در این مقاله ، پاسخهای دکتر مهدی مطهرینیا، استاد دانشگاه عالی دفاع در ایران (از نیروهای «خودی») به خبرنگار روزنامه تهران امروز است. واقعبینی محسوسی بر زبان این استاد «خودی» جاری است، که شاید مشکلاتی که کشور اینک با آنها روبروست در ایجاد آن بیتاثیر نبوده است. مصاحبهاش را روزنامه تهران امروز چاپ کرده است که ما برای خوانندگان ایران گلوبال بر گزیده ایم:
مذاكرات استانبول در گفتوگو با دكترمهدي مطهرنيا، استاد دانشگاهچهار بحران تاثيرگذار در روابط ايران و غرب
فرزاد رمضاني بونش: پنجروز از برگزاري نشست استانبول ميان كشورمان و گروه 5+1 با پافشاري هيات ايراني بر حقوق مسلم ايران پايان يافت. در اين خصوص با دكتر مهدي مطهرنيا، استاد دانشگاه و كارشناس مسائل سياست خارجي گفت و گويي انجام داديم.
باتوجه به پايان نشست استانبول درباره مذاكره هستهاي ايران و گرو ه 5+1 و ارزيابي نااميد كننده خانم اشتون از اين مذاكرات از ديد شما چه عللي باعث شد تا خانم اشتون روند مذاكرات را نااميدكننده عنوان كند؟
آنچه در پرونده هستهاي ايران كمتر مورد توجه قرار ميگيرد و من هم بارها به آن اشاره كرده ام اين است كه چهار بحران عمده ميان ايران با غرب و جود دارد كه اساسا بافت و متن تعاملات ايران با جهان بيرون از ايران را دچار اعوجاجهاي متفاوت ميكند. در مرحله نخست بحران، بحران گفتماني است. به عبارت ديگر فضاي گفتماني حاكم بر ايران فضايي بيگانه ستيز است كه از زمان اسكندر مقدوني به اين طرف در بافته تاريخ اين كشور ريشه دوانده است.
اسكندر به عنوان نماينده تفكر غربي در زمان خود بود كه در حمله به ايران در پي تسلط هلنيسم بر ايران زمين بود كه مقاومتهايي دروني را عليه وي بر انگيخت و از همان زمان به بعد فضاي گفتماني ايرانيان نسبت به بيگانگان همواره با شك و ترديد و مقاومتي هميشگي فرو رفت لذا فضاي گفتماني ايران متفاوت با كشوري مانند لبنان است. بحران دوم بحران واژگان يا مفاهيم است. آنچه كه در ايران در مورد معاني و واژگان متفاوت و جود دارد مانند عدالت، آزادي، صلح و..در واقع برداشتي ايراني از نظام اهورا و اهريمني و نگرش دو قطبي است و صفر و يك در نظر گرفته ميشود و فضاي سياه و سفيد روي واژگان حاكم است كه با غرب متفاوت است. در اين بين در غرب واژگان بر مبناي منفعت تعريف ميشود ولي در ايران بر مبناي ارزشهاست. بحران سوم عقيدتي است چه يكي از مهم ترين بحرانهاي موجود در بين ايران و غرب است كه محصول حركتهاي تاريخي و بحران مفاهيم است. بحران چهارم بحران سياسي دو سه دهه اخير بين ايران و آمريكا ست كه از منظر سياسي به تشديد بحرانهاي ديگر كمك كند.
در اين چار چوب است كه ما ميبينيم هر نشست و مذاكرهاي در مورد برنامه هستهاي ايران برگزار ميشود يك خروجي واحد داشته باشد و آن هم رفتن به نقطه اول قبل از مذاكرات است و هم اكنون هم در استانبول با وجود خوش بينيهاي متفاوتي كه برخي تحليلگران ارائه ميدادند كه ورود تركيه را به اين موضوع گشايشي تلقي ميكردند اما نشان داد كه اين چهار بحران به صورتي جدي بر پرونده هستهاي ايران سايه افكنده است.
برخي تحليلگران غربي مدعياند كه تاكيد ايران بر حقوق هستهاي خود باعث بينتيجه ماندن مذاكرات شد. تحليل شما چيست؟
آنچه براي من مهم است به عنوان تحليلگر منافع ملي و قدرت ملي كشور است. ما اگر از منظر هويت شناسي به انرژي هستهاي بنگريم بايد بگوييم توان هستهاي نوماي قدرت(مسائل فرعي) است نه پايه قدرت. در اين حال آنچه به عنوان توان هستهاي هر كشور مثل ايران مفروض ميكنيم نوماي قدرت هر كشوري است و اما پايه قدرت ملي اساسا وحدت ملي و ايجاد اقتدار برخاسته از مشاركت و رضايت و توانمندي مردم در عرصهاي گوناگون است.
در اين حال اگر دستيابي به هر نوماي قدرتي به پايه قدرت ضربه بزند در واقع به ضد خود تبديل ميشود. در اين حال آنچه در پرونده هستهاي بايد مورد نظر باشد جايگاه شناسي دسترسي به انرژي هستهاي صلح آميز نسبت به پايه قدرت است و تا زماني كه نوما پايه قدرت را تقويت ميكند جايگاه مثبتي دارد و بايد توان ملي معطوف به دستيابي به آن شود. اما اگر پيگيري آن موجب تزلزل اراده ملي و ايجاد فشار بر مردم و تضعيف پايه قدرت گردد تبديل به نقض غرض ميشود و به ضد خود تبديل ميگردد. در اين حال دستيابي به انرژي هستهاي حق مسلم ما در افزايش نوماي قدرت ملي ماست.
با توجه به نقش تر كيه در ميزباني نقش اين كشور در روند مذاكرات چگونه مورد بررسي قرار ميگيرد؟
من معتقدم اگر چه افزايش كنشگران در پرونده هستهاي فرصتي براي كاهش خودشيفتگي 5+1 است اما از سوي ديگر با توجه به جايگاه ايران و آمريكا فرصتي است براي كشورهاي كه وارد اين پرونده ميشوند تا از دو سوي اصلي اين پرونده امتياز بگيرند همان گونه كه چين و روسيه امتيازهايي گرفتهاند امروز تر كيه و فردا كشورهاي ديگر به آن دست ميزنند. حفظ وضع موجود تا حدودي براي كشورهاي حاشيهاي و پيراموني پرونده هستهاي توانسته بستري در جهت گرفتن امتياز از ايران و آمريكا فراهم كند.
به نظر ميرسد واشنگتن در روند مذاكرات تمايل به مذاكرات دو جانبه با ايران داشت. دلايل ايران براي رد اين امر چه بود؟
دلايل اين امر باز ميگرد به سه دهه تنش بين ايران و آمريكا در گسترهاي مختلف. دو كشور در اين سه دهه در وضعيت بياعتمادي به سر ميبرند و ديوار بياعتمادي تداوم يافته است. در اين حالت بيگانهستيزي ايرانيان از لحاظ حافظه تاريخي و نوعي ترديد به اراده بيگانگان هم وجود دارد. در اين حال آمريكا هم تا زماني كه اقداماتي را در راستاي كاهش اين روش به انجام نرساند و تا ايران نيز نوع نگاهش را به غرب از سياه و سفيد به ديدگاه خاكستري سوق ندهد همين رويكرد تداوم مييابد.
با توجه به اميدواري دو طرف براي تداوم مذاكرات، چشمانداز مذاكرات را چگونه پيش بيني ميكنيد؟
اساسا مذاكرات ايران و غرب در پرونده هستهاي مانند شمعي است كه در كنار پنجرهاي قرار دارد كه بادهاي متفاوتي به سمت آن ميوزد اما در مركز اين بادها نيست تا خاموش شود.
در اين حال اگر اينگونه به مذاكرات نگاه كنيم بايد گفت كه مذاكرات در ارتباط بين چهار بحران پيش گفته قرار دارد و اين بحرانهاي چهار گانه مانند بادهايي از چهار سوي اين شمع را فرا گرفتهاند و تازماني كه اين بحرانها ميان ايران و غرب مديريت نشده باشد و به ادبيات مشترك در همه بحرانها دست نيابند نشستهايي صورت ميپذيرد و نتايج واحدي خارج ميشود و مذاكرات بارديگر ادامه مييابد و يا هر دو سو از يكديگر گلايهمند خواهند بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید