رفتن به محتوای اصلی

یلدایی دیگر

یلدایی دیگر

به یاد تمامی كسانی كه به خاطر آزاد اندیشی در بندند و تقدیم به وحدت دانا، فرهام معصومی، ‌كیوان كرمی و افشین احسنیان

چیزی به آمدن شب یلدا نمانده همان كه می گویند با رفتنش خورشید از نو زاده می شود و رفته رفته روشنایی روز جایگزین دقایقی از سیاهی شب می‌شود. در این شب ایرانیان و بسیاری از اقوام جشنی بر پا می كنند كه با خود فلسفه ای به همراه دارد.

اول دی كه ابتدای فصل زمستان است بعد از چنین شبی آغاز می شود كه برخی به آن انقلاب زمستانی می گویند. روایتی است كه در طول سال ماه قصد نگه داشتن خورشید را داشته اما همه سال در خواب می مانده و چون خورشید می دمیده مجالی برای ماندن ماه نبوده تا این كه ستاره ای در كنار خود می گمارد و به او فرمان می دهد به محض شنیدن صدای پای خورشید او را بیدار كند و ستاره نیز همین كار را انجام می دهد و ماه راه بر خورشید می بندد و اظهار عشق می كند و خورشید دمی با او به سر می برد و  به این خاطر این شب طولانی تر می‌شود. داستان ها و روایات زیادی برای این شب نقل شده كه از آن می گذریم.

در شبِ انقلاب زمستانی خانواده ها به دور هم جمع می شوند خوانی گسترده می چیدند و این شب را گرامی می دارند چرا كه امیدِ روزهایی بهتر را دارند. در گذشته روز را نشانه آفریدگار و شب را نشانه اهریمن می پنداشتند و شادمان بودند كه نشانه آفریدگار از پس این شب طولانی روز به روز نزد آنها بیشتر خواهد ماند.

اما آنچه سبب شد مقدمه ای در باب شب یلدا بنویسم برای رسیدن به این مهم بود كه دلهای مردمان در این شب به هم نزدیك تر شده و با هم دلی اهریمن را از خود رانده و روشنایی را خواستار می شوند. در این میان شب نهادانی بی معرفت، خفاش صفت، تاریكی را پاس می‌دارند و قصد آن دارند كه به دیگران نیز تحمیل كنند. در سرزمینی كه از دیرباز روشنایی افكار و زیبایی عشق را ارج می نهند تیره فكرانی ظلمت جو راه بر اندیشه ها می بندند و چون خواهی فكر نو و جهانی تازه داشته باشی رو به روی خود میله هایی سرد و خشن و دیوارهایی بلند و بی روح را می بینی. باری در شبی كه زمستانی سرد را نوید میدهد ، خانواده ها با در كنار هم بودن و عاشقانه زیستن گرما را به هم تقدیم می كنند. در شبی كه انتظار متولد شدن دوباره خورشید شوری در دلها بر پا می كند و در شبی كه خوان رحمت گسترده می شود تا نمادی از فراوانی باشد، نیك اندیشانی این طولانی ترین شب را در زندانی كه باید خانه خود بدانند می گذرانند. بایدی كه به اجبار از سوی كج اندیشان به آنها تحمیل شده است. بایدی كه بوی كهنه گی‌اش روح را می‌آزارد. بایدی كه نمی خواهد تولد دوباره فكر و اندیشه جان گیرد. بایدی كه قصد در بند كردن عقاید را دارد. بایدی كه جز به تاریكی نمی اندیشد و بایدی كه در ظلمت خود دست و پا می زند.

همه‌ی ما در این شب شادمان در كنار فامیل، بی خیال از با هم بودن لحظات را به گذشته می‌سپاریم، اما دگر اندیشان و آزاد فكرانی به دور از خانه و كاشانه اسیر جهل و تعصب روزگار می گذرانند. انسان‌هایی كه ماه‌ها و برخی سال‌ها این بایدِ كج اندیشان را تاب می‌آورند تا بد اندیشان را از اشاعه تفكر تاریك شان مأیوس نمایند.

شاید تا طعم تنهایی و دوری از عزیزان و فشار روحی و روانی و سردی و تلخی روزهای زندان را نكشیده باشیم فهم دربند شدن برای‌مان دشوار باشد. اما می توان لختی در این شب بلند اندیشید كه اگر هم اكنون تنهای تنها در شرایطی بس دشوار و سرد به سر می بردم آیا تاب می‌آوردم؟ اما آنها تاب می‌آورند، هرچند كه دشوار است. آنها می مانند هرچند كه سخت است و آنها فكر و اندیشه‌شان تازه می‌ماند چرا كه باورشان به آینده محكم و استوار است.

شاید لازم است كه همه شب و به خصوص در این شب نه تنها یادِ این عزیزان باشیم بلكه از فردا اگر می توانیم قدمی برای رهایی‌شان برداریم و خود نیز در راه افتیم و جهانی نو بیافرینیم.

سخن آخر با ظلمت نشینان:

شب یلدا تنها چند لحظه ای بیش از شب‌های دیگر به درازا می‌انجامد و پس از آن خورشید می‌دمد و روز آغاز می‌شود. اما شما دیرزمانی است كه خورشیدتان مرده است و تاریكی شب ذهنتان را فرا گرفته.از شب كه زمان آرمیدن است ظلمت را گرفته اید و در این تیره مغاك مانده اید. باشد كه اگر از این همه روشنایی بهره نگرفته اید نمادهای شب یلدا به خودتان آورد و با پایان این شب خورشید روشنایی در دلهایتان بتابد. حسن خاتمه مجهول است. به امید آن روز.

و اما مجریان شب صفتان این شعر تقدیم به شما باد:

بُهتان مگوی

که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است.

 

آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست

با ظلمت در جنگ نیست.

ظلمت را به نبرد آهنگ نیست،

چندان که آفتاب تیغ برکشد

او را مجالِ درنگ نیست.

 

همین بس که یاری‌اش مدهی

سواری‌اش مدهی.*

شب یلدا به همه به خصوص به یاران دربند مبارك

         د.ج

* "بهتان مگوی" از مجموعه مدایح بی صله احمد شاملو

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید