رفتن به محتوای اصلی

وقتش نرسیده؟

وقتش نرسیده؟

این روز ها بارها می شنویم و می خوانیم که رادیکال شدن سیر و شکل حرکت جنبش مضر است و دوری از آن به مثابه دوری از یک امر مذموم و غیرقابل توجیه، لازم.

گویندگان و مبلغان چنین دیدگاهی متاسفانه یا با خود یا با نفس حرکت و اهداف آن تعارف دارند.

نمی توان از خطوط قرمز نگذشت. باید بپذیریم که جامعه حق گذشتن از این خطوط را اخلاقا و تا حدود زیادی منطقا، دارد چه که در مقام واکنش بوده و مانده و نمی توان صرفا با تکیه بر رویکردهای چهارچوب گرا که اکنون شکل فانتزی نیز به خود گرفته و نه متناسب با رفتار حاکمان است و نه متناسب با وزن مظالمی که بر ملت رفته، انتظار تحصیل نتیجه را داشت.

بحران مشروعيت و پس از آن صف آرايى مردم در برابر حاكميت، و عدم تلطیف مواضع نظام در قبال اعتراضات مدنی و بدور از خشونت، جامعه را به بستری سوق داده یا می دهد كه در نهایت راهى جز رزم و برخورد و عبور از گفتمان پرهیز از خشونت و انتقال به فاز رادیکال به مثابه گزینه جانشین در مقابل خود نمی بیند.

اين وضعيت ممتد نیست. جامعه دیر یا زود بدین نتیجه خواهد رسید که سریعا بايد از اين شرایط خاکستری منتقل شود و مسیر مناسب و کاربردی را تا رهیافت به مطلوب بپیماید. بدین سان رنگ اعتراضات غلیظ تر می شود و البته این امر کاملا طبیعیست زیرا رادیکالیزم فارغ از ماهیت جنبش های اعتراضی و اهداف استراتژیکشان همچون جوهره ذاتی هر جنبش و حرکت تقابلی عمومی و هدفمند ست نه صرفا تاکتیک موخرشان.

استعداد بروز چنین رویکردی را بالنسبه در برخی شعارهای جدید پایوران جنبش مشاهده نمودیم.

بر این اساس منصفانه نیست انتظار داشت جامعه تا مدتهای مدید توسط حاکمیت از سویی و زعمای سیاسی و فکری جنبش از سوی دیگر در چهار چوب رفتار ها و واکنشهای امروز محبوس شود و کیفیت رفتار های اعتراضیش تغییر نکند.

چه خوشمان بیاید چه نه انتخاب این گزینه ناگزیرست . حکومت بر این تحلیل حرکت تقابلی خود را با خواست عمومی انبساط داده که جنبش در ابعاد مختلف از جمله رجوع به ماهیت مدنیش استعداد انتقال به اتخاذ واکنش های رادیکال را یا ندارد و یا از خود نشان نداده.

حکومت کودتا نه استبداد سرخ رنگ باخته اکراین است و نه حتی قابل قیاس با سازمان ورشکسته سیاسی اسبق در گرجستان که با یک انفجار سفید و ممتد اجتماعی بر ضد حاکمیت و مبتنی بر رویکرد غیر رادیکال شروع شود و جنبش متصدی مبارزه فعل خود را تا نیل به مقصود با همان کیفیت شروع، پایان بخشد و اتوریته آلوده حاکمیت را از تخت به زیر کشد.

این واقعیتیست که باید در نظر داشت نه یک ادعا بر پایه تحلیل و نگاهی عاری از مصادیق.

مهندس میر حسین موسوی، حجت الاسلام مهدی کروبی، آقای خاتمی و دیگر راهبران موثر جنبش اکنون باید افعال و استراتژیهای خود را بر مبنای این حقیقت استوار سازند ، که اگر جنبش تا به حال از تمام ظرفیت های مدنی خود برای عقب نشاندن سازمان کودتا استفاده کرده و صد البته ضرر هم نکرده چه که همین گفتمان پرهیز از خشونت جنبش بود که پتانسیل های آشکار و پنهان تبارز شکاف و ریزش عمیق و بی سابقه در بدنه حاکمیت را از سویی و ابلاغ عمومی عدم مشروعیت کودتا چیان در عرصه بین المللی را از دیگر سو موجب شد، اکنون زمانی دیگرست یا اقتضای عملی دیگر.

باید روش ها را بر مبنایی جدید سامان دهند و مدام بر این گفتمان حداقلی که دوری از رادیکالیزم تا انتها در بردارنده خروجی مثبت است، اصرار نورزند و بکوشند نتیجه گرایی را سرلوحه استراتژی عمل جنبش قرار دهیم.

نمی شود و نمی توان و نباید پتانسیل جنبش را با اتکاء بر نگاه الخیر فی ماوقع هدر داد.

وقتی با سیستمی طرف هستیم که متخلق به هیچ اصول و معیار و اخلاقی حتی در اشل حد اقلی و مذکور در قوانین مصوب خود نیست و نمای بازش را در این چند ماهه اخیر شاهد بودیم، تا زمانی معین می توان بر درستی عدم اتخاذ تقابلات رادیکالی جنبش با حاکمیت تاکید داشت نه برای همیشه.

تعارفات سیاسی و بعضا عاطفی و تاریخی را باید به کناری وا نهاده و اصل مسئله که خطرات محصول ادامه حضور سازمان کودتا در راس هرم قدرت و حاکمیت است را مد نظر قرار داد.

رادیکالیزم نه به معنای بهره گیری از سلاح و تقابل خونین، قرینه رفتار حاکمیت بل به سیاقی که نظام یک ثانیه در هوای مسموم کودتا نفس براحتی نکشد. آمادگی تمکین از خواست رهبران جنبش برای شروع فصل تازه ای از نافرمانی گسترده مدنی در بخشهای متعدد، اگر نبود اکنون در حال تبارزست و چه به سرعت.

آمادگی برای راه اندازی زنجیره ای از تحصن های عمومی در نقاط مختلف کشور خاصه پایتخت و دیگر کلان شهر ها اکنون وجود دارد و وقت آنست که تصمیم گرفته شود.

اگر این استعداد یا هر آنچه تعریف می شود، رها شود قطعا مضار مهلکی نیز خواهد داشت و ممکن است تقابلات جنبش با سازمان کودتا دچار آنارشی گردد و از اینرو تاکید موکد و ممتد بر نقش رهبران در مدیریت مهم و التفات آنان به این امر مهمترست.

رادیکالیزمی که ما از لزوم عملی شدن آن سخن می گوییم در پدیدار شدن رینگ بوکسی که گزمگان سیستم کودتاچی از یک سو و پایوران جنبش از آنسو جنگ تن به تن آغاز کنند، مصور نیست بل در خرج جسارت و عبور از خطوط قرمزاز جانب زعما یی چون مهندس موسویست که با شناختی که این حقیر از شخص ایشان دارم، می دانم کمترین باوری به کثیری از این خطوط و چهارچوب ها ندارند.

بشکنید این خطوط را که گذشتن از آن متضمن عینیت یابی اهداف خواهد بود.

حریف از جنس شناخته شده ای نیست که اقلا تا این حد حال از فرط هراس یا فعال شدن بخش محقری از وجدان خوابیده اش از خود وجودی بخرج دهد که صدای اعتراض فراگیر شما ملت ایران را شنیدم بر زبانش نقش بندد.

نمی شنوند، می دانیم که نمی شنوند و شاید بهتر باشد بگوییم نمی شنود. خواب را می توان بیدار کرد و خود به خواب زده را نه.

با چنین حریفی نمی توان درون چارچوبی تقابل کرد. این نظر یک ضد انقلاب نیست. باور کنید ما بدنبال بازگرداندن انقلاب به مجرای اصلیش هستیم، مجرایی که مقارن با قدم نهادن آقای خمینی بر پلکان هواپیماي فرود آمده یا به تعبیری سقوط کرده در مهرآباد، ِگلِ گرفته شد.

نگاهی به رویدادهای فصول آخرین حیات رژیم گذشته خاصه از پس از نماز قیطریه این پرسش را مطرح می سازد که آیا رفتار فعلی رهبران جنبش با عنایت به استعداد و حجم نیروی انسانی آن واجد اتلاق صفت منفعلانه نیست؟

این درست است که جامعه از لحاظ رشد و نزج خودآگاهی سیاسی فرهنگی در جایگاهی به غایت متعالی تر از جامعه تب آلوده و منگ اواخر دهه پنجاه قرار دارد اما آیا طرف مقابلش یعنی حاکمیت اندک نشانه ای از تعادل و استعدادی در پایین آمدن از موضع ناحق خویش از خود نشان داده؟ آیا به باور ما با توجه به رخدادهای چندماهه اخیر اساسا تصور چنین امری هم ممکن است؟

قطعا نه، در استفاده از ضرب و زور و سرکوب مرزها و اصول اقلی متعارف سیستم های هم

سرشت خود را نیز درنوردیده است.

زمان برای تفوق جنبش زیاد نیست و نباید در این مورد تعارف داشته باشیم و دلایلش هم واضح است.

بحرانهایی که کشور اکنون با آن دست و پنجه نرم می کند سنگین است و رکود و سرخوردگی عمومی و تبارزش در صورت نشست بار جرکتی جنبش محتمل ، در این میان احتمال بروز یک ماجراجویی از آن طرف مرزها را با هر در صدی باید در نظر داشت..

کلاف سر در گم پرونده هسته ای ، کلافی که قرائن مختلف نشان از ناامیدی جامعه جهانی در باز کردن آن دارد و حلقه مفقوده عقلانیت در رفتار حاکمیت کودتا آه از نهاد دلسوزان برآورده است. این یعنی خطر مهلک برای کشور.

مدعی نیستم که جنگی در راهست اما ساعت شماته دار تاریخ برای منفعلان توقف نمی کند.

مضاری که چه در صورت تجویز تحریم های جدید و چه خدای ناکرده تقابل نظامی بر کشور وارد می شود، آنچنان سنگین هست که ما را ملزم می کند از هم اکنون مسئولانه به فکر باشیم.

روی سخنم اینجا با مهندس موسوی است. شخصیتی که باور من نه به اعتبار نقش سمبولیکش برای جنبش بل به سبب اثبات عملی تعهد و التزام صادقانه اش به اخلاق و عهد با ملت و سرنوشت ایران زمین به غایت عزیز است.

ارادت من به ایشان همچون ارادت ملت به وی ارادتی اخلاقی به شخصیتیست که مردانه و مومنانه ایستاد و ایستاده، از اینرو صادقانه می گویم این نوشته ها نقد یک به اصطلاح ضد انقلاب بر رویکردها نیست بل نظر فرزند جوان انقلابست که گرچه دل چرکین از سه دهه سیاهیست اما سپیدی ها را هم دیده است و ذات انقلابی حقیقی ر ا همچنان در تونالیته فکر و صدای شریعتی، در مظلومیت و مهجوریت خیل یاران صدیق رفته و مانده انقلاب، باری، در تصویر جانباز سینه سوخته ای که شال سبز برگردن انداخته و جسورانه با عصا سنگفرش خیابان را به قدوم عزیز و پر افتخارش منور ساخته و از ژرفای دل و دین و باورش مرگ استبداد سر می دهد، می کاود و می یابد، هنوز برایش بابایی ها و شیرودی ها و کشوری ها ، جان مایه افتخارند و البته، و البته هنوز آگاهانه معتقدست و نه متوهم، که استکبار و استعمار و ذات طماع و توسعه طلبش هر چند غالب عوض کرده اما وجود دارد.

نسلی که اگر چه اشغال سفارت یک دولت خاص را در اوان انقلاب با انگشتی نقادانه نشانه می رود اما از جنس مشتی خودفروش سیاسی که بدون احراز نمایندگی از سوی حتی قلیلی از ملت، بدون نظرداشت لزوم عذر خواهی رسمی علنی و بدون پرده پوشی آن دولت از ایران و ایرانی بابت هتک حقوق ملیمان در جریان کودتای ننگین بر ضد دولت ملی آن آزادمرد سترگ، لوح و تندیس عذرخواهی به سفارتش در لندن می فرستند نیست و نمی خواهد باشد و نخواهد بود.

(تراژدیست اما واقعیتست و شما نیک بدان آگاهید. راهزنان و نا اهلان تشنه قدرناشناسی ما از فرصت های تاریخی هستند هم از این سو و هم از آن سو)

نسلیست که بسان اولیائش روزی تب آلوده فعل و ذکر فریبای راهزنان کاروان انقلاب نمی شود و روزی دگر در فراغ و حسرت مجسمه ای که زمانی شعار مرگش را می داد، خدا بیامرز بگوید.

هم گذشته را با سپیدی ها و سیاهه هایش می شناسد و هم خود را آگاه و امیدوار و موظف به ترسیم آینده ای بهتر با نگاهی به آئینه دروس تاریخ و احوال ماضیه می داند .

افتخارش اینست که با گذشت سه دهه از انقلابی که انحرافش به نام دین و اخلاق، دقیقا دین و اخلاق جامعه را تا سر حد سقوط هدف قرار داده است ، هنوز هم ایمانش، هنوز هم اخلاقش را اگر چه تحلیل رفته اما از کف نداده است و مومنانه در چالش مظلومانه خویش با سازمان نوک تا دم مجهز استبداد، بانگ ا... اکبر سر می دهد و ستون پایه مبارزه اش و جان مایه امیدش به طلوع صبح پیروزی را در و بر این کلام گوهربار پیامبر(ص) یافته و استوار ساخته که (( الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم))

رئیس جمهور محترم، این گفته و نوشته را اگر هم بوی نقد تندی از لابه لای سطور آن به مشام می رسد بر من ببخشید اگر بخشی از حقیقت را در آن می یابید و دلسوختگی و نگرانی یک فرزند و همرزم صادق انقلاب را نیز.

جمله آنکه تاریخ بر هر آنچه می گذرد و خواهد گذشت، ناظر و داور خواهد بود، مقارن امید به حصول پیروزی خطر خطیری ملک و ملت را تهدید می کند، بیائید با درک واقع نگرانه این بزنگاه تاریخی که ابواب تعالی و گسست از سیاهه استبداد از سویی و انحطاط و فروریزی از دیگر سو مقابلمان فراخ گشته و انتخاب، انتخابی مسئولانه و آگاهانه هادی میهن و ملت در گزینش و رسیدن به مطلوب است، متعهدانه قدم برداریم که اگر مسئولانه حرکت نکنیم، برای همیشه متهمیم و محکوم و مهتوم ، هر که و هر چه که باشیم و دارنده هر جایگاهی.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید