رضا مقصدی
.........................
زخمی که به قامتِ قلم، بارید
//////////////////////////////////////////////////////////
یک زخمِ هزارسالهی جاریست.
تصویرِ سیاهِ هرچه آیینه
معنای ستروَنِ سیهکاریست.
زیبایی ِروشنایی ِ خورشید
در دیدهی شب، کبودیِ مرگست.
هر جا که پرنده را پیامی هست
هر جا که سپیده را سلامی هست-
تاریکیِ دیرساله، چون زهری
در سینهی بیقرارِ گلبرگست.
در واژه، زبان ِ دل نمیگنجد
گر در دلِ مهربان ِ هر واژه-
مستی نکند بهار وُ تیراژه.
آفاق، به قامتِ قلم، زیباست.
وقتی که زمانه را زبانی نیست
وقتی که زمینِ تشنهی هر جان
دلبستهی بوسههای بارانست-
این ابرِ سخنسرای بارانی
سرمستتر از سرودِ سرشاریست.
بر سینهی سوگوارِ او هرچند
یک زخمِ هزار سالهی جاریست.
...............................................................................
۱۳۹۴
reza.maghsadi1@gmail.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید