خواب " وحشتناک " و پیشنهاد " رفیق لنین " !!!
دیشب در یک شب نشینی دعوت داشتم. حسابی بزن و بکوب براه بود و من اینطرف و اونطرف دنبال یک آشنائی میگشتم تا درد دلی با هم داشته باشیم. با وجود شلوغی سالن, احساس تنهائی میکردم. از رفقای سابق هیچیک حضور نداشتند. همانگونه که حیران وسرگردان قدم میزدم , چشمم به جمعیتی افتاد که فردی در بین انها بالای چهار پایه ای رفته