چکیده
جَنبش اسلام پیش از اینکه یک پویش [حرکت] دینی باشد یک پویش ِکشوَرمداریک [سیاسی] بود و محمد نَه تَنها از بازگویی آن خود داری نمی کرد، ونکه تلاش میکرد که با دادن ِنوید هایی چون دستیازی بر کشورهایِ همسایه و چنگ انداختن بر گَنج و سرمایه هایِ هَنگُفت آنها، در هَواداران خود انگیزه تاشِش کُند [ایجاد کُند] تا بر شُمار آنها بیاَفزاید و وابستگی آنها را به جُنبش ِنوپایِ اسلام، به اُستواند [محکم کُند].
سرآغاز
نبشتۀِ در پیش ِروی چکیده ای از آفرینۀِ [1] اَرزَنده و بیمانندِ آقای معروف عبدلغنی الرصافی (1945-1875)، سرایَنده و نویسَندۀِ توانایِ عراقی میباشد. این نَسک همانند جامی از سرچشمۀِ آگاهی است که جویندگان ِفَرهود [2] را سیرآب میکُند و خواندن آن برایِ هر ایرانی بایا [3] است.
http://www.farhangiran.com/content/view/1452/48/
آقایِ معروف عبدلغنی الرصافی در این نَسک کوشیده است تا با بهره گیری از قُرآن، نَسکِ [4] اَشُویِ [5] مسلمانان و یاری گِرفتن از داده ها و گواهی هایِ باورمَندانه که بدور از افسانه سرایی و دُروغ پَردازی هَستند، تنها بنام و به پاس ِفَرهود [2] به بَررسی ِمَنِش ِمُحمد و دین اسلام بپردازد.
الرصافی بر این باور است که اَلله، قُرآن و اسلام در هَستی ِیکتن و آنهم محمد مَهایش [6] میبابد و او سَرچَشمۀِ هَمِۀِ این باورها است، از این رو مُحمد خود را شایسته میداند که نام خود را با نام الله همتراز کُند تا مُسَلمانان روزی پَنج بار از او یاد کُنند. بَرجَستِگی دیدگاه هایِ الرصافی در برابر پَژوهشگران ِاسلامی که دلبستگی آنها به مَنِشِ مُحمد چَشم ِخَرَدِ آنها کور کرده است، تا جاییکه برایِ اُوزوارش ِ [7] رفتار مُحمّد، در پی ِ یافتن ِ "پیوند میان نیروهایِ اَبرجهانی [8] با او" میباشند، این است که به شُوَندِ [9] چیره گی ِ الرصافی بر زبان عربی و شِناختی که او از اسلام و مسلمانان دارد، توانسته است به بَررَسی ِ پیوندِ محمد با "نیروهایِ اَبرجهانی یا خُدا" که باورمَندان به اسلام به آن گواهی میدَهند، بپَردازد و راستینِگی [10] در بارۀِ مُحمد و اسلام را از دُرون ِداده ها و یافته هایِ با ارزش ِاسلامی بیرون بکِشَد، و با رَوشی اُستادانه ولی دِلنِشین، خواننده را در راه آگاهی و روشنگری راهگُشا باشد.
الرصافی میگوید:" زمانی که به تاریخ مینِگرم خود را در میان تپه هایی از شن هایِ یاوه و دروغ مییابم، که در لا به لای زَره هایِ آن دانه هایِ ناچیزی از فَرهود [2] شِناور هَستند، که جُدا کردن آنها از گَندآبِ یاوه ها و دروغ هایِ آن، کاری بس دُشوار و توان فرسا است و این چیزی است که مرا برآن داشت تا سُرودِ "گُمراهی تاریخ" را بسرایم".
مُحمد
شکی نیست که محمد دارایِ اِراده ای آهنین و اندیشه ای ژرف با دامَنه هایِ بسیار گُسترده بوده است. پندار او از توانایی هایِ بی همتا برخوردار بوده و بُلندپَروازی هایِ بی مَرزی داشته است که هتا [11] از توانایی ایستادگی در برابر فَرهود [2] و همسانی با آن بَرخوردار بوده است. این فروزه ها [12] ساختار ِمَنِش ِمحمد را میسازند که بر آن میتوان هوش سرشار را نیز اَفزود که رویهمرفته از پیرامون ِزندگی اش و ِبَرزنی [13] که در آن زیست کرد و پَرورش یافت و نژادی که به آن وابسته بود، بیشتر نبوده است. به دُرُستی و بیگُمان میتوان گُفت که دامَنۀِ خَرد و اندیشۀِ محمد از مرز دانستَنی هایِ پیرامونش که در میان اعراب آنزمان بهنجار [14] بوده اند، فَراتر نمی رفته است.
اگر از پَذیرفتن ِبازگُفتَنی هایِ [15] دروغ و افسانه پَردازی هایِ قُرآن که ناسازگار با خَرد هَستند به پَرهیزیم، در زندگی ِمحمد چیز ِشِگِفت اَنگیزی که در ناهمتایی [16] با هَنجارهایِ زیستبوم [17] و جهان باشند، نخواهیم یافت.
هَدَف هایِ مُحَمد
جَنبش اسلام پیش از اینکه یک پویش [18] دینی باشد یک پویش ِکشوَرمداریک [19] بود و محمد نَه تَنها از بازگویی آن خود داری نمی کرد، ونکه تلاش میکرد که با دادن ِنوید هایی چون دستیازی بر کشورهایِ همسایه و چنگ انداختن بر گَنج و سرمایه هایِ هَنگُفت آنها، در هَواداران خود انگیزه تاشِش کُند [21] تا بر شُمار آنها بیاَفزاید و وابستگی آنها را به جُنبش ِنوپایِ اسلام، به اُستواند [20].
از آنجا که یک پویِش ِ [18] دینی ِخُشک و تُهی از اَنگیزه هایِ مینویی [22] برایِ به سَرانجام رسانیدن آن، بَسَنده نبود [23]، از اینرو برایِ دِلگَرمی و ایزانش ِ[24] مینویی [22] هواداران خود، شهادت و یا مَرگ را در راه آنچه که او الله مینامید، دَر شُمار بهترین کارها برایِ به پیروزی رساندن ِجُنبش ِاسلامیش، جای داد. و با آیات قُرآنی خود تا آنجا که توانایی پنداربافی به او پَروانه میداد، در سُتودن [25] بهشت و بَخشایش هایِ جاودانی آن هُنَرنمایی کَرد، بگونه ای که تا آن زمان و در این زمینه کسی از او پیشی نگرفته بود. و این هُنَرنمایی دامَنۀِ گُستَردِگی ِپنداشت های ِ[26] او را به نمایش میگُذارد. در براَنگیختَن انگیزۀِ شیدایی [27] به شهادت، او کُشته شدِگان در راه الله را در گُروهِ مُردگان جای نمی دهد ونکه [28] آنها را زنده و روزی خوار الله میشمارد. و برای ایزانیدن ِ[24] آنها در راه این جُنبش، پَروه ها [28] و ربودن ِزنان را در جَنگ برایِ مسلمانان زَندآور کرد[29]. کاری که پیش از آن در هیچ دینی دیده نشده بود. و اَفزون بر آن گَزیتَک [30] را بر ادیان دیگر وَرزانید [31]. به همین فَرنود زَندآور شُدن [29] پَروه ها [28] یکی از ویژه گی هایِ دین او بود.
در اینجا نیاز به یاد آوردی است که گرفتن پَروَه هایِ [28] جَنگی و ربودن زنان بَخشی از آیین اعراب دوران ِ بُت پَرستی بوند، که در جَنگ هایی که بین آنها درمیگِرفت، زنان و چهارپایان خودشان را می ربودند. با آنکه مُحمّد با ماتیکان ِ [رسالت] دراُفتادن با این اَپَرماندهایِ [سُنت ها] نافَرهَخته [بدور از تمدن]، پیامبری خود را آغازیده بود، ولی او از رویِ روادید [32] این رفتار هایِ ددمَنشانه را به آیین اسلام در آورد و زَندآور کرد[29].
از دیگر نمونه هایی که بر سیاسی بودن جُنبش محمد پامیفشارد، باز گُفته ای است که ابن هشام و حلبی در گُذَشته نگاری هایِ خود میآورند: هِنگامیکه ابوطالب در بستر مَرگ افتاد، شماری از مردم قریش نزد او آمدند و از محمد نزد او شکایت بردند، و از او خواستند تا از محمد بخواهد که آنها و خدایانشان را رها سازد، تا آنها نیز محمد را رها کُنند. ابوطالب محمد را خواست و این فراپرسش [33] را با او درمیان گُذاشت. محمد پاسخ داد: اگر آنچه را که شما میخواهید به شما بدهم، میتوانید راهی را بمن نشان بدهید که با آن بر هَمِۀِ تبارهایِ [قبیله های] عرب فرمان برانید؟ و عجم را به پیرَوی [34] و فرمانبُرداری از خود در آورید11؟
از دیگر رویداد ها که سیاسی بودن ِ جُنبش محمد را نشان میدهند، نویدی است که محمد به سراقه بن مالک میدهد. به گفتۀِ حلبی در گُذَشته نگاریِ خود، زمانیکه سراقه بن مالک مدلجی که به آهنگ کُشتن محمد از مکه برون شده بود محمد را در راه مدینه مییابد، ولی به شَوَندی [علتی] از کُشتن او چشم پوشی میکُند. محمد نیز برایِ دلگرمی ِسراقه، به او نویدِ بدست کردن ِدستبند هایِ کسرا را میدهد. و سراقه از مُحمد می پُرسد که آیا فَرید [35] او کسرا پسر هُرمز است؟ محمد پاسخ میدهد: آری12.در اینجا میبینیم که محمد روشن و آشکار است، او میخواهد که به سرزمین پارس دستیازد و سرمایه و دارایی هایِ کسرا را به چَنگ بیاوَرَد. هتا [11] دستبندهایِ کسرا را از پیش به سراقه بن مالک مدلجی میبَخشَد.
محمد بار دیگر در جَنگ خندق هدف جُنبش خود را آشکار میکند که در این باره حلبی و ابن هِشام در گُذَشته نگاریِ خودشان از سوی ِسَلمانِ پارسی چنین میگویند13 : "در قسمتی از خَندق مشغول کندن ِبودم که با زمین سخت برخورد کردم، محمد چون بدید کار بر من سخت شده است کُلنگ را از من گرفت و چنان بر زمین سخت کوبید که جرقه از آن برخاست. و هر بار که کُلَنگ بر زمین میکوبید، سَنگی خُرد میشد و جرقه ای برمیخیزید. از او دلیل آنرا پرسیدم. محمد پاسخ داد که الله با جرقۀِ نُخُست کلید دروازۀِ یمن را به من بخشید، با جرقۀِ دوم کلید دروازۀِ شام را و با جرقۀِ سوم دروازۀِ پارس را برای من گُشود."
شکی نیست که آن خَدرک ها [36] پیآمدِ برخورد کُلَنگ با سَنگ سَخت بوده اند. به دُرُستی همانند خَدرک هایی که در زمان ِدویدن اسبان بر روی زمین هایِ سخت، زَده میشوند، ولی محمد آن ژایش [37] را در مییابد تا با آوردن ِ فَرنود هایِ [39] ساختگی و خودبافته به اُستوانیدن [20] بُنیان ِ باورهایِ خود کُمک کُند. از سویی محمد از آتاوی [40] پنداربافی [41] بسیار بُزُرگی برخوردار بود که توانایی ایستادگی در برابر ِخودِ فَرهود [2] را داشت. بگونه ای که اگر در بارۀِ چیزی پنداربافی میکرد، نزد او آن چیز راستینِگی [42] مییافت، و محمد میتوانست با دست هایش آنرا سُهِش کُند [43]. از این رو با آن آتاوی [40] در پنداربافی ِشِگفت انگیز، محمد میتوانست در اَنگاشت هایِ [44] خود دروازه ها و کاخ هایِ کشورهایی را ببیند، که دستیازی به آنها هَدفِ نهادین ِ [اصلی] جُنبش او بود.
محمد از هر ژایِشی [37] برایِ بَراَنگیزاندن ِسُهِش ِ[43] آز و اَفزونخواهی عرب هایِ تهیدست در راستایِ بچنگ آوردن ِسرمایه هایِ کشورهایِ بیگانه ، با تَردَستی بهره میبُرد، تا بر شُمار هواداران ِخود بیاَفزاید. در فتح مکه، او مُژدۀِ فَرمانروایی عرب ها بر پارس و روم و بچنگ آوردن گَنج هایِ آنها را به یارانش میدهد؛ مُحّمد به عُدی بن حاتم، یک فَرمانروایِ مسیحی، بی پَرده انگیزۀِ فَراخواندن او به اسلام را بازگو میکُند. زمانیکه عُدی بن حاتم بر مَسیحی بودن خود پافشاری میکُند، محمد به او میگوید که در دین تو گرفتن یک چهارم از پَروَه هایِ [28] جَنگی از سویِ فَرمانروا شایسته نیست، ولی در دین من کاری نیکو میباشد. و در جایی دیگر شهر هایِ کشورهایی را که هنوز فُروگرفته نشده بودند [44] به کسانی که او به اسلام فَرامیخواند، میبخشید، تا در آنها انگیزۀِ پیوستن به او را تاشِش کُند [21] و وابستگی آنها را به جُنبش اسلام به اُستواند [20].
با نگر به اینکه در فراخوانی ِمحمد از عرب ها در گرویدن به اسلام، مَنش و رفتار کاتوزی [45] عرب ها و خویشتن داری، خودسازی و خویشکاری [46] آنها در برابر خدا و همبودگاهی [47] که در آن میزیسته اند، نه از کرامندی [48] برخوردار بوده و نه بهایی به آن داده شُده است، با یک جَم بَندی [49] کوتاه از پیام دین ِ محمد و هَدَفِ آن، آشکار میتوان دید که انگیزۀِ سربرآوردن دین او و گُسترش آن نه تنها پَرستِش ِخدایِ یکتا نبوده است، ونکه [28] دستیازیدن به دارایی ها و گَنج هایِ مَردم کشورهای دیگر، به بَردگی کشیدن آنها و سروریِ اَرتشی اعراب بر مَردم ِکشورهایِ شکست خورده بوده است.
فِهرستِ واژگان
[1] اثر
[2] حقیقت
[3] ضروری
[4] کتاب
[5] مقدس
[6] تبلور
[7] توجیه
[8] ماوراء الطبیعه
[9] علت
[10] واقعیت
[11] حتی
[12] صفت ها
[13] محل زندگی
[14] عادی
[15] روایت ها
[16] تضاد
[17] طبیعت
[18] حرکت
[19] سیاسی
[20] استواندن: محکم کردن، استوانیدن: محکم شدن
[21] تاشِش کردن: بوجود آوردن
[22] روحانی
[23] بسنده بودن: کافی بودن
[24] ایزانش: تشویق؛ ایزانیدن تشویق کردن
[25] شناساندن، وصف کردن
[26] تخیلات
[27] عشق
[28] بلکه
[28] غنائم
[29] حلال کردن، حلال شدن
[30] جزیه، پارسی تازی گَشته
[31] وَرزانیدن: اِعمال کردن
[32] مصلحت
[33] مسئله
[34] اطاعت
[35] منظور
[36] جرقه ها
[37] فرصت
[40] استعداد
[41] خیال پردازی
[42] واقعیت
[43] لمس کردن
[43] تصور
[44] فروگرفتن: تصرف کردن
[45] زاهدانه
[46] مسئولیت
[47] جامعه
[48] اهمیت
[49] جمع بندی، جم بندی پارسی تازی شده است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید