کیومرث نویدی
فاسدترین شهر ایران
جناب قویدل! سپاس از توجهتان. عجالتا «المقاصد و المفاسدالملخات الفی الارض» به شرح زیر تقدیم می شود. امید که با توجه و مراقیت و زحمات شما سایت ایران گلوبال دائم پربارتر شود. بلی! برای رسیدن به جذبات عرفانی خیلی نیاز داشتم آن عکس را در قطع دسک تاپ چندی پیش رو داشته باشم.
اما فدای سرتان؛ با خواندن همان گزارش و چیزهائی که این ور آن ور از اوضاعیات قم خوانده بودم و نیز رؤیت همان عکس شش در چهار از آن آیت عمامه سیاه عظیم و حجج عمامه سفید حجیم پشت سرش آنچنان به عوالم روحانی اندرشدم و غرقة القائات ربانی گشتم که فی البداهه ابیاتی چند از زنده یاد نادرپور و شاملو به یادم آمدند و چیزهائی هم بر آنها افزودم تا عجالتاً جای آن مقاله تقدیمتان کنم.
زنده یاد نادرپور در توصیف قم سروده اند:
چندين هزار زن
چندين هزار مرد
زنها لچك به سر
مردان عبا به دوش
يك گنبد طلا
با لك لكان پير
يك باغ بی صفا
با چند تك درخت
از خنده ها تهی
وز گفته ها خموش
يك حوض نيمه پر
با آب سبز رنگ
چندين كلاغ پير
بر توده های سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم به راه
عمامه ها سفيد
رخساره ها سياه .
خدابیامرز نادرپور آنقدر زود رفت که ندید بقیه ماجرا را؛ من با اجازة شما این چند خط را به سرودة او اضافه می کنم:
انبوه گزمگان
در هر طرف به راه
انبوه فاحشه
با سر به سوی چاه
در آن وسط نماد
عمامه ای سیاه.
هر گوشه در کمین
با آلبومی قشنگ
یک شیخ نابکار
صد عکس دارد او
یک یک بکن نگاه
این یک جوانه زن آن یک میانه سال
با هر کدامشان
خواهی بکن تو حال.
تا مانده مهلتی
داری تو تا مجال.
از ایدز هم مترس
بمب است بعد این
ک آید ز کردگار
میری تو خود به خود
روزی ز انفجار.
گر عکس مادرت یا این که خواهرت یا این که دخترت یا این که همسرت
دیدی درون قاب
هشدار! آشکار
یک دم مزن تو دم.
گیرندت و برند
در دم به سوی دار.
اینجاست قم. بلی
اینجاست حاصل دیوث نابکار.
...................
و بعد هم که به این عوالم روحانی رسیدم یاد این شعر شاملو افتادم:
گروه ساقط مردم
دلمرده و تكيده و مبهوت
در زير بار شوم جسدهاشان
از غربتي به غربت ديگر ميرفتند
و ميل دردناك جنايت
در دستهایشان متوّرم ميشد.
.............
شاملو هم این را ندید ورفت؛ خدا بیامرزدش:
و قاریان مرگ
فحشا و ایدز را
به نسبتی مساوی
در انطباق کامل با عدل سیدعلی،
میان گروه ساقط مردم
تقسیم می کنند.
این قاریان سرود مرگ نمی خوانند
بل، مرگ را در به شیواترین نمود،
در انطباق کامل
با انهدام اندیشه
در حجم خالی عمامه هایشان
ترسیم می کنند.
اینان هماره به کارند
همچون ملخ
تا سبز و سبزی و سرسبزی را به دار کنند
در رهگذار خویش.
و بفزایند
همواره،
هیچی دگر
بر هیچ میراثی
از کرد و کار خویش.
....................
برقرار باشید آقای قویدل عزیز. گاه در میانة کاری جدی تفننی اینچنین هم بد نیست. دست کم بر پوسیدگی اعماق جهانمان همواره گریه نکنیم. گاه کمی هم بخندیم. چه خنده ای اما؟!
قویدل
فاسدترین شهر ایران
جناب کیومرث نویدی گرامی با عرض پوزش از تاخیر در پاسخ به شما ، خدمتتان عرض کنم که زندگی بنده در حال حاضر با حیات ایران گلوبال چنان عجین شده است که واقعا نمدانم این عکس را از کدام منبع اقتباس نمودم چون معمولا برای یافتن عکس مناسب ساعتها صرف اینکار میکنم و در قید وبند منبع آن نیستم هدف ارائه بهترین و مناسبترین مطلب به خوانندگان ایران گلوبال میباشد ، بنابرین با عرض معذرت از شما ، منبع این عکس را فراموش کردم. شاد و خرم باشید با احترام به شما و دیگر دوستان گرامی
کیومرث نویدی
فاسدترین شهر ایران
آقای قویدل عزیز! این عکس نابغه را از کجا گیر آورده اید؟
خواهش می کنم یک نسخة اصلش را برای من میل بفرمائید؛ دارم مقاله ای پژوهشی در بارة المفاصد والمضارات الملخات الارض می نویسم. برای رسیدن به عوالم شهود روحانی نیاز دارم نسخة اصلی این عکس را کمی نظاره کنم؛ مطمئن باشید سکته نخواهم کرد؛ برای روز مبادا، داده ام یکی از دندانهایم را روکش طلا کرده اند که نیاز عاجل به آب طلا در لحظات پرخطر مرتفع باشد. شاکر خواهم شد.
آدرش ای میل من:
کیوان
مشکل ما با دین نیست ؛ با دین در سیاست است
آقای مزدک یک نکته را در مورد آقای همایون بگویم
اول بگویم که آقای همایون که علیرغم انتقاداتی که به ایشان دارم بشدت مخالف نوع نگاهی که به دنبال می آید هستند اما لازم است گاهی گوش امثال شما را کشید که زیاد به خودتان نمره ندهید. شما به اصل بحث آقای همایون بپردازید. اینکه ایشان یا سلطنت طلبان می خواهند با توسل به این مسائل خود را بالا بکشند سخنی است سخیف که لااقل به مردی در سنین هشتاد سال آقای همایون نمی خورد. قدرت در ایران و این مردم که به کوچکترین ایراد از سر تا پای حکمران را گه میگیرند چندان دلچسب نیست که سلطنت طلبان سنگش را برای رسیدن به هالاف هولوف به سینه بزنند. قصد توهین ندارم اما بگذار یک بارهم بدون پرده پوشی با هم سخن بگوییم تا بدانیم کجا ایستاده ایم.سلطنت طلبان نیازی نه به قدرت و مقام و نه به پول دارند. این گونه مسائل نظیر پول و مقام ممکن است شما جمهوریخواهان کتک خورده و وامانده و گداگشنه را جلب کند و طمع تان را برانگیزد اما ما سلطنت طلبان شکم مان سیر است و اگر تلاشی برای بازگشت به قدرت داریم بخاطر شما مردمان بدبخت بیچاره کتک خورده است. شما مردمی که رفتید برای خمینی هوار کشیدید و حالا به گه خوردن افتاده اید و آرزو میکنید که پسر آن مرحوم بیاید. (ببین گه خوردن که شاخ و دم ندارد! همین که میگویند نور به قبر آن مرحوم ببارد یعنی گه خوردم. آیا همین مردم می گویند که نور به قبر صدام حسین یا امامخمینی ببارد؟ نه! مردم به گه خوردن افتاده اند و در این اصل هم دعوایی نداریم که این اصلا الزاما به معنای مقبول بودن نظام پادشاهی نیست بلکه انتخاب بین بد و بدتر است. انتخابی میان جمهوری اسلامی و نظام سلطنت. دعوایی سر این نداریم. اما آنچه که شما فعالان جمهوریخواه باید بدانید این است که شماها ول معطلید. شما فعالان جمهوریخواه در این دو انتخاب بین جمهوری اسلامی و سلطنت جایی ندارید. یعنی انتخاب سومی بنام جمهوری دمکراتیک و یا لیبرال و یا سایر مشخصه ها وجود نخواهد داشت. اگر این تفسیر را قبول ندارید اصراری نیست ما که نظرمان این است). تکرار میکنم از خاطر نبرید که از میان همه درگذشتگان از تنها کسی که مردم با یاد نور به قبرش بباره یاد می کنند محمدرضاشاه است و این همان سرمایه رضا پهلوی است. پس بازهم جای تعارف نمی گذارم. این مردم که با آن فضاحت شاه را بیرون کردند، سالهاست آنچنان به گه خوردن افتاده اند که حاضر نیستند به ریخت یک جمهوریخواه نگاه کنند چه برسد به اینکه بخواهند ببینند که چه میگوید. بنا براین، شما و امثال شما جمهوریخواهان در اینکه سلطنت سرنوشت بعدی ایران پس از جمهوری اسلامی است تردیدی به خود راه ندهید. ما سلطنت طلبان اگر سخنی در امر عمومی می گوییم مطمئن باشید برای بالا کشیدن خودمان نیست که از این بابت اطمینان داریم بلکه تنها میخواهیم به همان مقوله بپردازیم. شما جمهوریخواهان مخالف جمهوری اسلامی بسیار مفلوک هستید. به شماها پیشنهاد میکنم که اگر خیلی با سلطنت دشمنی دارید و آنرا برای ایران خطر می بینید، جل و پلاس تان را جمع کنید و همه تان به صفوف اصلاح طلبان جمهوری اسلامی بپیوندید. کمک کنید که اوضاعی شبیه واگذاری قدرت از یلتسین به پوتین پیش بیاید یعنی یک طوری با سران جمهوری اسلامی کنار بیایید که پس از رفتن شان کسی آنها را زیر اخیه نخواهد کشید. بدین ترتیب بدون نیاز به انقلاب بعدی شماها میتوانید به قدرت خانم مورد علاقه تان برسید و به سهم خودتان ایران را به گه بکشید.
مزدک
مشکل ما با دین نیست ؛ با دین در سیاست است
جناب وزیر ارشاد شاهنشاهی!تنها فرق بین اعلیحضرت همایونی و احمدی نژاد در اینست که ایشان کمربسته ابالفضل بی دست بودند و احمدی نژاد سردر چاه امام زمان دارد.مگر از ماموران آن دوران فرخنده یکی شما نبودید؟جناب وزیر!مشکل 1800سال این اب و حاک دین و تعریف از دین است.گاهی همانطور که فرمود اید موبدان زردتشتی روزگار را بر مردمان این آب و خاک تیره و تار نموده اند و زمانی حرامیان اسلامی اما در اصل هر دوگروه یکی هستند!
جناب وزیر امروزه هرچند ایران زمین دوران سیاهی را می گذراند ولی این روزگار سیاه در خود نور امیدی را می پرورد که ریشه بدبختیهای 1800 ساله را بر همه کس آشکار نموده.ایرانیان امروز تعریف درستی از دین دارند و انرا بینش زایشی انسان(استاد جمالی)تعریف می نمایند وبا این تعریف نه اراجیف زردشتی و اسلامی و نه انجیل و تورات و نه هیچ کتاب مقدسی را دین نمی دانند.بنابراین با این تعریف دین می بینید که دیگر هیچ نوشته ای مقدس نیست.دین ما همان دنیای ماست و خدا و گیتی و انسان باهم برابرند و هدف انسانها هم ساختن بهشت در همین دنیاست که با همپرسی و همفکری انسانها ساخته میشود.امید دراین سیاهی شکست اسلام و عقاید اسلامی است و اینکار با وجود رنجها و درهای هزاران ساله ایرانیان بدست خود حرامیان اسلامی صورت گرفته و بخوبی موید عدو شود سبب خیر...است! نه تنها اسلام بلکه هیچیک از ادیان نوری(زردتشتی یهودی مسیحی و اسلام و حتی بهاییت )دین نیستند.اینها همانند مارکسیسم و لیبرالیسم ...ایدیولوژهایی هستند با یک سری امرو نهی ...شما که با رژیمی بسرکوب آزادیخوان و سکولارهای این مرزو بوم پرداختید و راه را برای به قدرت رسیدن این ارازل و اوباش باز نمودید مگر خود بهتر از اینها بودید؟مگر خود شما به بهانه های مختلفی به ترویج این اراجیف همت نگماشتید؟حالا نیز می خواهید جلو زوال این ارازل را بگیرد تا بتوانید به کمک آنها خود را بالا بکشید!ترس شما از دینداران و این اراجیف دینی نیست بلکه از آزادیخوان و نیروهایی که به معتقد به حکومتی دمکراتیک و سکولار و انسان و داد محور است.شما در 50 سال دوران سلطنتی که بر جنازهای فرزندان انقلاب مشروطیت حکومت استبدادیش را برپا نمود به فرزندان همان شیخ فضل الله ها دوباره بال و پردادید و شاهنشاه بزرگ ارتشتارانتان خود را کمر بسته عباس بیدست می نامید.حرامیان اسلامی نتیجه مستقیم سیاست شماست!ولی خوشبختانه این ارازل انچنان بر پیکر اسلامشان ضربه کوفته اند که آرزوی 1400 ساله ایرانیان را به واقعیت تبدیل می کنند.اینست که مهمترین وظیفه ایران دوستان درست برخلاف نظر شما از عرش به فرش کشیدن الله و به لجن کشاندن مقدسات اسلام است.مسلما اینکار ساده نیست بخصوص که گروهی سرگردان بین جهنم اسلام و پذیرش آزادی و سکولاریسم هنوز نمی توانند و یا جرات تصمیم گیری را ندارند و گروهی نیز همچون شما ها هم آینده نگری کرده و قدرت نگرفته بفکر رایهای برادران مسلمانند!ولی باید بدانید که اسلام و اسلامیان در بدترین دوران تاریخی خود بسر می برند و این بزرگترین امید رهایی مردم ما از یوغ این ارازل است.بنابراین جناب وزیر امید بستن به کشتی شکسته اسلام و اسلامیان بزرگترین خیانت به مردم ایران و ایران زمین است
حبیب تبریزیان
پس لرزه های جدید :
بعد از افشاگریهای آقای پالیزدار که به اسناد مخفی شده ی آقایان دسترسی پیدا کرده و از روی شهدا خجالت کشیده و گوشه ای از آن را علنی کرده
و بعد از بمیدان آمدن آقای حسین شریعتمداری بمیدان و نوشتن سرمقاله ی ......
این هم یک پس لرزه دیگر :
جناب آقاي شريعتمداري
مدير مسئول محترم روزنامه كيهان
با سلام؛
احتراماً، نظر به درج خبري در صفحه دوم مورخ 87.4.1 آن روزنامه محترم مبني بر بازداشت مديركل حوزه رياست اين سازمان به اتهام همكاري بيرون از ضوابط تعريف شده با پاليزدار و اعضاي آن گروه، به اطلاع مي رساند پس از تصويب تحقيق و تفحص از قوه قضائيه در مجلس شوراي اسلامي آقاي پاليزدار به طور رسمي و مكتوب از سوي مسئولين هيئت تحقيق و تفحص مجلس به عنوان دبير هيئت تحقيق و تفحص از سازمان بازرسي كل كشور به اين سازمان معرفي شده است و اين هيئت پس از صدور مجوز از سوي مقام هاي قوه قضائيه جهت انجام تحقيق و تفحص از سازمان بازرسي كل كشور در اين سازمان مستقر و سازمان طبق مقررات و ضوابط مكلف به همكاري با هيئت مذكور و در اختيار گذاشتن اسناد موردنظر به هيئت بوده است.
مديركل حوزه رياست اين سازمان صرفاً در چارچوب وظيفه اداري خويش، برخي پرونده هاي مورد تقاضاي هيئت تحقيق و تفحص مجلس را به آنها تحويل داده و سپس اخذ نموده است و اگر افراد هيئت تحقيق و تفحص فاقد صلاحيت بوده اند يا با اقدامات مجرمانه نسبت به خارج نمودن اسناد محرمانه يا افشاي آنها اقدامي كرده اند، خود و مقاماتي كه آنها را منصوب كرده اند بايد پاسخگو و مورد پيگرد قرار گيرند.
با عنايت به اين كه اقدامات سازمان و همكاري با هيئت تحقيق و تفحص كاملا قانوني بوده است و مستندات مكتوب آن نيز موجود مي باشد، لذا انتساب چنين اتهامي به مديركل حوزه رياست اين سازمان بي اساس و مخدوش است و بازداشت نامبرده از سوي دادسراي عمومي تهران به چنين اتهامي محل تأمل فراوان دارد.
........
ظاهرا سر بزرگ این قضییه هنوز زیر لحاف است !
آیا بعد از آقای شریتمداری و متهمان نوبت کیست که بمیدان بیاید؟از آقایان باید بجد از طرف همه مصلحان و دلسوزان واقعی - اگز آقایان خاتمی و کروبی هم خود را پاک دامن میدانند این میدان امتحان آنها نیز هست - باید بجد از آنها خواست که :
مثل سی سال گذشته این در و آن در نزنید که دیگر این حناها رنگی ندارد , اگر راست میگویید و اسناد دزدی شده و مخدوش است و ال و بل و جیبل , یک دادگاه علنی و عمومی تشکیل دهید و موارد اتهامی را رو در رو مطرح کنید....
این که ناجوانمردانه است افراد مطلع شده از میزان فساد را که همه از جمله خواجه حافظ شیراز میداند , بازداشت کنید و هی دروغ و راست پشت سر آنها ببافید ,
آیا شریعت اسلام این نحو برخورد را با کسانی که مرکز فساد و ام الفسادها را شناسایی کرده اند میگوید؟
ناصر مستشار
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
کسانی که هنوز از مشی چریکی دوره شاه بطور شرمگینانه یا شجاعانه همچنان دفاع می نمایند وهرساله سالگرد سیاهکل را گرامی می دارند اما متاسفانه بخش وسیعی از آنها ـ سالها در کنار جمهوری اسلامی ایستادند وبرابر مدارک و شواهد به رژیم جمهوری اسلامی رهنمود می دادند تا دیگر فعالان سیاسی را که علیه حکومت اسلامی فعالیت می کنندـ توسط دادگاههای انقلاب آنها را به سزای اعمالشان برسانند! چه پاسخی می توانند به ملت ایران داشته باشند؟ اگر از تئوری پردازان مشی چریکی دوره شاه پرسیده شود که مدعیان و وارثان شما که به راه وروش مفتخرند اما به همکاری با جباران اسلامی تن داده اند و اشخاصی مانند فرخ نگهدار برای پیروزی شیوخ حاکم دعا می کنند تا آنها به پبروزی برسند، مبارزان چریکی دوره شاه که برای عدالت اجتماعی و سعادت وآزادی مردم مبارزه می کردند چه پاسخی به مردم خواهند گفت؟
حبیب تبریزیان
هزینۀ واماندگی
با سپاس از آقای فاطمی . تحلیلی درست! منهای اینکه بحث بر سر بنگلادش شدن ایران نیست. ایران میتواند سومالیائیزه شود. سیاست های رژیم کنونی افق های تاریکتری از بنگلادش شدن را در برابر ما به نمایش میگذرد. البته نه در نگاه اول.
Bahram
مشکل ما با دین نیست ؛ با دین در سیاست است
درود، در حدود اواسط قرن نوزدهم مطابق بااوائل سلطنت ناصرالدینشاه قاجار، کشورما با کاربرد آموزش وپرورش مدرن وفراگیری علوم و فنون جديد اروپا آشنائی حاصل کرد. درآن زمان بنظر فقها ودست یارانشان آخوندهای آموزش وپرورش مدرن وفراگیری علوم و فنون جديد اروپا روشهای الحادی بشمار میامد و مضموم محسوب میشد. حتی کتابها غیر عربی (لاتین) ناپاک و نجس ومطرود واستفاده ازآنان مستلزم غسل وشستشوبود.
هنر اعم از موسیقی، نویسندگی یا تئاتر اعمال شیطانی و منفور تلقی شده و به هرکسیکه بموسیقی یا تئاتر میگروید مطرب خطاب میشد. مطربی جزع پست ترین مشاغل بود و چون فحشا در یک سطح قرار داشت. آموزش علوم طبيعي بی اهمیت و لزومی نداشت. فقهاي آنزمان فقط به بحث گفتگوی حرام و حلال وپاک و نجس و مسائل فقهی و نقل و بازگوئی حدایث و احکام شرع و تفصیرقران قناعت کرده معتقد بودند ارزش یک مرید نادان از یک ده شش دانگ بیشتر است. مراکز علمی وآموزشی منحصر بودند به مکتبخانه که در آنها ملاهائی بیسواد ولی ازخودراضی، خودرای و دیکتاتور، کودکان خانواده های مرفه را قران و شرعیات میاموختند و گاهی درس حساب یعنی جمع و تفریق هم جاشنی آن بود. آموزش علم وادب و مخصوصا علوم طبيعي و تربیتی ناشناس بود واگرکسی بحث وگرایش بآنرا عیان میکرد موردسرزنش و تکفیر فقها قرار میگرفت. مردم به واپسگرائی و گریز از علم و هنر و موسیقی تشویق میشد ند. ملک و ملتی که شخصيت هاي برجسته ادبیات و فلسفه وموسیقی وعلوم طبيعي: چون فردوسی، خیام، سعدی، حافظ، جابربن حيان، ابن سينا، رازی، بيروني، خوارزمي، جرجانی، رودکی، فارابی، شيخ بهائي و بسیاری دیگر، بدنیا عرضه داشته بنادانی، سستی، کاستی و پستی سوق میدادند. درروند تاریخ ایران افکار و اندیشه ها پس مانده وفاسد فقها بمراتب مخرب تر از هر سلاحی و صدمات ناشی از آن هنوز خاتمه نیافته است. مردم ایران در طی سدها سال حکومت خودکامه سلاطین و سادات، به تعدی و تحقیر، بی حقوقی، نادانی وسرافکنده زیستن خو گرفته، شأن واعتماد بنفس را از دست داده و به نوکری و زندگی برده وار(موا لی) عادت کرده اند.
آری مشگل ما دین است و بس.
حبیب تبریزیان
خودکشی!?
خبر کوتاهست! شاید هم، که اورا خودکشی کردند،
آری!
برای من برای تو!
خبر کوتاهست،
شاید هم که اورا!
خودکشی کردند.
چه میدانم؟
چه میدانی؟
وشایدخودکشی کردست.
بهر رو، دخترم این جان انسانیست،
که بی ارزش بود،
در عدلِ رحمانی!
تذکر به آقای احمد فدائی!
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
بحث من با آقای مستشار که بنوشتن مقاله جدیدشان انجامید، بدلیل برخورد به نظر من توهین آمیز ایشان با خانم سطوت بود.(از آخرین نوشته و پاسخ آقای احمد فدائی به جناب احتیاط کار)باید در همینجا به شما آقای احمد فدائی تذکر بدهم که اینجانب ناصر مستشار به سرکار خانم مریم سطوت هیچگونه توهینی بعمل نیاورده ام و خواهش می نمایم بی جهت تلاش نکنید تا بنده را به کار خطائی که نکرده ام ـ متهم نمائید.بنده در هیچ یک از مقالاتم تا کنون به مقام انسانی افراد وبخصوص جامعه زنان ایران که زیر ستم مضاعف حاکمان اسلامی گرفتار آمده اند توهین نکرده ام و هر گز دست به چنین عملی نخواهم زد.ناصر مستشار ـ 21 یونی
احمد فدایی
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
آقای احتیاط کار اگر شما از نقد و انتقاد دو مضمون متفاوت را مورد نظر دارید، من متوجه نشدم و از شما معذرت میخواهم ولی شما که به نظر میرسد، نوشته های فداییان سابق و یا امروز را تعقیب میکنند میدانید که در میان آنان کم افرادی نیستند که کوشیدهاند گذشته را بطور موضعی یا جامع نقد کنند.
آقای احتیاط کار
اگر شما از نقد و انتقاد دو مضمون متفاوت را مورد نظر دارید، من متوجه نشدم و از شما معذرت میخواهم
ولی شما که به نظر میرسد، نوشته های فداییان سابق و یا امروز را تعقیب میکنند میدانید که در میان آنان کم افرادی نیستند که کوشیدهاند گذشته را بطور موضعی یا جامع نقد کنند. تعدادی را که من خواندهام، آقایان بهزاد کریمی، بهروز خلیق، طاهری پور، فتاپور، حمیدیان از اکثریتی ها و مصطفی مدنی و حیدر تبریزی از اقلیتی ها و همچنین تعداد زیادی کادرهای راه کارگر که آنها هم به این جنبش تعلق داشته اند. و برخی از آنها مثل طاهریپور و فتاپور و تا حدی حمیدیان بحث را از فداییان فراتر برده و کل جنبش روشنفکری ایران را مورد بحث قرار داده اند. تحلیلهای افراد فوق با هم یکسان نیست و نمیتوان یک نظر کلی مثبت و منفی کلی روی تحلیل های فداییان داد. شما میتوانید سمتگیری های آنها را نادرست یا ناکافی بدانید ولی وقتی کل آنها را نفی میکنید و برای خالی نبودن عریضه مینامید، راه بحث را میبندید.
دیدگاه آقای طاهریپور که به نظر میرسد مورد تایید شماست، در یک وجه با برخوردهای اقای آجودانی و در یک وجه با نظرات آقای میلانی همسوست. من طبیعتا با نظر ایشان از پایه اختلاف دارم و نقدهای فوق را خط بطلان کشیدن روی یک نسل از روشنفکران ایران میدانم ولی به هر حال این نظرات در ایران مطرح است و کم نیستند اندیشمندانی که نسبت به نسل پیشین و چپ ایران چنین فکر میکنند. ولی زمانی که شما سایر دیدگاههایی که بگونه دیگری فکر میکنند را از حیطه بحث خود خارج میدانید، راه بحث دوجانبه را دشوار میکنیدچه آنهایی که مثل فتاپور حرکت جوانان ایران در دهه پنجاه را شاخه ایرانی جنبش جوانان اروپا میداند و چه اکثریت قریب باتفاق کادرهای فدایی (اکثریتی و اقلیتی و راه کارگری) که آنرا ادامه جنبش چپ ایران با فراز و نشیب هایش میدانند و به نظر من درست میگویند. امیدوارم برخورد با نسل گذشته از قید مصالح سیاسی روز خلاص شود و جنبه منطقی و استدلالی بیاید
در مورد دم خروس هم منظور شما را نفهمیدم. بحث من با آقای مستشار که بنوشتن مقاله جدیدشان انجامید، بدلیل برخورد به نظر من توهین امیز ایشان با خانم سطوت بود. ولی اگر منظورتان اینست که من نه اقلیتی بلکه اکثریتی بودهام، در بحث ما تفاوتی ایجاد نمیکند. من سالهاست که این تقسیم بندی ها برایم مرده است
احتیاط کار
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
آقای فدایی عزیز من ( به دلایل عدیده ) به ندرت وارد بحث هایی این گونه می شوم. زیرا ، یه تجربه بر من معلوم شده است که در این گونه بحث ها ( یا بگو و مگو ، یا مجادله های قلمی ...) دغدغه هر یک از طرفین گفتگو ، تنها مجاب کردن دیگری و محق جلوه دادن خود می باشد ؛ نه تلاشی مشترک ، برای باز کردن گره ای از مشکلات جامعه روشنفکری ایران .
آقای فدایی عزیز
من ( به دلایل عدیده ) به ندرت وارد بحث هایی این گونه می شوم.
زیرا ، یه تجربه بر من معلوم شده است که در این گونه بحث ها ( یا بگو و مگو ، یا مجادله های قلمی ...) دغدغه هر یک از طرفین ِ گفتگو ، تنها مجاب کردن دیگری و محق جلوه دادن خود می باشد ؛ نه تلاشی مشترک ، برای باز کردن گره ای از مشکلات جامعه روشنفکری ایران .
نمونه حی و حاضر نوشته شماست ، که نه تنها از پرداختن به موضوع اصلی می گریزد بلکه موارد نادرستی را به چند خط یادداشت ناقابل من نسبت می دهید. ( راستش ، با خواندن نوشته شما و حرف هایی که ازقول من نقل کردید ، چیزی نمانده بود که یه جای دو تا شاخ ، چنار مسجد شاه از کله ام بیرون بزند ! )
شما می فرمایی :
« من متاسفانه بر خلاف شما نوشتههایی از قبیل این نوشته آقای مستشار را نقد نمینامم. نقد یک جنبش با بیان مکرر یک سری حملات تند و سطحی تکراری باین یا آن فرد و جریان متفاوت است... » .
دوست عزیز ! چرا حرفم را تحریف می کنید ؟ من کجا گفتم که نوشته آقای مستشار « نقد » است ؟
محض اطلاع محدد شما ، آن چه را که در مورد آقای مستشار نوشته ام ، باز نویسی می کنم :
« این که امثال آقای مستشار ، گاه با لحنی پرخاشگر و عصبانی به انتقاد از رهبران سازمان های چپ می پردازند ، از سر درد و ناظر بر این واقعیت است که رهبران چپ ( تا کنون) از قبول مسئولیت های شان طفره رفته اند و به شکلی اقناعی پاسخگوی اشتباهات گذشته شان نبوده اند» .
آقای فدایی عزیز ! می بنید که صحبت از « انتقاد » است و نه « نقد» . این را هم می دانید که نقد با انتقاد تفاوت دارد .
دو دیگر آن که ، نوشته های آقای مستشار، خانم بقراط ، آقایان بهنود زیدآبادی ، عبدی و... کارهای ژورنالیستی است ، نه نقد. به علاوه ، در بخش پایانی آن یادداشت هم عرض کردم که نه تنها صفحه اظهار نظر جای نقد نیست ، بلکه سایت ایران گلوبال هم عمومأ دغدغه های دیگری را نمایندگی می کند.
لطفأ یک بار دیگر آن یادداشت را بخوانید . چنان چه موردی در تخلاف با عرایضم یافتید ، نمونه بیاورید تا ( از بابت آن ) از شما و دیگر کاربران محترم ایران گلوبال پوزش بخواهم .
شما در جای دیگری از نوشته تان ، مچددأ مورد نادرست دیگری را به من نسبت دادی و نوشتی که احتیاط کار، « نوشته های امثال آقای مستشار را تنها کمی عصبی می داند » .
در حالی که اولأ ـ در نوشته من صحبت تنها از آقای مستشار بود ، نه دیگران . ثانیأ ـ من به صراحت لحن و آهنگ نوشته آقای مستشار را « عصبانی و پرخاشگر » ارزیابی کردم و نوشتم : « آقای مستشار ، گاه با لحنی پرخاشگر و عصبانی به انتقاد از رهبران سازمان های چپ می پردازند » .
دوست عزیز ! قصد توهین ندارم . اما ، باور بفرمایید ( به قول مولانا ) :
چشم یاز و گوش باز و این ... / حیرتم از چشم بندی خدا !
2 ـ می دانیم که بسیاری از رهبران سارمان فدایی ، به صراحت از خود و سازمان انتقاد کرده اند و در این انتقاد ِ از خود ، کمتر ملاحظات و مصلحت های مرسوم را معمول داشته اند.
اما ، آقای فدایی عزیز! نقد تعریف و مشخصه های دیگری دارد. نقد یک سازمان ، بررسی کارنامه ی آن سازمان ، در حوزه نظر و عرصه عمل است . کتاب خانه ی دایی یوسف ، و ( به عنوان نمونه ) انتقاد از آقای فرخ نگهدار( بایت مدال های افتخار بدلی و... ) نقد نیست . انتقاد و اعتراض برخی از اعضاء سازمان ، بایت جریانات خانه های تیمی و اعدام انقلابی ِ! دو عضو ( زن و مرد ) سازمان ( به دلیل داشتن ارتباط عاطفی و عاشقانه با یکدیگر ) گرچه مهم است، ولی نقد نیست . افشاء جریان مرگ صمد بهرنگی ، گرچه به لحاظ روشنگری و تصحیح یک غلط مشهور تاریخی بسیار مهم است ؛ اما نقد نیست .
من ( در میان آن چه که اعضا و رهبران سازمان فدایی ، در برخورد با گذشته ی سیاسی و تشکیلاتی شان نوشته اند ) تنها برخی نوشته های جمشید طاهری پور را (آن هم از بعضی جهات ) حاوی جوهر نقد می دانم .
برای آن که نمونه روشنی از نقد به دست داده باشم ، شما را به کتاب ها و مقالات آقای داریوش همایون ( که در نقد پهلوی ها نوشته است ) ارجاع می دهم . این را هم بگویم که داریوش همایون در میان طرفداران نظام پادشاهی ، موردی است کاملأ استثنایی .
3ـ جناب فدایی ! استنباط من از نوشته ای شما ( به خصوص آخرین مطلب تان ) این است که تنها دغدغه شما دفاع از خانم سطوت است .
ادعای شما ( مبنی بر سمپاتی نسبت به « اقلیت » ) و از سوی دیگر ، دفاع از خانم سطوت ( همسر گرامی آقای فتاپور ) ، مرا به یاد حکایت « ملا و دم خروس و قسم حضرت عباس » می اندازد .
به هر حال . به گمان من بحث و گفتگو و ادامه آن ، در گرو فضایی سالم و حداقلی از صداقت است . وقتی شما به این راحتی و بی هیچ عذاب وجدان ، مواردی از بیخ و بن نادرست را به من ( و نوشته ای که هنوز روی سایت وجود دارد) نسبت می دهید ؛ فضای بحث را منحرف می کنید ؛ از پذیرش بدیهیات طفره می روید ؛ ( درست شبیه منظق آن سال های تان ، که تنها از دهانه تفنگ بیرون می آمد ) از ابزار ترور و تهدید ، در جهت حذف مخالفین عقیدتی خود بهره می برید و ...ادامه گفتگو نه معقول است ونه منطقی
مزدک
من یک استاد دانشگاه نیستم*
مگر فاجعهی دانشگاه زنجان یک عمل بسیار زشت و ضد اخلاقی نیست، پس چرا آقایانِ هادیِ خلق !! از غم و اندوه نمیمیرند (گفته علی علیهالسلام) و صدای دانشجویان مظلوم را نمیشنوند و چرای بزرگ آنکه چرا آقای خامنهای بهعنوان رهبر مسلمین جهان و ولی امر مسلمانان نه، به نام یک روحانی، در این موارد سکوت کردهاند؟ (از استاد ملکی) جناب ملکی!
جناب استاد ایا واقعا شما هم باور کرده اید که اینها پیروان محمد و علی نیستند؟ایا این علی شما از کدام غم و اندوه مرد؟مگر شمشیر عموزاده اش نبود که سایه نحس این جنایتکار خونخوار را از سر مردمی که از زور شمشیرش سالیان درازی غم هزارانی از عزیزترینشان را بی رحمانه قربانی اراجیف اسلام کرده بود از میان براشت؟استاد ارجمند چرا برای بیان حقی به دروغ متصل شویم؟می دانم که گفتن حقیقت در جمهوری جهل و جنون و ترور برایتان امکان ندارد. ولی می توان از یک متعصب جانی که فقط دریک روز با ابتدایی ترین روش (شمشیرش)700 نفر را با عمویش زبیر بدستور محمد گردن زدند و لکه ننگ اعراب را با گردن زدن یک زن برخلاف سنت اعراب به جان خریدند لاقل به نیکی یاد نکرد.مگر این حرامیان در دروغگویی و فریب و نیرنگ و رنگ کردن مردم راهی جز راه محمد و الله می روند؟مگر الله خود از بزرگترین مکاران نیست؟برای مقایسه حکومت محمد و علی با این حرامیان تنها به امار کشته شدگان و بی رحمیهایشان رجوع کنید.مقایسه کنید سرنوشت هزاران بهایی را با یهودیان بنی قریظه در مدینه!مقایسه کنید خون هزاران زن و مرد ایران زمین را در دمکرات ترین و سکولارترین جنبش در کل خاورمیانه /جنبش سراسری ایران که در بدترین حالت و با بی رحمانه ترین روش و در تنهایی و بی کسی و ناجوانمردانه به مسلخ کشیدند با هزاران دگر اندیش در زمان علی و محمد و دیگر حاکمان اسلامی!درثانی مگر بزرگترین سردار اسلام خالد شب هنگام که مهمان دوست مسلمان خود بود تنها به بهانه همخوابی با زن صاحبخانه اش دوستش را نکشت؟چرا استاد برگزیده حرامیان اسلامی حق تجاوز به بچه های مردمی که خود آنها را اورده اند نداشته باشد؟جناب استاد هر جنایتی که این حرامیان کرده اند درست برمبنای قران و سنت محمد و اهل بیت بوده.اینها مسلمانند و هر کسی که در مسلمانی آنها شک کند یا مغرض است و یا نااگاه به اسلام.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید