اصطلاح «اسلام ستیزی» در ادبیات عمومی رایج است اما غالبا مسلمانان از آن به صورت منفی و طعن آمیز در نقد و یا نفی برخی منتقدان اسلام و به ویژه منتقدان رادیکال استفاده می کنند. در مقابل برخی از افرادی که خود را مخاطب این طعن می یابند، از آن آزرده می شوند و گاه واکنش نشان داده و مدعی می شوند که مصداق اسلام ستیز نبوده و نیستند. اینان گاه می گویند می شوند که این اصطلاح را اسلامیان جعل کرده تا منتقدان را وادار به سکوت کرده و احیانا خود را از گریبان منتقدان برهانند. در این یادداشت برآنم تا در این باب شرحی بیاورم بدان امید که در رفع سوء تفاهمات احتمالی مؤثر باشد و در نهایت راه همدلی را در اصحاب علم و حق طلب در هر دو سو بگشاید.
نخست باید دید اصولا در علم و تحقیق «ستیز» معنای محصلی دارد؟ اگر نقد مقبول و ممدوح باشد، که هست، مرز بین نقد و ستیزه کدام است؟ در چه صورتی گفته و یا نوشته ای نقد و نقادی نام دارد و در چه حالتی ستیزه و ستیزه گری؟
واقعیت این است که اگر گفتاری و نوشتاری وفق معیارهای تحقیق و علم و پژوهش باشد، منطقا نمی تواند با ستیزه و ستیزه گری سازگار و بدان متصف باشد. به عبارت روشن تر، زمانی که گفتاری و نوشتاری با مبانی استدلالی مشخص و با استناد به مواد و داده های معین در مقام بیان و یا اثبات فرضیه ای است و از ادبیات مناسب و بیطرفانه استفاده می کند، نتیجه و یا نتایج تحقیق هرچه که باشد، نمی تواند به صفت ستیزه گری متصف باشد.
اما اگر گفتاری از این محدوده خارج شود، در شرایطی می تواند مصداق ستیزه گری باشد. دقیق تر بگویم، صرفنظر از مبانی و مواد تحقیق و یا نتیجه، به هر دلیل (موجه و یا ناموجه) کسی عامدانه در اندیشه نفی و به اصطلاح براندازی یک نظریه و یا مکتبی باشد، می تواند حالت ستیزه گری پیدا کند به ویژه اگر همراه با ابراز عواطف و نفرت افکنی و به اصطلاح پلمیک باشد، این ستیزه گری حالت آشکار و عمدی به خود می گیرد (هرچند که اگر نتیجه یک تحقیق علمی برانداختن نظریه ای باشد ایراد ندارد). اصولا هر کسی که از همان آغاز تصمیم گرفته که نظریه ای را به هر قیمت طرد و نفی کند، طبعا ادبیات و فضای گفتمانی او ستیزه جو می شود.
ناگفته پیداست که بی طرفی علمی در تحقیق و علم یک ضرورت است و از این رو در آثار تحقیقی نه جای ابراز عواطف شخصی است و نه جای کینه ورزی و دشمنی و نه جایی برای حرفهای شعاری و یا اثبات و نفی بی دلیل این و آن. در تحقیق علمی، محقق صرفا به داده ها و استدلال محض ملتزم است و در این عرصه البته فرضیه ها و نظریه ها و در واقع استنتاج ها از وثاقت نسبی برخوردارند و هیچ محققی نمی تواند جازم و متصلب باشد. روش علمی (حتی در علوم انسانی و علوم اجتماعی) روش آزمون و خطاست و هیچ جزمیتی مقبول نیست. در تحقیقات علمی در واقع محقق و نظریه پرداز استنتاج هایش را با اهل فن به اشتراک می گذارد و در نهایت برای شنیدن سخن هر منتقدی آماده است.
از جمله اموری که مرز تحقیق و ستیزه را تا حدودی مشخص می کند، ادبیات مورد استفاده محقق است. به عبارت روشن تر، گاه یک نوشته و یا گفتار در مضمون محققانه است و چه بسا حاوی اندیشه های درست و جذاب و مفید، ولی ادبیات گوینده و نویسنده مشحون است از تندخویی و درشتی و عاطفه و نفرت و کینه ورزی. از این رو هر نقدی لزوما ستیزه گری نیست ولی ممکن است برخی نقدها با تعصب و جزمیت و نفرت افکنی همراه باشد.
اما چگونه می توان آثار و افکار علمی و ستیزه جو را تشخیص داد و مرجع تشخیص کیست؟
روشن است که هیچ مرز و معیار ثابت و مقطوع برای نشان دادن مرز ظریف این دو وجود ندارد و هیچ مرجعی رسمی نیز برای این کار تأسیس نشده و نخواهد شد، اما می توان گفت که در این مورد: اولا معیارهای کم و بیش اجماعی بین الاذهانی در عرف اندیشه وران وجود دارد و همه از آن آگاهند؛ و ثانیا مرجع نهایی تشخیص این مرزها عرف اهل فن و در سطع گستره تر افکار عمومی است. مثلا انگیزه محوری یک محقق در هر حوزه ای، انکشاف حقیقت و روشنگری است که معمولا با اثبات ها و نفی های نسبی و محتاطانه همراه است؛ ولی وقتی در یک گفتاری و یا نوشتاری از ادبیاتی استفاده می شود که از مرزهای متعارف و معمول اهل علم خارج است و در آن انگیزه های شخصی و عواطف فردی موج می زند و گوینده و نویسنده از تعابیر موهن و گاه تهمت آلود و به ویژه نسبت های نادرست و خلاف و یا اثبات نشده به این و آن و یا فکر و مذهبی بهره می گیرد، عموما تشخیص می دهند که مدعی (البته گاه ممکن است که واقعا محقق هم باشد) در اندیشه تحری حقیقت نیست و از دایره علم و تحقیق خارج شده و به ستیزه جویی روی آورده و به عرصه دشمنی وارد شده است؛ چرا که محقق و اهل علم نباید با هیچ کس و هیچ مرام و مسلکی (البته در حوزه تحقیق و نه لزوما در قلمرو شخصی) دشمن باشد و موضوع نقد را با ادبیات غیر علمی و احیانا توهین آمیز و تهمت آلود بیازارد.
در این حالت، شخص مدعی بر آن است که طرف مقابل را به هر قیمتی محکوم کرده و از میدان رقابت علمی خارج کند. در علم و تحقیق حاکمیت و محکومیت لغو و بی معناست. اگر هم این دو واژه معنای محصلی داشته باشند، باید در عمل اثبات شود و مثلا عرف اهل علم بگویند فلان نظریه در فلان مناظره پیروز از میدان خارج شده و فلان نظریه شکست خورده است. «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید». تاریخ علم پر است از این نوع پیروزی ها و شکست ها و از قضا راز رشد و توسعه علوم نیز در همین نوع شکست ها و پیروزی هاست.
از باب نمونه وقتی نویسنده ای عنوان طعن آلود و گاه موهنی را برای کتاب و یا مقاله خود انتخاب می کند، مصداق ستیزه جویی است. مثال روشنی می زنم. حدود پنجاه سال پیش یکی از روحانیون قم کتابی در رد بهائیت نوشت با عنوان «امشی به حشرات بهایی» (با پوزش از هم میهنان بهایی). کسی تردید دارد که صرفا چنین عنوانی مصداق اتم ستیزه جویی است؟ در نقد حشره خواندن پیروان یک مذهب و یا مسلک به چه معناست و نامش چیست؟ عنوان کتاب خبر می دهد از سر ضمیر نویسنده. از چنین نویسنده ای می توان انتظار داشت که او در پی حقیقت است؟ اصولا غالب ردیه نویسی های مرسوم در ایران معاصر (اعم از ردیه نویسی هایی علیه بهایی ها و مارکسیست ها و مسیحیان و . . .) جز دشمنی و نفرت افکنی و ستیزه گری چز دیگری نیست. یا از آن سو وقتی نویسنده ای (سابقا مسلمان) نام کتابش را «تسویه حساب با محمد» می گذارد، مصداق اسلام ستیزی نیست؟ در علم و تحقیقات علمی «تسویه حساب» حرف مهمل و نادرستی است و جایی در ادبیات علمی ندارد.
حال با این توضیحات پاسخ پرسش های مطرح شده تا حدودی روشن می شود.
چنان که گفته شد، در قلمرو علم و تحقیق محض و متعارف ستیزه جویی ، که معمولا با دعاوی غیر علمی و ابراز احساسات شخصی و ناسنجیده همراه است، جایی ندارد و هیچ سخن علمی را نمی توان ستیزه گری دانست. از الزامات کار علمی «نقد» و «نقادی» است و به ویژه عنصر نقد گوهر روشنفکری است و بی تردید هر کس که نقد را نفی و حتی نقض کند، از جرگه تحقیق و روشنفکری خارج است؛ اما این نقادی معیارها و لوازمی دارد و از جمله نباید به عواطف شخصی و احیانا دشمنی و ادبیات موهن و زشت و غیر اخلاقی آلوده شود.
در علم و تحقیق رعایت «اخلاق باور» یک ضرورت است. وقتی گوینده ای و نویسنده ای آشکارا در مقام «مچ گیری» است و احیانا از یک اشتباه علمی و حتی لفظی طرف مقابل حربه ای علیه او می سازد، گفتن ندارد که ستیزه جویی می کند و حتی مولد دشمنی است. به ویژه که بدین ترتیب طرف مقابل را هم به دشمنی می کشاند و آنچه در این میان البته محو می شود، حقیقت جویی در علم و تحقیق است و در فرجام کار «روشنگری» عملا به «تاریکگری» بدل می شود. البته استفاده از حرفهای شعاری و مچ گیری و ترفندهای تبلیغاتی در عالم سیاست سکه رایج است و مردم نیز بدان عادت کرده و عملا چنین سنت سئیه ای را پذیرفته اند و در واقع آن را طبیعی و عادی می دانند اما در علم و تحقیق چنین سنتی همچنان «سیئه» است.
داستان «توهین» و نیز «توهین به مقدسات» نیز همین گونه است که در این باب بارها سخن گفته ام.
واپسین نکته این که منصفانه باید گفت که گاه در استفاده از اصطلاح اسلام ستیزی در محاورات عمومی ما افراط می شود و در واقع نباید در استعمال این عنوان در هر موردی گشاده دست بود. بی تردید گفتارها و نوشتارهای زیادی را می توان نشان داد که علی قدر مراتبهم مصداق اسلام ستیزند (چرا که اینان به شهادت آثارشان جز هوچی گری و مار و مار کردن و منکوب کردن هدفی ندارند) اما نباید هر نقدی (ولو رادیکال و بنیاد برانداز) را اسلام ستیزی دانست. من خود از نقدهای منتقدان جدی اسلام بسیار می آموزم. اگر ما هر نوع اسلام ستیزی را نادرست و مضر و به حق محکوم می کنیم، نباید در مواجهه با رقبیان نیز گشاده دستانه از این عنوان استفاده کنیم. زیرا روشن است همان گونه که اسلام ستیزی دیگران ما را آزرده می کند و در نهایت راه تعامل فکری و علمی و انکشاف حقیقت را می بندد، هر نوع ستیزه گری از ناحیه ما نیز دیگران را می آزارد و در نتیجه به جای «درخت دوستی» «نهال دشمنی» می نشاند.
وقتی توصیه قرآن ما این است که «سخنان را بشنوید و بهترین ها را پیروی کنید» (سوره زمر آیه 18)، دلیلی ندارد در برابر سخنان منتقدان و مخالفان (ولو به گمان ما ناحق) ناشکیبا باشیم و از شیوه های ستیزه گران مقابل استفاده کنیم. در نهایت اگر هم قرار باشد از اصطلاحاتی مانند اسلام ستیز استفاده کنم، باید وسواس داشت که به جا و به نحو مؤثر استفاده شود و هیچ منتقد صادق و جدی و جستجوگر را نیازارد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید