شايد وقتی ديگر!
یادداشت روز ـ در حاشيه ی پايان کنفرانس ورشو
يک
ــــــــــ
در ميان کشور های کم و بیش استاندارد خاور ميانه ی بزرگ، کشور متفاوتی وجود دارد به نام ايران، با حاکمانی دشمن و در عين حال متحد راست ترين جناح ها در آمريکا و اسراييل.
دشمن، و در عين حال، متحد!
متحد، اما دشمن!
متحد مقطعی وموقتاً مفيد آن ها، که برای توجيه رفتار هاشان در منطقه، به اين ها نيازمندند.
و دشمن آن ها، به لحاظ ماهوی.
دو
ــــــــــ
دشمنی خمينی و خمينی گرايان با آمريکا و اروپا و کلاً جهان معاصر، ماهيتی ماقبل تاريخی، و مربوط به اعصار مادون سرمايه داری دارد، و چون جهانِ امروز، در پيشرفته ترين عصر سرمايه داری، و حتی در حال عبور از این عصر، و ورود به عصری نوين است، نهايتاً يکی از اين دو ـ و معلوم است که کداميک ـ بايد به طور کامل و تمام عيار، مغلوب و يا منهدم شود.
فرهنگ مادون سرمايه داری، و مربوط به اعصار فئوداليسم و ماقبل آن (اگرچه در ظرف سرمايه داری) فرهنگ غالب در ساختار اين نظام است، و اين نظام را، نه از موضع گرايش فرا امپرياليستی موهوم آن، بلکه از موضع گرايش فرو امپرياليستی واقعی آن، در تضاد با امپرياليسم قرار می دهد.
سه
ــــــــــ
آمريکا، پس از اشغال عراق، آرزوی به گور برده شده ی پطر کبير را، درست در جهت جغرافيايی معکوس، در سر می پرورانيد:
ـ از آب های گرم خليج فارس، خود را به آن طرف آب های سرد دريای مازندران رسانيدن.
اما اين، فقط آرزوی جرج بوش پسر نبود، بلکه می توانست و می تواند جزيی از استراتژی امپرياليسم در منطقه باشد به منظور تسلط بلامنازع بر کل خاورمیانه ی بزرگ، و خلع يد از روسيه و چين به عنوان دو رقيب ديگر.
و البته نه الزاماً از طريق لشگرکشی و اشغال خاک.
چهار
ــــــــــ
در اين ميان، عمده ترين مانع، چه به لحاظ حغرافيايی و چه به لحاظ استراتژيک، ايران بود و هست با مساحت رسمی و به هم پيوسته ی يک ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کيلومتر مربع.
بود.
و هست.
ولی اين که همچنان خواهد بود، و يا ديگر نخواهد بود، مشروط است به استقرار يا عدم استقرار يک حکومت آزاد، مستقل و غير وابسته در آن، که قادر به حفظ استقلال و تماميت ارضی باشد.
همه ی شواهد و قرائن، حکايت از اين دارند که حکومت کنونی ايران، به پايان عمر خود رسيده است، و اضمحلال و فروپاشی کامل آن بسيار نزديک است، و حتی اگر از همه ی موارد ديگر هم صرف نظر کنيم، ديگر قادر به حفظ تماميت ارضی ميهن ما نيست.
پنج
ــــــــــ
سياست ايران ِ آزاد و آباد فردا، قاعدتاً بايد سياست موازنه ی منفی باشد. سياستی که مبنای آن را همزيستی مسالمت آميز با تمام جهان تشکيل می دهد، و نه پناه بردن به بخشی از آن برای مقابله با بخشی ديگر.
سياست موازنه ی منفی، به ايران اجازه می دهد که فارغ از خواست و اراده ی اين بخش و آن بخش جهان، استقلال خود را تثبيت و تحميل کند.
«ايران آزاد و آباد فردا» اما، تنها در صورتی تحقق خواهد يافت که اضمحلال و فروپاشی محتوم و بسيار نزديک حکومت کنونی را، نه روند خود به خودی و طبيعی، و نه دست سرنوشت، و نه دست بيگانگان، بلکه دستان خود ما رقم بزند.
و اين، شدنی است.
به شرطی که به خود باور داشته باشيم.
و به خود باور نخواهيم داشت اگر نگاهمان به ديگران باشد.
و نگاهمان به ديگران خواهد بود، اگر به خود باور نداشته باشيم!
ققنوس ـ ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید