دکتر میشائیل اشمیت زالومون (بنیاد جوردانو- برونو)
&سکولاریسم تنهاراه حلست&
درباره دین و خشونت
(سخنرانی در کنفرانس بینالمللی ﹺ &به صلح شانسی بده: سکولاریسم و درگیریهای جهانی&، کلن،5.2015. 24 - 22)
بانوان و سروران ارجمند،
فرنام (عنوان) سخنرانیم گفتاوردیست. اصل آن در کنار شعارهای هرزهی ﹺ بسیاری بر دیوار توالت ﹺ کثیف ﹺ زندانی در عربستان سعودی نوشته شد. در آنجا جملهی & سکولاریسم تنها راه حلست& از سوی رائف بدوی وبنگار سعودی دیده شد. کسی کهاز برای فراخوانهایش برای رواداری بیشتر، آزادی گفتار و رعایت حقوق بشر به 1000 ضربه تازیانه محکوم شده است. بدوی در &نامه از زندان&، احساس خود را،زمانی که این شعار شگفتی آور از گونهی دیگر را بر توالت کشف کرد ، چنین بازمیگوید: &من در بارهی این جملهی کوتاه و زیبا عمیقا شگفتزده بودم. اینکه چنین چیزی میان سدها واژههای بیادبی به همهی لهجههای قابل تصور عربی بر دیوارهای کثیف توالت نوشته شد، نشان از آن داشت که در جایی در این زندان، دست کم یکی باید باشد که مرا درک میکند. کسی که میفهمد، پیکار من برای چیست و چرا در اینجا به بند کشیده شدم.&
&سکولاریسم تنها راه حلست!&- این جمله تنها نیروبخش رائف بدوی برای پایداری در برابر شرایط خفتبار زندان در عربستان سعودی نبود، دارای آموزهی اصلیست که از مطالعه تاریخ بدست میآید. چرا که براستی: بی هنجارهای اجتماعی سکولار، بی جدایی قاطعانهی حکومت از دین در هیچکجا بر روی زمین صلح، آزادی و دادگری نخواهد بود.
دیرگاهیست که این نکته، یافتهی چندان تازهای نیست: نزدیک به 230 سال پیش توماس جفرسون نویسندهی اعلامیهی استقلال ایالات متحدهی آمریکا و دیرتر رئیس جمهور آمریکا برای جدایی اکید حکومت از دین، دلیل آورد که دین گونهای استبداد است که درد ﹺ سنگینی به آدمی رسانده و بیش از ده-دوازده سده چنان سنگدلیهایی به تاریخ ارزانی داشته، که خود شرکتش را در حکومت بازمیدارد.
ولی چرا چنین است؟ چرا حکومت دینی به خشونت میانجامد؟ و چراسکولاریسم راه حل ﹺ این مشکل ﹺ خشونت است؟ نخست برخی از فرایافتها (مفهومها)را روشن میکنیم:
چنانچه بر همگان پیداست زیر نام &دین& برداشتها گوناگونست. فریدریش شلاییرماخﹺر Friedrich Schleiermacher برای نمونه، پیش نهاد که از دین &شمّ و ذائقه برای بینهایت& را بفهمیم. البته در اینجا نباید خود را بیشتر با این فرایافت بسیار گستردهی دین درگیر کنیم- بویژه آنکه در سراسر گیتی، باید &شمّ و ذائقه& ای راستین &برای بینهایت& را برای بیشتر نمایندگان ﹺ دین با جهانبینی کمابیش تنگنگرانهی انسان محورانه، منتفی بدانیم. آنچه در اینجا برایمان اهمیت دارد، &دین در فرایافت دقیقتر آن&ست، آنچه که ما همگان را با دین، با نهادهای دینی، خاخامها، کشیشها پرتستان و کاتولیک، امامان و جز این پیوند میدهد. دینها در این فرایافت دقیقتر را من بعنوان نهادهای جهانبینیی که از هست-گزارههای به ظاهر آشکار، به منشاء و ساختار ﹺ گیتی (برای نمونه ادعای آفرینش از سوی خدا) باید-جملهها را نتیجه میگیرند، وامیکرانم (تعریف میکنم). (0)
همچنین زیر نام خشونت میتوان برداشتهای گوناگون داشت، اینجا هم در بافتار این سخنرانی واکرانیی (تعریفی) با فرایافتی دقیقتر را پیش مینهم: خشونت در فرایافت دقیقتر یعنی آسیب یا خوارداشت غیر قانونی کسان. در این میان، میتوانیم خشونت را به سه فرم دستهبندی کنیم: الف) خشونت مستقیم (زخمیکردن، تجاوز، کُشتن و غیره) ب) خشونت ساختاری (برای نمونه قانونهایی که گروهای معینی از مردم را در کار شغلی و یا آزادی گفتار باز میدارد) و پ) خشونت فرهنگی (چون خوارداشت گروهی از مردم در نوشتار، نگارهها یا فیلمها).
این آسیبها و خوارداشتها همیشه آنگاه که با &پرنسیپ ﹺ یکساننگری علایق ﹺ یکسان& و در این پیوند با بنیاد اتنیکی همهی پیماننامههای حقوق بشر در ستیزند، غیرقانونیند.
پس از این واکرانیها (تعریفها)میتوانیم به نسبت دین و خشونت بپردازیم. نخست پیش از هرچیز روشن است که دین از دیرباز نیرومندترین بنگاه خشونت فرهنگی بود، چرا که بهراستی خوارداشت دگراندیشان و دگرباوران کار اصلی دین است. براستی دینی را بر روی زمین نمیتوان یافت که نوشتارهای اساسی آن &باورمندان خوب& ﹺ گروه خود را از &ناباوران شرّ& بیرون از این گروه، به گونهای بنیادین جدا نکند.
بیهیچ گمانی &کتابهای مقدسی& که دینها بر آنان بنیاد نهاده شدهاند، خود را با پرنسیپهای حقوق بشر، که جهانشمول، و براینپایه باید برای همهی کسان یکسان معتبر باشند، همسو نمیکنند.
از نگاه تاریخی دریافتنیست: چگونه میتوانستند، گردآورندگان کتابهای مقدس در سدههای پیش، حقوق پایهایی را فرمولبندی کنند که تازه دیرتر در پلههای فرگشت ﹺ فرهنگی پدید خواهند آمد؟ براستی معجزه میبود، آری چیزی نزدیک به &اثبات خدا& میبود، اگر موسا در پایین آمدن ﹺ افسانهای ( یکسر مندرآوردی) خود از کوه سینا به جای ده فرمان، اعلامیه جهانی حقوق بشر را در باربنه ﹺ خود میداشت. باری چنین چیزی در سراسر تاریخ دین روی نداد. آنچه بیشتر پیوسته خود را نشان داده: خدایان و فرمانهایشان همیشه به اندازهی مردم و تصورات خیالانگیزشان زیرک و یا کودن بودهاند.
به زبان دیگر: دینها ماشینهای زمان فرهنگیند که تصورات سبقت گرفته شدهی روزگار گذشته را به امروز روز ترامیبُرند. و این به ناچار با فرهنگ انسانگرایانهی حقوق بشر که در دهههای پیش رفتهرفته پدیدار گشته، در ستیز میاُفتد. در اصل ما در اینجا با دو برداشت از پایه دگرسان روبروییم: آنگاه که فرهنگ حقوق بشر از یک اﹺتیک یگانهانگاری (مونیسم) برمیخیزد، یعنی: یک و همان پرنسیپ برای همهی آدمیان یکسان به کار گرفته میشود (به گونهای که نابرابری بر پایهی رنگ پوست، جنسیت، ملیت، خاستگاه اجتماعی، گرایش جنسی، جهانبینی، و و و برداشته میشوند)، دینها بر یک &اخلاق دوگانهگرایی& (دوآلیسم) استوارند، به زبان دیگر بر پایهی یک جداسازی اخلاقی میان کسانی که از گروه خودیند و کسانی که بیرون ﹺ این گروه ایستادهاند.
هم از اینرو سخنگفتن به گونهی تکینه (مفرد) از (یک) اتیک مسیحی یا اسلامی نادرست است، چرا که هر دین (جدا از دعواهای درونیاش) دست کم دارای دوسامانهی اخلاقی ازپایه دگرسان ست، آن هم یکم، اخلاقی دروندینی، که روابط میان برادران و خواهران دینی را تعیین میکند و دوم، اخلاقی برون دینی که گویای رفتار با ناهموندان ﹺ گروه (دینی) شانست.
بسیار مهم ست که این دو سامانهی اخلاقی را درهم نیامیزیم. زیرا هنجارهای که برای، هموندان، خودیها، رواست، یکسر جدا از هنجارهای روا برای ناهموندان، ناخودیها، ست. همچنین این گویای آن است که چرا یهوهی قادر، خداوند یا الله میتوانند از یکسو دلسوز، بخشنده و نرمخو و از سوی دیگر هم، ولی ستمگر، کینهجو و ناروادار به چشم آیند. بیگمان یهوه، خداوند و الله، تنها در برابر پیروان فرمانهای خویش دلسوز، بخشنده و نرمخویند. به جایش دیگران را آنگونه که در انجیل عهد عتیق آمده، &نابودی& و &نیستی& و یا آنگونه که مسیح ترسایان در انجیل عهد جدید وعده داد، &تنور آتشی& در انتظار است که در آن &بدکاران& برای ابد از درد زارزار میگریند و دندانها به هم میسایند (1). قرآن شکنجهی ابدی دوزخ را اندکی خیالپردازانهتر به تصویر میکشد: چرا که به خواست الله، کافران در روز ﹺ رستاخیز تنها به &آتش ابدی& انداخته نمیشوند، افزون بر آن بر سرشان &گرزهای آهنین& کوفته میشود، خوراکی جز چرکابه ندارند، در آب جوشان انداخته میشوند و دل و رودهشان دریده میشوند.(2)
خشونت فرهنگی که در چنین واژگان خوارکنندهای نمایان است، دارای این ویژگیست که در جهان مجازی متنها، تصویرها و فیلمها نمیماند. بزودی بیمیانجی برانگیزانندهی خشونت میشود. برای اثبات آن حتا نباید رنج گشتن در بِـزهداستانهای خونین دینها را به خود داد، امروزهروزگار، از این نگر، خود به اندازهی بسنده تکان دهنده است:
چنین بود که درخواست انجیلی &جادوگر را زنده نگذار& (3) در دو دهه گذشته، در افریقا، ساحرهگیری نوینی را به دنبال داشت که دهها هزار به اصطلاح &بچهجادوگر& قربانی آن شدند. و فراخوانهای بیشمار قرآن، برای اجرای انتقام ﹺ الله از کافران، در ویدئوهای گردنزدن داعش بازتاب دارند. هزار ضربه تازیانهای که رائف بدوی بدان محکوم شده نیز بیانگر این خشونت بیمیانجی به نام دین است.
خشونت فرهنگی آشکار در کتابهای مقدس، البته، تنها خشونت بیمیانجی نمیزاید، بسا که بنیاد ﹺ دادوندی (مشروعیت) مطلوبیست که، خشونت ﹺ ساختاری را فراهممیآورد: در اینجا نیز عربستان سعودی یک الگونمونهی اندوهناکست.. در کشوری که مهمترین شهرهای مقدس اسلام، مکه و مدینه قرار دارند، اسلام سلفی دین رسمی دولتیست. بهجایآوردنآیین دینهای دیگر در میدان همگانی سراسر پنامیده (اکیدا ممنوع) ست، چنین است که حتا شیعیان نیز در آزادی دینیشان سخت درمحدودیتند. رسانهها سختگیرانه سانسور میشوند، دیدگاههایی که به پاد (ضد) شریعتند، نباید گفته شوند. خشونت ساختاری بنیاد نهاده شده بر دین، به گونهای ویژه زنان را نشانه میگیرد. آنها پروانه دارند که داد و ستدهایشان را تنها با موافقت مردانی که قیمشان هستند، به انجام رسانند، و باید خود را در محیط همگانی زیر جامهها بلند و روسریهای سیاه پنهان کنند.
در سنجش با اوضاع در عربستان سعودی، ما در اینجا، در آلمان، براستی در بهشتیم. با اینهمه میدانیم که خشونت ساختاری بنیاد نهاده شده بر دین در اینجا هم یکپارچه از میان نرفته است. آنجا که کلیساها هنوز قدرت بسنده دارند، بویژه در بنیادهای خود از سرسپردگی به اخلاق دوگانهگرایی خود و تبعیض گروههای دینی بدگمان دست برنمیدارند. چنین است که اگر پزشکی که در بیمارستان کاتولیک- بیمارستانی که کلیسا یک سنت هم برای آن نمیپردازد- کار میکند، دین و کلیسای خود را رها کند و یا همجنسگرایی خود را ابراز دارد، کارش را از دست میدهد.
البته چنین فرمی از خشونت ساختاری بنیاد نهاده شده بر دین نیز پذیرفتنی نیست، ولی چنانچه گفته شد، اگر شرایط بخشهای دیگر جهان را سنجه بگیریم، نابرابری دینی که مردم اروپایی باختری دارند به نسبت ناچیز است. علتش چیست؟ کنون ما این بخت را داریم که در پهنای جغرافیایی مان در 250 سال گذشته، بویژه در 50 سال گذشته سکولاریزاسیونی رخ داده است.
&سکولاریزاسیون& چیست؟ کوتاه اینکه سکولاریزاسیون به روند جایگزینی ارزشهای دینی با هنجارهای جهانی که، نه از &نیروی لایزال&، بلکه از هموندان جامعه با گفت و گو و توافق بدست آید، گفته میشود. با این نگاه، تجاوز به حقوق بشر را حتا نمیتوان به انگیزهی&تراداد (سنت) های مقدس& هزارساله، رواداشت.
اینکه ما اروپائیان باختری امروزه در شرایط نسبتا پایدار، دادگرانه و آزاد میزییم، بویژه وامدار روند سکولاریزاسیون هستیم. همانگونه که رُلف بﹺـرگمایر Rolf Bergmeier نشان داد، این هیچ پیوندی با &باخترزمین مسیحی& ندارد. واقعیت ایناست که: آزادیهایی که ما امروزه از آن برخورداریم، بر &ارزشهای مسیحی& استوار نیستند، بلکه بر رَستگی (امانسیپاسیون) از این ارزشها استوارند.
روشناندیشانعرب همچون رائف بدوی هم این را دریافتند، از همین روست که برای پرهون (دایره)فرهنگی خود، دگرگونی سکولار ﹺ همانندی را خواستارند. البته شعارشان &سکولاریزاسیون تنها راه حل ست!& نیست، بلکه با انگیزهای درست &سکولاریسم تنها راه حلست!& را به کار میبرند. چرا که سکولاریزاسیون تنها آنگاه پیروز است که به اندازه بسنده مردمی ﹺ سکوار باشند،یعنی مردمانی که به جایگزینی ارزشهای دینی با هنجارهای جهانی خوشآمد گفته و کنشگرانه در آن راه بکوشند.
جنبش سیاسی سکولار، در سالهای گذشته، در کشورهای اسلامی بسیار نیرو گرفته ودر آنجا دارای معنای ویژهایست، فراموش نشود که در برابر سکولارهایی چون رائف بدوی، تودهی بزرگی از پاد- سکولارها هستند، مردمانی که جایگزینی ارزشهای دینی با هنجارهای سکولار را سخت پس میزنند و اگر بتوانند، چرخ تاریخ را چند سدهای واپس میچرخاندند.
بدینسان به پارادکس در خور نگرشیمیرسیم، که در فرنام (عنوان)این همایش، دست کم بدان اشاره شده: روند سکولاریزاسیون گرچه از یکسو بخت بیمانندی برای حل کشمکشهای جهانیست، ولی از دیگرسو هم، یکی از انگیزههای تعیینکنندهی پیدایش کشمکشهای جهانیست. آنچه را ما امروزه بنیادگرایی مینامیم، پیش از همه، واکنشی پدافندی و تلاشی خشمگینانهست که با همهی توان در برابر روند ﹺ سکولاریزاسیونی ایستاده، که درهمهجا نمایان میشود. در اینجا من با دوست و همکارم در این بنیاد حامد عبدالصمد یکپارچه همنگرم: با نگاهی موشکافانه، بنیادگرایی نه نشانهی قوّت، بسا که نشانهی ضعف دین ست که نمیتواند با پیشرفت جامعه همگام شود. تلاشی نومیدانهست تا به بنیادهایی نیرو ببخشد که دیرگاهیست به لرزه افتادهاند.
چرا که در این میان، بویژه در پرتو اینترنت، ویروس ﹺ اندیشه آزاد و انتقادی-بخردانه به واپسین سنگرهای باور رخنه کرده و حتا به روحانیان هم سرایت کرده. این همچنین روشنگر بیزاری ژرفیست که بنیادگرایان از نوگرایی دارند. به زبان روانکاوانه: بنیادگرایان با &کافران& بویژه از آن رو میجنگند که توان اعتراف تردیدها در باور خود را ندارند. از همینروست که بیشتر نوکیشان پیورزانی (متعصبانی) تندرو هستند، چرا که باید عمدتا ثابت کنند که براستی به &راه راست& رسیدهاند.
کنون پرسش سرنوشتساز این است: چگونه میشود که پایداری سرسختانهی پاد- سکولارها درهمشکسته شود؟ چه میتوانیم بکنیم تا روند سکولاریزاسیون را به آن سرزمینهای از جهان بکشانیم که هنوز به گونهای ویژه، نقش ﹺ هنجارهای دینی پیشامدرن را دارند؟ در این پیوند میارزد که نگاهی به تاریخ اروپا بیاندازیم و از خود بپرسیم که پس کشورهای اروپایی چگونه توانستند پیروز از چنگال دین آزاد شوند.
البته در اینجا انگیزههای سیاسی و اقتصادی در میان بود. چرا که هرچه آدمیان در این جهان کمتر رنج بکشند، باید کمتر هم به جبران ﹺ رنج در آن جهان امید ببندند. افزون بر آن، در اروپا، انگیزهی دیگری هم برای پیروزی سکولاریزاسیون بود: در اینجا اندیشه سکولار، تنها از بیرون، از سوی روشنگران ﹺ منتقد دینی به نهادهای دینی آورده نشد، بلکه در درون نهادهای دینی هم هواداران فزایندهای پیدا کرد.
براستی در خور نگرش است که، جریان اصلی یزدان شناسی (الهیات) دانشگاهی در 100 سال گذشته، چگونه ریشهای دگرگون شده است. امروزه کمتر یزدانشناسی در باخترزمین هنوز سخن از &تنها باور راستین همیشه معتبر& یا از & نظم آفرینش مقدس آسمانی& که در آن زن فرمانبردار مرد است، بر زبان میآورد. در این میان، هم شکنجههای جانکاه دوزخ در یزدانشناسی (الهیات) از مُد افتاده و هم باورنهاد (دُگما) رستاخیز جسمانی مردگان، که تا سالهای 1980 سبب آن شده بود تا جلو به خاکسپاری جسد کسانی را در گورستانﹺ کلیسا بگیرند و آنها را بسوزانند.
اینکه در این میان تا چند اندازه روند خود-سکولاریزاسیون ﹺ یزدانشناسی ﹺ مسیحیت پیشرفته، برایم، چند ماه پیش، در نشست ﹺ کلیسای کاتولیک، که مرا در آنجا بعنوان مشاور فرا خوانده بودند، روشن شد. در آنجا برخی از یزدانشناسان نامدار آلمانی، سکولاریزاسیون را نه تنها چون پیشرفت اجتماعی که نمیتوان از آن چشم پوشید، بساکه چون پیروزی دین نیز ستودند. آدم از خود میپرسد که آیا هرگز چنین چیزی شدنیست؟ چگونه میتوان، درست، در برکندن ﹺ ارزشهای دینی، پیروزی این ارزشهای دینی را بازشناخت؟ کنون این و بسیار چیزهای دیگر ﹺ بیش از این، با رازآئین ﹺ شگفتانگیز، براستی خیره کنندهی زند ﹺ (4) یزدانشناسیک شدنیست.
با واکرانی (تعریف) من، زند ﹺ یزدانشناسیک، چون هنریست که از باورنوشتارهای کهن، در گاه نیازین، یکسر وارون آن چیزی برداشت شود که در نوشتارهای نخستین در نگر بود. من بعنوان فیلسوف با &ناراستی روشناندیشانانه& ایکه پشت ﹺ این چشمبندیها پنهانست، گرفتاری دارم، ولی خستویم (معترفم) که از نگاه سیاسی، انجام ﹺ گاهبگاهی این جادوترفند ﹺ زندین زیرکانه خواهد بود: چرا که دگرسفرنگیدن ﹺ باورنوشتارها، آشکارا میانگامهیست تا مردمانی را که هنوز سخت در بند ﹺ باورنهادهای کهن هستند، از ژرفنای روانپریشی برهاند و برایشان دورنمایی اندکی روشنتر، سکولار را دلپسند بنمایاند.
به این میانگامهی دگرسفرنگیدن ﹺ زندین ﹺ باورها نیاز است، چرا که ما نمیتوانیم از میلیاردها مردم در سراسر جهان که از کودکی زیر هنایش (تاثیر) دین بودند، چشمداشته باشیم یکشبه باورهایشان را کنار بگذارند.
برای بیشتر آنها دیدگاه سکولار، تنها آن زمان پذیرفتنیست که به از دستدادن کیستی دینی آنها وابسته نباشد. همین از اینروست که یزدانشناسی لیبرال معنای فراوان میگیرد- حتا اگر نتوان از نگاه دورنمای انتقادی-خردورزانه از باورهای بنیادی و استنتاجهایشان سر درآورد.
برداشت من اینست که کارکرد یزدانشناسی لیبرال چون بُرشگاهی میان بنیادگرایی دینی وسکولاریسم بیدین بیش از پیش شناخته میشود. چنین است که آیان حرصی علی که روزگاری نه چندان دور هنوز میگفت که اسلام به خودی خود رفرمپذیر نیست، بتازگی کتابی با فرنام برنامهای &(دینتان را) رفرم کنید& چاپپخش کرد. با آنکه حرصی علی از اسلام از بیخ دست کشید، در کتاب تازهاش پنج تز (راستش با نگرشی دقیقتر پنج فرمان) برای رفرم بنیادین اسلام فرموله کرد:
1- پایندان شوید، که بتوان محمد و قرآن، آشکارا سفرنگ و انتقاد کرد(از جمله بهاین معناست که یک زند ﹺ تاریخی-انتقادی قرآن، که خود را از تنگنای سفرنگ واژه به واژه برهاند، درخواست شود )
2- برتری زندگی این جهانی را به زندگی آن جهانی بپذیرید (این انتقاد برمیگردد به ارج و ستایش مرگ و شهادت در اسلام )
3- شریعت را مرزمند کنید و به برتری قانون آن به قانون جهانی پایان دهید ( این یعنی جدایی قاطعانهی حکومت، دادگستری و دین)
4- به &امر به معروف و نهی از منکر& پایان دهید (بدان معنا که &بکن نکن& دینی را که برای خصوصیترین بخشهای زندگی مسلمانان باورمند، نسخه میپیچد، کنار بگذارید)
5- از فراخوان جهاد دست دست بردارید ( یعنی از خویشکاری &جنگ مقدس& با &ناباوران&)
اینها به معنای راستین واژه، دیدگاههای سکولاریند.. چراکه منظور سکولاریسم بیش از لائیسیتهی صِـرفست. آن (سکولاریسم) نه تنها میخواهد جدایی قاطعانهی حکومت و دین پدید آید، بساکه میخواهد مردمان ﹺ هرچه بیشتری را برای پایبندی به ارزشهای بنیادین سکولاریسم نیز مجاب کند. زیرا بیهمنگری بر سر پایههای سکولاریسم، جامعه سکولار هستی نخواهد داشت. برای اینکه بتوان با پایههای بنیادین سکولاریسم همنگر بود، نباید به ناچار خداناباور (آتئیست) یا ندانمگرا (اگنوستیسیست) بود: ولی: باید خوانش ﹺ نوین دین خود را پذیرفت، زیرا جز این، بی چون و چرا با جامعه مدرن و آزاد، به ستیز کشیده میشود.
در خور نگرشست که، در این میان، برخی از یزدانشناسان اسلامی هم، طرحی را پدید آوردند که با پیشنهادهای آیان حرصی علی بسیار همخوانست. بدینگونهست که برای نمونه در آلمان، یزدانشناس ﹺ اسلامی مُهند خورشید میکوشد تا سفرنگی انتقادی-بخردانه، (و از آن بیشتر) حتا یک سفرنگ انسانگرایانهی روشن از قرآن به دست دهد. کاری که نه تنها میان بنیادگرایان اسلامی، بسا که در میان انجمنهای اسلامی شناخته شده مایهی سردرگمی سخت شده است. آیان حریص علی بر این باور است که خویشکاری باختر زمین، بویژه خویشکاری روشناندیشان ﹺ منتقد ﹺدین ست که نه تنها پشتیبان ﹺ مسلمانان ﹺ رفرمخواهی چون خورشید در برابر حملات باشند، بسا اینکه کنشگرانه پشتیبان رفرمتلاشهایشان باشند.
از اینکه بیدینان باید برای خوانش ویژهای از دین بکوشند، در نگاه نخست شگفتانگیز به نظر میرسد، ولی به باور من به خوبی ثابت شده است. زیرا جبههی سرنوشتساز ﹺ به اصطلاح &برخورد تمدنها& جبههای میان خداباوران و خداناباوران نیست، بلکه میان سکولارها و پادسکولارها - میان مردمانی با جهانبینی سده 21 و کسانیست که در بند ﹺ اندیشالگوی عصر ﹺ برنز گرفتارند.
ما از مطالعه تاریخ میدانیم که، کمابیش همهی فرهنگهای بشری نقش ﹺ اخلاق ﹺ دوگانهگرایی را بر خود دارند، یعنی تفاوت گذاری اکید میان هموندان درونگروه و برونگروه.سکولاریسم شانس آن را دارد که در برابر ایدئولوژی گروهی ﹺ بسیار خطرناک، که بارها و بارها به جنایات انجامید، بیاستد. چرا که جامعه سکولار خواهان هنجارهایست که برای همهی آدمیان، یکسر جدا از اولویت باورهایشان، به یکسان معتبر و به یکسان دریافتنیند. درست در همینجا میتوان دگرسانی تعیینکننده میان سکولارها و پادسکولارها را یافت: در آنجا که پادسکولارها بر گسترهی گروه پایمیفشارند و فردها را در چارچوب ﹺ تنگ گروههای ویژه میچپانند، سکولارها بر گسترهی فرد و گسترهی بشریت پای میفشارند، فردی که میتواند در زندگی خود آزاد و خودگردان باشد و گسترهی بشریتی که در برابر چالش ﹺ بزرگی ایستاده، تا مناسبات آزاد و دادگرانهای بهتری برای همه پدیدآورد.
پس اگر ما میخواهیم به صلح شانسی بدهیم، باید بههمراه دینداران لیبرال بدان سو بکوشیم که ایدولوژی گروهی بیمعنا شود. چرا که یک صلح پایدار تنها آنگاه شدنیست که ما خود را برتر از یهودیان، ترسایان، مسلمانان، هندوان، بوداییان و یا بیخدایان حس نکنیم، بلکه چون هموندانی برابر با گونهی از میمونهای لختی بدانیم، که راست راست، بر دوپا، راه میروند و رفتارشان با خود و سیارهی کوچک آبی در کناره راه شیری، باید بسیار با احتیاط تر از گذشته باشد.
.---------
پانویس از مترجم:
(0) احتمالا اشارهی سخنران به قانون هیوم است که میگوید از آنچه &هست& نمیتوان به آنچه &باید& باشد، رسید. (از من در اینجا کوتاه و نادقیق فرموله شده)
(1) متی 13،42: &و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان بود &
(2) سوره 22 الحج، آیه 19: و کسانی که کفر ورزیدند جامههایی از آتش برایشان بریده شده است و از بالای سرشان آب جوشان ریخته میشود.(19) آنچه در شکم آنهاست با پوست (بدن) شان بدان گداخته میگردد (20) و برای [وارد کردن ضربت بر سر ] آنان گرزهایی آهنین است (21)
سوره حاقه: و خوراکی جز چرکابه ندارد (36) که آن را جز خطاکاران نمیخورند (37)
(3) انجیل موسی 22 18 ساحره را نباید بگذاری که زنده باشد
جادوگر را زنده نگذار. تورات کتاب خروج فصل 22 آیه 17
برخی از واژههای ناآشنا یا کمترآشنا:
زَند = تفسیر کتابهای دینی
دگرسفرنگیدن = جور دیگر تفسیر کردن
رازآئین = Mysterium؛ mystery (نامواژه)
واکرانیدن = definieren؛ define؛ تعریف کردن
خستو = معترف
بُرشگاه = Interface؛ Schnittstelle
هنایش = تاثیر
ترابُردن= transportieren؛ حمل کردن
باورنهاد= Dogma ؛ جزماندیشی
رَستگی = Emanzipation
تراداد = سنت = Tradition
پنامیدن = منع کردن، بازداشتن
بِـزهداستان = داستان جناحی؛ Kriminalgeschichte؛ crime story
در بارهی نامهای به میان آمده در این سخنرانی:
1- میشائیل اشمیت زالومون
https://fa.wikipedia.org/wiki/میشائیل_اشمیت_زالومون
2- جوردانو برونو
https://fa.wikipedia.org/wiki/جوردانو_برونو
3- رائف بدوی
https://fa.wikipedia.org/wiki/رائف_بدوی
4- توماس جفرسون
https://fa.wikipedia.org/wiki/توماس_جفرسون
5- فریدریش شلاییرماخِر
https://fa.wikipedia.org/wiki/فریدریش_شلایرماخر
6- رُلف بﹺـرگمایر Rolf Bergmeier
https://de.wikipedia.org/wiki/Rolf_Bergmeier_(Autor)
7- حامد عبدالصمد
https://fa.wikipedia.org/wiki/حامد_عبدالصمد
8- آیان حرصی علی
https://fa.wikipedia.org/wiki/آیان_حرصی_علی
9- مُهند خورشید
https://de.wikipedia.org/wiki/Mouhanad_Khorchide
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید