رفتن به محتوای اصلی

تحمل این حد از ظلم آسان نیست!

تحمل این حد از ظلم آسان نیست!

راستش من این روزها خیلی به لحظه‎ای فکر می‎کنم که نرگس محمدی را برای تفهیم اتهام دوباره به دادسرا بردند. لحظه‎ای که پشت در شعبه دو بازپرسی روی نیمکت‎های سرد نشسته و احتمالاً دستبندی هم بر دستانش دارد. ماموری هم احتمالاً کنارش نشسته و منتظر است تا کار بازپرس تمام شود و متهم را برای تفهیم اتهام‎ به داخل اتاق ببرد.
نرگس دو شب گذشته را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ گذرانده است، همان جائی که در طی ایام کوتاه آزادی تلاش کرد تا شکنجه بودنش را افشاء کند. شکنجه‌ای که در موردش کتاب نوشت، مستند ساخت، ثبت شکایت کرد، کمپین ساخت و خلاصه علیه‌اش مبارزه کرد. حکم سی ماه زندانش هم به او ابلاغ شد. حکمی که بخشی از آن یادگار آن روز کذائیِ تبعید به زندان زنجان بود.
آن روز که «غلامرضا ضیائی» رئیس وقت زندان اوین، کتکش زده بود، به در و دیوار کوبیده بود و دست آخر برای تحقیر از او خواسته بود سیگارش را برایش روشن کند! همان ماجرائی که به شکایت نرگس بی‎توجهی شده بود ولی از شکایت رئیس زندان برایش زندان بریده بودند! کمی بیشتر از یک سال از آزادی‌اش نگذشته و امروز دوباره خود را در زندان می‌بیند. در این سیزده ماه آزادیِ موقت، ممنوع الخروج بود و نتوانست علی و کیانا را از نزدیک ببیند و در آغوششان بگیرد. علی و کیانا که چند روز دیگر تولدشان است و با تقی قرار گذاشته بودند که در تولدشان حضور مجازی داشته باشد.
در یک چنین وضعی است که به انتظار جلسه بازپرسی نشسته است. قرار است اتهام‎های جدیدی به او تفهیم شود. اتهام‎هایی که معلوم نیست قرار است تا کی و کجا او را در زندان نگاه دارد. بازپرس شعبه حاجی‎مرادی است. او را از زمانی که دادیار بود می‎شناسد؛ می‎داند که در برابر نهادهای امنیتی مرعوب است و جرات ایستادن ندارد. می‎داند آن ادب ظاهری که معمولاً از خود نشان می‌دهد، ربطی به نتیجه قضاوتش ندارد و کیفرخواستی را صادر خواهد کرد که امنیتی‎ها می‎خواهند.
او خوب می‎داند که استدلال‌هایش در دفاع از عدالت و گفتنش علیه ظلم درین محکمه بی‌حاصل خواهد بود. او می‌داند چه حس استیصالی در انتظارش است! در یک چنین وضعیتی است که او را روی نیمکت پشت در شعبه دو بازپرسی، در طبقه دوم دادسرای اوین نشانده‌اند. پایین راه‎پله‎ها، در سالن انتظار، مردمی نشسته‎اند که برای پیگیری کار پرونده‎شان آمده‎اند.
چند متر آن طرف‌تر هم اتوبانی که صدای تردد ماشین‎هایش گاه تا داخل راهروی دادسرا می‎آید. به اطرافش که نگاه می‌‌کند، همه‌چیز سنگین‌تر بنظر می‌رسد؛ وزن چیزها، وزن احساسات، وزن لحظات. تحمل این حد از ظلم آسان نیست، اما چاره‌ای هم نیست، باید از پسش بیاید.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید