
هلیکوپتر ابراهیم رئیسی، رییس دولت در جمهوری اسلامی روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت، سقوط کرد و عملیات جستجو و نجات تا کنون بی نتیجه مانده است. در این بیخبری از سرنوشت رئیسی، یکی از سوالات اصلی افکار عمومی این است که اگر او مرده باشد، چه خواهد شد؟ ادامه این مقاله، پاسخی است به این پرسش:
در جمهوری اسلامی، ابراهیم رئیسی اولین کسی نیست که نتوانسته دوره اول ریاست جمهوری خود را تکمیل کند. پیش از او ابوالحسن بنیصدر به دلیل استیضاح و شکست از جناح رقیب ( اول تیر ۱۳۶۰) و محمدعلی رجایی، کشتهشده در انفجاری منسوب به سازمان مجاهدین خلق (هشت شهریور ۱۳۶۰) نتوانستند دوره اول ریاست جمهوری را به اتمام برسانند. به جز این سه، همه شش رییسجمهوری دیگر، دو دوره متوالی را به پایان بردهاند.
از دست دادن سه رییسجمهوری در دورهای ۴۵ ساله، در مقایسه با بسیاری از کشورها آماری بالا به حساب می آید که بهویژه با توجه به نحوه مواجهه با آن و پیامدهایش میتوان گفت نشان از یک بیثباتی مزمن دارد.
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، مسیر کار روشن و مشخص است و قبلا هم دو بار پیموده شده گرچه، به دلیل تغییر مفاد اصول ۱۳۰ و ۱۳۱ در تجدیدنظر سال ۱۳۶۸، این بار در اجرا تفاوتهایی خواهد داشت.
اصل ۱۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید: «در صورت فوت، عزل، استعفاء، غیبت یا بیماری بیش از دو ماه رئیس جمهور و یا در موردی که مدت ریاست جمهوری پایان یافته و رئیس جمهور جدید بر اثر موانعی هنوز انتخاب نشده و یا امور دیگری از این قبیل، معاون اول رئیس جمهور با موافقت رهبری، اختیارات و مسئولیتهای وی را بر عهده میگیرد و شورایی متشکل از رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه و معاون اول رئیس جمهور موظف است ترتیبی دهد که حداکثر ظرف مدت پنجاه روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود. در صورت فوت معاون اول و یا امور دیگری که مانع انجام وظایف وی گردد و نیز در صورتی که رئیس جمهور، معاون اول نداشته باشد مقام رهبری فرد دیگری را به جای او منصوب میکند.»
اما مشکل این است که مساله به این سادگیها هم نخواهد بود و در جمهوری اسلامی دیری است که در دیگر بر پاشنه همان قانون اساسی نمیچرخد.
تردیدی نیست که مرگ ابراهیم رئیسی تلاطمی قابل توجه در حکومت ایجاد میکند. اینکه آیا این تلاطم در جامعه هم بازتاب خواهد یافت، نکته دیگری است که در پایان به آن میپردازم.
سوابق تاریخی در جمهوری اسلامی ثابت میکند صاحبان قدرت در صورت لزوم رقیب را از میان برمیدارند. به باور عدهای هم رئیسی و هم مجتبی خامنهای آخرین نامزدهای اصلی و فعلی جانشینی علی خامنهای بودند، بنابراین، مرگ او به نظریهپردازیها درباره احتمال حذف شدنش دامنمی زند و با توجه به سابقه جمهوری اسلامی در حذف رقبا، انکار این فرضیه را برای حاکمان سخت خواهد کرد.
اما اگر مرگ رئیسی، رویدادی پیشبینیناشده باشد در نتیجه میتواند پیامدهای متفاوتی به همراه آورد که برای دستگاه رهبری چندان هم مطلوب نباشد.
دستگاه رهبری جمهوری اسلامی، یعنی علی خامنهای و نزدیکترین حلقههای تصمیمگیری و اجرایی در جمهوری اسلامی، با پرداخت هزینههایی گزاف همزمان در سرکوب جامعه و حذف و حاشیهنشین کردن در راس قدرت کوشیده است و چه بسا اسودهتر از قبل گمان میکند که در هر دو زمینه موفق شده یا دستکم قسمت سخت راه را پیموده است.
پس از دو انتخابات ریاست جمهوری (۱۴۰۰) و مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری (۱۴۰۲) که با تحریم بیسابقه و رکوردهای پایینترین میزان مشارکت برگزار شدند، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری زودهنگام برای طیف حاکم دردسر و چالشی نالازم است.
تلاش برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای، کاری است که انجامش برای طیف حاکم بر نظام اسلامی نه خوشایند است نه آسان، اما در عین حال ضروری، تا نشان دهند که حکومت همچنان از نظر مردم مشروعیت دارد.
همین معادله چند مجهولی، بالقوه توانایی آن را دارد که باعث شود فرآیند کنترل مداوم سرکوب و گرفتن نتیجه دلخواه از این سرکوب البته تا به حال، هم در سطح حاکمان و به حاشیهراندهشدگان خدشهدار شود و هم با دلایل و اهدافی متفاوت در نزد مردم ایران.
مرگ ابراهیم رئیسی به تنهایی، بر قدرت به حاشیهراندهشدگان از دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نمیافزاید، اما میتواند در آنان جنبش و تکانی بیافریند و به تکاپویشان اندازد تا دوباره سهمی از قدرت را طلب کنند و بکوشند فضای تنفس و ایفای نقشی برای خود بگشایند. قاعدتا آنها هم از راه صحبت با افکار عمومی و هم با نگاهی خیره به منازعات درونی طیف حاکم، در این مسیر خواهند کوشید.
به همان ترتیب، دستکم در فضای کنونی که قابل مشاهده و تحلیل است، دشوار بتوان گفت که این تلاطم نسبتا شدید در دستگاه رهبری جمهوری اسلامی، به همان شدت هم در جامعه بازتاب پیدا کند. با این همه، مرگ کسی که بهخاطر نقشش در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ مشهور است، از جمله به خاطر بازتاب جنگ قدرت در سطح جامعه، از این توان برخوردار است که جامعه بهشدت ملتهب و معترض را به حرکت درآورد.
احتمال اینکه رویدادهای پیشبینیناشده، نتایجی پیشبینیناشده داشته باشند، همیشه بیشتر است.
رویکرد رهبران جمهوری اسلامی در میان خودشان برای تصاحب و حفظ قدرت به گونهای بوده که همه گزینهها همیشه روی میز باشند: از تقلب گرفته تا حصر و حاشیننشین کردن و حذف فیزیکی.
در مواجهه با مردم و آنها که معترض به قدرت هستند هم البته همه گزینهها را روی میز دارند: از محدودیت تا سرکوب و زندان و کشتار.
مرگ ابراهیم رئیسی، به خودی خود تغییری عمده در این وضعیت ایجاد نمیکند، اما زمینهای چندان مساعد فراهم میآورد که بتواند پذیرای تغییراتی بزرگ باشد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
تلاش کوشندگان آزادی
درووووود!
بحثی مختصر و گذرا.
«مارتین اسکورسیزی» در عرصه سینما و نسل خودش، یک «پدیده منحصر به فرد» است. کسانی که فیلم «آیریشمن» او را دیده باشند، میتوانند پروسه تحوّل یک انسان ساده و زحمتکش را از راننده قصّابخانه بودن و پیوستنش به مافیا و طی کردن مراحل مختلف تقبّل ماموریتهای جنایی تا اوج کادر رهبری و اصلی سازمان مافیائی ببینند. در این فیلم، دو تکه بسیار کلیدی وجود دارد که شایان اهمیّت هستند: 1- صحنه ای که «روبرت دنیرو و جوزف پشی» در کنار همدیگر نشسته اند و دنیرو از پشی میپرسد که چه کسانی چنین دستوراتی را میدهند یا مخالفتها میکنند و پشی جواب میدهد که «بالائیها». نکته ای که در این پاسخ نهفته است و ممکن است بیننده متوجّه آن نشود، همانا پوچ بودن پاسخ و رد گم کردن است. در حقیقت، چیزی به نام «بالائیها» وجود ندارد؛ بلکه مناسبات «قدرت و امتیاز» است که مواضع و رفتار مهره های مافیائی را تعیین میکند و رقم میزند. «بالائیها» فقط یک توهّم و مترسک روانشناختی برای تحکیم مناسبات مافیائی است تا هر کسی که عضو یا در دایره مناسبات مافیائی است، بفهمد که سایه ای مدام، مراقب رفتارها و گفتارهای اوست و با کوچکترین خلافی که در تضاد با مرام و مسلک مافیا باشد، سرش به باد خواهد رفت. در امتداد همین صحنه، میتوان صحنه آخر را نیز در نظر گرفت. 2- صحنه ای که روبرت دونیرو در خانه سالمندان است و به شخصی که در نزد اوست، موقع رفتن میگوید که «لای درب ورودی به اتاق را باز بگذارد». جنبه نمادین این قضیه، حکایت از «وحشت و گریز» انسانی میکند که در مناسبات مافیایی به هیچکس اعتمادی نیست و هر چه هست به هوشیاری و زیرکی و دانش و تجربه شخصی خودش منوط است.
»بالائیها» عین قضیه «مخلّفات سرّی» در آشپزی میباشد که حرف مفت و پرتیه. مسئله فقط به هنر آشپزی و شناخت مواد پخت و پز و شیوه های ترکیبی آنها و استعداد و تبحّر و تجربه آشپز مربوط میشود که خوشمزگی غذاها را تعیین میکند. مناسبات مافیایی در کشورهایی مثل «روسیه، کره شمالی، ایران و امثالهم» همواره سوخت و ساز زمامداران حاکم بر آنها را تا امروز رقم زده است. اینکه مرگ رئیسی و همراهانش آیا از سر تصادف و نقص فنّی هلیکوپتر بوده است یا از سر دخالت و نفوذ و آمریّت کسی/کسانی که قصد از میان بردن او و همراهانش را داشته اند، مبحثیست که سالیان سال میتوان در باره آن گمانه زنیها کرد. ولی بر اصل مسئله، هیچ تاثیری ندارد و آنهم مناسبات مافیایی در ساختار حکومتهایی است که هیچ حقّانیتی به زمامداری ندارند، امّا برای دوام قدرت و حفظ امتیازات خود به هر جنایتی و تبهکاریی تحت انواع و اقسام توجیهات دم دست اقدام میکنند. احتمالا با نزدیک شدن مرگ خامنه ای، کسانی که چرتکه یارگیری و آرایش قدرت و امتیاز را در سر میپرورانند، در رویداد حادثه، موثّر بوده اند و فعلا چند صباحی که بگذرد، نتایج محاسبات آنها در عرصه حکومت آخوندی معلوم خواهد شد. چیزی که در اینگونه حکومتها باید مدام در پیش چشم کوشندگان آزادی باشد، «اخلاق نهفته و ابزاری» در بین مشارکین و سهامداران قدرت و امتیاز است که باید زیر ذرّه بین سنجشگری گذاشته شود؛ زیرا پیامدهای فاجعه بار اجتماعی و فرهنگی دارد که راه را برای امکانهای تحوّل و آفرینش مناسباتی انسانی و فرهنگیده و درخور ستایش به شدّت مسدود میکنند. حکومتگرانی که پس از تسخیر قدرت و تحکیم کرسی اقتداری خود، بلافاصله مردم را در جامعیّت وجودی حذف میکنند و برای دوام قدرت و اقتدار خودشان سرکوب و کشتار و پایمالی حقوق مردم را مهمترین برنامه اجرایی خود میدانند و فقط در نقش «سلطان غازی» و بر محور اراده و تمایلات و اغراض و نیّات خودشان تمرکز میکنند، حکومتگرانی هستند که فساد اخلاق و تبهکاریهای هولناک را به مرام و مسلک پسندیده کشورداری استحاله و جامعه را به سوی قهقرائی و حتّا نابودی مطلق سوق میدهند. مسئله تلاش برای عزل و خنثا کردن کندوی مافیایی حکومت خلفای الله، فقط معضلی سیاسی نیست؛ بلکه باید لایروبی اساسی جامعه ایرانی از هر گونه بال و پر گرفتن مناسباتی باشد که بخواهد نشانه ای از اخلاق و سیستم مافیایی داشته باشد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
مومنت مومنت
سئوال آقا(دایی جان ناپلئون ) ..شازده تو با این همه سوابق به عنوان کارمند بلند پايه وزارت خارجه شاهنشاهی ایران آينده چین و روسیه را چگونه میبینی؟ تا الان که مثلث چین روسیه و ایران خوب تونستن در مقابل هژمون غرب ایستادگی کنن و حتی حالت تهاجمی گرفتن
پاسخ شازده اسدالله میرزا. . ..به روح آقاي بزرگ قسم ... جوجه ها را آخر پاییز میشمارند.
رژیمِ تبهکار شیعه که خیلی ها آنرا ایران میخوانند زیر خوابِ پوتین و ژیجین پینگ است و نقشِ نیابتی را برایِ آنها بازی میکند. این مبحث را بارها توضیح داده ام. لذا پشتک و وارو زدن روی ک... پوتین را موفقیّت ندانید همانگونه که بشار اسد به گور زینبشان رید و جزایرِ سه گانه را به اماراتِ عربی متعلّق دانست.
یعنی اینکه: ک.... بشار اسد توی ک... فاطمةالزهرا فرو گردید
افزودن دیدگاه جدید