می گفت : سوسیالیست بودن من یک صفت غریزی است و صرفنظر از آن , غیرممکن است. مارکس ولی او را روشنفکری ایده آلیست و احساسی نامید.شخصیت دیگر جنبش آنارشیستی یوسف پرودون است.پرودون را می توان پایه گذار سوسیالیسم آنارشیستی به حساب آورد.او جنبش کارگری را بدون دولت اتوریته مورد بحث علمی قرار داد و آنارشیسم را کاملا برخلاف "هرج و مرج عامیانه" تعریف نمود.
در اوج جو طرفداری از اعمال آنارشیستها , موقعی که از استفان مالرمه , شاعر سمبلیک فرانسوی خواسته شد تا نظرش را در باره ترور و بمب گذاری آنارشیستها بیان کند , او با طنزی تلخ گفت : من کوچکتر از آنم که راجع به اعمال این "مقدسین" نظری بدهم! .و لنین در باره الکساندر هرتسن , یکی دیگر از مبارزین آنارشیست می گوید : هرتسن پایه گذار مطبوعات مبارز و آزاد روس در تبعید بود , این کار عظیم او برای انقلاب اکتبر فراموش شدنی نیست.با این وجود , به علت بی تجربگی و پراکندگی نیروها , آنارشیستها دو بار بعد از تسخیر قدرت دولتی شکست خورده و مجبور به عقب نشینی شدند , یکبار در انقلاب کشور اوکرائین و یکبار در جنگ داخلی اسپانیا , به نقل از هواداران , در جنگ داخلی اسپانیا , آنارشیستها بودند که بر علیه فاشیستها پا به پای کمونیست ها وارد نبرد شدندو با کمک میلیونها کارگر اسپانیایی و داوطلبان انقلابی خارجی نشان دادند که آنارشیسم نظریه ای سیاسی و عملی است.به نظر آنارشیستها , احساس نیاز به آزادی و رفع تشنگی از طریق عدالت با هم پیوند می خورند و انقلاب برای آنها همچون یک احساس و وظیفه عرفانی می شود.
تنها بعد از سرنگونی دولت غیر مردمی و برکناری سیستم حاکم , عدالت و آزادی شانس عملی شدن می یابند , عدالت باید در این جهان یک نظم ابدی برقرار کند. یک نشریه آنارشیستی در دفاع از این خط مشی می نویسد: در زیر فشار زندگی ناعادلانه و خفقان حاکم , عده ای قربانی شده و از پای درمی آیند و عده ای دیگر قبل از مرگ , دشمنان خود را به درک می فرستند و از آنها انتقام اینهمه فلاکت را می گیرند.از جمله دیگر رهنمودهای سازمان های آنارشیستی این بود که بسته به شدت خفقان و دیکتاتوری دولتی , پیشگام انقلابی باید بصورت مخفی ,نیمه مخفی و غیره در خانه های تیمی مخفی به طرح نقشه و عملیات بپردازد. در مکتب آنارشیستها عشق و علاقه به نابودی , همزمان یک عشق به خلاقیت و آفرینندگی است. شعار آنها این بود که : انقلاب نباید برای خلق , بلکه باید از طریق خلق انجام شود , ارتش باید در هر زمان خود خلق بشمار آید , و نباید وظایف انقلابی را تنها به گروههای اقلیت روشنفکر واگذار نمود.
انقلابی موظف است به دیگران کمک کند تا آنها هم انقلابی شوند , نه اینکه او خود , از طرف دیگران دست به انقلاب زند و انقلابی باید انقلاب را نزذ خود آغاز کند , خود را تغییر دهدو بعد امید به تغییر دیگران و جامعه داشته باشد.زندگی مخفی این نیست که آنارشیست خود را رئیس یا فرمانده گروهی بنامد و یا توده های کارگری را به ماجراجویی توطده آمیز و شبه کودتایی تشویق کند.
باکونین سازمانهای مخفی زیرزمینی را که خود پایه گذارده بود, قابله ای برای کمک به زایمان راحتتر انقلاب می نامید.او می گفت : پیشگام انقلابی را نباید با توده های انقلابی عوض کرد, ارتش انقلابی از میان خلق بوجود می آید و آنارشیسم احتیاج به انقلابیونی دارد که هر زمان و در هر مکان آماده انجام هر عملی باشند, بدون آنکه وابستگی شغلی , خانوادگی و غیره مانع کار آنها گردد. یک سازمان آنارشیستی همانند کاتالیزاتور در شیمی است, یعنی خود انقلاب نمی کند, بلکه به پیروزی و انجام انقلاب کمک می کند تا انقلاب به انگیزه آید و به راه افتد و بعد از پیروزی وجود اینگونه سازمانها زیادی می شود و آنها ضرورت وجودی خود را از دست می دهند.
اینها از جمله رهنمودها و شعارهای انساندوستان جوانی بودند که برای یک مبارزه سیاسی- اجتماعی راه شورش را بجای رسم قدمهای سنجیده انتخاب کردند.آنها انقلابیون ناسازگاری بودند که دجار رمانتیک انقلابی قرن ۱۹ در اروپا شدند.انقلابیونی که از شعارهای رادیکال یک چاشنی جذاب , ولی تراژدیک برای امور تبلیغی و ترویجی خود ساختند.

پ., 16.05.2024 - 01:52 پیوند ثابت
نظرات رسیده

به نقل از يكي از اعضاي كميته مركزي سازمان " فضاي بحراني درون سازمان در آن مقطع به درجه اي بود كه نه به مخالفت چند نفر از اعصاب كميته مركزي سازمان با آوردن مسءولين سر شاخه هاي داخل كشور به پلنوم اعتنائي شد و نه به ارزيابي مبتني بر اطلاعات موثق از درون كشور در مورد نقشه وزارت اطلاعات براي جمع كردن تشكيلات سازمان بعد از باز گشت سر شاخه ها به درون كشور اهميتي داده شد. اين ارزيابي مدتي  قبل از خارج كردن كادرهاي شر كت كننده در پلنوم توسط  عضوي از كميته مركزي سازمان بصورت مكتوب در اختيار هيءت دبيران قرار گرفته و پيش بيني كرده بود كه كادرهاي مسءول نه قبل از خروج بلكه بعد از بازگشت به كشور زير ضرب خواهند رفت و همين نيز اتفاق افتاد و  متاسفانه هنوز هم كسي از آن رهبران مسءوليت بي توجهي به اين هشدارهاي قبل وبعد از پلنوم را  بر عهده نگرفت."

چ., 15.05.2024 - 23:50 پیوند ثابت
امرالله ابراهیمی

هزار کادر "اکثریت" در آن دوره دستگیر و زندانی شدند؟ ما زمانی‌که در کردستان بودیم، چیزهایی در مورد دستگیری‌های گسترده‌ای که صورت گرفت، شنیدیم ولی فکر نمی کردم که بالای هزار نفر دستگیر شده باشند. زمانی‌که خودم زندانی بودم، یعنی چند سال قبل از این دورانی که شما روی آن انگشت گذاشتید، با چهار کادر اکثریت برخورد داشتم که هر چهار نفرشان از بچه‌های خوب زندان بودند و هوای خودم را هم داشتند. امیدوارم که عمرم کفاف دهد تا مجدداً آنان را ببینم. یادشان بخیر ❤

چ., 15.05.2024 - 23:47 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید