رفتن به محتوای اصلی

کودتای نوژه (بخش نخست)

کودتای نوژه (بخش نخست)

پیشگفتار

کودتای نوژه عنوان مقاله ای است بقلم ًمارک گاسیوروسکی ً که درشماره 34 مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه منتشر شد. ًمارک گاسیوروسکی ً استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی ًلوئیزیانا ً است که کوشیده است در رابطه با کودتای نوژه مقاله ای را به رشته تحریر در آورد. محتوی این مقاله بر اساس گفتگوهایی است که او با برخی ازبازماندگان اصلی شرکت کننده درکودتای نوژه تنظیم کرده است. نویسنده کوشش کرده است تا کودتای نوژه را همانگونه که بازماندگان این رویداد شرح میدهند منعکس کند تا واقعیت های پنهان آنرا که تاکنون از سوی هیچ رسانه عمومی مطرح نشده به تصویرکشد. لازم است اشاره شود این مقاله بر اساس اظهارات پنج تن از رهبران اصلی و شش شخصیّت شناخته شدهء کودتای نوژه نوشته شده است. از جمله افرادی که در این مصاحبه شرکت داشته اند عبارتند از سرهنگ باقر بنی عامری ( لندن، 14 - 17 جولای 1999، 9 و30 مه 2000)، پرویز قادسی (ژنو، 13 ماه مه 2000)، سعید تیموری و پرویز شیبانی (پاریس، 1 جولای 1999 و 15 ماه مه 2000) و سیروس آموزگار (پاریس، 4 ژانویه 1998، 5 و 7 جولای 1999، و 25 ماه مه 2000). در این نوشتار سیروس آموزگار یکی از شخصیت های کلیدی شرح واقعهء کودتای نوژه برشمرده میشود. نامبرده از وزرای کابینه شاپور بختیار بوده که پس از شکست کودتای نوژه در پاریس به همکاریهای خود با شاپور بختیار ادامه میدهد.

ضروری است در همین آغاز یادآور شویم در این نوشتار، بویژه در بخش ًنتایج ً نویسنده ارزیابی های خود از عواقب شکست یا پیروزی کودتا نوژه و ویژگیهای برخی از شخصیتهای سیاسی معاصر کشورمان را ارائه میدهد که گروه مترجم و تحریریه نسبت به این برداشتها کاملا ً مواضع بیطرفانه ای را اتخاذ میکنند.

گروه مترجم و تحریه:

فرزین پ

کورش اعتمادی

koroush_etemadi@hotmail.com

* * *

شبانگاه 9 جولای 1980 چند یکان چترباز که ترکیبی از چتربازان حاضر در خدمت و بازنشسته می بودند، بسوی پایگاه نیروی هوائی نوژه که در نزدیکی شهر همدان قرار داشت بحرکت در میایند تا کودتایی را علیه رژیم نوبنیاد اسلامی تدارک ببینند. حکومت که از پیش از طرح کودتا آگاهی یافته بود موفّق میشود بسیاری از چتربازان را که به پایگاه رسیده بودند دستگیر و چند صدنفر دیگر از آنها را در روزهای بعد بازداشت کند. دستگیر شدگان بسرعت محاکمه و بسیاری از آنها به جوخه های اعدام سپرده میشوند. وحشت از اینکه واحدهای دیگر نظامی با کودتای نوژه در ارتباط باشند، رژیم را وامیدارد تا دست به تصفیه های گسترده در بین ارتشیان بزند. اگر چه این تصفیه ها وسیع بودند ولی در بین شرکت کنندگان در کودتای نوژه، افراد بسیاری بودند که هرگز هویت آنها فاش نشد، زنده ماندند تا در فرصتی دیگر به فعالیتهای خود علیه رژیم اسلامی ادامه دهند.

طرح کودتای نوژه از چند سو مهّم است. نخست اینکه؛ ردهء دوم رهبری آن از دوگروهی تشکیل شده بودند که همواره در طی دهه های گذشته دو قطب سیاسی مخالف یکدیگر محسوب میشدند. این دو گروه عبارت بودند از ارتش و نیروهای دمکرات- ملی و سکولار. اینکه در آن مقطع زمانی این گروه های مخالف توانسته بودند در یک چنین وسعتی به یکدیگر نزدیک و به همکاری با یکدیگر ترغیب شوند نشانه فائق آمدن آنها بر بی اعتمادی بود که آنها در گذشته نسبت به یکدیگر داشتند.

از سویی برخی معتقدند حکومت وقت عراق در ناکام ماندن این اقدام نظامی دست داشته، چرا که دستگیری و تصفیه نیروهای زبده نظامی ایران توسط رژیم اسلامی موجب تضعیف سامانه نظامی ایران شد و این فرصت مناسبی بود که دولت وقت عراق از آن سود جست تا حملهء نظامی سپتامبر 1980 به ایران را تدارک ببیند.

زمینه های تاریخی کودتای نوژه

در فردای انقلاب فوریه 1978 پیروان تندروی آیت الله خمینی با اقدامی هماهنگ درصدد تضعیف مخالفان رنگارنگ خود برآمدند تا پایه های نظام اسلامی را هر چه سریعتر تثبیت کنند. آنها بسرعت مسئولین رژیم سابق را که هنوز موفق به خروج از کشور نشده بودند دستگیر کرده و در ماه مارس 1979 رفراندوم بحث انگیزی را برگزار میکنند که در آن مردم فقط در مقابل دو آلترناتیو سیاسی حق انتخاب داشتند؛ جمهوری اسلامی یا نظام سلطنتی. اکثر قریب باتفاق مردم به جمهوری اسلامی رأی میدهند. پس از پایان رفراندوم، زمان مناسب برای تعیین تکلیف با گروهها و شخصیت های معتدل تر حکومت فرا میرسد. نخستین تصفیه سیاسی علیه نیروهای معتدل حکومتی به حاشیه راندن نخست وزیر وقت مهدی بازرگان از صحنه سیاست و به انزوا کشاندن مرجع تقلید شیعیان آیت الله شریعتمداری در بین مردم بود. تند روها همچنین برنامهء سرکوب دیگر گروه های مخالف را در دستور کار قرارمیدهند که بیم آن میرفت در استقرار و تداوم نظام اسلامی مشکلاتی را بوجود آورند. از جمله این گروه ها میتوان از مجاهدین خلق، فدائیان خلق و دیگر گروههای تندرو چپی نام برد که گفته میشد در به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی نیزنقش بسزائی را ایفاء کرده بودند.

با توجه به گسترش سرکوب و به انزوا کشاندن گروه های مخالف، اسلامگرایان تندرو درصدد برآمدند تا با تصویب یک قانون اساسی جدید پایه های حکومت اسلامی را تحکیم بخشند.

در ژانویه 1980 با انتخاب اسلامگرای میانه رو ًابوالحسن بنی صدر ً به مقام ریاست جمهوری رژیم اسلامی، مخالفان تندروی او موفق میشوند در انتخابات مجلس شورای اسلامی در مارس 1980 بیشترین کرسیهای مجلس را از آن خود کنند تا موقعیت سیاسی نخستین رئیس جمهور رژیم اسلامی را به چالش کشند. تندروهای حکومت صرفا ً به پیروزی خود در نخستین دور مجلس شورای اسلامی بسنده نکردند بلکه آنها کنترل رادیو و تلویزیون، روزنامه ها، شبکه دادگاههای انقلاب، کمیته ها و سپاه پاسداران را نیز در اختیار میگیرند. آنها همچنین تلاش کردند کنترل کامل نیروهای نظامی در کشور را که حدود 60 در صد پرسنل آنها در طی شورشهای اواخر سال 1978 متواری شده بودند بدست گیرند. از آنجائیکه ارزیابی میشد ممکن است سازمان افسران ارتش طرح کودتایی را علیه رژیم اسلامی تدارک ببینند در نیمه اول سال 1979 هشتاد و پنج افسر ارشد از کار بر کنار شده و به جوخه های اعدام سپرده می شوند. اما از سویی دیگر حکومت در مقابل خواست گروههای چپ که خواهان انحلال کامل ارتش بودند مقاومت میکند.

دور دوم تصفیه های افسران ارتش در سپتامبر 1979 آغازمیشود که در پی آن هشت تا ده هزار افسر ارتش تا جولای 1980 از شغل خود منفصل و از ارتش اخراج میشوند. افسران جوان و وظیفه که در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی اقدام به تشکیل کمیته ها و پایگاههای نظامی در کشور کرده بودند بتدریج جای خود را به نهادهای نظامی میدهند که توسط گروه های مذهبی منتسب به آیت الله خمینی سازمان یافته اند. تحولات اخیر موجب تضعیف روحیه افسران میشود که سخت نسبت به آینده خود و کشور بیمناک بودند.

با گسترش هرچه بیشتر قدرت اسلامگرایان تندرو در دستگاههای دولتی، تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روز به روز رنگ و بوی اسلامی بخود میگیرند. بتدریج پاره ای از قوانین اسلامی در زمینه منع مشروبات الکلی، تنبیه دزدها و زنان روسپی به اجراء در میایند. حقوق زنان محدود و پوشش اسلامی اجباری میشود. نظام آموزشی اسلامی میشود. دارائیهای مردم متموّل مصادره و سیستم توزیع در آمد تغییر میکند. روابط خارجی تغییر و به سیاستهای آمریکا و برخی کشورهای همسایه بشدت حمله میشود. در نوامبر 1979 کارکنان سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفته میشوند و دولتمردان جدید درصدد برمی آیند تا انقلاب اسلامی را جهانی کنند.

تا جولای 1980 در پی تشدید بحرانهای داخلی و بین المللی، رژیم اسلامی هزاران نفر از شهروندان ایرانی را دستگیر کرده و حدود 800 تن را اعدام میکند.

در چنین ناامنی اجتماعی سرمایه های مالی از کشور خارج شده و جامعه با بحران بیکاری و تورم کمرشکن مواجه میشود. همزمان همسایه جنوبی ایران، دولت عراق، با قدرت گرفتن صدام حسین بزرگترین تهدید علیه امنیت ملی کشور محسوب میشود. بلافاصله پس از سقوط شاه دولت عراق حمایتهای خود ازعربهای ایرانی و چریک های کرد و همچنین اعزام عوامل خود جهت بمب گذاری در داخل خاک ایران را آغاز میکند. بانضمام این اقدامات، تحریکات مرزی از جمله عامل تیره تر شدن روابط بین دو کشور بحساب می آیند.

در اکتبر 1979 رژیم اسلامی مطلع میشود عراق در تدارک یک حمله گسترده نظامی به خاک ایران است. در سال 1980 تنش بین جمهوری اسلامی و عراق به واسطه سوءقصد یک عراقی ایرانی الاصل علیه جان طارق عزیزً نخست وزیر وقت عراق بالا میگیرد. بدنبال این حادثه دولت عراق دستور اعدام محمد باقر صدر که از بستگان خمینی و یکی از بزرگترین مراجع شیعه در عراق بود را صادر میکند. بحران موجب میشود تا دولت عراق اخراج دسته جمعی ده ها هزار شیعه عراقی به ایران را به مرحله اجراء بگذارد. در ماهها بعد تصادمهای مرزی بطور مرتب در سرحدات دو کشور رخ میدهد و بسیاری از ناظرین وقوع جنگ را حتمی ارزیابی میکنند. جمهوری اسلامی ایالات متحده آمریکا را مسبّب این تنش میداند و دولت عراق را عروسک خمیه شب بازی دست آمریکا و اسرائیل معرفی میکند. وضعیت جنگی و تعمیق بحران بین ایران و عراق هرچه بیشتر موقعیت تندروها در حاکمیت را تحکیم میبخشد. گفته میشود در دسامبر 1979 هفتادوپنج درصد از 20 میلیون ایرانی واجد شرایط در انتخابات به قانون اساسی جدید رأی مثبت میدهند. کمی بیش از نصف این تعداد به کاندیدهای اسلامگرایان میانه رو و تندرو در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی در ژانویه و مارس 1980 رأی میدهند. این وقایع نمایانگر این بود که رژیم اسلامی در بین اکثریت مردم مقبولیت خود را حفظ کرده، علیرغم اینکه طبقات متوسط جامعه، کردها و دیگر گروه های اقلیت نسبت به سیر حوادث ایران سخت بیمناک میبودند. از سویی دیگر نیروهای درون ارتش بواسطه شرایط موجود بشدت سرخورده میشوند.

با رانده شدن مهدی بازرگان و آیت الله شریعتمداری از صحنه سیاست برخی از مخالفان رژیم اسلامی به حمایت از اسلامگرای میانه رویی چون بنی صدر روی میاورند. برخی دیگر از مجاهدین خلق حمایت میکنند که بطور آشکار از اسلامگرایان تندرو فاصله میگیرند و در صدد تدارک مقاومت مسلحانه علیه کل حاکمیت اسلامی میباشند. بسیاری دیگر که نه امیدی به اسلامگرایان میانه رو داشتند و نه به گروههای چپ، دل به کودتایی نظامی و یا دخالت یک نیروی خارجی می بندند تا با بسته شدن دفتر سیاسی جمهوری اسلامی شرایط بازگشت نظام سلطنتی و برقراری نظم و امنیت و دمکراسی به سبک غربی در ایران فراهم گردد.

در یک چنین شرایط بحرانی گروههای کوچکی از افسران نظامی و افراد غیر نظامی در داخل و خارج از کشور در اندیشه طرح براندازی نظام اسلامی با یکدیگر هم پیمان میشوند. تعدادی از این گروهها از ایالات متحده آمریکا تقاضای کمک میکنند که با پاسخ منفی روبرو میشوند. در پاییز 1979 برخی از این گروهها مستقلا ً فعالیتهای خود را آغاز میکنند که مهمترین این گروهها از سوی شاپور بختیار یکی از شخصیتهای کلیدی حزب ایران و جبهه ملی رهبری میشوند.

شاپور بختیار در آخرین هفته های حکومت شاه مقام نخست وزیری را می پذیرد تا مانع قدرت یابی اسلامگرایان شود. او پس از برکناری اش از سوی روحانیون تا مدتی در ایران بصورت مخفی زندگی میکند تا اینکه در جولای 1979 به پاریس میرود تا ًنهضت مقاومتی ً علیه رژیم اسلامی براه اندازد. او سپس برای دریافت کمک مالی و جذب افراد به ًنهضت مقاومت ً با بسیاری ازایرانیان تبعیدی تماس میگیرد. هم چنین جهت دریافت کمکهای مالی بیشتر با آمریکائیان تماس برقرار میکند که درخواست کمک او از سوی آنها رد میشود، هرچند سازمان ًسیا ً به روابط پنهانی با شاپور بختیار و تعدادی از هم مسلکان او ادامه میدهد، تا جائیکه تلاش میشود برخی از اعضای سازمانِ شاپور بختیار در ًسیا ً عضوگیری شوند. در اوایل اکتبرهمان سال شاپور بختیار موفق میشود مقداری کمکهای نقدی از ایرانیان پولدار در خارج از کشور و خواهر شاه، اشرف پهلوی، دریافت کند تا در پاریس یک مرکزیت سیاسی بوجود آورد و متعاقب آن روزنامه ای را در اروپا منتشر کند. در طول ماههای بعد با دولت عراق و برخی دولتهای عربی در منطقه جهت دریافت کمک تماس برقرار میکند که در این راستا موفق به گرفتن کمک های مورد نظر خود میشود. در ماه مه با موافقت دولت عراق، ًنهضت مقاومت ً موفق میگردد ایستگاه رادیوئی در عراق دائرکند که امواج آن پهنه خاک ایران را پوشش میدهد. حال با توجه به همه ی این امکانات و فعالیتها، شاپور بختیار بعنوان یک رهبر شاخص اپوزیسیون علیه نظام اسلامی مطرح میشود. در پاییز 1979 تیمسار غلامعلی اویسی با تیمسار جواد معین زاده که شبکه کوچکی از افسران نظامی در تبعید را تأسیس کرده بود آغاز به همکاری میکند.

در مارس 1980 تیمسار اویسی و تیمسار معین زاده به عراق میروند تا در مورد امکانات مادی که دولت عراق در اختیار آنها گذاشته مذاکره کنند. آنها کوشش میکنند شبکه ای در داخل ایران بوجود آورند تا با تصرف بخشی از مناطق مرزی ایران پایگاهی برای براه انداختن شورش در ایران بوجود آورند. آنها قصد دارند از طریق پخش پیامهای رمز رادئویی، زمان آغاز شورش علیه رژیم اسلامی را برنامه ریزی کنند. در ماه مه 1980 اعلام میشود این شبکه دارای 7000 کادر بازنشسته نظامی و نود هزار داوطلب آماده جهت اجرای عملیات نظامی علیه حکومت روحانیون میباشد، اگرچه میتوان تردید داشت که این شبکه پیش از چند صد عضو داشته باشد. شهرام شفیق، فرزند اشرف پهلوی، که یکی افسران سابق نیروی دریائی ایران بود طرح حمله نظامی از راه زمین و دریا را تدوین میکند ولی او در دسامبر 1979 در پاریس به قتل میرسد.

بدنبال همه ی این تحولات تیمسارمصطفی پالیزبان با تیمسار اویسی تماس برقرار میکند. تیمسار پالیزبان موفق میشود در کنار دیگراقدامات امیران ارتش، گروه کوچکی از چریکهای کرد را گرد خود جمع آوری کند. تیمسار آریانا نیز سازمانی بنام ًآزادگان ً در مرز ایران و ترکیه بوجود میاورد تا در موقع مقتضی و هماهنگ با دیگر شبکه های نظامی وارد عملیات شوند. اسلامگرایان تندرو از همه ی این فعالیتها با خبر و بیمناک میشوند. در پاییز 1979 خمینی و دیگر سران حکومت اسلامی اغلب با اخطارهایی در خصوص دسیسه ها و توطئه ها علیه حکومت اسلامی هشدار میدهند و از آن در جهت مشروعیت بخشیدن به اعمال تندروانه و تشدید جو هیستریک که در حال شکل گیری بود سود می جستند. دانشجویان پیرو خط امام در نوامبر 1979 سفارت آمریکا در تهران را به اشغال خود درمیاورند. آنها از آن جهت مبادرت به این کار کردند که بعضا ً باور داشتند که سازمان ً سیا ً قصد دارد نمونه کودتای 28 مرداد در 1953 را در ایران براه بیاندازد.

در طول ماهها ی بعد، دانشجویان مستقردرسفارت آمریکا مدارکی دال بر طرح مشترک میانه روها و کارمندان سفارت مبنی بر اقداماتی علیه موجودیت نظام اسلامی در ایران را منتشر میکنند. در همین رابطه دوباره تعدادی دستگیر و دست کم دو تن اعدام میشوند. زمانیکه طرح کماندوهای آمریکایی در آوریل 1980 در طبس برای نجات گروگانها با شکست مواجه شد بسیاری باور داشتند سررشته این عملیات با همکاری برخی از نیروهای داخلی تنظیم شده بود. در ماههای بعد رهبران نظام با صدور اعلامیه ها و حتی تشکیل کمیته مخصوص بررسی و تحقیق در مورد حوادث اخیر به تشدید فضای هیستریک حاکم بر کشور دامن میزدند. در همین ایام بسیاری از افراد مشکوک در ارتش دستگیر و تصفیه میشوند، اگر چه هیچ نقشی در عملیات ًنجات ً نداشتند.

در ماههای مه و ژوئن دو طرح کودتا مربوط به تیمسار اویسی کشف و خنثی میشود و تعدادی از پرسنل ارتش در همین رابطه دستگیر میشوند. اندکی پیش ازکودتای نوژه بنی صدر رئیس جمهور ادّعا میکند تا کنون شش طرح کودتا کشف شده است.

در چنین وضعیت بحرانی رهبران کودتای نوژه شروع به فعالیت میکنند. رئیس بخش نظامی طرح سرهنگ محمد باقر بنی عامری میباشد که در اوایل سال 1978 از ژاندرمری بازنشسته و از مخالفان سرسخت اسلامگرایان تندرو محسوب میشد که خواستار بازگشت نظام سلطنتی به ایران بود. پس از او دوست نزدیکش سرهنگ عطا الله احمدی ، افسر سابق اطلاعات قرار داشت که پس از انقلاب اسلامی در سال 57 جهت انجام کودتایی علیه رژیم روحانیون با سرهنگ محمد باقر بنی عامری همکاری نزدیکی را آغاز میکند. آنها قصد داشتند از شاه تقاضای کمک کنند. بنابراین سرهنگ احمدی مخفیانه ایران را ترک میکند و عازم اروپا میشود تا با شاه تماس بگیرد. همزمان بنی عامری با تعدادی از افسران بازنشسته و شاغل جهت تدارک کودتا تماس میگیرد و از همین رو او موفق میشود در همان آغاز گروهی متشکل از شش تا هشت تن را در تابستان 1979 گرد خود جمع آورد.

در بهار و تابستان 1979 سرهنگ احمدی به مصر، مراکش، باهاما و مکزیک سفر میکند تا با شاه ملاقاتی داشته باشد که همه ی این تلاش ها بی نتیجه میمانند. در اوت 1979 سرهنگ احمدی از طریق تیمسار فضل الله امیرفضلی ( تیمسار سابق نیروی هوائی ) مطلع میشود که شاپور بختیار برای مقابله با رژیم اسلامی در حال سازماندهی و بسیج نیرو است. احمدی با شاپوربختیار ملاقات میکند و درباره تلاشهای سرهنگ بنی عامری با او صحبت میکند. شاپور بختیار خواستار دیدار با بنی عامری میشود که در پی آن بنی عامری در سپتامبر 1979 به پاریس سفر میکند. بدنبال چند نشست شاپور بختیار و بنی عامری با یکدیگر توافق میکنند که بنی عامری مسئولیت سازماندهی نیروهای داخل کشور را بعهده گیرد و شاپور بختیار مسئول امور مالی و برقراری تماسهای لازم جهت دریافت کمک از دولتهای خارجی باشد. در همین رابطه شاپور بختیار پیش از بازگشت بنی عامری به ایران مقدمات تماس او با ابوالقاسم خادم رهبر حزب مردم ایران و یکی از دوستان صمیمی اش را فراهم میاورد. خادم مبلغ 300 هزارتومان (معادل 30 هزار دلار) از جانب شاپور بختیار به بنی عامری میدهد تا او تشکیلات نظامی مخفی بنام ًنظامیان وطن پرست ً (نوپا) را سازمان دهد و خادم در خارج از کشور سازمانده یک شاخه غیر نظامی باشد. سرهنگ احمدی و تیمسار امیر فضلی بمثابه مشاوران نظامی شاپور بختیار و کانال ارتباطی با بنی عامری در پاریس باقی میمانند. جواد خادم ، پسر ابوالقاسم خادم که از وزرای دولت شاپور بختیار بود در پاریس میماند تا با کمک شاپوربختیار شاخه غیر نظامی را متشکل کند. او ترتیبی میدهد که دوستش رضا مرزبان در داخل ایران به پدرش در سازماندهی شاخه غیر نظامی ًنهضت ً یاری کند.

در طول ماهها بعد تا مارس 1980 بنی عامری موفق میشود جهت پیشبرد طرح کودتا حدود 300 تن را حول سازمان ًنوپا ً گردهم آورد. برای رعایت مسائل امنیتی بنی عامری و دیگر رهبران گروه ًنوپا ً از نام مستعار استفاده میکنند و به ًنوپا ً ساختاری متشکل از سلولهای منفک از یکدیگر میدهند، بگونه ایکه هر عضو تنها چند عضو سلول خود را میشناسد. در بین افراد جذب شده به گروه ًنوپا ً دوافسر شاغل اطلاعاتی وجود داشتند که به پرونده های پرسنل نظامی دسترسی داشتند و می توانستند سابقه افراد را که مستعد همکاری و یا بر عکس از طرفداران انقلاب اسلامی و غیرقابل اعتماد بودند، افشاء کنند.

بنی عامری هم چنین توانست دو تن از اعضای شاخه اطلاعات سپاه پاسداران را جذب کند که او را از اقدامات حکومت در افشاء طرحهای ضد رژیم با خبر میکردند. در همین دوران بختیار معادل دو میلیون تومان (دویست هزار دلار) بابت اجاره خانه های امن، پرداخت هزینه های سفر و ارتباطات، خرید اسلحه و ماشین و کامیون به بنی عامری میدهد. بنی عامری هم شروع به تهیه سلاح سبک و مهمات میکند که از طریق خریداری آنها در بازار سیاه و یا سرقت ذخایر نظامی صورت میگیرد.

مصادف با این تلاشها دو غیر نظامی دیگر بنامهای سعید تیموری و پرویز شیبانی اقدام به فراهم آوردن امکانات نظامی علیه جمهوری اسلامی میکنند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی را اداره میکرد و شیبانی نیز دیپلمات وزارت امورخارجه بود. هر دو آنها پیش از انقلاب هرگز کار سیاسی نکرده بودند ولی پس از سقوط شاه هر دو به حزب ایران که پلاتفرمی سکولار وملی- دمکراتیک داشت می پیوندند. آنها بمرور از افزایش قدرت اسلامگریان تندرو بیمناک شده و بسوی افراد فعال تر حزب ایران از جمله خادم جذب میشوند، اگرچه آنها هیچ اطلاعی از طرح کودتای بنی عامری و حزب ایران نداشتند.

تیموری اقدام به سازماندهی تشکیلاتی در جهت ایجاد یک شورش عمومی علیه رژیم اسلامی میکند. وهمزمان در مارس 1980 برای دست یافتن به یک کرسی درمجلس اسلامی به بسیج نیرو میپردازد. از سوی دیگر شیبانی همراه با خادم و چند تن دیگر به نفع شاپور بختیار به فعالیت های مخفی روی میاورند. آنها توزیع کاستهای سخنرانی شاپور بختیار و شعارنویسی بر روی دیوارهای پایتخت را بعنوان بخشی از فعالیتهای تبلیغاتی آغاز میکنند. در همین دوران آنها بنی عامری و ستوان نیروی هوائی ناصر رکنی را که مشغول سازماندهی تشکیلات مخفی در نیروی هوائی بودند ملاقات میکنند.

ابوالقاسم خادم و مرزبان که پیشرفت اندکی در سازماندهی شاخه غیر نظامی داشتند در فوریه و مارس 1980 دستگیر میشوند. همزمان شاپور بختیار به پرویز قادسی سرگرد سابق که بتازگی شبکه کوچکی بنام ًنجات قیام ایران بزرگ ً یا سازمان ًنقاب ً را تأسیس کرده بود نزدیک میشود. شاپور بختیار از قادسی میخواهد تا مسئولیت شاخه غیر نظامی را بعهده گیرد. سپس در اواخر مارس 1980 جواد خادم ترتیب ملاقاتی را بین قادسی و شیبانی فراهم میاورد و آنها تصمیم میگیرند تحت نام سازمان ًنقاب ً با یکدیگر همکاری کنند. شیبانی پیشنهاد پیوستن تیموری به سازمان ًنقاب ً را میدهد و قادسی این امر را می پذیرد. قادسی و تیموری سپس جزئیات طرح براندازی نظام اسلامی را تنظیم میکنند و به جستجوی افراد همفکر برای عضویت در ًنهضت ً میپردازند.

شیبانی پیشنهاد دعوت از بنی عامری و رکنی برای سازماندهی شاخه نظامی ًنقاب ً را میدهد. بنی عامری با پیشنهاد فوق موافقت میکند تا سازمان ًنوپا ً و ًنقاب ً در یکدیگر ادغام شوند و در همین رابطه برای جذب افراد بیشتر و توسعه بخش نظامی، بنی عامری و رکنی با یکدیگر همکاری را آغاز میکنند. ًرهبران گروه ًنقاب ً قصد داشتند جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و حکومت موقتی برهبری شاپور بختیار تا برگزاری رفراندامی جهت انتخاب نوع نظام جدید ایران تشکیل دهند. برخلاف رفراندام ماه مارس 1979 که جمهوری اسلامی مردم را در مقابل دو آلترناتیو سیاسی، سلطنت یا جمهوری اسلامی، قرار داده بود رهبران جدید سازمان ًنقاب ً قصد داشتند پس از جمهوری اسلامی با توجه به گرایش های گوناگون درون اپوزیسیون حق انتخاب نوع نظام سیاسی اعم از سلطنت، جمهوری اسلامی، جمهوری سکولار دمکراتیک و یا هر نوع نظام دیگری را به مردم بدهند.

ًنقاب ً بدوا ً از سوی کمیته مرکزی متشکل از بنی عامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری میشود و سپس سیروس ادیب از حزب ایران و دوستان جواد خادم ؛ یحیی فیروزی و مهران کلبادی نیز به این کمیته مرکزی می پیوندند. در آن زمان سازمان ًنقاب ً دارای سه شاخه بود و هر شاخه آن ساختاری متشکل از سلولهای منفک از یکدیگر داشت.

شاخه نظامی ًنوپا ً توسط شورای نظامی تحت رهبری بنی عامری و ستوان رکنی، تیمسارهای بازنشسته نیروی هوائی عطاالله محققی و سعید مهدیون، سرهنگ ارتش هادی ایزدی، سروان حسن گوهری، سرگرد بازنشسته کورش آذرتاش و یک فرمانده شهربانی که هویت او مخفی میماند اداره میشود.

شاخه غیر نظامی متشکل بود از کمیته ای برای جذب اعضای جدید برهبری تیموری و شیبانی و کمیته دیگری برای تهیه اطلاعات برهبری یحیی فیروزی. کمیته ای برای توزیع اطلاعات به رهبری ادیب و کمیته ای برای برقراری ارتباط با بعضی از رهبران ایلات و بازاریان برهبری قادسی بوجود میاید. سومین شاخه ًنقاب ً وظیفه تدارک امکانات مالی بانضمام خرید سلاح، ماشین و خانه های امن را بعهده میگیرد. این شاخه از سوی منوچهر قربانی فر که صاحب یک شرکت کشتیرانی بود و شاپور بختیار او را به گروه ًنقاب ً معرفی میکند، هدایت میشد. بنی عامری و قادسی توسط تلفن با دفتر شاپور بختیار تماس داشتند. مقر ًنقاب ً در دفتر شرکت مهندسی تیموری قرار گرفته بود.

در همین زمان شاپور بختیار با چندین دولت خارجی جهت دریافت کمک تماس میگیرد. اصلی ترین این تماسها با دولت عراق بود که تقریبا ً همه ی امور مالی، لجستکی و یا دیگر امکانات پشتیبانی جز سلاح را تأمین میکرد.شاپور بختیار همچنین تماس خود با ایالات متحده آمریکا را از طریق رابط خود که عضو سازمان سیا بود حفظ کرده بود، اگرچه هرگزاو نکته ای را در رابطه با کودتای نوژه بواسطه ترس آمریکائیان از بخطر افتادن جان گروگان های آمریکایی در تهران به میان نیاورد. با این وجود در اوایل سال 1980 یکبار شاپور بختیار ازرابط خود پرسش میکند که آیا ممکن است آمریکائیان چند فروند هلیکوپتر در اختیارش بگذارند که با پاسخ منفی روبرو میشود. اما بدنبال این تقاضا آمریکائیان متوجه شدند که شاپور بختیار در اندیشه انجام کودتایی علیه جمهوری اسلامی است. شاپور بختیار هرگز در رابطه با کودتای نوژه کمک مالی از آمریکا دریافت نکرد ولی همیشه در عباراتی کلی به بنی عامری وانمود میکرد او پشتیبانی آمریکائیان در اقدامی نظامی علیه جمهوری اسلامی را دارد. به همین خاطر بنی عامری همیشه تصور میکرد آمریکا درحال تدارک پشتیبانی مالی از طرح کودتای نوژه هست و برای انجام عملیات چراغ سبز نشان داده است. همزمان شاپور بختیار تلاش کرده بود با دولتهای اسرائیل، بریتانیا و فرانسه تماسهایی را برقرار کند ولی هیچ مدرک مستندی دال بر حمایت این دولتها از طرح کودتای نوژه وجود ندارد.

بنی عامری پس از تأسیس سازمان ًنقاب ً به فرانسه سفر میکند تا نقشه کودتا را با شاپور بختیار، احمدی و امیرفضلی در میان بگذارد. شاپور بختیار نقشه را تأیید و موافقت میکند تا 12 میلیون تومان (1.2 میلیون دلار) دیگر جهت تأمین هزینه های باقی مانده از جمله کمک مالی به خانواده های شرکت کننده در عملیات، مبالغی به روسای ایلات و یا خرید انواع خودروهای مورد نیاز پرداخت شود. همچنین شاپور بختیار کوشش میکند بنی عامری را ترغیب کند با اجرای یک رشته عملیات بمب گذاری که تلفات جانی بهمراه نداشته باشد، ایجاد هرج و مرج در سطح کشور کند تا شرایط کودتا تسهیل شود. از سویی رابط های عراقی شاپور بختیار را تشویق به این کار میکنند که متعاقب آن شاپور بختیار تلاش میکند قرار ملاقاتی را بین بنی عامری و افسر اطلاعاتی عراقی در پاریس ترتیب بدهد. بنی عامری به یک دلیل مشخص با این فکر مخالفت میکند که بمب گذاریها حکومت اسلامی را هشیار خواهد کرد و شاید به کشف طرح کودتا توسط رژیم منجر شود. بالاخره شاپور بختیار و افسراطلاعات عراقی می پذیرند هیج بمب گذاری در رابطه با کودتای نوژه صورت نگیرد.

پس از بازگشت بنی عامری به ایران او موفق میشود حدود بین 700 تا 750 نفر دیگر از شاغلین و افسران کادر بازنشسته ارتش را جذب کند. ظاهرا ً افراد نظامی دیگری قول داده بودند به محض آغاز عملیات، جملگی به کودتا بپیوندند. تیموری و شیبانی همچنان در جهت جذب افراد غیر نظامی تلاش میکنند که تا آن لحظه آنها موفق شده بودند صدها تن در تهران و حدود 200 تا 300 تن دیگر را در نقاط مختلف کشور به صفوف خود ملحق کنند.

رهبرا ن ًنقاب ً همچنین محتاطانه به سه شخصیت برجسته سیاسی و مذهبی دیگر در رابطه با کودتاً نزدیک میشوند. ظاهرا ً آیت الله شریعتمداری موافقت کرده از کودتا حمایت کند و حتی متن سخنرانی را در جهت پشتیبانی از این اقدام ضبط کند تا در صورت موفقیت از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی دریادار بازنشسته که در مقام وزیر دفاع و فرماندار خراسان در دولت بازرگان انجام وظیفه میکرد می پذیرد که از طرح کودتا حمایت کند اگر چه او باور داشت نظام اسلامی هنوز محبوب تر از آنست که بشود آنرا از طریق یک اقدام نظامی برانداخت. یحیی فیروزی که از بستگان مسعود رجوی بود طرح کودتا را با رجوی در میان میگذارد که او بطور کلی این تلاش را رد میکند.

در اوایل ماه جولای کمیته مرکزی ًنقاب ً تصمیم میگیرد تا عملیات را در 9 جولای آغاز کند. یکی دو روز قبل از شروع عملیات به شرکت کنندگان نظامی اطلاع داده میشود کجا و چه زمانی همدیگر را ملاقات کنند. آنها موافقت میکنند جزئیات کار را برای دیگر شرکت کنندگان در طرح چه آنهایی که در ایران بودند و چه آنهایی که در خارج بودند تا زمانیکه عملیات آغاز نشده، آشکار نکنند.

(شرح واقعهء کودتای نوژه ادامه دارد)

استهکلم 24 ژوئن 2010

فرزین پ

کورش اعتمادی

Mark Gasiorowski

2 Int.J. Middle East Stud. 34 (2002), 645-666. 2002 Cambridge University Press 0020-7438/02

3 ضروری است در اینجا تأکید شود ًرضا مرزبان ً در این نوشتار هیچگونه ارتباطی با رضا مرزبان روزنامه نگار برجسته کشورمان ندارد

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید