رفتن به محتوای اصلی

از بیدادگریهای حکومتگران دوربینچی و آتش به اختیارانِ کینه توز

از بیدادگریهای حکومتگران دوربینچی و آتش به اختیارانِ کینه توز

تاریخ نگارش:14.08.2023

از بیدادگریهای حکومتگران دوربینچی و آتش به اختیارانِ کینه توز

 

زمامداران سیستم ولایت فقیه به دلیل ناحقّ بودن بی چون و چرای اقتدار و قدرتشان، برای استمرار اقتدار و قدرتمندی خودشان و ارگانها و سازمانهایشان تقلّاهای تبلیغی و ابزاری و توجیهی شبانه روزی میکنند. آنها نصب دوربینها را از اهمّ تکالیف عاجل و بالفور اجرایی در سمت و سوی تضمین حاکمیّت بلامنازع خود میدانند؛ زیرا در تسخیر قدرت و امتیازهای ناشی از آن، امکان بی مسئولیّتی مطلق و ترضیه غرائز و سوائق افسار گسیخته خود را و ارگانهایشان را برای دوام و بقا در برابر طغیان و خیزش و اعتراض و پرسشهای مردم، تضمین شده میبینند؛ طوری که به کاربست ابزارهای خشونتی با هدف قتل و کُشتار مردم چنگ می آویزند. دوربینهای نصب شده در هر کوچه و خیابان و راه و مکان و سوراخ و درز و راهرو و امثالهم به هیچ وجه من الوجوه به منظور تامین امنیّت شهروندان نیستند؛ بلکه هدف از کارگذاری و بهره برداری از آنها فقط به منظور کنترل و سرکوب خصمانه مردم است.

دوربینهایی که میتوانند شبانه روز، گسست مردم را از «حجاب اجباری»، مو به مو و لحظه به لحظه ثبت کنند تا متعاقبش مراجع حفاظت و اطلاعاتی حاکمین بی فرّ، از داده های ثبتی استفاده ابزاری کنند، دوربینهایی هستند که اگر شبانه روز نیز در میلیمتر به میلیمتر خاک وطن، واقعیّتهای ملموس و عینی را گام به گام ثبت و ذخیره کنند، در نظر آنانی که داده های دوربینها را بررسی و کند و کاو میکنند هرگز و هیچگاه چهره «فقر، نابسامانی، قتل، کشتار، اعدام، شکنجه، زور، غارت، ستمگری، روسپیگری، سرکوب، خونریزی، ناامنیّتی مطلق، سرقت، گشنگی، تشنگی، کارتونخوابی، بی خانمانی، سرگردانی، اعتیاد خانمانسوز، آلودگی محیط زیست، کثافت و ناپاکیزگی وجب به وجب اتراقگاههای انسانی و صدها مُعضل و مشکلات مردم را» به نظر نمی آورند و محلی از اعراب ندارند و در علل وجودیشان نیز چند و چونی نمیکنند. آنچه در زیر ذرّه بین ارگانهای سرکوبگر ارجحیّت رسیدگی دارد، پوشش زنان و دختران است که با مبانی عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی حُکّام مستبد ناهمخوانند؛ یعتی واقعیّتهای عُریانی که با هیاهو و جنجال در تابلوهای کیلومتر در کیلومتری به نمایش در می آورند تا توجیگر شلاقی و ستمی و بیدادی باشند که بر گرده خاطیان و سرپیچان از اصول عقاید و مذهب متعفّن حاکمان بی لیاقت فرو آورده میشود.

حکومتگرانی که هیچگونه حقّانیتی به زمامداری ندارند – کدام ایرانی اصیل و دلیر و رادمنش و فرزانه را میشناسید یا حتّا فرد عادی را با عقل سلیم که بخواهد به حکومت اخانید، رای مُثبت بدهد؟- ؛ زیرا برگزیده آحّاد مردم اجتماع در جامعیّت وجودی نیستند و هرگز از راه رقابتهای سالم و انسانی با دیگراندیشان به پُست و مقام نرسیده اند؛ بلکه در پروسه استحکام اقتدار خود به استفاده از هر ابزاری که دوام قدرتمندی آنها را در مقابل خیزش و اعتراض مردم، تضمین کند، تلاش خواهند کرد. حکومتگران بی لیاقت حاضرند میلیاردها میلیارد ثروت و اموال و داراییهای مردم را در راه خرید و تلنبار کردن ابزارهای خشونتی و کشتار جمعی با جان و دل خرج کنند؛ ولی حاضر نیستد یک هزارم چنان مخارجی را در راه حلّ و فصل مسائل و فلاکتهای مردم سرمایه گذاری کنند تا از این راه بتوانند دست کم، دوام تق و لقی خود را در قدرت، رسمیّت قانونی بدهند و به مردم تکیه کنند.

حکومتگرانی که علیه مردم اجتماع به پا میخیزند و در سرکوبگری آنها به کاربست انواع و اقسام وسایل چنگ میاندازند و برای جنایتها و تبهکاریها و رذالتها و خباثتها و کشتارها و خونریزیهای خود  به توجیهات عقیدتی متوسّل میشوند، زمامدارانی هستند که زمینه های متلاشی کردن و نابودی میهن و مردم را سرلوحه و برنامه سیستماتیک کرد و کارهای شبانه روزی خود میدانند.

1- پُرمایگان ژرفارو

پرسشهایی که از دیگران میشود، معمولا بر حسب تجربیات روزمره و عادات و آموخته های عمومی و اعتقادات رایج و به نُدرت از بطن تجربیات و تامّلات شخصی دیگران، پاسخ داده میشوند و اینکه آیا پاسخها، راهگشای پرسشهای آدمی باشند، به این منوط است که پاسخها تا چه اندازه ای با تجربیات بی واسطه و تامّلات فرد آدمی همخوانی داشته باشند. پُرسش رگ و ریشه دار، زمانی انسان را به جستجو و کاوشگری و تفکّر میانگیزاند که به جای پاسخ در خور از طرف دیگران در وجود خود انسان فرو افتد و بلافاصله زیر پای آدم را خالی کند و محرّک تکاپو و ناآرامی روح و مغز و روان آدمی شود. پرسشی که در وجود آدمی فرو میافتد، وزن نیروی کاونده و جوینده انسان را از بهر شناخت، سنگین و با صلابت میکند و آدمی را به اعماق تاریکیهای سوائق و غرائز و نیروگاه فهم و شعور و درک و آگاهی و یقین فردی فرو میکشاند.

هر چقدر بر تعداد سئوالات استخواندار و کلیدی در وجود آدمی افزوده شود، به همان میزان نیز وزنه و سنگینی روند فرو رفتن به اعماق وجود خویشتن شدّت میگیرد. تلاش برای پاسخ به پرسشهای فردی باعث میشود که انسان به همّت انرژی مغز اندیشنده خود از ژرفای غرایز و سوائق و نیروگاه اندیشیدن و تجربه های بیواسطه فردی به سطح واقعیّت زیستی خود تقلّا کند و پاسخ پرسشهایش را در روند کنکاشهایش بجوید و در باره آنها بیندیشد و عمیق به فهم آنها کوشا شود تا بتواند در سطحی که می ایستد پاسخی ژرفمایه به پُرسشهایش بدهد و کارگذار شود. جامعه ای که قرنها و دهه ها در کشمکش مُعضلات و مشکلات اجتماعی و کشورداری، مدام در تنشهای خونین و فلاکتهای مادّی و معنوی و پسرویها و قهقرائیهای مختلف است، ملّتیست که تحصیل کردگان و کنشگران گوناگونش نتوانسته اند تا امروز از سطح مسائل میهنی و کشورداری به عمق وجود خویشتن فرو افتند؛ زیرا پرسشهایشان را مدام از دیگران کرده اند؛ نه از خویشتن. جامعه ای که تحصیل کردگان و کنشگران عرصه های مختلفش جواب پُرسشهایشان را فراسوی وجود اندیشنده خودشان میکاوند، جامعه ایست که مدام در حال دویدن و فرسوده شدن در بیراهه ها و خیالبافیهای کنشگرانش است بدون آنکه به مقصدی و هدفی و پاسخی درخور دست یابد.    

2-در جُست و جوی حقیقت

آموخته های کثیری از تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی به معنای تشویق و ترغیب شدن و ملاط لازم را در اختیار داشتن از بهر جست و جوی حقیقت نیستند؛ بلکه تا امروز به حیث ابزارهای توجیگری و دلیل تراشیهای بی مغز و پایه بوده اند؛ زیرا «پُرسمان حقیقت» در هر زمینه ای که میخواهد باشد: تاریخ، جامعه، فرهنگ، کشورداری، اقتصاد، آموزش و پرورش و غیره و ذالک تا امروز موضوع تفکّر و فلسفیدن و کاوشگری در جامعه ایرانیان نبوده است. وقتی که تحصیلات آدمی قرار است برچسب دهن پُر کن تحصیلات آکادمیکی توام با دانش و آگاهی و شناخت بر پیشانی خود داشته باشند، خود به خود پیداست که «حقیقت»، هیچگاه به عنوان مُعضل «شناخت متّقن و مستدل» محسوب نمیشود که بخواهد شخصی یا اشخاصی را در تاریکراههای تکاپو با سماجتهای مته به خشخاش گذاشتن بیانگیزاند.

به ذهن کمتر ایرانی خطور میکند که دیدگاهش فقط چشم اندازی محدود و کرانمند است و دیگران نیز دیدگاههایی متفاوت دارند که به چشم اندازهایشان محدود و کرانمند هستند. تنها در تلاش برای باهمآیی و گشوده فکری در استقبال از دیدگاههای جورواجور است که میتوان با بینشی سنجشگر از رگ و ریشه و شاخ و برگ آگاهیهای مختلف به آفرینش راهی کلیدی از بهر حلّ مسئله ای امیدوار بود. تنوّع دیدگاهها نباید هیچکس را به ورطه ای بیندازد که ادّعا کند، هیچ حقیقتی وجود ندارد  و بلافاصله تسلیم دیدگاه آئوتوریته هایی شود که برای او تعیین کنند چه چیزی حقیقت است و چه چیزی ضدّ حقیقت یا جهالت محض. شکّ کردن و اطمینان داشتن به نیروی داوری خود در پروسه کاوشگری باعث میشود که آدمی برای گفتارهای خودش، دلایل مُتّقن و استخواندار و خردمندانه داشته باشد. من میپرسم که چرا ما قرنهاست که جوینده «حقیقت» نیستیم؛ بلکه مُبلّغ حقیقتهایی شده ایم که پیشاپیش ساخته و آماده و به مغز و روانمان حقنه شده اند؟   

3- پیچیدگی سر سام آور لایه های رفتاری و گفتاری
دشوار بتوان ایرانیانی را در وطن و دیگر اقصاء نقاط جهان پیدا کرد که «اندیشه و گفتار و رفتار» آنها با واقعیّت زندگی شخصی و اجتماعی خودشان و همنوعانشان اینهمانی داشته باشند. مناسبات اجتماعی و کشوری در تاریخ کهنسال ایران به دلیل کشمکشهای هول افکن و خونین و ویرانگریهای بی حساب از انسانها، افرادی را بار آورده است که رمز بقا و زیستن خود را در لایه های تو در توی گفتاری و رفتاری تشخیص میدهند. هر ایرانی در درون خودش از ترس و بی اعتمادی که نسبت به همنوعان چند چهره و مُتغیّر رفتار و گفتار که گرداگرد او را گرفته اند و با او افت و خیز دارند،  گاو صندوقی ساخته است که « اصالت خودش» را در آن، پنهان و محفوظ کرده است و مدام در مقابل دیگران فقط به انواع و اقسام بازیهای حرفه ای و ناشیانه مشغول است.

ایرانی جماعت تا زمانی که خلعت و دیبای هزار چهره ریاکاری و تظاهر و خودنمایی و لاف و گزافگویی را به تن گفتار و رفتار خود آویخته دارد، راهی به سوی اصالت خود را زیستن در واقعیّت زندگی شخصی و مناسبات اجتماعی پیدا نخواهد نکرد. مغز و روان و روح انسان ایرانی به شدّت پیچیده شده است؛ زیرا بیشینه شمار ایرانیان گفتار و رفتاری که از خودشان بروز میدهند، زاییده اصالت فردیّتشان نیست؛ بلکه نمایشی است برای ترضیه چشمان ظاهر بین همنوعان و تغذیه اژدهای آمریّتی اعتقادات حاکمین بر سرنوشت اجتماع. ایرانیان در مناسبات دروغین، گرفتارند و محکوم و در بند ریاکاریهای قرن به قرن اعتقادات پوسیده.  

4-دستهای بلند و پاهای کوتاه

از زمان برپایی «دارالفنون» تا همین امروز، پروسه آموزش و پرورش از خُلق و خو و استعداد و هوش و ذکاوت بیشینه شمار تحصیل کردگان  و کنشگران ایرانی، انسانهایی «دراز دست» بار آورده است؛ طوری که به هر گوشه ای از جهان که نظر افکنیم، ردّپای دراز دستی تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی را میتوان به عیان دید. عادت به دراز دستی در سفره زحمات فکری و پژوهشی و فلسفی دیگران؛ بویژه اروپائیان باعث شده است که پاهای تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی به شدّت کوتاه بمانند و از رشد مساعد به پشتوانه استعدادها و هنرها و توانمندیهای ذاتی خودشان محروم شوند.

روزگاری که جامعه ایرانیان در عصر «مشروطیّت» بر آن شد از خواب غفلت «بیدار»  شوند و به پا خیزند و سفره ای را برای آحادّ افراد وطن در سراسر اجتماع میهن پهن کنند به این امید که دست هر ایرانی فقط در سفره میهن باشد و از صدقه زحمات فکری و توانمندیهای استعدادی و هوش و ذکاوت و هنرهای فردی در مناسبات بار آور با دیگران تغذیه کند، همان لحظه قیام، بلافاصله کله پا شد؛ زیرا دستهای بلندش نمیتوانستند جای پاهای استقامت و استقلال و چابکی و استواری را بگیرند. از عصر مشروطه تا همین «زلزله مهسا»، تمام تلاشهای مردم ایران با کله پایی رویارو شدند؛ زیرا دستهای تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی بیش از یک قرن است که دراز دراز شده اند و پاهای مردم را کوتوله و نامتحرّک کرده اند. افلیج و کله پا شدن جنبشهای اجتماعی ایران از عواقب دست درازیهای تحصیل کردگان و کنشگرانی ریشه میگیرد که هیچگاه پایی استوار برای دستهای آرزوها و امیدها و نیازها و خواسته ها و چشم انتظارات تاریخ و فرهنگ مردم خود نبودند. 

5 -مفاهیمی که فریب میدهند.

مفهومی که در گستره دانشهای فرهنگی از تامّلات و تفکّرات فردی و جمعی زاییده نشده باشد؛ بلکه اقتباسی و عاریتی و رونویسی شده باشد، دروازه ایست به سوی فریب خوردن فردی و جمعی؛ زیرا جاذبه های جادویی مفاهیم عاریتی میتوانند به آنچنان چاهها و گردابه ها و باتلاقها و سنگلاخهایی مختوم شوند که بیرون آمدن و رها شدن از تک تک آنها چه بسا قرنهای قرن طول بکشد با پیامدهای فاجعه بار. مفاهیمی همچون: «دمکراسی، سکولاریسم، آته ایسم، مدرنیته و امثالهم»، مفاهیمی بسیار جذّاب و دلکش و رُباینده روح و مغز و روان آدمی هستند که مادر تاریخ و فرهنگ ایران، هرگز آنها را نزاییده است و حتّا آنها را به فرزندخواندگی نیز نپذیرفته است؛ زیرا خودش «زاینده فرزندانی در خور و قامت آب و خاک و مردم» بوده است که تا امروز در «زایشگاه تاریخ و فرهنگ»، اسیر و در بند مانده اند.    

مفهومی را که من نتوانم بفهمم؛ ولو بسیار پرشکوه و با دبدبه و کبکه خاصّی جلوه کند و در زمین بیگانگان روییده و بالیده و مُثمر ثمر باشد، مفهومیست که در پروسه انتقال صوری، محتویات و تاریخ و ملزومات ذاتی اش را با خودش به میهن من و مناسبات و شیوه اندیشیدن و رفتار در خور آن  از طرف مردم هرگز انتقال نمیدهد؛ بلکه فقط پوسته اش در دست من است! بدون مایه های درونی اش. دهه هاست که تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی به شدّت عاشق و شیفته مفاهیم پر زرق و برق شده اند بدون آنکه در باره محتویات آنها پرسشها و تامّلات فردی خود را در خصوص درک و فهم و نقص و خدشه پذیری و بیگانه بودن مفاهیم توضیح داده باشند. آنها نمی توانند سنجشگری کنند؛ زیرا مفاهیم هنوز فهمیده نشده اند. اگر مفاهیم بیگانه، فهمیده و ریشه یابی و سنجیده شده بودند؛ آنگاه تحصیل کرده فرزانه و آگاه و فهمیده و با شعور میتوانست و میدانست که باید «تخمه افکار و ایده ها» را اخذ کند و با شخم زدن خاک ذهنیّت اعتقادات مردم میهن به کشت و پرورش و بالاندن و پرستاری از چنان مفاهیمی با تکیه به تجربیات تاریخی و فرهنگی در مناسبات اجتماعی و کشوری همّت کند.

نفهمیدن از نصف و نیمه فهمیدن و کژ فهمی و باژگونه فهمی و حدس و احتمال زدن، هزاران مرتبه برتر است؛ زیرا در نفهمیدن، هیچ چیزی نمیتواند عملکرد داشته باشد. فقط در کژفهمی و بدفهمی و تظاهر به فهمیدن است که فجایع به دنبال فجایع بر سراسر اجتماع آوار میشوند. چرا هیچکس از خودش نمیپرسد که آیا آنچه را من با شور و اشتیاق از آن دم میزنم، آیا اصلا و ابدا میفهمم به چه معنایی است و تاریخ و پسزمینه فرهنگی و اجتماعی و فکری و فلسفی چنان مفهومی چیست؟ گیریم که از چم و خم مفهوم، تا اندازه ای بفهمی نفهمی سر درآوریم، آیا در این خصوص اندیشیده ایم که تفاوت خصوصیات و تجربیات و تاریخ و فرهنگ مردم خود را با محتویات مفهوم فهمیده شده از یکدیگر تفکیک و ارزیابی کنیم و به نتیجه ای خردمندانه و ارزشمند دست یابیم؟. آیا پوسته مفاهیم انتقالی و رایج در زبان گفتاری و نوشتاری میتوانند خود به خود، محتویات آنها را در مناسبات اجتماعی و کشوری تزریق و کارساز کنند؟. من میپرسم که چند دهه دیگر باید بگذرد تا تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی بتوانند به آن مرحله از رشد فکری برسند تا بفهمند که «مجسمه ابو علی سینا»، هیچگاه خود ابوعلی سینا نیست و با گفتن «اجی! مجی! لاترجی!»، پوسته هیچ مفهومی، محتویاتش را زنده و کارگذار نمیکند؛ ولو شبانه روز یقه درانی بر سر چنان مفاهیمی به همراه روضه خوانیهای آکادمیکی و قلمسوزیهای پُر دود و دم و برق شمشیرهای عقیدتی، دنیا را در مقابل چشمانمان سیاه سیاه کنند!. 

هر مفهوم کارگذار و بهره آور باید از زهدان تاریخ و فرهنگ هر ملّتی به کمک مامایی مغز اندیشنده و ایده آفرین متفکّران و فیلسوفان مستقل اندیش زاییده شود تا هم معنا داشته باشد، هم کاربرد اجتماعی و کشوری.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید