در یکی از شبکه های اجتماعی پیشنهادی دیدم که چندین بار به اشتراک گذاشته شده بود. نویسنده گفته بود: “من و دوستام، پنج شنبه ها، راس ساعت پنج، به مدت پنج ثانبه، پوشش اجباری رو از سر بر می داریم و موهامون رو یه هوایی می دیم. بعد غرق لذت…هرچند می دونیم حرکت خیلی خیلی کوچیکی بوده … اما با علم به این که داریم قدم های اول یه راه طولانی رو برمی داریم …در حالی که ته قلبمون احساس غرور و شعف می کنیم به راهمون ادامه می دیم.”
دست دست کردم برای نوشتن یا ننوشتن این یادداشت؛ علت عمده اش هم ترس های امنیتی بود برای آنهایی که بدون هیچ شناخت و رابطه ای، ممکن است به ارتباط تشکیلاتی با فمینیستهای خطرناک متهم شوند. با این همه فکر کردم اگر ننویسم، شاید به منزله بی تفاوت گذشتن و نگاه نکردن به حرکت خوبی است که آغاز شده است. حرکتی که به زعم من نه می توان و نه باید نسبت به آن بی تفاوت بود.
حدود ده روز پیش، جایی در یکی از شبکه های اجتماعی پیشنهادی دیدم که چندین بار به اشتراک گذاشته شده بود. نویسنده گفته بود: “من و دوستام، پنج شنبه ها، راس ساعت پنج، به مدت پنج ثانبه، پوشش اجباری رو از سر بر می داریم و موهامون رو یه هوایی می دیم. بعد غرق لذت…هرچند می دونیم حرکت خیلی خیلی کوچیکی بوده … اما با علم به این که داریم قدم های اول یه راه طولانی رو برمی داریم …در حالی که ته قلبمون احساس غرور و شعف می کنیم به راهمون ادامه می دیم.”
اهمیت این حرکت در آن است که پس از سرکوب وسیع نیروهای سیاسی در سال 1360 و سالهای پس از آن، هیچگاه گروههای جنبش زنان هیچ حرکتی را در مخالفت با حجاب اجباری آغاز نکردند. در این یادداشت نمی خواهم به دلایل یا توجیهات پشت این بی عملی بپردازم و یا به ضرورت مخالفت با حجاب اجباری در همه این سالها، نادیده گرفته شدن یکی از مهمترین موضوعات زنان به دلایل عمدتا سیاسی و… که جایش اینجا نیست. (در بیستمین کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان تحت عنوان “حجاب اجباری و فمینیستهای ایرانی: داخل و خارج از ایران”، درباره اش سخنرانی کرده ام، چاپ هم شده، اینکه به دست تنها عده ای انگشت شمار رسیده، مشکل مخاطبان این وبلاگ نیست. ) این یادداشت کوتاه فقط برای یادآوری اهمیت این کار است؛ ضرفنظر از نتایجی که خواهد داشت. در واقع پس از سی سال، گروهی از زنان، به قول خودشان خسته از فعالیت در فضای مجازی، به این نتیجه رسیده اند که اگر مساله حجاب برای آنها مهم است، لازم نیست برای اثبات اهمیت آن، آنهایی که رنج اجبار هر ثانیه ای حجاب را یا چون مرد هستند و یا چون اعتقادات مذهبی دارند، حس نمی کنند و یا اینکه اگر هر دوی اینها نیستند، اعتقادی به اولویت داشتن مساله حجاب ندارند، با خود همراه کنند. آنها وارد بحثهای فرسایشی چون آیا دیه و طلاق و حضانت مهمتر است یا یک لچکی که به هرحال سر می کنیم نشده اند، خود را در مقابل سئوال نحوه پیدایش مرغ و تخم مرغ هم قرار نداده اند که آیا جمهوری اسلامی با این تلاشها سرنگون می شود یا اینکه اول جمهوری اسلامی سرنگون می شود و بعد دیگر نیازی به این تلاشها نیست. خیلی ساده، اولین فکری را که به ذهن هر کسی که وزن مادی و معنوی روسری بر سرش سنگینی می کند، عملی کرده اند: برداشتن آن برای چند لحظه و اجازه دادن به احساس، برای اینکه هوایی بخورد.
مبارزه درست از این نقطه تا این حد نزدیک به هر یک از ما شروع می شود . با مواجهه با مساله ای که هر روز با آن مواجه ایم و مانند ریگی در لنگه کفش، اگرچه از دید خیلی از دیگران کوچک، اما آنقدر آزاردهنده که توانایی راه رفتن را از ما می گیرد. و من بسیار خوشحالم که آغاز کنندگان این ابتکار، که هر که و در هرکجا که هستند، سلامت باشند، بالاخره بعد از سی سال، اولین حرکت عملی علیه حجاب اجباری را، از همان جایی که درست است شروع کرده اند؛ از خودشان و از زندگی روزمره شان. یکی از مشکلات همیشگی جنبش های اجتماعی در ایران، صرفنظر از استثنائاتی اندک، این بوده که می خواسته اند بشریت را، افرادی صاحب دردهایی غیر از دردهای روزمره خود کنشگران جنبش، نجات دهند و آخر سر، نه تنها بشریت نجات نیافته بلکه این جنبش بوده که راهش را در مسیر سخت و ناآشنای نجات بشریت گم کرده است. نجات بشریت آنقدر سخت است که در آن هیچ پیروزی ولو کوچک میسر نخواهد شد و این فقدان پیروزی های کوچک و شادی های اندک، رمق کنشگران را خواهد گرفت و آنها را دلسرد خواهد کرد. شاید اگر جنبش زنان ایران در سال 57، همانجا که ایستاده بود، بر سر همان خواسته لغو حجاب اجباری، می ماند و درگیر نجات بشریت از امپریالیسم، مبارزه با فقر و تبعیض و هزار و یک درد ریز و درشت نمی شد، امروز اساسا حجاب اجباری وجود نداشت که گروههای کوچکی از زنان جوان بخواهند از صفر و از خود، مبارزه با آن را شروع کنند.
اسلامگرایانی که چند سال پس از تسلط اسلامگرایان در ایران، در سودان روی کار آمدند، خط آیت آلله خمینی را دنبال کردند و حجاب را در مکانهای دولتی و دانشگاهها اجباری اعلام کردند. 25 سال پس از آن زمان، در کنفرانسی در پاکستان، یک زن سودانی را دیدم که استاد دانشگاه بود. او از رفتن به دانشگاه، از شغلش صرفنظر کرده بود اما حاضر نشده بود با حجاب به سرکار برود. مثل او، در جامعه سودان زیاد بودند. جامعه مدنی و جنبش زنان سودان هم پشت آنها ایستاده بود. او از شکست پروژه اجباری کردن حجاب در سودان به دلیل مقاومت زنان سخن می گفت؛ پروژه ای که در ایران پیروز شده بود. با اینکه حجاب همچنان در دانشگاهها و مکانهای دولتی اجباری باقی ماند، اما زنان سودانی خیابانها را واگذار نکردند.
نمی خواهم بگویم تجربه سودان قابل تعمیم به بستر سیاسی-اجتماعی ایران است. اما اعتقاد دارم درسهای زیادی در آن هست که اگر یاد بگیریم به کارمان خواهد آمد. همینطور اگر شکستهای خودمان را مرور کنیم بسیار یاد خواهیم گرفت. یکی از این نکات قطعا، وسیع تر نکردن دامنه موضوعات و تبدیل نکردن جنبش علیه حجاب اجباری به جنبش آش شله قلمکار است. اهداف مشخص، مخاطبان مشخص و کنشگران مشخص خود را با خود خواهند آورد. اهداف کوچک، پیروزی های کوچکی هم با خود خواهند آورد که کنشگران از آن پیروزی های کوچک، توان و انرژی بگیرند برای ادامه کار. مهم نیست که همه با ما همراه نشوند، مهم آن است که گروه همراهان، یک هدف مشترک و مشخص داشته باشند. وسعت دادن دامنه خواسته ها، قطعا همراهان را بیشتر خواهد کرد اما هر یک از این همراهان جدید، با خواسته ها و آروزهایی متفاوت با دیگری حاضر می شود و آن وقت، جنبش می شود مثل همان بچه ای که هر مادری می خواهد او را به طرفی که خود می خواهد بکشاند.
از این پنجشنبه تا آن پنجشنبه، جنبشی کوچک در قلبهای بیشتری جوانه خواهد زد. بیش باد!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید