منوچهر
خرداد شصت، ماهی که به خون نشست!
چند پرسش از سرکار خانم مینا انتظاری؟!: از نوشته تان پیداست که شما بدون نقدی از گذشته؛ همچنان خود را مجاهد می دانید و در این مقاله رهبری مسعود رجوی؛ شخصی که سازمان را تا به اینجا رهبری کرده است را ستوده اید.
شما همچنین در این مقاله اعتراف کرده اید که قیام 30 خرداد مجاهدین به خون نشست و شکست خورده است ! اگر چنین هست که هست مسئولیت شخص مسعود رجوی در این نبرد نا برابر چیست ؟ایا کشاندن دختر بچه 13 ساله بنام فروزان به جبهه نبردمسلحانه؛ خلاف موازین حقوق بشر است ؟ به چه دلیل شما انقلاب اسلامی به رهبری خمینی بنیادگرارا انقلابی دمکراتیک می نامید؟ چرا رهبری مجاهدین؛ شما دانش اموزان 13 تا 17 ساله رابه نبردی کشاند که در همان زمان روش بود که در این "نبرد برای قدرت "شکست خواهد خورد به قول شما خمینی " بزرگترین مخالفین خود را با یک سخنرانی چند دقیقه ای حذف و از صحنه سیاسی جارو می کرد
ایا حداقل در درون خود باور دارید که رهبری مجاهدین در بخاک و خون کشیده شدن هزاران دانش اموز و دانشجوی مجاهد مقصر بوده اند
برای شما واقعا متاسفم که پس از گذشت 28 سال هنوز با همان دیدگاه یک دانش اموزی مجاهدبه صحنه سیاست خرداد 60 نگاه می کنید و علیرغم پختگی در سن و سال هنوز از روزگار خرداد شصت چیزی نیاموختید
حالا داستان حمایت مجاهدین از صدام و همدستی در سرکوب کردهای عراق چیزی نمی گویم
اینکه اکنون پس از شکست صدام در انتظار حمله امریکا و اسرائیل به ایران نشسته اید و برادر مجاهد شما؛ جناب حسین داعی شب و روز در فکر خنثی سازی لابی جمهوری اسلامی است و در مقابل در جهت تقویت جناح های جنگ طلب نئو کانها تلاش می کند_ کاری نداریم.
از نظر من بزرگترین اشتباه انقلابیون سال 57 این بود که انقلاب به رهبری خمینی را انقلاب دمکراتیک می ارزیابی می کردندو اشتباه بعدی مجاهدین این بود که در توان و پایگاه اجتماعی خود و بنی صدر دچار خود بزرگ بینی عجیبی شده بودند متاسفانه پایتان به نبردی کاملا نا برابر در مقابل نیروی سهمگین هواداران خمینی شد.
آمادگی نه در سطح بین المللی وجود داشت و نه در سطح ملی اگر بخواهیم واقع بین باشیم مخالفین حکومت دینی در در مقطح 30 خرداد 60حداکثر چیزی نزدیک به 20 در صد بودندو طرف مقابل با 80 در صدد از عقب مانده ترین لایه های اجتماعی و با در دست داشتن ارتش و سپاه و دولت
براحتی همه نیروهای سکولار و مخالف حکومت دینی را تار و مار کردند و بی سابقه ترین اختناق را در جامعه ایران بر پا ساخت و عناصر میانه دولت و حکومت اسلامی پس از 30 خرداد سال 60 یک به یک از میدان بدر شدند.
در حالی که اگر این نیروها سلاح های خود را پس از روی کار امدن حکومت اسلامی تحویل دولت می دادند و دست از تهدید حکومت به سرنگونی بر می داشتندو در عین حال با نفوذی که در نخبگان جامعه داشتند می توانستند حکومت را مجبور نمایند تا بازی سیاسی را بپذیرند و خلاصه می توانستیم بصورت یک اپوزیسیون قانوی بمانیم ؛ روشی که بازرگان و دیگر گروههای اپوزیسیون قانوی انجام داده اند.
طبیعتا امروز دکتر یزدی از بنی صدر در تحولات سیاسی موثرتر بود.
در واقع بزرگترین اشتباه دو طرف یعنی حکومت و مخالفین این بود که هر دو طرف حاضر به پذیرش هم نشدند و همین اغاز نبردی
نا برابر و خونین شد و جان دهها هزار انسان شریف ایرانی را بر باد داده است
مزدک
کدام ریشهِ زنده ای که حقوق بشر درفرهنگ ایران؟
جناب جاوید کسی ادعا نکرده که فرهنگ ایران و جامعه ایران 2500 سال پیش به ازادی زن و حقوق بشر درست مثل حالا معتقد بوده و تا اونجا که من میدانم بخز ارازل و اوباش پان ترک و پان عرب برهبری پورپیراهای توده ای /اسلامی کسی منکر 1400 سال از تاریخ ایران نشده.آنچه از نوشته های استاد جمالی بر می اید بنظر من برداشت ایشان از تاریخ وفلسفه و عرفان و فرهنگ و ادبیات ...ایران است.مسلما چنین فردی که در اروپا هم تحصیل کرده نمی تواند بی تاثیر از تاریخ و فلسفه و ادبیات و ...اروپا و بطورکلی غرب باشد.در ضمن اگر
نوشته های ایشان را دنبال کرده باشید می بینید که ایشان نه تنها زردتشتی نیستند بلکه عامل بدبختی و خیر و شرو سفید و سیاه دیدن جهان و همه چیز را درست از الهیات زردتشتی می داند و همچنین عامل شکست فرهنگ اصیل ایران را.ایشان فرهنگ اصیل ایران =چند خدایی =مزدکی=خرمدینی=زن حدایی را چند خدایی که در اسلام شرک است می داند و نه تنها زن را بلکه انسان را خدا می داند و هم گوهر با خدا و درنتیجه برابر با خدا و تنها دراینصورت است که هم خدا و هم انسان و هم گیتی مقدس می شوند و طبیعتا خرد انسان هم!(البته اینها برداشتهای من از ایشان است.). این فرهنگ اصیل توسط موبدان زردشتی پست و زشت شد ولی در ادبیات (شاهنامه و گرشاسبنامه ...)و عرفان مولوی و عطار و حافظ ...رد چنین تفکری مانده.تا انجا که من درک کرده ام حرفشان اینست که ما نمی توانیم مثلا سکولاریسم را مستقیما از اروپا وارد فرهنگ ایران کنیم بدون اینکه بتوانیم پایه های جنین دیدی از سکولاریسم را در فرهنگ خود بیابیم.ما سکولاریسم را می توانیم در لابلای تاریخ و فرهنگ و فلسفه و عرفان و ادبیات ...خود بیابیم دراینصورت تطبیق ان با جامعه ما اسانتر است. علت پیروزی خمینی درایران لاقل در اوایل انقلاب 57 چه بود؟وقتی که گروهای بی خبر از فرهنگ و تاریخ و جامعه ایرانی به بحثهای ماراتونی از فرهنگی بیگانه با مردم ایران حرف می زدند خمینی با یک کلمه ساده و با زبانی قابل فهم برای مردم کوچه و بازار همه رشته های آنها را پنبه می کرد.و اما دشمنی من با اسلام بخاطر در قدرت بودن این حرامیان است والا من هیچ دشمنی با هیچ انسان مسلمانی تا زمانیکه به حریمم تجاوزی نکرده ندارم.اسلام ملک خصوصی کسی نیست حتی اگر طرف مسلمان باشد چون طرف خطاب اسلام تنها مسلمانان نیستند بلکه اسلام بعنوان یک ایدیولوژی جهان شمول و متجاوز بیشترین خطاب و عذاب و کینه و دشمنی را به غیر مسلمانان یا بقولی کفار ومشرکین ...دارد.درثانی جنایاتی که مسلمانان برما رواداشته اند به اندازه ای هست که ما به دفاع از خود برخیزیم.من تمام مسلمانان آگاه را در این جنایات شریک می دانم زیرا چنین کسانی حتی باوجود انتقاد از حکومت اسلامی در بهترین شرایط به فکر اصلاح این حرامیان هستند نه از بین بردن حکومت جهل و جنایت و تجاوز و کشتار و ترر و دون پروری.با مقدس دانست اراجیف قرآنی انسانها را نا بود می کنند ایا باید به عقیده چنین افرادی که عامل ترر و کشتن و سوختن و سنگسار را که اراجیف قرانی و الله و محمد ... است نه تنها زیر سؤال نمی برند بلکه مقدس می شمارند و حاضرند بخاطرش جان انسانهارا بگیرند احترام گداشت؟
منوچهر جمالی
کدام ریشهِ زنده ای که حقوق بشر درفرهنگ ایران؟
به فدرالیسم درایران ، « کرده خدائی » میگفته اند . اشکانیان، کرده خدائی داشته اند نه شاهنشاهی. هر کرده ای ، خدائی خودش را داشته است ، ولی مانند تخم های یک خوشه، یا کردوهای یک باغ ، به هم پیوسته بوده اند . ساسانیان برضد « کرده خدائی » بوده اند . این شکل حکومت درنخستین فورمش در ایران بوده است . چنانچه به دموکراسی ،« شهرخرّم » میگفته اند که درآن نه شاه و نه سپاه بوده است . درهرانسانی، چه ایرانی، چه ترک، چه چینی و چه ..... بهمن و ارتا که « مایه آفریننده جهانی خرد » بوده است . ازاین رو ، خود هرانسانی،« اندازه گذار» بوده و اصل قانون و ساماندهی بوده است و هیچکسی حق امر کردن به او نداشته است .ازاین رو سراندیشه حقوق بشر درایران بوده است . البته حکومتهای ایران همه برضداین فرهنگ بوده اند .
سام قندچي
کنگرة ملیت های ایران فدرال بزرگترین عامل اتحاد دموکراتیک مردم ایران
آقاي نويدي آخرين پاسخ من به شما. کامنت من ضميمه است لطفاً روي لينک بزنيد
http://kurdeayandehnegar.blogspot.com/2007/06/blog-post.html
آقاي کيومرت نويدي،
من بيش از 20 سال است که در اينترنت مينويسم و هميشه بنام خودم نوشته ام و هيچگاه از نام مستعار استفاده نکرده ام با اينکه همه گونه دانش آن را دارم. اميدوارم شما نيز بتوانيد جمله اي مثل همين جمله من بدون اما و اگر بنويسيد با وجودي که مدت خيلي کمتري در اينترنت بوده ايد. در نتيجه ديگر از اين توهين ها دست برداريد. من نه ميدانم از چه کسي با نام عقل سليم صحبت ميکند و نه بحث ها را دنبال کرده ام و اين را هم اتفاقي الان خواندم چون اتفاقي ايران گلوبال را الان باز کردم.
من نه به کسي نصيحت ميکنم چگونه باشد و نه چيز ديگر. هر کسي خودش ميداند هر چه ميخواهد باشد. اگر وقت براي بحث ندارم يعني وقت ندارم. همين. نه قهر کرده ام و نه از نام مستعار استفاده کرده ام.آقاي عزيز همانطور که مقاله بسياري ديگر در اين سايت چاپ ميشود، مقاله من هم چاپ ميشود. من برخي اوقات ممکن است سري به اين جا بزنم و برخي مقالات را بخوانم.
***ولي اگر خودم مقاله درج نکنم متعهد نيستم که بحث ها را دنبال کنم. معني جمله آقاي توکلي همين است. لطفاً اين را دقيق بخوانيد و تفسير گمراه کننده ندهيد****
تا آنجا هم که به بحث هاي شما مربوط ميشود، اگر خيلي به اينکه کشوري بنام کردستان باشد علاقه داريد، اصلاً يک رفراندوم بگذاريد و نام کل ايران را عوض کنيد و بگذرايد کردستان. من اگر کسي بگويد نام ايران را بگذارند فارسستان يا پارس يا پرسيا، من رأي منفي ميدهم و از نظر من نام ايران اصلاً به معني آريائي و غيره نيست و از نظر نژادي خنثي است ولي اگر چنين برداشتي کسي دارد که نيست، مشکلي با عوض کردن نام در هر رفراندوم ندارم مثلاً «ايالات متحده گل و بلبل.» که اصلاً نامي نژادي نيست و خيلي هم با طروات است.
آخر اين بحث هاي کودکانه که من کشوري بنام کردستان در دنيا بايد باشد تا راضي شوم را بريزيد دور. مگر کشوري بنام آسوري ها در دنيا هست و آنها راحت زندگي ميکنند هر چند در تاريخ زماني بزرگترين امپراطوري بنام آشور بوده است. کشوري بنام فارسي يا پارس هم ديگر در دنيا نيست و براي من فارس اين موضوع هيچ اهميتي ندارد. اين بحث هاي کشک را بريزيد دور و وقت مردم را تلف نکيند. مردم در کردستان دنبال اين حرف ها نيستند. اين ها حرف هاي يک عده آدمي است که در همان کردستان عراق هم اگر مستقل شود حاضر نيستيد زندگي کنند و به درستي اروپا و آمريکا را ترجيح خواهند داد. اين ها تب است همانطور که زماني تب کمونيسم همه را گرفت ولي وقتي از ايران فرار کردند به کشورهاي کمونيستي مثل ويتنام و شوروي و کره و چين نرفتند و رفتند آمريکا و اروپا و دليلش هم واضخ است چون دموکراسي و امکانات مدرن در غرب بيشتر است. ولي آن تب عده اي از مردم را در ايران سوزاند و اين تب هم چننان خواهد کرد. شما با زندگي مردم بازي ميکنيد و فکر ميکنيد داريأ خدمت ميکنيد. کنگره ايران فدرال يک حرکت ارتجاعي نظير طرح ولايت فقيه از سوي خميني است و بايستي منحل شود پيش از آنکه لطمه اي نظير خميني به ايران بزند. در مقاله زير همين حرف را توضيح دادم و يک عده خواستند مرا ترور شخصيت کنند. بکنند مهم نيست باز هم تکرار ميکنم حزب دموکرات و کنگره ايران فدرال بايستي منحل شوند. همين ديگر بحثي نيست. من بيکار نيستم صبح تا شب بيايم به بحث هاي الکي شما پاسخ دهم. شما آزاديد که برويد و نظرتان را داشته باشيد. بگوئيد زمين صاف است. من وقت ندارم هر روز بيايم در اين باره با شما بحث کنم که زمين گرد است و فکر هم نميکنم که اين بحث اهميتي دارد. آزادي اين است که هر کسي هر حرف بي اهميتي را ميتواند بزند ولي نميتواند ديگران را وادار کند که وقتشان را با آن بحث هاي بي اهميت تلف کنند. همين است که وقت براي بحث با شما نميگذارم چون اين بحث ها مثل بحث کردن در اين باره است که زمين صاف است و براي ايران بنظر من بيخود هستند. ما در دوران فترت بين قاجاريه و رضا شاه نيستيم و اصلاً خظر تجزيه هم چندان جدي نيست و بحث هاي کشکي امثال شما هم در ميان مردم ايران به جائي نميرسد.
من همه مقالات شما را دنبال نميکنم. به برخي مقالات ممکن است سريع نظري بياندازم چون وقتم کم است. اساساً هم ديگر کامنت هاي زير مقالات را نميخوانم و اگر بخواهم کامنت بخوانم، فقط کامنت هاي جالب که آقاي توکلي منتشر ميکند را ميخوانم.
موفق باشيد و لطفاً براي جلب توجه به مقالاتتان از اسم من استفاده نکيند.
احتیاط کار
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
آقای فدایی عزیز 1ـ انقلاب با همه مصیبت هایش ، این حسن را داشت که بسیاری از باور ها وآداب و رسوم کهن ما را به چالش کشاند و سبب ساز یک خانه تکانی فکری شد. این دگرگونی معرفتی نسبت به هستی را ، حتی در میان دین یاوران و مراجع تقلید ( یعنی مجتهدین شیعه ) هم می توان دید.
آقای فدایی عزیز
1ـ انقلاب با همه مصیبت هایش ، این حسن را داشت که بسیاری از باور ها وآداب و رسوم کهن ما را به چالش کشاند و سبب ساز یک خانه تکانی فکری شد. این دگرگونی معرفتی نسبت به هستی را ، حتی در میان دین یاوران و مراجع تقلید ( یعنی مجتهدین شیعه ) هم می توان دید.
وقتی بسیاری از « روشنفکران مذهبی » ، اصل مرجعیت دینی را به سئوال می کشند ( البته ، ملا صدرا بیش از چهار صد سال پیش ، امر « تقلید » را مردود دانسته بود . به همین دلیل هم کارش به تبعید و آوارگی ... کشیده شد ) ، گمان نمی کنید که صحبت از « بزرگتر » و « کوچکتر » و ممنوعیت دخالت « کوچکتر ها » در کار « بزرگتر ها» ، کم لطفی است ؟
یه کرات خواندیم ( به خصوص در نوشته های زنده یاد محمد مختاری ) که دوره ی « شبان رمگی » و « مرید و مراد » ی سر آمده است . خود شما همه ( در آخرین کامنت تان ) به « غلبه ی فرد گرایی در میان روشنفکران » اشاره داشتید . آیا معنی « فردیت » این نیست که نگاه مان را از دهان « بزرگتر ها » برداریم و ( با همه ی احترام به پیشکسوت ها ) تجربه ها و دریافت های خودمان را ملاک داوری قرار دهیم ؟و به علاوه ، نقد و انتقاد « بزرگتر ها » را از حوزه « محرمات » سیاسی خارج کنیم ؟
دوست عزیز ! اگر تفاوتی هم بین « بزرگتر ها » و « کوچکترها » وجود داشته باشد ، در مسئولیت پذیری و پاسخگویی است .
2 ـ گفتید که « آقای فتاپور بیش از همه این آقایان نسبت به گذشته تحلیل نوشته و نقدهای جدی کرده » است . متأسفانه ، آن چه که رهبران فدایی در ربط یا گذشته سیاسی شان نوشته اند ، انتقاد از خود ( آن هم از سر رفع تکلیف و محض خالی نبودن عریضه ) بوده است نه نقد . این که امثال آقای مستشار ، گاه با لحنی پرخاشگر و عصبانی به انتقاد از رهبران سازمان های چپ می پردازند ، از سر درد و ناظر بر این واقعیت است که رهبران چپ ( تا کنون) از قبول مسئولیت های شان طفره رفته اند و به شکلی اقناعی پاسخگوی اشتباهات گذشته شان نبوده اند . به علاوه ، زندگی و دغدغه های امروز بسیاری از آن ها ، نه سنخیتی با گذشته سیاسی شان دارد و نه با آرمان هایی که مدعی اش هستند .
دوست عزیز ! باور کن ، من هر بار که یاد داشت های آقای فتاپور را ( در مورد تاریخچه سیاسی فدایی ها و حوادثی که او از سر گذرانده است ) می خوانم ، احساس می کنم که یک داستان کوتاه تخیلی را مرور کرده ام . در واقع ، هیچ نشانی از احساس دردمندی و شرمساری در آن نوشته ها نمی بینم . آنگار نه انگار که مرگ آن همه انسان های شریف ربطی به ایشان و سایر رهبران سازمان داشته است . مقاله « گام هنر » آقای فتا پور را بخوانید ، تا به عرضم برسید.
من متوقع نیستم که این دوستان ( رهبران چپ ) همه عمر ، شب و روز زانوی غم در بغل بگیرند و ( به قول خاقانی ) « از دیده دوم دجله ، بر خاک مدائن » برانند .اما ، این همه بی خیالی و بی دردی هم نوبر است .
درد مستشارها ، در واقع از این جا است .
. 3 ـ به گمان من ، بخش اظهار نظر ایران گلوبال جای نقد نیست . البته جای تهدید و توهین هم نیست . نقد فرصت خودش را می خواهد و حوصله ای که در بسیاری از ما نیست . به همین دلیل است که بازار مقالات تحلیلی( در این سایت و بسیاری از سایت های دیگر ) کساد است . در واقع ، این جا ، جای دمل های گشوده است . یا جای گشودن دمل های چرکین است . جای فریاد کشیدن است و...
احمد فدایی
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
آقای احتیاط کار من هم مثل شما معتقدم کسانی که در مباحث سیاسی به نفی فردی مخالفین خود میپردازند و از حربه توهین و تهمت استفاده میکنند و راه را بر بحث منطقی می بندند، نمیتوانند اهداف مثبتی را تعقیب کنند آقای احتیاط کار بحث من بر سر نقد گذشته نیست. آقای فتاپور بیش از همه این آقایان نسبت به گذشته تحلیل نوشته و نقدهای جدی کرده و با اینکه ایشان اکثریتی بوده و من اقلیتی، به دلیل شیوه برخوردش، من به او احترام میگذارم.
با اینکه تحلیل ایشان را که جریان فدایی را شاخه ایرانی شده جنبش جوانان دهه 70 میداند و معتقد است این جنبش حاوی تناقض و ارزشهای متضاد بوده من قبول ندارم و من این جنبش را تداوم جنبش کمونیستی ایران میدانم ولی از آنجا که میکوشد این جریان را با همه جوانبش بررسی کند، نوشته های ایشان را با دقت میخوانم و روی آن فکر میکنم. ولی آنهاییکه مثل آقای مستشار همه ارزشهای یک نسل را رد میکنند یا مثل نظر دهندگان دیگر در این صفحه، با یک کلمه خر بودند میخواهند کل یک نسل را تحلیل کنند، در خدمت انتقال تجربه به نسل جدید نیستند. فراموش نکنید به جز سلطنت طلب ها که حق دارند چنین برخوردی داشته باشند کسانی امروز از همه طلب کار شده اند که اکثرا آنزمان مائوئیست بودند یعنی تندترین برخوردها را داشتند و من مطمئنم دهسال دیگر همین آقایان، نسل امروز روشنفکران جامعه ما را بدلیل غلبه فردگرایی در میان آنان و نفی ارزشهای اجتماعی نسل قبل از بیخ و بن رد میکنند. متاسفانه آقای احتیاط کار اینگونه برخوردها نقد نیست، نفی است و توهین ها و افتراهای کنارش یا بوجود آوردن فضای عاطفی علیه جریانها مثل دلسوزی برای کشته های آنزمان یا تکرار داستان خسته کننده اشتباهات اکثریت فقط در خدمت کینه پراکنی و بستن راه بحث منطقی است
مهدی بهرامی
کنگرة ملیت های ایران فدرال بزرگترین عامل اتحاد دموکراتیک مردم ایران
شونیزم فارس سلطنتی که زمانی ظاهرا خود را در یک جبهه با شوونیزم فارس به اصطلاح اسلامی به حساب نمیآورد، با بالا گرفتن مخالفتهای مردمی و جدی شدن تهدیدات آمریکا و هم پیمانانش بر علیه رژیم ایران با این حساب که با سست شدن پایه های نظام تبهکار حاکم و ناتوان شدن این رژیم در اعمال فشار و سرکوب بر علیه مردم ، فرصت برای آزادی ملتهای ایران فراهم خواهد شد و ملتهای ایران با تجربه ای که از گذشته کسب کرده اند و با آمادگی گه دارند این دفعه این فرصت و شانس را از دست نخواهند داد و آنرا برای نابودی راسیسم فارسی و آزادی خودشان مغتنم خواهند شمرد، به هراس و وحشت افتاده و به همراه جماعتی که با غارتگران و جنایتکاران رژیم ایران دستشان توی یک جیب میرود و بدنبال لابیگری برای رژیم ایران هستند-دلالان مافیای حاکم بر ایران- سراسیمه به یاری رژیم ضد بشری ایران شتافته است. این مسئله را در جهت گیریهای جدید رسانه های فارسی زبان خارج از کشور تحت نفوذ شوونیزم فارس، مثل رادیو فردا و بخش فارسی VOA میتوان دید مثلا اگر قبلا اخبار مربوط به جنبش های ملی ملتهای غیر فارس از طرف این رسانه ها مورد چشم پوشی قرار میگرفت، اخیرا در این رسانه ها پخش اخبار مربوط به تظاهرات ضد رژیم شهرهای فارس نشین- مثل تظاهرات مردم مشهد- نیز با کارشکنیها و تاخیراتی روبرو بوده است و یا در همین راستا دیشب در بخش فارسیVOA مصاحبه ی خانم درخشش با آقای مایکل لدین خیلی دیدنی و شنیدنی بود. از اینکه موضع سیاسی این سیاستمدار آمریکایی که طرفدار رفتار سختگیرانه و قاطع دولت آمریکا با رژیم ایران است و تا حدی به مشکلات ملل غیر فارس وقوف دارد، باب دل شوونیزم فارس و لابی رژیم ایران که بر این رسانه تسلط دارند نیست، مصاحبه از طرف این جماعت نادان و خودخواه طوری تنظیم شده بود که بیش از آنچه به مصاحبه با یک شخصیت و سیاستمدار آمریکایی شبیه باشد به بازجویی و باز خواست و محاکمه ی این سیاستمدار شبیه بود و به ایشان توصیه و نصیحت میشد که با رژیم ایران از در مذاکره و آشتی درآید که البته تاکیدات بیش از حد مصاحبه گر-خانم درخشش- به اینکه آقای لدین طرفدار جنگ آمریکا با ایزان است، موجبات عصبانیت ایشان را فراهم آورد. شونیزم فارس از این رسانه ها با کمال وقاحت و پررویی در جهت تبلیغ راسیسم فارسی و توهین به ملتهای دیگر استفاده میکند مثلا چند شب پیش در بحثی راجع به سه جزیره، به اصطلاح کارشناس برنامه ازعربها " تا دیروز مشتی شترچران بودند" یاد نمود و یا نوری زاده در بحثی راجع به تقسیم دریای خزر بین کشورهای ساحلی، گفته بود "من نمیخواهم اسم خزر را برای این دریا بکار ببرم چون خزرها قبایل وحشی بودند" لازم به یادآوری است که خزرها یکی از طوایف قدیمی ترک ساکن اطراف بحر خزر بودند. فعالین سیاسی باید این مسائل را با مسئولین آمریکایی این رسانه ها در میان بگذارند و این وسایل ارتباط جمعی را از سیطره ی فاشیسم خودخواه و ابله آریایی بیرون آورند.
رحیم
آقای مزدک گرامی و عزیز
از کامنت اخیر شما لذت بردم. بسیار منطقی و خوب بود و از آن آموختم. هم میهن گرامی، از شما یک خواهش دارم و آن اینکه از بکار گیری عنوان ارازل و اوباش در مورد مسلمانان هم خود داری بفرمایید. هم من و هم شما میدانیم که مادر بنده و شما یا عمه های مان که دو رکعت نماز میخوانند و نذر و نیازی میکنند یا یک ایرانی در اروپا که به مسجد میرود سفره اباالفصل میاندازد ارازل و اوباش نیستند و آزاری هم به کسی نمیرسانند و اینها را نمیشود از بین برد. شما وقتی ارازل و اوباش می گویید کسانی نظیر اینها را نیز ناراحت می کنید و ناراحت کردن اینها با ارازل و اوباش خواندن شان دردی را دوا نمی کند. شما همان لفظی را که بکار گرفتید، یعنی "مسلمانان آگاه" بسیار گویا و مخاطبش هم معلوم و از نظر من از صدتا فحش رکیک برای کسانی که مورد خطاب شما بودند سنگین تر است خوب چرا همین را بکار نگیرید؟ من از همینجا دیگر با شما به زبان ناروا سخن نخواهم گفت و از آقای کیانوش توکلی خواهش می کنم که کامنت های مرا خطاب به آقای مزدک پاک کنند. بازهم از شما سپاسگذارم.
مهدی بهرامی
کنگرة ملیت های ایران فدرال بزرگترین عامل اتحاد دموکراتیک مردم ایران
شونیزم فارس سلطنتی که زمانی ظاهرا خود را در یک جبهه با شوونیزم فارس به اصطلاح اسلامی به حساب نمیآورد، با بالا گرفتن مخالفتهای مردمی و جدی شدن تهدیدات آمریکا و هم پیمانانش بر علیه رژیم ایران با این حساب که با سست شدن پایه های نظام تبهکار حاکم و ناتوان شدن این رژیم در اعمال فشار و سرکوب بر علیه مردم ، فرصت برای آزادی ملتهای ایران فراهم خواهد شد و ملتهای ایران با تجربه ای که از گذشته کسب کرده اند و با آمادگی گه دارند این دفعه این فرصت و شانس را از دست نخواهند داد و آنرا برای نابودی راسیسم فارسی و آزادی خودشان مغتنم خواهند شمرد، به هراس و وحشت افتاده و به همراه جماعتی که با غارتگران و جنایتکاران رژیم ایران دستشان توی یک جیب میرود و بدنبال لابیگری برای رژیم ایران هستند-دلالان مافیای حاکم بر ایران- سراسیمه به یاری رژیم ضد بشری ایران شتافته است. این مسئله را در جهت گیریهای جدید رسانه های فارسی زبان خارج از کشور تحت نفوذ شوونیزم فارس، مثل رادیو فردا و بخش فارسی VOA میتوان دید مثلا اگر قبلا اخبار مربوط به جنبش های ملی ملتهای غیر فارس از طرف این رسانه ها مورد چشم پوشی قرار میگرفت، اخیرا در این رسانه ها پخش اخبار مربوط به تظاهرات ضد رژیم شهرهای فارس نشین- مثل تظاهرات مردم مشهد- نیز با کارشکنیها و تاخیراتی روبرو بوده است و یا در همین راستا دیشب در بخش فارسیVOA مصاحبه ی خانم درخشش با آقای مایکل لدین خیلی دیدنی و شنیدنی بود. از اینکه موضع سیاسی این سیاستمدار آمریکایی که طرفدار رفتار سختگیرانه و قاطع دولت آمریکا با رژیم ایران است و تا حدی به مشکلات ملل غیر فارس وقوف دارد، باب دل شوونیزم فارس و لابی رژیم ایران که بر این رسانه تسلط دارند نیست، مصاحبه از طرف این جماعت نادان و خودخواه طوری تنظیم شده بود که بیش از آنچه به مصاحبه با یک شخصیت و سیاستمدار آمریکایی شبیه باشد به بازجویی و باز خواست و محاکمه ی این سیاستمدار شبیه بود و به ایشان توصیه و نصیحت میشد که با رژیم ایران از در مذاکره و آشتی درآید که البته تاکیدات بیش از حد مصاحبه گر-خانم درخشش- به اینکه آقای لدین طرفدار جنگ آمریکا با ایزان است، موجبات عصبانیت ایشان را فراهم آورد. شونیزم فارس از این رسانه ها با کمال وقاحت و پررویی در جهت تبلیغ راسیسم فارسی و توهین به ملتهای دیگر استفاده میکند مثلا چند شب پیش در بحثی راجع به سه جزیره، به اصطلاح کارشناس برنامه ازعربها " تا دیروز مشتی شترچران بودند" یاد نمود و یا نوری زاده در بحثی راجع به تقسیم دریای خزر بین کشورهای ساحلی، گفته بود "من نمیخواهم اسم خزر را برای این دریا بکار ببرم چون خزرها قبایل وحشی بودند" لازم به یادآوری است که خزرها یکی از طوایف قدیمی ترک ساکن اطراف بحر خزر بودند. فعالین سیاسی باید این مسائل را با مسئولین آمریکایی این رسانه ها در میان بگذارند و این وسایل ارتباط جمعی را از سیطره ی فاشیسم خودخواه و ابله آریایی بیرون آورند.
رحیم
آقای مزدک گرامی و عزیز
از کامنت اخیر شما لذت بردم. بسیار منطقی و خوب بود و از آن آموختم. هم میهن گرامی، از شما یک خواهش دارم و آن اینکه از بکار گیری عنوان ارازل و اوباش در مورد مسلمانان هم خود داری بفرمایید. هم من و هم شما میدانیم که مادر بنده و شما یا عمه های مان که دو رکعت نماز میخوانند و نذر و نیازی میکنند یا یک ایرانی در اروپا که به مسجد میرود سفره اباالفصل میاندازد ارازل و اوباش نیستند و آزاری هم به کسی نمیرسانند و اینها را نمیشود از بین برد. شما وقتی ارازل و اوباش می گویید کسانی نظیر اینها را نیز ناراحت می کنید و ناراحت کردن اینها با ارازل و اوباش خواندن شان دردی را دوا نمی کند. شما همان لفظی را که بکار گرفتید، یعنی "مسلمانان آگاه" بسیار گویا و مخاطبش هم معلوم و از نظر من از صدتا فحش رکیک برای کسانی که مورد خطاب شما بودند سنگین تر است خوب چرا همین را بکار نگیرید؟ من از همینجا دیگر با شما به زبان ناروا سخن نخواهم گفت و از آقای کیانوش توکلی خواهش می کنم که کامنت های مرا خطاب به آقای مزدک پاک کنند. بازهم از شما سپاسگذارم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید