هر تحول فردی و یا جمعی آگاهانه، بر بستر یک نظم درونی ناآگاهانه و یا نظم گفتمانی (دیسکورسیو) صورت میگیرد. ناآگاهی (یا ناخودآگاهی) به قول لکان داری نظم و ساختاری چون زبان است. یا از نگاه فوکو گفتمان دارای نظم و یک خلاقیت استراتژیک است(1). هر تحول دارای یک پیشینه تاریخی است و میتوان خطوط عمده تحولات آینده آن را بررسی و تعیین کرد، زیرا او ناشی از نظم و تمناهای نهفته در ناخودآگاهی جمعی و یا ناشی از حالت خلاق و استراتژیک نظم دیسکورسیو است و این نظم درونی مسیر تحول، خطوط عمده تحول و مرزهای تحولش را تعیین میکند.
طبیعی است که بررسی علمی بر این امر واقف است که هر تحولی مرتب تحت تاثیر فاکتورهای مختلف قرار میگیرد و ازینرو مرتب میتواند تحولات نشناخته و نوین جدیدی صورت گیرد. بررسی علمی با قبول این «فاکتور ایکس»، همزمان نشان میدهد که چگونه این فاکتورهای نو و تفاوتهای نو، بر بستر نظم درون تحول، جا و مکان خویش را مییابند و در خدمت خطوط عمده تحول قرار میگیرند. به زبان ساده در درون تصادف نیز نظمی نهفته است و در واقع سرنوشت خویش را در قالب تصادف نشان میدهد.
تبارشناسی جنبش سبز و تحولات اخیر
1/ جنبش سبز کنونی در واقع ادامه یک تلاش مهم و مدرن در دو سده اخیر است که با انقلاب مشروطیت آغاز میشود و در انقلاب اسلامی، تحولات دوران خاتمی ، مراحل پیشین خویش و پیشینه تاریخی خویش را دارد. این جنبش تلاشی نو برای پاسخگویی به بحران مدرنیت ایرانی و برای ایجاد یک تحول مهم مدنی در عرصه سیاسی و اجتماعی است و بر بستر یک تحول گفتمانی مدرن در بطن جامعه ما و در سطوح مختلف رشد و قوام یافته است. همزمان این جنبش با دو موضوع اساسی روبرو است که در واقع علل اصلی شکست نهایی تلاشهای قبلی نیز بودهاند.
همانطور که در کتاب جدیدم « از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی.2» مطرح کردهام، علل اصلی روانی و گفتمانی گرفتاری جامعه ما در بحران مدرنیت و عدم توانایی دستیابی به یک رنسانس و پوستاندازی مدرن، دو موضوع بوده است. از یک طرف جامعه و فرهنگ ما بایستی برای عبور از بحران مدرنیت خویش به پذیرش هر چه بهتر مفاهیم و ساختارهای مدرن در جامعه خویش دست یابد. زیرا در هر دیسکورسی، و در دیسکورس مدرن نیز، عناصر و اجزای سازنده دیسکورس در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر هستد و نفی یک بخش به معنای نفی و مسخ بخش دیگر است. مفاهیم دیسکورس مدرن چون فردیت، دموکراسی، سکولاریسم، خردباوری و غیره با یکدیگر پیوند تنگاتنگ دارند. آنگاه که این پیوندها درک نشود و پذیرفته نشود، آنگاه یک فرهنگ و جامعه دچار حالات شترمرغی و بحرانی شدید میشود و به ناچار به مسخ مدرنیت و تشدید بحران خویش دچار میشود. تلاش شاه و رضا شاه برای پذیرش ساختارهای سکولار چون دانشگاهها و غیره و ترکیب آن با دیکتاتوری، عدم روشنگری و عدم ایجاد شرایط رشد چالش و فردیت مدرن، نمادی از این ناتوانی و باعث تشدید بحران مدرنیت به گونهای نو بود که در نهایت به انقلاب پنجاه و هفت انجامید.
از طرف دیگر مفاهیم مدرن قابل کپیبرداری نیستند، زیرا آنها بر بستر فرهنگ مسیحی و یونانی رشد کردهاند. ازینرو یک فرد و یا یک جامعه چون جامعه ما، برای عبور از بحران مدرنیت خویش، بایستی این مفاهیم را به شیوه نقادانه و نمادین در فرهنگ و نگاه خویش پذیرا گردد، با بخشهای سالم و قوی فرهنگ خویش و با ویژگیهای فرهنگی خویش تلفیق کند و روایتهای مدرن خویش را از ساختار سیاسی و اقتصادی، از هویت مدرن جدید ایرانی و غیره بیافریند. او بایستی بدین گونه و با ایجاد روایتهای نو و مدرن از اسلام و سنت خویش، راههای عبور از بحرانهای مهم خویش، چون بحران سکولاریسم، بحران سیاسی و حقوقی، بحران عشق و ایمان، بحران خردگرایی، بحران جنسی و جنسیتی، بحران هویتی و غیره را بیابد و بر تبعیضها چیره شود.
جامعه و فرهنگی که به چنین تلفیق درست و مدرنی و به روایات قابل تحول و تلفیقی خویش دست نیابد، یا مثل نگاه تقیزادهها محکوم به تقلید است و یا مثل شریعتیها محکوم به «بازگشت به خویشتن» است و هر دوی این راهها محکوم به شکست هستند، همان طور که تجربه انقلاب پنجاه و هفت و جریان اصلاحات نشان میدهد. در مفهوم «جمهوری اسلامی» هم تلاش جامعه ما برای ایجاد نوعی تلفیق شکننده و به شیوه « بازگشت به خویشتن» را میبینیم و هم شکست این تلاش و زمینهسازی بحران جدید مدرنیت در ایران، ناتوانی از ایجاد جمهوری مدرن ایرانی و همراه با ویژگیهای مذهبی و فرهنگی آن را میبینیم. همانطور که جریان اصلاحات شکست میخورد. اصلاحات گامهای مهمی در قبول مفاهیم مدرن برداشت، اما از آنجا که قادر به قبول تحولات ساختاری و عبور از گفتمانهای سنتی و تحول در قانون اساسی نبود، در نهایت محکوم به شکست بود.
حال جنبش سبز در واقع بر بستر این پیشینه و تجارب تاریخی و همراه با تجارب نوی جنبشهای مدرن و مدنی ایرانی، مرحله نوین، بالغتر و والاتری از تلاش برای تحولات مدرن در ایران است و همزمان آینده آن بستگی به این دارد که چگونه بتواند در بازی مدرن سیاسی و فرهنگی به دو معضل بالا جوابی مناسب دهد. چگونه او بتواند هر چه بیشتر به تعمیقیابی و استحکام گفتمان مدرن در سطوح سیاسی، فرهنگی و فردی کمک رساند و روایات نو و مدرن، با تلفیقی از خواستهای مدرن و ویژگیهای فرهنگی و سیاسی خویش بیافریند. روایاتی که متناسب با تحولات سیاسی و فرهنگی مرتب قادر به تحول و دگرگونی باشند. خطوط جدید و بالغانه تحول جنبش سبز را میتوان اینگونه قلمداد کرد:
1/ جنبش سبز یک جنبش مدنی و عمدتا مسالمتآمیز است و در واقع از طریق قانونی، از طریق چالش و نافرمانی مدنی در حال بیان خواستهای خویش است و در عین حال توجه خویش را به معضلات عمیق نهفته در ساختار سیاسی و قانونی ما معطوف کرده است. نبرد میان اینکه آیا «میزان رای ملت» است و یا اینکه آیا میزان « رای ولایت فقیه و رهبر» است، مهمترین نبرد مدرن نهفته در این چالش سیاسی و حقوقی است و زمینهساز تحول مهم مدرن در جامعه ما و نهادینهشدن هر چه بیشتر حقوق شهروندی و رفع تبعیضات است. این خواست مدنی و قانونی در واقع بر بستر خواستهای مدنی و مدرن زنان و مردان، دانشجویان، دختران و پسران، اقوام و غیره رشد کرده است و در لحظه کنونی روبنای تمنا و خواست عظیم جامعه ما بدنبال رفع تبعیضات مدنی و شهروندی، بدنبال عدالت اجتماعی و اقتصادی و آزادی مدرن را تشکیل میدهد. مطالب و خواستهایی که تمنای عمیق و انگیزه عمیق حرکت جوانان و زنان و دانشجویانی است که نیروی اصلی این جنبش بوده و هستند.
2/ این جنبش در واقع طیف گسترده ای از گرایشات و جریانات مختلف را در بر میگیرد و در واقع یک جنبش «رنگارنگ» است. هر بخش و گروه، از جوانان تا زنان، از اقوام ایرانی تا بخشهای مختلف طبقات متوسط، از روحانیون و جریانات مذهبی درون کشور تا اپوزیسیون خارج از کشور، جزیی از این جنبش هستند و در زیر خواستهای مشترکی چون « رای ما کجاست»، « صیانت قانون و عدم اعتماد به دولت کنونی» و درخواست توجه به دادخواهی مشترک خویش، دارای خواستهای خاص و گروهی خویش نیز هستند. موضوع مشترک همه آنها رشد دولت مدرن، ساختار مدرن، جامعه مدرن و با روایتهای مختلف از این تحولات هستند.
تحول مهم در این زمینه این بلوغ است که جامعه ما از شیوه قدیمی و نارسیستی ایرانی در حال عبور است که در آن یا « همه با هم و در زیر یک نگاه» به وحدت میرسند، به سرباز جان بر کف یک ایده و آرمان تبدیل میشوند و یا فردا « همه به ضد هم» تبدیل میگردند و گردن یکدیگر را میزنند. اکنون این جامعه و جنبش به سوی یک «وحدت در کثرت نو» در حال رشد و تکامل است. این حالت نو هم تحول مداوم این جنبش و خطر گسستها و بحرانهای درون جنبش را به همراه دارد و از طرف دیگر اما مانع از آن میشود که « کیش شخصیتپرستی و رهبرپرستی» بر جنبش حاکم شود. ازینرو اگر جنبش سبز از یک طرف در یک اجماع احساسی و جمعی بر رهبری کنونی موسوی و کروبی واقف است، اما همزمان با رشد تحولات ما شاهد رشد و نمو رهبران و گرایشات نو در خارج و داخل کشور هستیم و خواهیم بود. همینگونه نیز مرتب شعارها و حالات جنبش در حال تحول و دگرگونی است و شعارها به «مرگ بر دیکتاتور» و غیره مرتب در حال رشد است. جنبش مدنی کنونی، بنا به هر تحول سیاسی و اجتماعی، مرتب شعار و حالتی نو از اعتراض مییابد و در نمادهای قدیمی سیاسی، مذهبی و فرهنگی «رمززدایی و کدزدایی» میکند و مفاهیم و معانی نو میآفریند. ازینرو «رنگ سبز» جنبش در واقع یک رنگ سبز روشن است و بسته به اینکه چه کسی آن را حمل میکند و بیان میکند، حالات مختلف مییابد و باید بیابد و در آینده رنگهای مختلفی به آن اضافه میشود و تلفیق ایجاد میکند.
3/ این جنبش بر بستر یک تحول گفتمانی عمیق و بر بستر رشد عمیق ساختارهای مدرن در جامعه ما رشد کرده است. ازینرو خواست نهانی و عمیق این جنبش این است که همه ساختارهایی که هنوز به شیوه سنتی عمل میکنند و دیگر پاسخگوی این تحول عمیق ساختاری و فرهنگی جامعه ما نیستند، به کنار روند و جای خویش را به ساختارهای سیاسی و حقوقی و فرهنگی مدرن متناسب با این تحولات عمیق درونی دهند.
اگر « ولایت فقیه» در شرایطی یک ضرورت فرهنگی و سیاسی بوده است، چه ما بخواهیم یا نخواهیم، اکنون در واقع جنبش مدنی با تاکید بر «رای ملت» در واقع در حال بیان این موضوع است که او دیگر نیازی به نگاه از بالای سر «پدرانه و کنترلگرانه» ندارد و میخواهد به عنوان فرد و ملت هرچه بیشتر خود تصمیمگیری کند. یعنی به زیان ساده کفش سابق برای پای جامعه کنونی بسیار کوچک شده است. همین موضوع و تحول را ما در رفتار و خواستهای مدرن جوانان، زنان و غیره میبینیم که عنصر اصلی این جنبش هستند و نقش خویش را بر این جنبش زده و میزنند.
« دختران و پسران»، «زنان و مردان» جامعه ما خواهان عبور از شیوه کهن ایرانی رابطه « مرید/مرادی، پدر/ کودک» و خواهان ایجاد هر چه بیشتر رابطه بالغانه و برابر مدرن و رفع تبعیضهای حقوقی، جنسیتی، جنسی، قومی و غیره هستند. اینگونه این جنبش در واقع بر بستر فرایند یک رنسانس عمیق فرهنگی به وجود آمده و در حال رخ دادن است. رنسانسی که مدتهاست در بطن جامعه ما شروع شده است. رنسانسی که هدف نهایی آن، ساختار مدرن ایرانی و پاسخگویی مدرن و ایرانی به بحرانهای مختلف سیاسی و فرهنگی جامعه و دستیابی به شکوه و قدرتی نو میباشد . ( برای اطلاعات بیشتر در این باب به بخش « رنسانس ایران » در کتابم مراجعه کنید. ص 487/
این خواستهای آگاهانه و ناآگاهانه جنبش مدنی در واقع ناشی و حامل نظم درونی گفتمان و تحول مدرن ایرانی هستند. جامعه ایرانی، دولت ایرانی، نوع روابط و دیالوگ میان بخشهای مختلف جامعه و دولت در مرحله یک پوستاندازی مدرن و مهم قرار دارند تا هر چه بیشتر به دولت و ملت مدرن ایرانی تبدیل شوند. این ضرورت نهفته در تحول عمیق گفتمانی است که اصولا جدل جدید میان دولت و جامعه مدنی را به وجود آورده است تا از این طریق این چالش و تحول، هر چه بیشتر « ملت مدرن ایرانی»، «جامعه مدنی ایرانی»، «دولت مدرن ایرانی» رشد و تحول یابند، بر ساختارهای استبدادی و ضد مدرن سیاسی، حقوقی و فرهنگی چیره شوند و از درون بحران مدرنیت خویش به یک تحول و ساختار مدرن دست یابند .تحول جامعه مدرن و دولت مدرن، فرد و فردیت مدرن پیوند تنگاتنگ با یکدیگر دارند و در یک رابطه دیالکتیکی و متقابل هستند. ( کتاب. ص 606 تا 609)
4/ در یک نظم و تحول گفتمانی، حرکت هر بخش در پیوند با حرکت بخش دیگر است. ما همه جزیی از این تحول گفتمانی هستیم و شناخت ما نیز یک شناخت گفتمانی و در چهارچوب این تحولات است. شناخت «متاگفتمانی» وجود ندارد. این به این معناست که میان حرکت جامعه مدنی و دولت، میان اپوزیسیون خارج از کشور و درون کشور، میان بخشهای مختلف حاکمیت و جنبش پیوند درونی، متقابل و دیالکتیکی وجود دارد و آنها یکدیگر را مشروط میکنند. ازینرو هر حرکت بالغانه در درون جنبش و در حرکت مدنی جنبش، به ناچار در دولت و در رقیب تحول ایجاد میکند و او را وادار میکند به شیوهای نو به «تفاوت» پاسخ گوید، وگرنه حرکت و عملش موثر نخواهد بود.
نماد این حرکت و پیوند متقابل را ما در تحولات کنونی به این شکل میبینیم که با رشد مداوم جنبش مدنی در داخل و خارج از کشور و ایجاد یک وحدت در کثرت مدرن در میان نیروهای مذهبی، سکولار، بینابینی، میان بخشی از روحانیون، مردم، زنان و مردان، دختران و پسران داخل و خارج از کشور، همراه با سکوت موافقانه بخشی از درون سپاه و مجلس و یا با پشتیبانی برخی از مراجع تقلید، ما در طرف مقابل و در دولت و کل نظام شاهد رشد هر چه بیشتر « شکافها و ترکخوردگی چندمسیری وحدت و ساختار سابق» و ایجاد گرایشات و نظرات مختلف در برخورد به جامعه مدنی و خواستهای آنها هستیم. تمامی تلاش رهبر و دولت برای حفظ وحدت سابق و یا ایجاد یک وحدت نوین تا کنون شکست خورده است و جامعه و دولت وارد چالش نوینی شدهاند. همانطور که برخورد هوشمندانه و مسالمتآمیز جنبش مدنی در واقع سیاست سرکوب و «اعترافگیری» را ایزوله و چنان بی اثر ساخته است که حتی بخشهای اصولگرا یا مراجع تقلید مخالفت خویش را با این حرکات اعلام میکنند.
امروزه ما، با وجود سرکوب کنونی و کشتار تاثرانگیز جوانان در تظاهرات، با وجود ضرورت آزادی و رسیدگی به حق و وضعیت اسفناک زندانیان سیاسی کنونی، در درون دولت و مجلس نیز شاهد این تحول گفتمانی هستیم که نمادهایش حضور موسوی، کروبی، رفسنجانی و یا جدل جدید میان بحث مشروعیت و مقبولیت «ولایت فقیه» میان هاشمی، یزدی و دیگران میباشد. حتی گروه اصولگرایان و یا بخش هواداران آقای احمدی نژاد نیز بخشی از این تحول هستند و ناچار به حرکت و بازی در چهارچوب این بازی نوین هستند. ازینرو وقتی آقای احمدینژاد در برابر جنبش مدنی میایستد، از یک طرف با « عدم اعتماد مردم و موضوع عدم مشروعیت دولتش» روبرو میشود، در حالیکه او بایستی نماینده یک « ملت بیست و چهار میلیونی» هوادار خویش باشد. از طرف دیگر هواداران اصولگرای او آنگاه از او میطلبند که در ازای طرفداریشان از او، آقای مشایی را به خاطر فرمان رهبر و بسیجیان کنار بزند. زیرا مشایی در واقع خواهان روابط بهتر با غرب هست و به نوعی او در واقع بخش اصلاحطلب یا واقعگرای آقای احمدینژاد هست. (3)
اینجاست که میتوان به اهمیت این سخن لکان پی برد که ناآگاهی ( یا ناخودآگاهی) دارای نظم و ساختاری چون زبان است و تمنای سرکوب شده همیشه باز میگردد. این به این معناست که تحول روان جمعی و تحول گفتمانی درونی جامعه ما باعث میشود که با سرکوب یک بحران و تمنا، در واقع اکنون این بحران و تمنا به شیوهای نو و به اشکال مختلف بازگردد و حضور خویش را در همه صحنهها و عرصهها نشان دهد؛ باعث رشد بحران و چالش در همه سطوح مختلف شود و همزمان از همه بطلبد که به نظم مدرن و خواستهای گفتمان تن دهند و به جای گفتمان سنتی « سرکوب و کشتار دگراندیش»، به جای گفتمان سنتی « پسرکشی و پدرکشی»، هر چه بیشتر به چالش و دیالوگ مدرن دست زنند. ازینرو نیز آقای احمدینژاد از یک طرف مجبور است به حرف رهبر گوش کند و از طرف دیگر به خواست خویش و گروه خویش گوش کند. پس آقای مشایی مشاور دفتر او میشود، تنی چند از وزرای ناراضی را اخراج میکند و جدل و چالش به عرصه جدیدی کشیده میشود.
یا برخی نمایندگان اصولگرا خواهان رسیدگی به وضعیت بازداشتشدگان و یا به قتل فرزند مشاور محسن رضایی میشوند. همان کسانیکه چند هفته قبل در برابر قتل دیگر فرزندان مردم سکوت اختیار کرده بودند. اعتراضات مادران شهدا و نامههای سرگشاده موسوی، خاتمی، کروبی و دیگران، اعتراض جهانی و ایرانیان خارج از کشور، اعتراضات مراجع تقلید و یا هشدار کنونی موسوی اردبیلی نمادهایی دیگر از این تحولات و ضرورتها هستند.
موضوع مهم این تحول و این شناخت گفتمانی این است که جنبش مدنی برای رشد حرکات مدرن در دولت و در رهبری بایستی خود هر چه بیشتر به بازی و جدل مدرن وفادار بماند و قادر به تعمیق این بازی مدرن باشد. همانطور که دولت برای اینکه مانع انقلابی شدن این حرکت و قیام بر علیه کل نظام شود، بایستی پی ببرد (و بخشی از آن پی بردهاند) که باید از سیاست سرکوب و بیقانونی حذر کند و به دادخواهی بر حق مردم جوابی قانونی و مدرن دهد. وگرنه دقیقا با حرکت افراطیش همان دشمنی را برای خویش میآفریند که خواهان سرکوب اوست. ( برای اطلاعات بیشتر در این باب به کتاب مراجعه کنید. ص 564/576)
خواست عمیق جامعه مدنی و تحول ایران، حرکت مسالمتآمیز و بدون تلفات جانی و مالی و بر بستر حرکت قانونی و مدرن است. بنابراین موضوع مهم جنبش مدنی و دولت بایستی تلاش برای عبور از حرکات افراطی و سرکوبگرانه و رشد تحول و چالش به شیوه مدرن و مدنی باشد. این ضرورتهای ناشی از تحول مدرن و ناشی از خواست عمیق جنبش و مردم ایران هستند که باعث میشوند سرکوب درون کشور و نیز حرکات افراطی برخی گروههای خارج از کشور که خواهان سیاست «هر چه بدتر، بهتر» هستند، هر چه بیشتر ایزوله و بیاعتبار گردند و هر چه بیشتر مورد انتقاد داخلی و خارجی قرار بگیرد. توانایی استفاده جنبش از شیوههای مدرن خبررسانی، چون فیسبوک و تلفن موبایل، اینترنت، ماهواره، در واقع باعث رشد هر چه بیشتر این بازی مدرن و ایجاد یک نگاه جهانی به موضوع ایران گشته است.
آسیبشناسی جنبش سبز و تحولات کنونی
این جنبش اما، در کنار این تحولات نو، باز هم بخشی از خطاهای نیاکان و تبار خویش را در بر دارد و برای رشد خویش احتیاج به تحول و عبور از این خطاها دارد. مهمترین این خطاها این نکات ذیل هستند:
1. اسلام انقلابی موسوی، اصلاحطلبی کروبی و تلاش برای «آشتی ملی» رفسنجانی از طریق توجه به «رای ملت»، خواستهای زنان و جوانان و یا خواستهای مختلف اقشار متوسط برای رفع تبعیض، همه در واقع روایاتی تلفیقی و مدرن هستند. در این لحظه است که به قول «ژیژک» در مقالهاش در باب ایران (4)، ناخودآگاهی دیگر بار برمیگردد و خواست خویش را میطلبد. آنچه که در انقلاب بهمن و در سی سال اخیر بخشی از تمناهای مهم مردم بود و به تحقق نپیوست، اکنون خواهان دستیابی به مدرنیت ایرانی خویش است. ازین رو در کنار شعارهای کاملا نو و جدید جنبشهای زنان و جوانان، بخشی از آرزوهای کهن نیز زنده میشوند. حتی اقشار مختلف جوانان، زنان، دانشجویان ایرانی داخل و خارج از کشور در واقع در پی دستیابی به تلفیق خویش از خواستهای مدرن و نیازها و ویژگیهای فرهنگی و خانوادگی خویش، در زندگی فردی و جمعی هستند. ازینرو دانشجو، زنان و جوانان مذهبی مدرن و یا سکولار مدرن و با میلیونها تلفیق فردی در لباس و حالات خویش، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و ما این تنوع نگاهها و حالات را در عکس شهدای دردناک این جنبش از ندا و سهراب تا محسن روحالامینی و دیگران نیز میبینیم. یا در طیف گسترده زندانیان تظاهرات کنونی شاهد این وحدت در کثرت هستیم که از روحانی و اصلاحطلب تا اعضای جنبش زنان و حقوق بشر، تا دانشجویان و کسبه معمولی و غیره را در بر میگیرد.
موضوع مهم برای رشد جنبش درک این مطلب است که هر تحولی، چه سیاسی یا فرهنگی، تحت تاثیر متن و بستر تاریخی/فرهنگی خویش و تحت تاثیر محدودیتهای تفسیری و مرزی این بستر تاریخی/ فرهنگی است. یعنی به زبان ساده نظم نهفته در تحولات و ویژگیهای گفتمان ایرانی، مسیر تحولات و خطوط عمومی روایات نو و مدرن ایرانی، حالات عمومی ساختارهای نو و مدرن ایرانی را تعیین و مرزبندی میکند. ازینرو از روحانی مذهبی،رهبر یا دانشجوی مذهبی تا دانشجو و معترض کمتر مذهبی و یا بیشتر سکولار، یکایک در خویش و در نگاه گروهی و مشترکشان، تحت تاثیر این نظم و در چهارچوب این محدودیتهای مرزی دیسکورسیو، در حال ایجاد و بیان روایات مدرن و تلفیقی خویش هستند. موضوع مهم دستیابی به تلفیقهای قوی و مدرن و عبور از تلفیقهای شکننده و بحرانزاست. موضوع دستیابی به یک وحدت در کثرت مدرن و مرتب درحال تحول میان این روایات مختلف است که بر سر مبانی مدرن با یکدیگر عمدتا توافق دارند و در عین حال هر کدام روایت تلفیقی خویش و تفاوت مدرن خویش را میآفریند و خواست گروهی یا فردی خویش را در آن منعکس میکنند. این روند در جامعه ایران در حال رشد است. ازینرو در میان همین دانشجویان کسانی هستند که در مسجد اعتکاف میکنند و همزمان به شیوه خویش دارای روابط مدرن و تمناهای مدرن نیز هستند و در پی سعادت و رفاه زمینی نیز میگردند. این نمادی از تلاش برای یک تلفیق مدرن است و این تلفیق است که میخواهد رشد یابد و خواهان ساختارهای سیاسی و فرهنگی مناسب خویش است و او را به خیابان میآورد. همانطور که در نگاه و یا در کیف دانشجو و یا زن و دختر سکولار و مدرن ایرانی میتوان نمادها و حالات فرهنگ ایرانی، مذهبی و تلفیقی را بازیافت.
این حالات تلفیقی و ضرورت وجودی آنها است که اصولا پدیدههایی چون آقای کروبی و موسوی و « رنگ سبز» جنبش کنونی و غیره را ممکن و ضروری میسازد. موضوع درک ضرورت این تحولات و آسیب شناسی مداوم این تحولات و چالش میان این تلفیقها است تا هم تلفیقهای قویتر قادر به استحکام و قدرتگیری در عرصه سیاسی و فرهنگی شوند و هم تحول مدنی و جمعی، بر بستر رواداری و برادری ایرانی، مرتب تداوم یابد. در مسیر این تحولات است که یکایک این روایات مرتب بایستی توانایی و معضلات خویش را نشان دهند و تحول و رشد یابند و هر چه بیشتر به روایات مدرن ایرانی تبدیل یابند و زمینهساز روایات مدرن از اسلام و سنت و پاسخگوی مناسب به بحرانهای ساختاری سیاسی و حقوقی، به بحرانهای جنسیتی و جنسی، به تبعیضات فردی، مدنی و قومی و غیره شوند.
سمت و سوی مهم دیگر این تحول، رشد یک رواداری مدرن در جامعه ما و در ساختارهای مختلف است که باعث میشود ما یا بگیریم، در عین چالش و دیالوگ مدرن با یکدیگر، میان دولت و جامعه مدنی، به قبول روایتهای مختلف و راههای مختلف یکدیگر احترام بگذاریم. از درون این تحول و برای مثال بر بستر جنبش کنونی زنان است که سرانجام برای مثال در جامعه ما برابری حقوقی زنان و مردان به وجود میآید و جامعه یاد میگیرد که حجاب یک امر درونی است و هر زن میتواند به شیوه خویش این حجاب و احترام به جسم خویش را ایجاد کند و ما شاهد یک وحدت در کثرت زنان و حالات مختلف حجاب، از چادری مدرن تا زن مدرن بدون روسری خواهیم بود. یا در جدل میان روایات مطلقگرایانه از ولایت فقیه و نگاه مدرن اسلامی حامی و طرفدار رای ملت و ساختار دموکراتیک، هر چه بیشتر این روایات مدرن رشد و قوت و قدرت مییابند و وظیفه رهبر و مرجع تقلید به مشاور «بیطرف» مردم و مومن تحول مییابد. مردم و یا فرد مومنی که حق انتخاب فردی و ملی راه و روش زندگیشان، هر چه بیشتر اساس جامعه و قانون میگردد.
جنبش مدنی و جامعه مدنی، دولت و ملت مدرن ایرانی برای رشد خویش و کمک به این تحول بنیادین و اساسی بایستی هر چه بیشتر از رابطه اخلاقی و خشمگینانه « اولیاء/ فرزندان» و حرکات افراطی « پسرکشی و پدرکشی» به سوی رابطه بالغانه و با احترام متقابل میان « زنان و مردان»، به سوی «چالش پارادکس همراه با نقد و احترام» میان پدران/پسران و دختران، میان جامعه مدنی و دولت، میان مرجع تقلید و مومن مدرن رشد و تحول یابد. این چیزی است که نظم درونی تحولات کنونی از جنبش و یکایک ما میطلبد و در این مسیر حرکت میکند. همانطور که این نظم نهفته در تحولات، خواهان رفع تبعیض و رشد ساختارها و روابط مدرن است و از طریق همین درگیریها این خواست خویش را پیش میبرد و مطرح میکند
موضوع مهم عبور هر چه بیشتر از حالات نارسیستی و افراطی ( زنده باد یک راه و روش و مرگ بر راه دیگری) و ورود به این جهان سمبولیک و همراه با رواداری متقابل/ نقد و چالش است. حالت درونی این تحول مدرن و این وحدت در کثرت ایرانی، دستیابی به یک هویت مدرن و ایرانی و تلفیقی است که من این حالت را « عاشقان زمینی، عارفان زمینی، خردمندان شاد، مومنان سبکبال» ایرانی و حالات و روایات مختلف آنها بر بستر یک وحدت درونی میبینم و در کتابم تشریح کردهام و در آن راههای نوین عبور از بحرانهای مختلف سیاسی، فرهنگی، جنسیتی، جنسی و هویتی را از منظر روانکاوی بیان کردهام. این تحول در حال رشد است که پاسخگوی بحران سیاسی، گیتیگرایی، جنسی، جنسیتی، هویتی، مذهبی و حقوقی جامعه ما خواهد بود و در عین حال بایستی مرتب پاسخهای او را آسیبشناسی کرد و چالش ایجاد کرد تا این تحول گستردهتر و عمیقتر شود.
2/ یک مشکل مهم در مسیر رشد این تحول مدرن این است که جنبش مدنی و بازی مدرن در جامعه و فرهنگ ما یک شیوه نوین حرکت است. هنوز جامعه ما و یا اپوزیسیون ما به خوبی نمیتواند حالات و شیوه این بازی مدرن و چندجانبه را حس و لمس کند و یا این حرکات را رهبری کند. ازینرو این تحولات بیشتر خودجوش هستند. همانطور که این جنبش ناتوان از ایجاد ارتباط میان خواستهای طبقه متوسط و طبقات پایینی بوده است و این یک ضعف مهم اوست. ( برای توضیحات بیشتر به کتاب مراجعه کنید. فصل رنسانس ایران. ص 487)
همین ناتوانی از حس و لمس این تحولات مهم عمیق درونی بود که باعث شد بخش عمده اپوزیسیون در دوران انتخابات اسیر بازی کهن خویش برای تحریم و یا « انتخاب میان بد و بدتر» باشد و متوجه تحول گفتمانی عمیقی در ایران نشود که اساس و پایه تحولات اخیر است. ( در این باب به مقاله من در قبل از انتخابات به نام « روانکاوی انتخابات و معضل اپوزیسیون.3) مراجعه کنید. یا با آنکه برای مثال جنبش زنان و کمپین زنان با طرح « برابری حقوقی جنسیتی» یکی از پیشقراولان این تحول مهم و مدرن است، اما از آنجا که به خوبی به «بحران هویت زن ایرانی»، به «پیوند درونی میان حالت مرد و زن سنتی ایرانی» و ضرورت ایجاد روایات نو از این هویت و روابط پی نبرده است، از آنرو نیز نتوانسته است، با تمناهای عمیق زنان و دختران جامعه بدنبال یافتن جوابی برای بحرانهای خویش پیوند ایجاد کند. « کتاب. بخش روانکاوی بحران جنسیت . ص 325 تا 374. بخش روانکاوی بحران جنسی. ص 245 تا 319)
همین مشکل را ما در عدم درک درست اپوزیسیون از جنبشها و حالات و خواستهای جامعه جوان ایرانی در داخل و خارج از کشور میبینیم. به این دلیل نیز جوانان از اپوزیسیون همیشه دوری جستهاند و فقط در این تحولات خودجوش دیگربار حضور خویش را نشان دادهاند. زیرا آنها اکنون در پشت تحول سیاسی، رشد فضای باز سیاسی، فرهنگی و آزادی فردی را حس و لمس میکنند و آن را میطلبند. هر تحول سیاسی مدرن، احتیاج به درک و لمس این فضاها و تمناهای فردی و گروهی و تبدیل این خواستها به یک « قدرت تحول مدنی» دارد. زیرا در یک تحول مدرن، تحولات سیاسی، فرهنگی و فردی در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر هستند و هر تحول در یک بخش، تحول در بخش دیگر را زمینهسازی و امکانپذیر میسازد. زیرا میان قانون مدرن، فردیت مدرن و خلاقیت مدرن پیوند تنگاتنگ است. ازینرو ناتوانی از درک این مباحث باعث میشود که جنبش مدنی و رهبران آن نتوانند به رشد این تحولات و رشد گفتمانهای نوی فرهنگی در حال رشد در میان جوانان، زنان کمک رسانند و باعث یک « پوستاندازی فرهنگی و هویتی و خلاقیتی» شوند. تحولی که از طرف دیگر پایه اصلی و مهم تحول سیاسی و ساختاری است. زیرا تحول عمیق ساختاری در نهایت تنها بر بستر این « انقلاب فرهنگی و ایجاد هویت و روابطی نو و مدرن با « دیگری» و با جهان» امکان پذیر است.
با آنکه یکایک اجزای جنبش مدنی ما در همین چندهفته درسهای فراوان آموختهاند و توانستهاند به پیوندی فراگروهی دست یابد و برای مثال در خارج از کشور توانستهاند به حرکات فراگروهی مدرن و اعتراضی مانند تحصن در نیویورک و غیره دست یابند، اما هنوز گرفتاری در دوآلیسم کهن « شور انقلابی و حرکت اصلاحطلبانه»، ناتوانی از درک نظم عمیق نهفته در این تحولات و سازماندهی ساختاری و محتوایی این تحولات، معضل این جنبش است و در مسیر آینده یکی از بزرگترین چالشهای او و مانعی برای بلوغ و قوام بهتر او خواهد بود. درک و رشد تحول مدنی و جنبش مدنی، درک و رهبری تحولات مداوم آن در عرصه قانون و سیاست، در عرصه فرهنگی و روانی ، نیازمند به رهایی از بازیهای کهن ایرانی و تن دادن هر چه بیشتر به این چالش و بازی نوین و هر روزه دارد. ازینرو به ویژه رشد هر چه بیشتر این توانایی لمس و رهبری جنبش مدنی، یک ضرورت مهم جامعه و فرهنگ ماست.
موضوع جانبی آن، گذار و جایگزینی نسلها در درون جنبش و جایگزینی « پدران و نسل اول» توسط نسل دوم و سوم است. زیرا به ویژه این نسلها اکنون بایستی نقش اصلی را در این روند مهم اجرا کنند. چالش کنونی میان پدران و پسران در جامعه ما بایستی هر چه بیشتر به سوی قدرتگیری پسران و دختران و تبدیل پدران به مشاوران خوب این تحول نوین صورت گیرد.
موضوع مهم دیگر رشد هر چه بیشتر تحلیل تخصصی و علمی این تحولات و آسیبشناسی و فرشناسی مداوم آن توسط گروههای متخصص رشتههای مختلف است تا بتوان به تصویری چند چشماندازی از جنبش و تحولاتش در عرصههای مختلف دست یافت و بتوان مرتب به رشد این چالش مدرن و در چهارچوب قانون و جامعه مدنی کمک رساند. خوشبختانه ما تحلیلگران خوبی در رشتههای مختلف و از میان نسلهای مختلف داریم. مهم ایجاد موسسات و یا گروههای پژوهشی است که قادر به تحلیل چندچشماندازی توسط تحلیلگران متخصص خویش است و تحلیلهای خویش را در اختیار جامعه مدنی میگذارند و با آنها در دیالوگ و چالش متقابل هستند. رشد چنین کار تخصصی طبیعتا احتیاج به پشتیبانی جامعه مدنی و دولت در داخل کشور و یا موسسات و جامعه مدرن در خارج از کشور و ایجاد دیالوگ میان درون و برون از کشور نیز دارد.
سخن پایانی
موضوع نهایی تحول مدرن ایرانی، رشد بازی مدرن و بازیگران مدرن و ایزوله ساختن بازی سنتی «دگرکشی» و نفرت و برادرکشی است. رابطه و چالش دیالکتیکی مدرن میان جامعه مدنی، دولت، متخصصین و بر بستر قانون و حقوق شهروندی، مهمترین شیوه عبور از خطاهای گذشته و گذشتگان ما است که با حرکات متقابل و افراطی خویش، در واقع کشتار متقابل و ترور متقابل میان گروهها و دولت، کشتار زندانیان سیاسی و قدرتگیری گفتمان نفرت و کشتار متقابل در چند دهه گذشته را ایجاد کرده بودند. آنها ( و این تاریخ مشترک یکایک ماست) در یک نظم و چرخه تراژیک، مرتب دشمن خونی و سرکوب خویش و دیگری را ایجاد میکردند، زیرا متوجه گرفتاری خویش و دشمن در یک گفتمان سنتی و برادرکشی مشترک نبودند. آنها متوجه نبودند که هر کدام در نهایت در حال قتل و ترور یک هموطن و برادر و خواهر ایرانی خویش در پای یک آرمان و حقیقت مطلق مذهبی و یا ایدئولوژیک هستند.
موضوع نهایی جنبش کنونی، جلوگیری از رشد این بازی کهن و ایجاد صحنه جدید بازی است. زیرا ما باید یاد گرفته باشیم که، به زبان نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت»، حقایق و آرمانهایی که با خون و شهادت میخواهند درستی خویش را ثابت کنند، هیچگاه حقایق خوبی نیستند. یا به زبان دیگر باید یاد گرفته باشیم که آنگاه شرایط و چالشها افراطی و به شیوه غلط رادیکال میشوند، آنگاه چکمهها فکر میکنند و مغزها رژه میروند، تحول رادیکال و بنیادین مدرن مسخ میشود و سنت و استبداد دیگر بار پیروز میشوند. موضوع بلوغ نهایی جنبش کنونی و تحولات کنونی ایران، رشد این چالش و دیالوگ همه جانبه در جامعه مدنی و دولت ما، رشد حقوق شهروندی و ساختارهای حقوقی، سیاسی و فرهنگی و عبور از خطای خود و گذشتگان است.
حال میتوانیم بر بستر این تبارشناسی و آسیبشناسی اجمالی تحولات کنونی، به « فرشناسی و آیندهشناسی» خطوط مهم تحولات و به تشریح راهها و امکانات مهمی بپردازیم که به رشد چالش و دیالوگ مدرن در جامعه ما، به رشد « ملت نوین و مدرن ایرانی»، « دولت مدرن ایرانی» و روابط مدرن ایرانی کمک میرساند و خواست عمیق و نهانی این تحولات را بدست میآورند. زیرا موضوع نهایی این جنبش و تحولات کنونی، دستیابی به رنسانس ملت، دولت و جامعه مدرن ایرانی ، ساختن پلهای شکسته و ایجاد شکوه دوباره فردی و فرهنگی و ملی است. مقاله بعدی و نهایی به این «فرشناسی جنبش سبز و تحولات کنونی» دست خواهد زد.
ادبیات:
1/ البته میان دیدگاه فوکو و لکان تفاوتهای جدی وجود نیز وجود دارد و فوکو یکی از نقادان مهم تئوری «فالوکراتی» لکان است. اما بر بستر یک نگاه تلفیقی میتوان از قدرتهای این دو تفکر برای درک نظم و مسیر تحولات استفاده کرد.
2/ از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی. داریوش برادری. ص7.
3/ http://zamaaneh.com/analysis/2009/07/post_1070.html
4/ http://forum.iranblog.com/t81976/
4/ http://sateer.de/1981/06/blog-post.html
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید