رفتن به محتوای اصلی

و ما نوبت خود را انتظار می کشیم، بی هیچ خنده ای!

و ما نوبت خود را انتظار می کشیم، بی هیچ خنده ای!

سکانس اول

سال جدید در پیش است و شور ناچیزی فضای راکد و رخوتناک جامعه را دستخوش تحول کرده است.

عید، فصل تازه را که بیاورد خنده زودتر از شکوفه ها خواهد نشست به لبان ما. روزها را با این امید رج می زنیم که دم مسیحایی بهار، روحی تازه در کالبد خسته و تکیده مان بدمد و تعطیلات مهلتی باشد برای تنفسی دوباره. به خیالمان دژخیم هم از شوق فراوانی عیدانه، دمی آسوده خواهد آرمید اما خبر توفنده از راه می رسد و تومار رویاهای رنگارنگمان در هم می پیچد: “دستگیری دوازده نفر از دانشجویان در آستانه ی عید!”

سکانس دوم

کاغذ که از پرینتر بیرون می آید، چانه ی مادرم شروع می کند به لرزیدن. دلواپس نگاهم می کند.

نگاهم را می دزدم و عکس دوازده نفره را سر سفره ی هفت سین می گذارم. کنار سفره می نشینم و به یاد دستان خالی دوستان دربندی که در عطش آزادی است، اندوهگین می شوم. می دانم که دیوار بلند اوین فاصله ای است میان آنها و خانواده هاشان که عید را آنسوتر با یدک کشیدن اسم آزادی، انتظار می کشند…آغاز سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری خورشیدی…پدر اولین تفال را که می زند، حافظ را همراه تر از همیشه می یابیم : “عید است و آخر گل و یاران در انتظار”.

لبخند می زنیم بی خبر از اینکه سفرهای عیدی خانواده های منتظر را چکمه های جور از هم پاشیده است.

سکانس سوم

زنگ تلفن خوابم را آشفته می کند. خبر را می شنوم اما مغزم از تحلیل شنیده ها باز مانده است: “ده نفر از دوستانم را که به قصد دلجویی از خانواده های دانشجویان دربند، راهی عید دیدنی بودند، دستگیر کرده اند”.

دوستان برابری خواهم را به جرم “قصد دیدار” با تعقیب و پیگیری دستگیری کرده اند، درست زمانی که روانی دیگری دارد نقشه ی خودسوزی اش مقابل مجلس را طراحی می کند، پدری دخترش را به هوای زمزمه های ناخوشایند خفه می کند، مددکاری بدن نحیف کودک بی سرپرستی را بی رحمانه می سوزاند، خواستگار سرخورده ای به آینده ی معشوقه اسید می پاشد و تریلرهای محرمانه از ایست بازرسی های جاده ای می گذرند.

سپاس که پیگیری های مجدانه تان به یادمان می آورد استبداد، عید و عزا نمی شناسد. دوستانم ششمین شب سال جدید را در اوین سحر می کنند و من تمام شب های قبل آزادیتان را روی زمین خواهم خوابید. نوبت تک تک ما نزدیک است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
امیرکبیر

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید