رفتن به محتوای اصلی

جرس به کجا می رود؟ بزرگان کجایند؟

جرس به کجا می رود؟ بزرگان کجایند؟

رسالت را جملگی می شناسیم، جریده ای که توسط گروه 99 نفر معروف در میانه های دهه شصت در بحبوهه جنگ منتشر شد و نقش مخربش در دوران جنگ و تضعیف روحیه رزمندگان بر همه نمایان بود و کار بدانجا رسید که دستور بایکوت و عدم ارسالش را به جبهه دادند.

حکایت سایت جرس امروز دقیقا حکایت رسالت دیروز است.

جرس امروز رسما تبدیل شده به کارخانه تولید انواع تضادها، مصادیق را می توان تقریبا هر روزه در مندرجات این سایت مشاهده کرد.

وقتی مواضع منتشره در این رسانه را در کنار مواضع اصلاح طلبان داخلی هم می نشانی جز بی نشانی هیچ نشانی از قرابتشان یافت نمی گردد.

کافیست مثلا به صحبت های اخیر مهندس موسوی و تعابیر و تعاریف و توصیه های ایشان اندکی تامل کنیم.

اصولا گوئی مدیران و دست اندرکاران این رسانه هیچ انطباق عملی برای خود با اصلاح طلبان هم قائل نیستند.

فحش می دهد، تهمت می زند،حمله می کند، چنگال نشان می دهد و می کشدو موضع حاد می گیرد در قبال وقایع و سوژه هایی که بعضا پرداختن به نامشان اساسا لزوم و فوریتی ندارد و بوی توطئه ابداع بستر های جدید انشقاق و افتراق از این پرداخت های زهر آگین به مشام ها می رسد، آنهم در شرایطی که یک خصم مشترک موجودست و یک هدف مشترک و یک فردا و فوری ترین نیازها همدلیست.

قرار بود همه باهم باشیم، نه؟

کرارا اهانت می کند، دیگرانی را که از جنسی دیگر ولی همدل و همدرد جنبشند را عوضی می خواند، سرخ می نامد و از گود وجود بیرون می شمارد.

همه این افعال را انجام می دهد و ادعای نمایندگی جنبش سبز را هم چنان در بوق و کرنا فریاد می زند، تو گوئی سندی جائی توسط ملت که فاعلان اصلی جنبش سبزند، به نامش زده شده و بالای چشمش خبری از ابرو نیست و قرار نیست باشد و اصلا جرس و ابرو؟

خود را محق به تحقق هر رذیلتی می پندارد و هر که نقدی، مخالفتی و اعتراضی داشت را به این اتهام که تند است و به مصلحت نیست و بروز نیست و لازم نیست و افتراق افکن است و منشق کننده و صف را بهم می زند و اتحاد را دچار آسیب می کند، می نوازد و از دایره خط می زند و تازگی ها کارش به خدعه؟ و فریب؟ و تحقیرعریان؟!!! هم کشیده شده و اندک شرمی و کمی حیا را نیز ملحوظ نمی دارد.

اشتباه نکنیم، مهندس موسوی و شیخ الشیوخ اصلاحات از جنس این ترمز بریده ها نیستند و منش و روشی متفاوت از خود نشان داده اند و به غایت شایان تکریم و تحسینند، جمع جمیعی از اصلاح طلبان نیز به همین سان و سیاق، به سایت های دیگر منسوب به اصلاح طلبان هم نگاهی بیندازیم، مشکل این روزها منحصرا معطوف به جرس است و رفتار غیر اخلاقی اداره کنندگانش.

باید دقت کنیم و در محاق تصورات و توهمات معدودی از افراد و جریانات که خودشان کم مساله دار نیستند و زبان ادعایشان بشدت دراز است، نیفتیم.

دشمن بیرونی و عینی نه فقط جنبش بل مشی اصلاح گر، همین نگاه بخشی نگر و تنگ نظر و فاقد التزام به اصول اخلاقی و حرفه ای مسلط بر جرس است که دامنگیر حلقه های همدلی و همزبانی سبز گشته.

جای بسی تاسف و تاثر و تعجب است که چگونه افسار رسانه ای که می توانست و می تواند نقش مهم و قابل اعتنایی در پیشبرد اهداف میانی و بلند مدت جنبش از طریق نشر بی واسطه و جامع و مانع آگاهی ها و توسعه حوزه های پیوند و همسرایی جریان های مختلف حاضر در جنبش داشته باشد بدست مشتی لمپن و مدعی و دروغ زن سپرده شده است و عدم حضور عینی دکتر کدیورها و دکتر مهاجرانی هایی که از تخلقشان به حسن ادب و رفتار آگاهیم اینچنین در مدیریت این رسانه احساس می شود.

جرس امروز نماینده همان روحیه سردمداران رسالت اواسط دهه شصت است.

تردید ایجاد می کند، جملگان را به شک وادار می نماید و فرادید را بسی مبهم در ذهن مخاطبان و منتقدان ترسیم می کند.

چندی پیش نقدی بر عملکرد دکتر محسن کدیور نوشتم و در پی آن، استاد محترم جناب اشکوری به نمایندگی از جناب کدیور شمشیر بر گرفتند و حسب روحیه مسبوق و مالوف تاختند و نواختند و متصل کردند و چسباندند و تحقیر کردند و خام شمردند و نادان فرض کردند و مقتدا ساختند و راقم را مطیع و مطاع خطاب نمودند و چه و چه ......................

در نقد مذکور خطاب به آقای کدیور بارها سخن از فاصله حق و مصلحت به میان آمد و لزوم و تاکید این جانب بر پرهیز از تعفن مصلحت اندیشی و ایمان و تعهد و ایفای حق طلبانه.

سخن از این بود که نکند در چنبره مصلحت اندیشی های مهوع، محبوس بمانیم که این خود ظلمی به حقیقت است.

در پی آن نقد، ارتشی از حمله وران رو سوی اینجانب و نوشتار مذکور نمود و از آن جمله استاد محترم جناب آقای اشکوری.

هیچ نگفتم چه که هراس از آن داشتم که از وادی نقد به ورطه تضاد بیفتم و طبعا این بر خلاف اصول اخلاقیست که فارغ از هر گونه ادعا همواره سعی کرده ام در ایراد نظر و اعمال عمل بدان متقی و مومن بمانم.

تا به امروز زبان در کام گرفتم از همین رهگذر.

اینک اما به این نتیجه رسیدم که نمی توان ماند و خورد و تحقیر شد و خلاف قول و ادعای خویش جانب مصلحت گرفت و سکوت پیشه کرد، که مبادا دشمنان شناخته شده روی تخت را خوش آید به کام.

عده ای از اساتید و دوستان و عدیدی از همکاران و همدلان تاختند بر این حقیر که برادر چرا؟ الان؟ که چه؟ خروجیش جز طرح لبخند بر لب دشمنان هم مگر هست؟

وقتی می پرسیدم مگر عوضی خطاب کردن بخشی از هموطنان و همدردان دوستی بود؟ فرافکنی و سفسطه به میان می آمد که حالا تا حدودی درسته لی شما و شرایط و البته فلان و ......................

اکنون می خواهم فریاد بزنم نه را، بگویم اکنون وقت سکوت نیست ، چگونه می توان تعبیر زیبا و صادقانه و درک مسئولانه موسوی را از باید های فراگیر و فرابین جنبش و لزوم دربر گیری همه افکار و اقشار را در کنار رفتار خلاف اخلاق و اصول رسانه ای آقایان مدعی و کلید بدست و شمشیر بسته جرسدار نهاد و سکوت اختیار کرد؟

بگذارید بگویند وقتش نیست، بگذارید بگویند، تند می روی برادر، بگذار بگویند اصلا شما؟

من از امروز راه را بهتر می شناسم.

حکایت امروز جرس چیست؟

با دوستی که مومنانه در راه و راستای رسالت سبز ملت برای این رسانه تلاش می کرده، صحبت کردم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که نمی شود و نباید و نمی توان کوتاه آمد.

بحث فریب و تحریک و تحقیر و عداوت است وکوتاه آمدن در چنین فضائی به نوعی خیانت به خود و به راه و به رسالت می تواند تعبیر و منتهی شود.

اگر قرارست شارلاتانیزم رنگ عوض کرده و جامه ای دیگر برتن کند و رخ نمایان نماید و جای دشمنان شناسای امروز را پر کند، باید جلوی خورشید ایستاد و التماس کرد، که تا اطلاع ثانوی طلوع نکند.

مطمئنا قرار نیست اینگونه باشد. همانگون که پیشتر ذکر شد، جرس مترادف اصلاح طلبی و نماینده اصلاح طلبان نیست.

با دوست مذکور که همانگون که ذکر شد از همکاران و دست اندرکاران جرس بوده و چندیست به جبهه دلخوران افزوده شده مشغول صحبت در همین رابطه بودم که جمله ای ناب اندراین باب از زبان شیرینش برون تراوید و عمیقا اشاره به حال امروز جرسی داشت که قرار بود بانگ جرس سبز ملتی خون دل باشد و اکنون بی شباهت به صدای نعره ها و آرغ های دشمنان ملت نیست.

دوست گفت: حکایت امروز ربط جرس با جنبش حکایت همان خر خراس مورد اشاره مرحوم شریعتیست که هر چه می جست و می پیمود در پایان به همان آغازش می رسد.

آری، حکایت امروز جرس را بر خلاف تفسیر عده ای از دوستان و دشمنان، حکایت کیهان نمی دانم و پسوند زیبا و آبرومند سبز برایش قائل نمی شوم.

قیاسی مع الفارق است این قیاس.

کیهان بی پرده پوشی دشمنی خود با ملت و حب به دشمنان ملت را فریاد می زند و از این حیث برش حرجی نیست.

حال جرس اما تعریف و تفسیرش متفاوت است. بوی تنگ نظری، بوی دروغ، بوی فریب، بوی تحقیر و بوی خودی و غیر خودی های مشهور از محتوای این روزهایش و رفتار حال مسئولانش به مشام می رسد و باید بسی بیش از کیهانی که حالش معلومست، مورد اعتراض واقع گردد.

به جرات می توان گغت جرس امروز فقط در پی تولید تضاد و تعارض است.

چرائی اینکه نه تنها جرس بل بسیاری از رسانه ها با رنگ های نظری مختلف و غالبا متضاد این روزها به این حال و روز افتاده اند و بواسطه میدانداری معجونی از بی اخلاقی ها و بی فکری ها به ارگان های تعریضی حوزه های سابقا نه چندان بسیط اختلاف نظر تبدیل شده اند و اختلافات را با عملکردشان به تضاد تبدیل کرده اند، بر اهل انصاف و غور پوشیده نیست.

سخن اما از تا به کی ادامه یافتن این طریق معیوب و مغلوط و بگذارید بگویم مهوع است.

براستی تا کی؟

آیا می توان با نگاهی به شیوه امروز جرس این ادعای برخی که اینروزها آن را بانک مرکزی تفرقه می دانند، را با قاطعیت محکوم و مطرود انگاشت؟

به نزد من آنکس نکو خواه توست / که گوید فلان چاه در راه توست /هر آنکس که عیبش نگویند پیش / هنر داند از جاهلی عیب خویش / وبال است دادن به رنجور قند / که داروی تلخش بود سودمند / چه خوش گفت آن مرد دارو فروش / شفا بایدت ؟ داروی تلخ نوش

ای کاش باور کنند که جز خیر، نیتی در این نقدها و اعتراضات نیست و دشمن انگاره های بدخیمشان جولانی اینگونه نمی داد و کمی هم گوش می کردند و بجای رنجاندن و طعن آگین کردن فضا کمی هم انصاف و اخلاق مهجور را معیار قضاوت و عمل قرار می دادند.

چه تراژدی عظیمیست، کار مان اینروزها شده است نقد ممتد و بی نتیجه رفتار یاران دیروز و پاسخمان اما نه از جنس تشریح و توضیح و اقناع و نه توجیه حتی، بل تخریب و تضریب است.

در پایان بد نیست جمله آخر این نوشتار را اختصاص دهم به همدردی یکی دیگر از دوستان در این رابطه و یک پرسش دو کلمه ای ، شاید بیشتر بدل نشیند:

تو آزادی که نقدشان کنی چون بی نقد نیستند

اما دلم می سوزد که ما جماعت بغرنجی هستیم که در همین چند ماه هزاران بار به پر و پای هم پیچیدیم. کاش می شد کمی فقط کمی بزرگی کردن را مشق کنیم و هربار دل نشکنیم و ویرانگری نکنیم...ولی انگار به رویا شبیه است و این دعوا حالا حالا ها ادامه دارد.

چقدر خسته ام از این دعوا و جالب است که دلم می سوزد برای رسانه ای که ................... حالا می بینم که هی همه را می رنجاند و همه می روند و به جای ساختن هی زخم می خوریم....

بزرگان کجایند؟

مسئولا واقعی بروز و پرداخت این تعارضات در این شرایط حساس چه کسانی هستند؟

پروردگار نیاورد آن روز را که این شعر را با اشکمان زمزمه کنیم هر روز

در خانه ای نشسته ام که در بهار سرد است، در تابستان سبز، در پاییز طوفان برگ، در زمستان پوشیده از برف*** در خانه ای نشسته ام که در شب بیدار، در روز بیمار، در لحظه ها خمار، با دوستان بیشمار* * *در خانه ای نشسته ام که ایستادن نشستگی است، نگاهم، ندیدن، اما، خواندن ام، نخواندن، خنده ام، گریستن * * * در خانه ای نشسته ام، که رنگها بی رنگ، صداها نا هنجار، خوابهایم کابوس، پاکی ها ناپاک* * *در خانه ای نشسته ام پر از کتابهای نخوانده، فکرهای نکرده، نوشته های نا نوشته،

یادهای دور از یاد، یارهای دور از یار...

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
bamdadeiran.blogsky.com

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید