گذار: سیاست خارجی تهاجمی دولت احمدینژاد که به تشدید چالشهای منطقهای و جهانی در خصوص ایران منجر شده، همه نگاهها را متوجه جنبش سبز کرده است. ناظران جهانی در پی آنند که با درک سیاست خارجی مورد حمایت رهبران و بدنهی جنبش سبز، آیندهی ایران در جامعه جهانی را به داوری بنشینند و رابطهی خود را با این جنبش تنظیم کنند. گفتگویی پیش رو بر آن است تا تصویری از باورهای جنبش سبز در بعد سیاست خارجی ارائه کند. دکتر عباس میلانی استاد دانشگاه استنفورد و از تحلیلگران سیاسی که مداوم اخبار جنبش سبر را رصد می کند، به پرسشهای گذار اینگونه پاسخ گفته است:
* به نظر میرسد یکی از مهمترین سوالاتی که امروز پیشروی سیاستمداران غربی در مواجهه با جنبش سبز ایران قرار دارد، مسالهی سیاست خارجی این جنبش است. به نظر شما وجه تمایز سیاست خارجی جنبش سبز از سیاست خارجی دولت حاکم در ایران چیست؟
- اولین نکتهای که به گمانم باید به آن توجه کرد این است که این جنبش دو خصوصیت کلی دارد. خصوصیت اول این است که جنبش سبز رهبر یا سخنگوی واحدی ندارد. خصوصیت دوم این است که کم و بیش در همهی موارد، رهبران جنبش از مردم عقبتر حرکت کردهاند. به عبارت دیگر، مواضع بدنهی جنبش سبز به مراتب مترقیتر، پیشروتر و خردمندانهتر از مواضع رهبران آن است. شاید تنها استثناء را باید آیت الله منتظری دانست که با شجاعت و درایتی به راستی ستودنی، حرف حق را میزند و واهمهای ندارد.
مثال صحبتهای عقبتر از مردم، اعلام مواضع اخیر آقای موسوی (دو روز آخر ماه اکتبر) در مورد مسایل اتمی و خواستهای دمکراتیک بود. این گفتهها به گمانم بیتدبیری و بیسیاستی بود. ایشان در دام رایکالیسمی که رژیم راه انداخته، افتاده است. حرفهای موسوی هم به ضرر جنبش دمکراتیک و هم به ضرر مردم بود. جنبش سبز بخشی از جنبش دمکراتیک مردم ایران است که منافع ملی را دنبال می کند نه شعارهای توخالی.
اگر منافع ملی غنی سازی است، یک سیاست مدبرانه میتواند و میتوانست این منافع را تضمین کند. در حال حاضر ۴۰ کشور دنیا، برنامهی اتمی دارند ولی تنها ایران در این برنامه دچار مشکل شده است. علت این نیست که کشورهای دنیا ایران را دستچین کردهاند، مشکل ناشی از بیکفایتی و بیتدبیری رژیم و حرفهای جنونآمیزی است که آقای احمدینژاد میزند، آقای خامنهای هم از این حرفها حمایت میکند.
آقای موسوی به جای اینکه بگوید سیاست احمدینژاد، سیاست ملت ایران نیست و مردم ما دنبال بمب اتم نیستند، حرفهایی را که مهاجرانی در واشنگتن زد و دیگر مداحان رژیم در امریکا میزنند را تکرار کرد. اظهارات آقای موسوی در واقع اثبات این ادعاست که بین مردم و رژیم ایران در مساله اتمی اختلاف نظری نیست. این حرف هم از لحاظ انطباق با واقعیت نادرست است هم از منظر سیاست خارجی خردمندانهی یک دولت دموکراتیک، چراکه دلایل تجربهای و مشاهدهای نشان میدهد که نگاه مردم متفاوت از نگاه رژیم است.
به گمان من جنبش دمکرایتک ایران باید، در اسرع وقت به جهانیان درعمل و نظر نشان دهد که سیاست خارجی متفاوتی دنبال میکند. میتوان سیاستی معقول و خردمندانه و عاری از شعار ارائه کرد و در عین حال منافع راستین ملت ایران را حفظ کرد. این رژیم هر سال چیزی نزدیک به شصت میلیارد دلار به کشورهای غربی "هدیه" میدهد چون استبداد و زورگویی و جهل پسندیاش هر سال ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از بهترین فرزندان ایران را به ناچار به خارج میفرستد. این "فرار مغزها" که در آن ایران به گفته صندوق بین المللی پول در راس کشورهای جهان قرار دارد، سالیانه چیزی برابر درآمد نفت ایران را به غربیها بازپس میدهد و از "مبارزه با استعمار" این رژیم چیزی جز شعار تو خالی و باج دادن به "متحدانی" چون حزب الله و اسد برای ملت ایران باقی نمیگذارد. تنها دموکراسی این فرار مغزها را نه تنها متوقف میکند، که چه بسا حرکت معکوساش را هم سبب میشود و این صدها هزار ایرانیان مهاجر را به ایران باز میگرداند.
* فکر نمیکنید موضع اخیر رهبران جنبش سبز در حوزه سیاست خارجی، متاثر از سیاست خارجی دولت اوباماست؟
- نمیتوانم تصور کنم که این سخنان نشات گرفته از سیاست امریکاست. اگر آقای موسوی سیاست امریکا را دنبال میکرد و با اطلاع از این سیاستها، همانگونه که از او انتظار میرفت، عمل میکرد، نمیتوانست اینگونه اعلام موضع کند. اوباما از هر فرصتی استفاده کرده که به زبان نرم و غیر مداخلهجویانه از جنبش سبز مردم ایران دفاع کند و همدلی خود را با جنبش نشان دهد. وقتی اوباما در جریان سخنرانی پذیرفتن جایزهی نوبل صلح به ندا آقاسلطان اشاره میکند، این نشان از همدلی او با جنبش سبز و با دموکراسی در ایران است.
بدون شک اعلامیهی امریکا در سالگرد گروگانگیری قابل ایراد است. همانطور که در مطلبی به زبان انگلیسی در نیو رپابلیکن (New Republican) هم نوشتم، به گمانم آن اعلامیه، فرصتی طلایی بود که امریکا مواضع بسیار شجاعانه و بالقوه راهگشایی اتخاذ کند. این اعلامیه باید البته آیت الله منتظری را دست کم مورد اشاره قرار میداد. مهمتر از همه اینکه باید به این نکته توجه کرد: سیاست خارجی یک دولت دموکراتیک در ایران باید برخاسته از منافع ملی ایران باشد نه واکنش صرف به آنچه گمان میکنیم، موضع دولت امریکا است.
* ولی پیش از این مصاحبه، تلفنی با یکی از همراهان نزدیک آقای موسوی در تهران گفتگو میکردم. او به شدت از نامهای که اوباما قبل از انتخابات به آقای خامنهای نوشته ناراحت بود و میگفت در این نامه اوباما به خامنهای تضمین داده است که بدون پیش شرط با ایران مذاکره خواهد کرد و چنین تضمینی این جسارت را به خامنهای داده است که اینگونه در نتایج انتخابات دستکاری و با خشونت با مردم رفتار کند.
- من این نامه را ندیدهام ولی مهمتر از آنچه از مضمون این نامه استنباط میکنیم، سیاست رسمی و علنی دولت آمریکا در خصوص ایران است. یک نامهی محرمانه که مضمونش را هم به قطع نمیدانم، نمی تواند ملاک عمل ما باشد. فعالان جنبش سبز باید منافع خودشان را خودشان تامین کنند، نه اینکه از امریکا بخواهند که منافع آنها را تامین کند. نمیشود از یک سو انتظار داشته باشیم که امریکا در مسایل ایران دخالت نکند و از سوی دیگر به امریکا اعتراض کنیم که چرا از منافع جنبش سبز دفاع نمیکند. یا حتی بگوئیم که ما مواضع غیرعقلانی اتخاذ میکنیم چون شما بد حرف زدید.
نکته مهم این است که امریکا باید بداند که برای تامین منافع خودش نباید با این رژیم مذاکره کند، چون این رژیم به هیچ تعهدی پایبند نیست. منافع دراز مدت امریکا ایجاب میکند که یک دولت دموکراتیک در ایران تشکیل شود. یک دولت دموکراتیک حتما برای آمریکا کم ضررتر از رژیم فعلی است. برای اینکه بتوانیم به مقصد مطلوب یک ایران دموکراتیک برسیم باید از پیش برای این معضلات مهم راه حلهایی عقلانی پیدا کنیم.
حتی اگر فرض کنیم آقای موسوی از مضمون دقیق نامه خبر داشت (میدانیم که رژیم در گذشته هم پیامهای آمریکا یا دیگر کشورها را به نفع خودش تحریف کرده) بازهم حرفهای ایشان به گمانم، کمکی به جنبش دموکراتیک مردم ایران نمیکند. این رژیم و مداحان و مدافعانش بودهاند که در سالهای اخیر ادعا کردهاند که سیسات اتمی رژیم همان سیاست اتمی مردم ایران است. رهبران جنبش دمکراتیک، به گمان من، باید اولا نشان بدهند که سیاستهای رژیم صرفا در پی تثبیت وضعیت آقایان حکام است و لحظهای هم به "منافع ایران" نمیاندیشند.
من سالهاست که پیشنهاد سادهای طرح کردهام، اگر رژیم بگذارد رفراندومی تحت نظارت نهادهای معتمد بین المللی صورت بگیرد و اگر رژیم توانست رای حمایت اکثریتی از مردم ایران را بدست آورد، آنگاه حق دارد خود را نماینده ملت بخواند. رهبران جنبش دمکراتیک که به راستی مستحضر به رای و حمایت مردماند باید نشان دهند که در عین حمایت و اصرار در حفظ همه حقوق بین المللی ایران، در زمینه اتمی، ماجراجوئیها و نقش آفرینی های این رژیم را تکرار نخواهد کرد. از قضا این رژیم است که ایران را از حقوق مسلم خود در عرصه اتمی محروم کرده است. در قرارداد NPT گفته شد که داشتن یک برنامه اتمی صلح آمیز حق تفکیک ناپذیر هر دولتی است. همین قانون میگوید اگر کشوری تقلب کرد و دروغ گفت – آنچنان که این رژیم کرده– از این حق محروم می شود. کار جنبش دمکراتیک بر گفتن این حقایق است نه تکرار اقوال حکام دروغگو.
* اما در این بین یک تجربه بد هم وجود داشت، به این عبارت که درست چند روز بعد از مذاکرات اول اکتبر که در ژنو برگزار شد و ایران از در تعامل با دنیا وارد شد، دولت انگلیس سیستم بانکی ایران را تحریم و دولت امریکا موضوع تحریم بنزین را در دستور کار قرار داد، چنین اتفاقی شاید برای رهبران جنبش سبز یک نگرانی را ایجاد کرد که بنای غرب تعامل با ایران نیست؟
- ببینید حرکت غربیها در تشدید تحریمها از زمانی شروع شد که ایرانیها غیرمستقیم پیغام دادند که هرگز چنین توافقی در ژنو انجام ندادهاند. شب اولی که مذاکرات ژنو انجام شد، خیلیها از آن بعنوان نقطهی عطفی تاریخی یاد میکردند. من در مصاحبهای نسبت به پایبندی ایران به این توافقات تردید کردم، چراکه با شناختی که از ایران داشتم چنین توافقاتی را دور از ذهن میدیدم، حال سوالم این است چطور آقای موسوی که در تهران است و این جماعت را بهتر میشناسد باور کرد که ممکن است چنین توافقاتی انجام شده باشد، یا اینکه چطور ممکن است ایران به این تعهدات وفاداری نشان دهد.
* همانطور که شما هم به درستی در ابتدای مصاحبه به آن اشاره کردید، این جنبش متکی به یک رهبر واحد نیست، بنابراین به جای تمرکز روی سخنان موسوی، میخواهم که شما بعنوان یک ناظر بیرونی، سیاست خارجی این جنبش و نگاه بدنهی جنبش به مناسبات جهانی را تشریح کنید.
- فکر میکنم اگر یک جریان دمکراتیک سر کار بیاید، این بحث در درون جامعه از طریق یک شیوهی اقناعی و با شرکت مردم قابل پاسخ دادن است. اما من بعنوان یک نفر از جمعیت هفتاد میلیونی ایران، بر این باورم که سیاست خارجی دولت دمکراتیک ایران، حتما از سیاست خارجی دولت فعلی ایران متفاوت است.
در حال حاضر، دولت سرنوشت سیاست خارجی را به مسالهی حزب الله لبنان و حماس و گروههای شیعه عراق و شاید گروههای سنی افغانستان گره زده است. به روسیه باج میدهد تا از حمایت آنها در مسالهی اتمی بهره بگیرد. این بهایی سخت گران است. در ذهن خودم تردید ندارم که اگر روزی جمهوری اسلامی از این گروهها بخواهد که در راستای منافع ایران گامی بردارند، آنها آمادهی این کار نخواهند بود، آنها حاضر نیستند منافع خود را تابع ایران کنند. نصراله پول ایران را فقط میخواهد و حاضر نیست گامی در حمایت از منافع ایران بردارد.
دولت دمکراتیک ایران، با تمام دولتهای منطقه رابطهی دوستانه برقرار خواهد کرد و بجای دخالت در امور این کشورها، رابطهای دوستانه با آنها خواهد داشت.
چندی پیش کتاب خاطرات آیت الله رفسنجانی را میخواندم، نوشته بود در سال ۸۱ کشورهای عضو جنبش عدمتعهد طرحی آورده بودند برای پایان دادن به جنگ با عراق، طرح خوبی هم بود و اعراب حاضر بودند خسارت جنگ را نیز به ایران بپردازند، طرح را پیش آیت الله خمینی بردند ولی ایشان با یک ماده از طرح موافقت نکرد و گفت ما نمیتوانیم این ماده را امضاء کنیم. آن ماده، ایران را از دخالت در امور عراق از طریق تحریک گروههای شیعه برحذر میداشت. آیت الله خمینی این طرح را به این دلیل که میخواست حق دخالت در کشورهای دیگر را از خود سلب نکند، رد کرد و بعد از کشته شدن صدها هزار عراقی و ایرانی و تحمل میلیاردها دلار خسارت، بالاخره جنگ بیبرنده تمام شد. پرسش این است که آیا ایشان حاضر بود که دیگر کشورها به جبنش دمکراتیک ایران کمک برسانند؟
به نظر من دولت دمکراتیک ایران، در این چارچوب حتی میتواند بحث به رسمیت شناسی اسرائیل را هم مطرح کند، ولی در عین حال چشماش را به روی اجحاف علیه حقوق شهروندان فلسطینی نمیبندند. جایی که اسرائیل حقوق فلسطینیان را پایمال کند، یک دولت دمکراتیک از آنها انتقاد خواهد کرد. اما خط و خط کشی ایدئولوژیک را زمینهی تامین و حفظ منافع ملی نخواهد کرد.
سیاست خارجی دولت دموکراتیک ایران براساس قدرت واقعی است نه قدرت تخیلی. بنابراین دولت براساس توانایی و قدرت کشور در مناسبات جهانی ایفای نقش خواهد کرد. بدون شک ایران دمکراتیک بعنوان یکی از سه قطب اقتصادی خاورمیانه عمل خواهد کرد. ایران دمکراتیک در کنار ترکیه و اسرائیل اضلاع مثلث قدرت در منطقه را تشکیل خواهند داد، نه اینکه دوبی جای ایران را بگیرد و خود را به عنوان قدرت اقتصادی منطقه معرفی کند.
به نظر من تنها دولتی میتواند منافع واقعی ملتاش را تامین کند که مستحضر به حمایت مردم باشد. چنین دولتی اجازه خواهد داد که جامعه در مورد منافع ملی خود آزادانه بحث کند. چنین دولتی اجازه خواهد داد که کارشناسان روابط بین المللی و اقتصاد – نه صرفا خودیهایی که بیش از دیگران مجیز گفتهاند و نوکری کردهاند– در زمینهی تخصص خود تحقیق و تامل کنند و راهکارهایی برای آنیده ترسیم کنند.
* شما چه ادلهای برای اثبات این ادعا دارید که دولت دمکراتیک ایران، چنین سیاستی را اتخاذ خواهد کرد؟
- اینها گمان من است . بعلاوه وقتی به برخی آمار و ارقام در برخی از گفتگوها، گزارشها و نظرسنجیها دقت میشود، چنین سیاستی از آن استخراج میتوان کرد. اگر به پرسشنامهای که طرفداران احمدینژاد در آستانهی انتخابات فراوان از آن استفاده میکردند، رجوع کنیم، (که البته با اشکالات علمی فراوانی همراه بود) میبینیم که اکثریت قاطع مردم از دولت میخواهند که هر اطمینانی غرب میخواهد، ایران بدهد که برنامهی هستهایاش صلحآمیز است.
غنی سازی اورانیوم که امروز مورد تاکید رژیم ایران است، تکنولوژی ۵۰ سال گذشته غرب است. این یک تکنولوژِی روز نیست، دولت با اصرار روی این تکنولوژی، جوانان ایران و دانشگاهیان را از بدست آوردن تکنولوژی روز دنیا محروم کرده است.
در این نظرسنجی تا آنجا که به یاد دارم، حدود ۸۰ درصد از مردم خواستار مذاکره و گشایش رابطه با امریکا هستند و حدود ۵۲ درصد حتی خواستار شناسایی دولت اسرائیل بودند. وقتی مردم به صورت خودجوش شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" را سر میدهند، این شعار به روشنی خواست دست کم لایههایی از مردم ایران را نشان میدهد. قطعا سیاست خارجی دولت دموکراتیک ایران، سیاستها را منطبق با خواست مردم اتخاذ میکند. چنین سیاستی به منزلهی به رسمیت شناختن اجحاف علیه فلسطین نیست، بلکه نکته این است که دفاع از حقوق مردم فلسطین نباید به نابود شدن منافع مردم ایران منجر شود. به گمانم در دولت دمکراتیک این دفاع به شیوهای کاملا منطقی و دیپلماتیک انجام خواهد شد و اثر بیشتری هم خواهد داشت.
* با تمام این توضیحات، اگر غرب دنبال ادلهای روشن، برای درک واقعیتهای جنبش سبز و سیاستهای آن باشد، به چه ادلهای می تواند رجوع کند؟
- فکر میکنم تظاهراتی که تاکنون صورت گرفته و آنهایی که در آینده صورت خواهد گرفت، میتواند عمق جنبش و خواست اصلی مردم را به نمایش بگذارد. اگر کسی دنبال ادله است باید مجموعهی حرکتها را کنار هم بگذارد تا بتواند جنبش را تحلیل کند. نقد یک دانشجو در مقابل دیدگان رهبری، تظاهرات میلیونی روز قدس، استقامت و پایداری مردم و ... اگر یکجا نگاه شود و مورد تحلیل قرار گیرد، میتواند این پیام را در دل داشته باشد که این جنبش ماندگار است و نکته دیگر اینکه غرب باید هنگام مذاکره با ایران بداند که طرف اصلی مذاکره و گفتگو، مردم ایران باید باشند، نه رژیم رو به زوال کنونی.
اگر جنبش دمکراتیک در روز ۱۳ آبان این ماندگاری را به دنیا نشان داد، در روزهای آینده فرصت خواهد داشت تا نگاهش به سیاست داخلی و خارجی را روشنتر ترسیم کند. فعلا باید به این فکر کنیم که جنبش سبز دمکراتیک و قدرتمند است. رهبری واحد ندارد، بلکه یک جریان چند ضلعی و ریشهدار است. در چنین شرایطی راهمان به سوی دموکراسی را تسهیل کردهایم. در عین حال باید بپذیریم که رژیم و دستگاههای تبلیغاتی و اطلاعاتیاش همه در کارند تا در این جنبش تفرقه ایجاد کنند، نیروها را در مبارزهای بیفایده و بیاصول علیه یکدیگر قرار دهند. میخواهد به جهان و ایرانیان نشان دهند که اپوزسیونی جدی و درخور تامل در کار نیست. لاجرم هر گفته و نوشته هر یک از ما، به عنوان آب باریکهای از این رود پرشکوه، مورد سوء استفاده رژیم قرار میگیرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید