برنامه هستهای ایران طی چند هفته و شاید چند ماه آینده یکبار دیگر توجه جهانیان را به خود معطوف کرده و مسأله روز خواهد شد. رژیم جمهوری اسلامی هم سعی خواهد کرد با بادزدن آتش جنگ تبلیغاتی در مورد برنامه هستهای، اخبار مربوط به مقاومت مردم در برابر رفتار تجاوزگرانه حکومت و گسترش هرچه وسیعتر جنبش سبز را تحتالشعاع قرار دهد. غربیها هم متأسفانه به سادگی در دام حیلهگریهای رژیم گرفتار میشوند و به جای توجه به اصل مطلب، یعنی عدم مشروعیت این نظام و پشتیبانی از مبارزات مردم ایران به رژیم نامشروع جمهوری اسلامی کماکان باج معنوی خواهند پرداخت.
یکی از دلائل این سردرگمی و آشفتگی مشهود در برخورد دمکراسیهای غربی با حکومت تهران ناشی از عدم شناخت آنها از ماهیت و عمق جنبش اعتراضی ملت ایران است. در واقع برخورد و شناخت متقابل غربیها از واقعیات آنچه در ایران میگذرد و تصور مردم ایران از آنچه در غرب مورد نگرانی شده است بیشباهت به گذار دو کشتی اقیانوسپیما در تاریکی شب از کنار یکدیگر نیست. با آنکه از نزدیک هم خواهند گذاشت، هیچکدام از وجود دیگری و ویژگیهای آن آگاه نخواهند شد. به اختصار در ذهن غربیها، حداقل تا پیش از رویدادهای اعتراضی اخیر در ایران، تصویر ایران به عنوان کشوری متجاوز و خطر آفرین برای غرب و به ویژه برای اسرائیل و دیگر همسایگان نقش بسته بود. متقابلاً حکومت اسلامی طی سی سال گذشته سعی کرده است با تداوم سیاست تبلیغاتی بیگانه ستیز خود، غرب و به ویژه آمریکا و اسرائیل را به عنوان دشمنان آشتیناپذیر ملت ایران معرفی کند.
افکار عمومی مردم آمریکا و اروپا قادر نیست بدرستی میان رفتار و گفتار سران نظام جمهوری اسلامی و منویات واقعی ملت ایران تفاوتی قائل شود و دلیل آنهم بسیار واضح است. ذهن و تصور هر انسانی تحت تأثیر محیط زندگیش پرورده میشود. مردم آمریکا و اروپا که در دمکراسیهای مدرن زندگی میکنند، حکومتها را منبعث از مردم و بنابراین مجری خواستههای آنها میشناسند. و از آنجا که خود میتوانند هرگاه اراده کنند و لازم باشد حکومتهایشان را عزل و نصب کنند، به نحوی ناخودآگاه این شرایط را به دیگر نقاط دنیا هم تعمیم میدهند. از اینرو آنچه احمدینژاد میگوید و میکند در ذهن آنها دلخواه ملت ایران است چون تصور میکنند ملت او را انتخاب کرده است و اگر مردم موافق گفتار و رفتار او نبودند او را معزول میکردند. این نحوه تفکر آنچنان در میان آمریکائیها و حتی اروپائیها ریشه دوانده است که تغییر آن کار دشواری است. بر مبنای این طرز تفکر است که دنیا تاکنون در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایستادگی نکرده است. حوادث تابستان گذشته و برملا شدن انتخابات قلابی و اعتراض گسترده مردم به تقلب انتخاباتی به نحو مؤثری در شناخته شدن چهره نظام و مشروعیتزدائی از آن مؤثر بوده است.
از سوی دیگر درک و تصور مردم ایران، یا لااقل بخش قابل توجهی از مردم ایران، از آمریکا و غرب نیز تحت تأثیر سی سال تبلیغات نظام حاکم چندان با واقعیت منطبق نیست. اصولاً ریشههای تفکر «دائیجان ناپلئون» و غرب ستیزی با نظام جمهوی اسلامی آغاز نشده است بلکه برعکس شاید یکی از دلائل به قدرت رسیدن این نظام را در همان روحیه ضد غربی سنتی ایران با چاشنی «ضدامپریالیستی» چپ سنتی باید جستجو کرد. بنابراین جمهوری اسلامی توانست از آنچه موجود بود به طرز حیرتانگیزی استفاده کند و سپس با در دست داشتن انحصاری تبلیغات همه عوامل و صداهای مخالف این طرز تفکر را نابود کند. نباید فراموش کرد که نطفه نظام جمهوری اسلامی در عصر جنگ سرد بسته شد و پس از فروپاشی آن نظام، روسیه و چین که حکومتهایی از نوع جمهوری اسلامی هستند یار غار این نظام شدند. اگر امروز معدود دوستان و هم پیمانهای این نظام بازماندگان همان سیستم و دیگر دیکتاتورهای آسیائی و آفریقائی هستند نباید موجب تعجب شود. برای همه این نظامهای توتالیتر، جوامع آزاد غرب خطری جدی محسوب میشوند و از اینرو باید مردم خودشان را علیه این گونه نظامهای آزاد شستشوی مغزی دهند. آنها خوب میدانند که آزادی و دمکراسی مسری و قابل انتقال هستند، از اینرو باید همه درها را به سوی غرب و طرز تفکر غربی بسته نگاه داشت. آنها غرب را به عنوان دشمن معرفی میکنند. شاید هم درست حساب کردهاند غرب و طرز تفکر و زندگانی غربی بر مبنای آزادی فردی و اصالت حقوق فرد بنا شده است و چنین شیوه تفکری دشمن رژیمهای توتالیتر و ایدئولوژیک است. همانگونه که کمونیسم، غرب و طرز تفکر غربی را دشمن میشناخت نظام جمهوری اسلامی هم به حق نظامهای آزاد و دمکرات را نمیتواند تحمل کند. اما این تضاد ماهوی میان توتالیتاریسم ایدئولوژیک یا مذهبی با آزادی و دمکراسی ربطی به ملت ایران و غرب ندارد. غرب نه تنها با ملت ایران دشمن نیست بلکه خواهان روابط سالم و احترام متقابل است.
با در نظر گرفتن این دو نوع سوءتفاهم، یعنی اشتباه غربیها که گمان میکنند الزاماً ملت ایران با نظام جمهوری اسلامی همخوان است و اشتباه پارهای از ما ایرانیها که گمان میکنیم منافع و مصالح ملی ما الزاماً با منافع دمکراسیهای غربی در تضاد است، باید وارد بحث و گفتگو شویم. در مرحله اول چه بهتر که از خودمان شروع کنیم و در مراحل بعدی یا حتی همزمان به بحث با دیگران بپردازیم.
مسأله انرژی هستهای
مهمترین مسأله روز میان ما و غربیها همین مسأله انرژی هستهای است. معلوم نیست چند صد بار و به چه زبانی باید غربیها بگویند که آنها هیچگونه مخالفتی با استفاده صلحجویانه توسط ایران از انرژی هستهای ندارند در واقع نمیتوانند هم داشته باشند. فراموش نکنیم که ایران جزو اولین هشت کشوری بود که در سال 1958 به سازمان بینالمللی آژانس اتمی پیوست. با پیوستن به این سازمان و امضای قرارداد آن حق استفاده صلحجویانه ایران حقی شناخته شده و مسلم است. این نظام جمهوری اسلامی بود که بیست سال بر خلاف تعهدات قانونی خود به شیوهای محرمانه به تمهیدات اتمی شدن پرداخت در واقع در زمان انقلاب نیروگاه بوشهر در شرف اتمام بود و همه فعالیتهای لازم با نظارت سازمان انرژی هستهای به خوبی پیش میرفت.
آنچه امروز باید مطرح کرد این واقعیت است که نه در زمان پیش از انقلاب و نه پس از آن هرگز از ملت ایران کسی نپرسید که آیا کشوری که تا این حد از دیگر ذخایر انرژی برخوردار است نیازی به انرژی هستهای دارد؟ این بحث میبایستی با ملت ایران و نمایندگان آنها مورد بررسی قرار میگرفت و همه جوانب اقتصادی و ایمنی این معضل در فضائی آزاد و باز به بحث گذاشته میشد. اگر چنین بررسی انجام شده بود به طور مسلم مسؤولین ناگزیر بودند به سؤالهای صاحبنظران اقتصادی و آنهایی که نگران محیط زیست و خطرهای ناشی از تصادفهای هستهای هستند پاسخ دهند. باید روشن میکردند که چگونه میتوان در کشوری که دومین ذخائر گاز جهان را در اختیار دارد و در شرایطی که تولید یک کیلو وات الکتریسیته با انرژی هستهای بیش از هشت برابر گرانتر از تولید همان مقدار برق با استفاده از گاز طبیعی است، احداث نیروگاههای هستهای را توجیه کرد؟ زمانی که کشورهای پیشرفته جهان به علت عوامل زیست محیطی نیروگاههای هستهای جدید نمیسازند، چگونه میشود با تکنولوژی روس نیروگاه ساخت و حادثۀ چرنوبیل را فراموش کرد؟ همه این مسائل و مباحث میبایستی در یک جامعه باز دمکراتیک مورد بحث و مطالعه قرار میگرفت و بر مبنای توافق ملی چنین تصمیم مهمی گرفته میشد.
تازه این مباحث در مورد استفاده صلحآمیز هستهای مطرح است اما آنچه دنیا را نگران کرده رفتار غیرمنطقی و مخفیکاریهای نظام در مورد استفاده تسلیحاتی از این انرژی است. آنها میگویند اگر نیت جمهوری اسلامی ساختن بمب اتمی نیست چرا پنهانکاری میکند؟ بحث میان جمهوری اسلامی و سازمان بینالمللی انرژی اتمی را در فرصت دیگری به تفصیل مطرح خواهیم کرد اما آنچه امروز باید به آن پرداخت موضع مردم ایران در مورد سلاح هستهایست.
متأسفانه تاکنون هیچ گروه و سازمان سیاسی ایرانی به وضوح در این مورد سخن نگفته است. شاید یکی از دلائل آن انکار مداوم خود رژیم در مورد استفاده تسلیحاتی است. وقتی رژیم میگوید ما هرگز چنین نیتی نداشته و نداریم چگونه میتوان از مخالفان نظام انتظار اتخاذ موضع در این مورد را داشت؟ اشکال کار از آنجا ناشی میشود که کسی حرف سران رژیم را باور نمیکند بنابراین مخالفان حکومت میتوانند با کمال وضوح و صراحت خواستار شفافیت کامل بشوند. یعنی پیش از آنکه ایران گرفتار مصیبتی نظیر عراق و شاید بدتر از آن شود، مخالفان رژیم چه در درونمرز و چه در برونمرز باید با مسؤولیت تاریخی خود تعیین تکلیف کنند. سکوت پاسخ مناسبی در این مورد نیست. از آنجا که حکومت میگوید هرگز نیت استفاده تسلیحاتی از انرژی هستهای را ندارد، اپوزیسیون باید با صراحت کامل خواستار همکاری بلاقید و شرط ایران با آژانس انرژی اتمی شود. اگر رژیم دلیلی برای پنهانکاری ندارد چرا به پرسشهای آژانس پاسخ نمیدهد و یا پاسخ غیرقابل قبول عرضه میکند؟
اتخاذ یک سیاست روشن و صریح از جانب مخالفان رژیم در مورد مسأله انرژی هستهای نه تنها از خطر جنگ و تحریم ملت ایران را نجات خواهد داد بلکه افکار عمومی را نیز متوجه اهمیت بالقوه جنبش سبز خواهد کرد.
پاریس 26 نوامبر 2009
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید