تحریم جشنواره فیلم چندان نگرفت، بعد از دستگیری یک روزه رخشان بنیاعتماد، ترانه علیدوستی که چند سالی بود به جشنواره پا ننهاده بود، به دادگاه رسانهها احضار شد تا تهدید و تحبیب و تنظیم پشت پرده و بیصدا کار خود بکند.
برگزار کنندگان جشنواره فیلم خبر دادند ساعتی نشده بلیتها به فروش رفت. کنسرت شهرخاموش کیهان کلهر (با همراه کوارتت مینیاتور) در تالار وحدت ادامه یافت، و همزمان در مراسمی در نیویورک، بدون حضور کلهر، افتخاری دیگر به نام وی در سطح جهانی ثبت شد و اعلام گشت که کلهر، تام اشنابل و لیزا استنفورد برای مشارکت منحصر به فرد، چشمگیر و انگیزهآفرین در عرصه هنر، هنرمندان سال جهان شناخته شدند.
نومیدیها و دلسردیهای ناشی از خبرهای دوماهه، که نمایشخانهها، گالریها، کتابفروشیها و حتی روزنامه فروشیها را راکد کرده بود، گرمایی پذیرفت. گرچه سینما همچنان بیننده داشت اما آشکار شد انتشارات طهوری، بعد از ۶۰ سال رفتن نمیتواند اما جا به جا میشود. آخرین اجرای ارکستر سمفونیک تهران هم با اعتراض تماشاگران به رهبر جانشین، بدون رهبر ارکستر به برنامه خود ادامه داد. حاضران و بخشی از نوازندگان به توهین به شهرداد روحانی رهبر دایمی و مدیر هنری ارکستر، اعتراض داشتند.
فصلنامه ادبی "سان"، شماره پنجم خود را با عنوان دلخوشی منتشر کرد اما در همان ابتدا، احمدرضا احمدی شاعر در زندگی نگاره خود نوشت: میدانم دیگر در جست و جوی دلخوشیها و عشقهای بهتآور نیستم، به دلخوشیهای کوچک و معصوم پناه بردهام.
حق نشر عکسSARABOOKImage captionلغو رونمایی کتاب احمد زیدآبادی
''''تا بازدمی ممکن شود ''''
حکایت ساده بود اهل کتاب کاشان از سه هفته پیش در پی تدارک مراسمی برای امضای کتاب "گرگ و میش هوای خردادماه" سومین جلد از خاطرات احمد زیدآبادی در آن شهر بودند. درست در آستانه برگزاری برنامه، اداره ارشاد با مسئولان ساربوک (موسسه ارسال و تهیه کتاب، آمازون داخلی) تماس میگیرد و به دلیل نداشتن مجوز خواستار لغو برنامه میشود. توضیح میدهند که این کار اقدامی معمول از طرف ساربوک است و هیچگاه نیاز به مجوز نداشته است، اما اداره ارشاد میگوید که زیدآبادی فرق دارد.
به نوشته احمد زیدآبادی نویسنده کتاب: فرمانداری هم حاضر به دادن مجوز نمیشود و نهایتاً پای نهادهای دیگری هم به وسط میآید که اعلام میکنند امنیت مهمانان مراسم قابل تضمین نیست. لابد حالا من از این همه تلاش اداره ارشاد کاشان برای گسترش فرهنگ کتابخوانی، از فرمانداری به دلیل شجاعتش در حمایت از حق شهروندی، از دیگر نهادها بهدلیل میزان اقتدارشان برای تأمین امنیت یک برنامه عادی باید تشکر هم بکنم.
نویسنده کتاب با اشاره به گفتههای بحثبرانگیز یک مجری صدا و سیما که به کسانی که مخالف نظام هستند گفت اگر رفاه میخواهید بگذارید بروید، و این موضوع جنجالی در فضای مجازی و رسانههای داخلی برانگیخت که وی را به عذرخواهی واداشت، نوشته: ما در کشور خود به اندازه بیگانهای در دیگر کشورها نیز حق نداریم! بخشی از واقعیت را مجری شبکه افق به زبان آورد و دیگران ریاکاری کردند! اما آن بخش را که مجری تحریف کرد این بود که بحث منتقدان طلب رفاه در این کشور نیست. بحث برخورداری از حداقل حقوقی است که دم و بازدمی را ممکن کند.
حق نشر عکسHONARGARDIImage captionروزی که میمونها عاشق شدند
''''بفرمایید مغز نوش جان کنید! ''''
سومین نمایشگاه "فیگوراتیو"، محصول مشترک گالری ایرانشهر و انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران با موضوع بیماری، ۱۰ روزی برپا شد. گروه چلنجر نام پرفورمانس خود را گذاشته بودند: بفرمایید مغز نوش جان کنید! جملهای که تکرار شد در سراسر نمایشگاه.
رامین سعیدیان در سایت هنرگردی نوشت: برخورد با بدن در دوران معاصر دیگر آن نگاه آرمانی رنسانسی را تاب نمیآورد، بدن دیگر نه یک کل یکپارچه، که در دوران پست مدرن، قطعه قطعه، دفرمه و مورد خشونت واقع شده است. از همین رو، بدن و جزء جدایی ناپذیرش، بیماری، امر سیاسی محسوب میشود؛ بیماری که در طول تاریخ دچار دگردیسی شده-در اساطیر، ضحاک و در اکنون، شرکتهای چند ملیتی- اما همواره درون همه ما به زیستش ادامه داده است. آیا بلعیدن سیریناپذیر همه چیز تا ورطه نابودی، بیماری نیست؟
سعید میرزایی و میلاد نبی زاده (گروه چلنگر) این چیدمان - پرفورمانس را با عنوان "روزی که میمونها عاشق شدند" شکل دادند.
نبیزاده گفته است وقتی از ما دعوت شد تا در نمایشگاه فیگوراتیو شرکت کنیم، و اولین اثر نمایشگاهی خود را به صحنه ببریم، فکرهای زیادی از سرمان گذشت، تا به این فکر رسیدیم که مغزی بر میزی در بشقابی با تزئینات بگذاریم، و مردی نشسته بر صندلی و به تمام محو شده در مغز تصویر کنیم. از آن پس گفتیم و شنیدیم تا کامل شد.
میرزایی افزوده که این ایده افکار ما را پوشش میداد، بعد در مورد اسم کار نمیخواستیم یک ارجاع مستقیم به اثر باشد و هم نه خیلی بیربط به ماجرا باشد، بعد از آن درباره چیدمان اثر و نحوه حرکاتمان و گفتن جمله "بفرمایید مغز نوش جان کنید" و …تمام
حق نشر عکسTIWALLImage captionپوستر مهدی موسوی
همه دزدها که دزد نیستند
این چندمین بارست که نمایشنامه "همه دزدها که دزد نیستند" در تهران اجرا میشود. در همین دو سال مهدی ارجمند، شهابالدین دهقان پور، هادی مسعودی، رزیتا فیروزان، حسن حسینی، هیوا حقیقی و شاهین صادقیان این نمایش را کارگردانی کردند و در سالن های مختلف به اجرا در آمد تا این بار که به کارگردانی محمدرضا جمال نمایشنامه داریو فو (ترجمه جمشید کاویانی) به صحنه رفت.
خلاصه داستان این که دزد وارد خانه معاون شهردار میشود و همان زمان که مشغول دزدی بود معاون شهردار با جولیا معشوقه پنهانی خودش به خانه میآید، دزد در ساعت پاندولی پنهان میشود بعد از مدتی به دلیل ضربات پاندول ساعت به سرش مجبور میشود از آن بیرون بیاید که باعث ترس و تعجب معاون شهردار و معشوقهاش میشود. در حالیکه معاون شهردار از دزد بازخواست میکند، آنا همسر معاون شهردار وارد خانه میشود. معاون شهردار از معشوقهاش و دزد میخواهد که نقش یک زن و شوهر را جلوی آنا بازی کنند.
نمایشنامه چنان که از قصهاش برمیآید کمدی است، به همین جهت هم خواستار و خریدار بسیار دارد، هیچ اثری از این نمایشنامهنویس، کارگردان، هنرپیشه و موسقیدان ایتالیایی بدون اشارات سیاسی نیست. او که سه سال پیش درگذشت از مشهورترین نویسندگان ایتالیا بود و دولتهای مختلف ایتالیا و هم واتیکان همواره با وی مخالف بودند. زبان تند و فعالیت شدیدش علیه قدرت حاکمه و دین به او چهره یک فعال سیاسی داده بود. آثارش در ۳۰ کشور از جمله ایران بارها ترجمه شده است و از آن میان اسرار کمدی و مرگ تصادفی یک آنارشیست و یک زن عرب حرف میزند و سرانجام همه دزدها که دزد نیستند، بدفعات چاپ شده است.
شب های اجرای دزدها که دزد نیستند، در بیشتر لحظاتش اشارات مستقیم به برخی حوادث و گفتهها دارد که تماشاگران را به واکنش وامیدارد.
حق نشر عکسTASNIMImage captionنمایشگاه کودکان نابینا و کم بینا
دستهای بینا
حضور کودکان نابینا برای بازدید از یک نمایشگاه این روزها به فضای نگارخانه برگ (باغ و عمارت عینالدوله) حال و هوایی متفاوت داد. کودکان با ذوق و شوق وصفناشدنی به این نگارخانه آمدند تا اولین نمایشگاه تصویرسازی کودکان نابینا و کم بینا را افتتاح کنند.
این نمایشگاه با عنوان "دستهای بینا" حاصل تلاش ۳۰ دختر نابینا یا کمبینایی است که در کارگاههای آموزشی استفاده از لامسه، شناخت، اشکال و مفاهیم، کنارهم چیدن اشکال را یاد گرفتهاند تا بتوانند جهان پیرامون خود را بهتر بشناسند. آنها از دبیرستان نرجس با مربیشان سیما شاهرخی آمدهاند. آن جا که از دو سال پیش برای دورههای آموزشی و تولید آثار دایر شده است.
سیما شاهرخی نخستین مدرس آموزش تصویرسازی لمسی به کودکان نابینا که آموزش کودکان نابینا برای راه اندازی نمایشگاه تصویرسازی را عهدهدار بوده گفت: آموزش تصاویر لمسی برای ۳۰ دانش آموز دختر از ۲و نیم سال پیش آغاز شد که با توجه به علاقه و استعداد کودکان کارگاههای مختلفی در مدرسه نابینایان نرجس طراحی شد تا به مرحله تصویر سازی برسند.
شاهرخی همچنین افزود: تمام ابزار و لوازم مورد استفاده برای خلق آثار تصویرسازی کودکان نابینا، حسی-لمسی است که به کودکان کمک میکند کارشان را بفهمند و خلاقیت و قدرت تصویر ذهنیشان قوی شود. آثار کودکان در نمایشگاه قابل فروش بود و تمام عایدی حاصل از آن صرف امور خیریه شد.
حق نشر عکسM.B.PHOTOImage captionدر صندوق عقب تاکسی اینترنتی
''''شاید یک عشق جهنمی ''''
"شاید یک عشق جهنمی، یک ناداستان است"، عنوان مقالهای از عمادالدین باقی حقوقدان، جامعه شناس و نویسنده است که یک داستان باورنکردنی است.
او در همین هفته در مقالهای در روزنامه سازندگی از اتفاقی خبر داد. او قرار بود در همایش دو طفلان مسلم درباره جرائم و مجازاتهای نوجوانان بهویژه مجازات اعدام سخنرانی کند مانند همیشه یک تاکسی اینترنتی خواست اما چندان که منتظر خودرویی بود که استارتآپ تاکسی مشخصاتش را فرستاده بود دید خودرو دیگری برایش چراغ میزند که شمارهاش با شماره موسسه تاکسی تطبیق ندارد. راننده دنده عقب میآید و میگوید عکس مرا چک کنید راننده همان است ولی فرصت نکردم ماشینی را بیاورم که برای تاکسی استفاده میکنم.
این فعال حقوق بشر که به تازگی رمانی با عنوان "جان" منتشر کرده که قصه آن در ماجرای اعدام میگذرد، با سوءظن با راننده روبرو میشود، عکسی از او و اتومبیلش و شماره آن میگیرد و برای همسر میفرستد اما گفتگوی آنها سرانجام به این نقطه میرسد که زنی در صندوق عقب تاکسی است و دارد صحبتهایشان را میشنود. راننده لباس عجیب امروزی با جین پاره و پیراهن نقشدار به تن دارد اعتراف میکند که از خانواده مقیدی است پدربزرگ و هم پدرش پاسدار هستند ولی او همسری دارد که امروزی است.
روایت روزی که عمادالدین باقی در راه سخنرانی است به آن جا میرسد که راننده ترمز میکند و از صندوق عقب اتومبیل خانم جوانی به در میآید که همسر اوست. او راست گفته همسر جوان، به شوهر بدگمان است و تنها با حضور همیشگی در صحنه آرام میشود.
باقی در ادامه مقاله روزنامه سازندگی نوشته: تخیلی نیست، باورکردنی هم نیست اما واقعیت دارد. ماجرای راننده تاکسی اینترنتی در تهران که همسرش در تمام روز همراهش است، البته در صندوق عقب!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید