رفتن به محتوای اصلی

كدام ماند؟ كدام رفت؟

كدام ماند؟ كدام رفت؟

راد از اهواز

و باز هم انتخابات!

ماركس امروزي دارد حرف ميزند ولي نه از زبان يك نفر و نه با يك جمله . بايد بشنويد ، ببينيد ، همين ايام محرم تشريف بياوريد ايران زيارت ، مهمان من ، ما جنوبي ها – از شوش تا چابهار - مهمانوازي را به همه محروميت هاي مضاعف حفظ كرده ايم ، جوانان مشكي پوش را ببينيد . ميتوانيد رقص ، موسيقي ، بوسه و هرچيز متل قوئي را همينجا بيابيد ، واقعيت گرائي جوانان تنها چيزي است كه مرا اميدوار كرده كه مملكتي خواهيم داشت پاك از خرافات ، پيشرو در منطقه ، مترقي و روبه دروازه تمدن بزرگ ، فقط آنچه كه ياد گرفته ايد را با زبان كوچه و خيابان فرنگ سازي كنيد. دنيا براي همه جا دارد، ميتوانيم همه را كنار هم داشته باشيم ، مگر آمريكا كشور رنگارنگ نيست ؟ مگر شوروي كشور تك رنگ نبود ؟ كدام ماند؟ كدام رفت؟ اين راه درست است ، بايد بپذيريم كه همه حق نظر دارند ، ترك ، عرب ، بلوچ ، كرد ، فارس ، حزب اللهي ، سلطنت طلب ، مجاهد ، توده اي ، .... هدف بلوغ اجتماعي سياسي كشور است و دمكراسي ابزار آن، بياموزيم و ياد بدهيم دمكراسي چيست و چه چيز

بسيار نگرش و بازنگري درستي كرديد. هر چند كه تحليل جامعه شناختي و رفتار شناسي نشده ولي كاملا و به قاعده روانشناختي سياسي جامعه را تصوير كرديد ، بهتر از ميكل آنژ. من نيز از مسير ديگري به همين ديدگاه رسيده ام ، من نيز از طبقه اي كه متوسط شناخته ميشود آمده بودم ، ندارهائي كه اداي داراها را در ميآوردند. پدرازهمه چيز خود ميزد كه فرزند در بهترين مدرسه شهر درس بخواند ، از كنار متل قو رد ميشديم و قيافه كساني را ميگرفتيم كه از متل قو برگشته اند. قيافه كساني را ميگرفتم كه كينه آنها را در دل داشتم ، ولي بعد از چهل و اندي سال زندگي در خفقان حكومت اسلامي دريافتم كه هر كس متعلق به طبقه اي است كه شايستگي اش را دارد ، بايد ظرفيت و شايستگي آنچه ميخواهيم را كسب كنيم . امروز بايد ملت ايران درك كند آنچه در گذشته تاريخي خود داشته متعلق به گذشتگان است كه اسباب شايستگي را فراهم كرده بودند و ما نميتوانيم با افتخارات آنها زندگي كنيم ، اگر ادعائي داريم بايد دانش و شايستگي آنرا نيز كسب كنيم. من نيز زمان انقلاب ، كاباره و دانسينگ آتش زدم ، مشروبها و آبجوها را كومه ميكرديم و با همكلاسي ها يك آتش مهيب راه مي انداختيم و غافل كه داريم اسير تفكرمملكت سوزي ميشويم سوزنده تر از آن آتش. متنفر بودم از پولدارها ولي نميدانستم چرا؟ مدتها گذشت تا ياد گرفتم " ما همه به هم محتاجيم" . رشد خرد مذهبي/ديني تنها دستاورد سي سال حكومت مذهبي است كه نميدانم به قيمت بوده يا نه .

مزدک

راه حل مسأله ملي در ايران

سیامک دوست گرامی! ایران ملک خصوصی بنده یا جنابعالی و یا کس دیگری نیست که شمای زردشتی و یا یهودی و مسلمان و یا ترک و عرب و کرد و...نتواند در آن زندگی کند.در ثانی بنده که فعلا آواره ام و شما بعنوان زردشتی مشکلی برای سفر به ایران ندارید حالا منافع بیشتری در آمریکا یا غرب دارید چیز دیگریست !در ضمن بنده نه اعلیحضرتم که شما را بین گرویدن به حزب رستاخیز ویا گرفتن پاسپورت و خروج از ایران مخیر گردانم و نه ارازل و اوباش اسلامی که یا باید ایمان به اسلام بیاورید(البته بجز اقلیتها که شما هم بعنوان اقلیت مجوس پذیرفته شده اید)و یا زندان و بند و شکنجه و تبعید را بجان بخرید!در حقیقت همه دعوای من با شما روی همین بوده که کسانی را که شما قهرمانان مدرنیته ایران می نامید حق یک زندگی سگی را هم ازما گرفتند تا چه رسد به آزادی! بهر روی دوست گرامی بنظر من عقیده و مرام و دین و طریقه زندگی وکسب و کار هر کسی تا زمانی میتوانند خصوصی باشند که شخص مذکور خود را درجریانات سیاسی وارد نکرده ولی زمانیکه به این عرصه واردشدی تنها چیزی خصوصی است که از دیگران پنهان کرده ای!

باری من برعکس شما تا توان در جان دارم برای آنچه که معتقدم خواهم جنگید و در مقابل هیچ قدرتی زانو نخواهم زد و تا آنجا که بتوانم نه تنها برای برگشتن به زادگاهم بلکه برای برقراری ایرانی سکولار و دمکراتیک و عدالت و انسان محور جهت سربلندی و افتخار و پیشرفت مردم کشورم خواهم کوشید!شما نیز خود دانید!با تشکر از شما!

خواب آلو

الاحواز چنین فرمودند :کردها هم برای ما عربها بیشتر نزدیکترند تا فارس و ترک.

مزدک عزیز چنین نوشت :بنده که فعلا آواره ام و شما بعنوان زردشتی مشکلی برای سفر به ایران ندارید حالا منافع بیشتری در آمریکا یا غرب دارید چیز دیگریست !

محمد علی اصفهانی نوشتند :خير! اينطور نيست که شما نوشته ايد

حبیب تبریزیان گرامی نظر داد :. اگر صلح طلب هستید اول برای آتش بس به رژیم فشار بیاورید.

مونستر نوشت : هرچه زور زده نتوانسته در کیهان سلطنت طلب نفوذ کنه

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)تحریر نمود:دست مریزاد. در آلمانی واژه ای هست به نام sachlichkeit، در فارسی می توان آن را به-مورد-بودن برگرداند.

hamidفرمودند:بارش باران از اتفاقات نادر در آنجا به شمار می رود .

ناصر مستشار گفت : بنده بخشي از مقاله فوق امنيتي مليحه محمدي را از سايت روز که امروز منتشر شده است در زير آورده ام وشما خود با خواندن آن متوجه مي شويد که چگونه ايشان به رژيم خط مي دهد.

محسن : تا حالا 120 کیلو چیز یعنی کتاب خواندم ولی باز هم .......

راد از اهواز : اینترنت پدیده ای است که پدیده میسازد .

احمدـ ج تهران: این مقاله خودش یک نقاشی با کمک واژه ها بود.

مزدک :اگر بعد از چهار سال نتوانستید بمردم نشان دهید که آنچه را قول داده اید نه تنها انجام نداده اید که مثل الان از مردم طلبکارید آنوقت باید برای همیشه از سیاست ایران بیرون بروید دست از سر مردم بردارید!

مزدک گرامی ادامه داد :شما در سرزمینی خوشنام ؟هم بزرگ شده اید که خود داستانها دارد و شروع دوجنگ جهانی از این منطقه خود دلیل گویایست!

و بعد پرسید :هتر است اول جوابی به این پرسیش داد که چرا و چگونه در 1400 سال پیش اسلام بر بزرگترین امپراطوری آن زمان چیره گردید؟

ساوالان

چرا اصلاح طلبان برای خامنه ائی پاسخی ندارند؟

جناب مزدک

تا جاییکه از اظهار نظرهای شما دریافته ام ، جنابعالی «زرتشتی" تشریف دارید . بنابر این نمیتوانم شما را مقلد عتیق نیشابوری بنامم زیرا اگرچه یهودی بوده ولی در قالب «مفسر قرآن" تظاهر به مسلمانی نموده است و شما نمیتوانید مقلد و پیرو مسلمان باشید . اما میتوانم ادعا کنم که با مطالعه نظر ایشان در باب «مجازات زنا در اسلام" ذوق زده شده اید و بدون توجه به موضوع و حتی مطالعه دقیق ترجمه آیه ، به نتیجه گیری غلط گرفتار شده اید . اگر آیه ماقبل آن را مطالعه میکردید ، متوجه میشدید که نه تنها صحبت «زنا" و مجازات آن منتفی است ، بحث در مورد نحوه برخورد پیامبر با تکذیب کنندگان رسالت وی بوده و دستوری مبنی بر اینکه اگر آنان به تو مراجعه کنند ، هم میتوانی از آنها روی برگردانی ، هم میتوانی در بین آنان «حکم" کنی و اگر حکم کردی به عدالت حکم کن . و در این آیه نیز میفرماید آنها (یهود) با وجود اینکه حکم خدا در تورات بوده به تو مراجعه کرده اند و پس از صدور حکم از پذیرش آن سر باز زده اند . یعنی همه این اعمال (باوجود حکم صریح خدا ، عدم تمکین به حکم صادره) نشانه بی ایمانی آنها تلقی شده است . موضوع حکمیت نیز نامشخص است و گنجاندن هر موضوعی ، بمنزله غلط گیری کتاب خدا و کفر محسوب میشود . در آیه بعد نیز به چند مورد منهای «زنا" اشاره شده و حکم هر کدام معین گردیده است . البته بحث قرآن طبیعتاً در باره توراتی است که به حضرت موسی نازل شده بوده که امروزه اثری از آن باقی نمانده است و تورات امروزی ، همچنانکه از نام موالفانشان ( تلمود ، استر ، لحمیا و ... ) بر می آید ، تاریخ قوم یهود است ، نه وحی الهی .

) دوست عزیز ، پیشنهاد شما در باره جستجوی آیات قرآن در Google مرا به یاد علمای مسیحی دوران قرون وسطا انداخت . میگویند عده ای از طلاب علوم مسیحی ساعتهای متمادی در باره تعداد دندانهای اسب به مباحثه و مجادله مشغول بودند و تلاش آنها برای یافتن پاسخ صحیح! در انجیل به جایی نرسیده بود . سرانجام یکی از طلاب ، که گویا ناخواسته به مغز خود مراجعه کرده بود پیشنهاد کرد بجای آنهمه تلاش بی ثمر ، سری به طویله بزنند و دندانهای یکی از اسبها را بشمارند و قضیه را فیصله دهند . این پیشنهاد موجب خشم مومنین!!! مسیح شده و طلبه خاطی را تکفیر نموده بودند . پس من بجای گوگل به اصل قرآن مراجعه میکنم و از گوگل برای موارد دیگر استفاده میکنم .

من هم میدانم "منابع اسلامی زیادی در این مورد هست" اما با وجود اصل سند اسلام (قرآن) هیچ یک از آن منابع ، به اندازه سر سوزنی ارزش ندارند الا برای زورمداران بمنظور اعمال قلدری و اسلام ستیزان برای ایرادهای بنی اسرائیلی . بنابر این بنده برخلاف شما مشتری «هزاران اراجیف اسلامی در این مورد" نیستم ، من طالب حقیقت حکم هستم که در قرآن متین آمده است . آیه 2 سوره «نور" بوضوح حکم مجازات زنا را مشخص کرده است :

«الزٌانیه والزٌانی فاجلدوا کلٌ واحد منهما مائه جلذه و لا تاخذکم بهما رافه فی دین الله ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر ولیشهد عذابهما طائفه من المومنین" ( بر هر یک از زن و مرد زناکار یکصد ضربه شلاق بزنید و اگر به خدا و و روز آخرت ایمان آورده اید بخاطر دین خدا به آنها رافت نشان ندهید و برای اجرای مجازات آنها تعدادی از مومنین شاهد باشند ) .

البته در مورد اثبات جرم و توبه و نحوه شهادت دادن نیز صراحت کافی در قرآن وجود دارد . دوست بسیار گرامی که چشم چپ و راستت کمی زیادی باز شده و در نتیجه توان دیدن حقیقت را از دست داده ای ، بنده بحثم بر سر «حکم سنگسار" برای «مجازات زنا" بود و هرگز نگفتم «کلمه سنگسار" در قرآن وجود ندارد . اگر بودن کلمه در متنی موجب برسمیت شناختن آن در «مجازات زنا" باشد ، شما نیز معتقد به «سنگسار" هستید . دلیلش هم وجود چندین مورد کلمه «سنگسار" در همین کامنت شماست .

یکی به ابراهیم گفته اگر چنین و چنان کنی تورا «سنگسار" خواهم کرد ، در یک قصه قرآنی ، به کسانی گفته شده « اگر آنان بر شما دست‏يابند سنگسارتان مى‏كنند" ، شعیب یا نوح بوسیله کسانی تهدید به «سنگسار" شده اند و آقای مزدک «اسلام شناس" از آنها نتیجه گرفته پس در قرآن مجازات سنگسار برای عمل «زنا" وجود دارد . حال خوانندگان محترم در باره صحت ادعای بنده یا جناب مزدک عزیز قضاوت کنند .

ناهید

فرآيند نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت‌ها در ايران "بخش پنجم"

من به مدیریت سایت اعتراض دارم که احترامی برای نویسندگان خود در نظر نمیگیرد، آزادی بیان و دموکراسی به معنای فحش دادن و توهین های بی ادبانه نیست. خواننده ای به اسم کوردی کاملا از حدود خود خارج است. این سایت نباید جای مطرح کردن مسائل شخصی بادیگران باشد.اگر قوانینی گذاشته شده که افراد حق توهین و فحش ندارند چرا مدیریت سایت برای حفظ نویسندگان و خوانندگان روزمره خود قوانین خود را رعایت نمی کنند؟

کیانوش توکلی

فرآيند نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت‌ها در ايران "بخش پنجم"

ناهید گرامی

با تشکر از شما ؛ انتقاد را می پذیریم و در همین جا از سایر دوستان دیگرنیز می خواهیم که مواردی این چینی را به ما تذکر دهند ، به دلیل حجم زیاد کامنت ها برخی مواقع ؛ کامنت ها حاوی توهین و فحش به نویسنده و دیگران از" دست ما" در می رود! ما در اینده کنترل بیشتری خواهیم کرد با احترام

سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

راه حل مسأله ملي در ايران

آقای کردی گرامی، همانطور که گفتید کینه های از پیش آماده و طبقه بندی شده جلوی یک رابطه ی سالم با واقعیت را می گیرند. پرسش اصلی اما در اینجاست که از کجا سرچشمه می گیرد چنین کینه ای. همانگونه که می دانید هنوز برای برخی ها فحش و بد و بیراه گفتن به ساسانی ها آنچنان لذت بخش است که روزی دوبار، پیش و پس از مسواک زدن به آن دچار می شوند (پهلوی ها خود را آماده کنند برای دست کم هنوز یک هزاره فحش خوردن)، بنابر این باید سرچشمه ها را واکاوید. دشمنی کور با ساسانی ها که حضرات جز هذیان های مطهری چیزی برای ارائه ندارند و برای دشمنی شان حتا نیازی به پژوهش اسناد نیز نمی بینند (کو وقت اش که بروند زبان ها را بیاموزند و مطلاعه کنند، مگر فحش دادن وقتی هم بازگذاشته است؟)، در بخش اصلی اش محصول خلق و خوی تواب منشانه ی جهان پس از شکست است. تواب ها از آنچه که پیش از دگردیسی به زور انجام یافته بوده اند، با تک تک سلول های بدنشان متنفرند. بیرون آمدگان از زندان های جمهوری اسلامی کتاب های زیادی در این مورد نوشته اند. بخش بزرگی از ایرانیان نیز که شامل مسلمانان و چپ ها می گردد، تنفری کور و تواب خویانه از دوران بزرگی دارند. ابن مقفع در پیشگفتار ادب الکبیر اش نگاهی دقیق به این مسئله می کند و متذکر می شود که همدوران های او نه تنها از منظر دانش و خداپرستی و رفاه و نظم ارتشی و غیره، که حتا از لحاظ جثه و بزرگی پیکر نیز از نیاکان پیش از تازش شان کوچکتر و زشت تر شده اند. طبیعی ست که مبالغه ی او پایه ی تئوریک و فلسفی دارد و ابن مقفع در حال پایه ریزی نظریه ی تباهی است، نظریه ای که برای نمونه نزد فردوسی در نامه ی رستم فرخزاد به برادر اش دنبال می شود.

به هر روی اما، نفرت و رشک ِ به زور کوچک شدگان از نیاکان زیبا و سربلند خود دست کم فهمیدنی ست. روایت های بسیاری هست در مورد زرتشتیان به زور مسلمان شده که پس از پذیرش ِ به تیغ استوار ِ اسلام، حتا در آینه نیز نگاه نمی کردند، چرا که در آینه چهره ی مجوس پیشین را می دیدن!! پیامدهای چنین پیرامونی را خود می توانید بپندارید، کمترین نتیجه اش این است که هنوز نیز اگر دستشان رسد انوشیروان را از گور بیرون می کشند و تازیانه اش می زنند (بلایی را که بر سر آرامگاه رضاشاه بزرگ آوردند فراموش نکرده ایم، سر کوروش را نیز که به زیر آب کردند و کسی خم نیز به ابرو نیاورد؛ تصور اش را کنید اگر یک آجر از حرم امام رضا کم می شد).

در این راستا، آن نقشی را که مفهوم جاهلیه برای مسلمانان بازی می کند، یعنی هر چه که پیش از اسلام است جز تاریکی و جهل نیست، مفهوم شیوه ی تولید آسیایی برای چپ ایرانی بازی می کند. در حقیقت چپ، بازوی مسیحی-یهودی ِ اسلام است با این تفاوت که از مفهوم ایزد تهی شده است. در برابر مستضعف مسلمان، پرولتاریای چپ هست، در برابر استکبار سیاه ها، امپریالیسم سرخ ها، در برابر جامعه ی بی طبقه ی توحیدی یکی، جامعه ی بی طبقه ی سوسیالیستی آن یکی؛ آن یکی ایرانی پیش از اسلام را وحشی، کافر، بی سواد و بت پرست می داند(لاریجانی و پورپیرار که همگی دنبال کنندگان غزالی ها هستند)، این یکی ظلم پرور، منحط و برده صفت. به هر روی همه چیزشان قرینه است. با یک چنین پشتوانه ی فرهنگی ای، چپ ایرانی راهی ندارد جز از بنیاد با روشنگری و پروژه ی مدرنیته ی ایرانی مخالفت کردن. هم رفقا و هم برادران هیچ سودی از مدرنیته ی به ثمر رسیده برای خود متصور نیستند، بلکه از تلاطم های ناگزیرانه ی دوران تکوین مدرنیته سود می جویند برای بر هم زدن نظم جامعه و تغییر دادن جهت تاریخ به سود خود. آن ها، هم سرخ ها و هم سیاه ها، در پارادایم دیگری، پارادایمی که در گسست دو سویه با روشنگری ایرانی به سر می برد، می زییند.

آنها در جست و جوی یک نظم نوین جهانی هستند. هم تصویری که از انسان دارند، به زبان اهل فن، روان شناسی تعبیه شده در ایدئولوژی شان، هم تصویری که از اقتصاد دارند، و هم انگاشت شان از سیاست و فرهنگ، آن ها را بیرون از تاریخ جاری جهان آزاد قرار می دهد. در سنت مارکسیستی تاریخ در مفهوم اصیل اش هنوز شروع نشده است و تا زمانی که بهره کشی آدمی، البته به تصور آن ها، و نظام تامین کننده ی این بهره کشی، یعنی سرمایه داری آزاد و لیبرال دمکراسی، از بین نرفته اند، شروع نیز نخواهد شد. اسلام نیز در کنه اش چیزی جز این نمی گوید، هم سیاست را غصبی می شمارد و هم رستگاری را در شرایط دوران غیبت ناممکن می انگارد. هر دو نظریه، پنداشتی مشخص از انسان کامل خود دارند، و این در حالی ست که لیبرال دمکراسی نه تنها هیچ تصوری از انسان کامل ندارد، بلکه هدفی جز ترمیم پایان ناپذیر ایستار کنونی را برای خود متصور نیست (هابرماس از مدرنیته به عنوان یک پروژه ی باز سخن می گوید). کوتاه سخن، روشنگری ایرانی که پروژه ی پهلوی یگانه کالبد آن بوده و هست، در یک جنگ تمدنی دوگانه به سر می بُرد. از این منظر که بنگرید، می توانید به این نتیجه ی ناخشنودکننده برسید که چپ ایرانی، محکوم به همیاری تا پای مرگ با متولیان اسلامی انقلاب اش است. هدف مشخص است: تغییر دادن نظم جهان و برپا ساختن دنیایی با مشخصاتی کاملن متفاوت. در مسیر این هدف والا، مسلمان ها، که خود را هنوز پیروز گشته می پندارند و فکر می کنند که خدعه شان گرفته است، نقش مین روب و گوشت دم توپ را بازی می کنند: نظام سرمایه داری باید در درگیری اش با اسلام حسابی خسته شود، بنیه ی اقتصادی اش تضعیف گردد، باور خود را به اصول اش از دست بدهد، و همزمان، اسلام نیز به سهم خود از نفس و تک و تا بیفتد، تا سپس سوسیالیسم به عنوان پیروزگری که در آخر می خندد در روز موعود وارد صحنه شود و سکان کشتی جهان را به دست گیرد.

سد البته که ایران در این میان سکوی پرشی بیش نیست، هرگز نبوده، و هرگز نیز جز این نخواهد بود. از این رو، اختلاف با چپ، آنگونه که شما ذکر کرده اید، نه در یک داوری تاریخی، بلکه در بنیادهاست. چپ ها و مسلمان ها هرگز در مورد ما راست ها هیچ گونه توهمی نداشته اند. مشکل آن ها چگونه بودن پهلوی ها نبوده است، چرا-بودن آن ها بوده و هست. بزرگترین ایراد پروژه ی پهلوی، همانا در قید حیات بودن اش بوده است. که البته کسان با مرگ اش نیز خشنود نمی شوند و حتا ایده ی آن پروژه را نیز خطرناک می شمرند، همانگونه که شاهپور و خشیار و زرتشت را اگر دست شان رسد از گور بیرون می کشند و سنگسارشان می کنند، هر جنبشی که نشانه ای از این ایده را در خود حمل کند باید تا پای مرگ و نابودی اش با او جنگید. در این راه نیز هیچ چیزی، از دروغ برنامه ریزی شده تا تخریب چهره، از انحراف بی دلیل بحث تا تکرار اتهامات هزار بار پاسخ داده شده تا دیگر رمقی برای پاسخی دوباره نمانده باشد، از قتل و حذف فیزیکی تا رخنه و برهم زدن رابطه ها، همه چیز و به راستی همه چیز مجاز است. در برابر چنین دشمنانی یا باید مرد و یا کشت؛ هنگامی که یگانه گزینه مرگ است، برخی ها فرار را ترجیح می دهند. ایده ی ایران را در جغرافیایی دیگر نیز، جغرافیایی کمتر نفرینی، می توان زیست.

ساوالان

راه حل مسأله ملي در ايران

آقای سیامک ایرانی (غریبه ی آشنا)

خطابه های دهن پرکن و چشمگیر( فقط چشمگیر) شما علاوه بر اشغال بیهوده فضای اینترنت چند ایراد خیلی کوچک! دارد :

1 – تخیل شما در باره لذتبخش بودن فحش و بد و بیراه به ساسانی ها!!؟ و دشمنی کور! با آنان توهمی بیش نیست ، زیرا ، به همت استاد یگانه تاریخ ایران ، جناب پورپیرار ، ساسانی ها به شوخی بیمزه عمله کنیسه و کلیسا بدل شده اند و قابل «فحش و بد و بیراه" نیستند . اگر تعصب کور اجازه دهد و سه جلد کتاب «دوازده قرن سکوت – بخش ساسانیان را مطالعه بفرمایید ، که الحمدلله هم زبان آموخته اید هم وقتش را دارید دیگر از این قضاوتها نخواهید فرمود . پروزه پهلوی ها هم 30 سال پیش به زباله دان تاریخ پیوستنه و فقط در اذهان خیالپرداز سلطنت طلبانی از قماش شما در قید حیات است و بس ، و برای کسی نگرانی ایجاد نمیکنید .

2 _ پروژه ابن مقفع سازی و ابن ندیم پروری و ... نیز بواسطه همان کتابها با شکست قطعی مواجه شده و سخن گفتن از آن ، جز خیالبافی بیش نیست . وقتی که از زمان خشایارشا تا ظهور اسلام ، حضور آدمی در منطقه شرق قابل اثبات نیست ، وقتی کتیبه های نقش رستم جعل جدید است و اثبات جعلی بودن آنها مانند خوردن یک لیوان آب است ، وقتی با مشاهده عکسهای قبل و بعداز حفاری بنای موسوم به مکعب زرتشت!! جعلی بودن کتیبه پای دیوار بوضوح مشخص میشود ، دیگر سخن گفتن از ساسانیان همانند تکرار «گردش خورشید به دور زمین" است . عزیز جان بیدارشوید و خود را اسباب خنده دیگران نکنید .

3 – اگر مدرنیته همانی باشد که انگیسی ها به دست رضاخان به ارمغان آوردند ، یقین بدانید در ایران و سایر کشورهای اسلامی ، حتی کشورهای غیر اسلامی خریدار نخواهد داشت . شما و همفکرانتان ، با طرح این قبیل مسائل بیهوده ، هم وقت خود و دیگران را میگیرید هم در مسیر مبارزات حق طلبانه مردم سنگ اندازی می کنید .

4 – آیا هرگز از خود پرسیده اید این « زرتشتیان به زور مسلمان شده" چرا پس از کنار رفتن « تیغ استوار ِ اسلام" همچنان مسلمان باقی ماندند ؟ آقای عزیز ، این باصطلاح دین! زردشت محصول کمپانی هند شرقی است برای ایجاد این نوع بحث های انحرافی که بنده را نیز وادار به آن کرده اید . دینی که در مورد تولد پیامبر آن «یکهزارسال" اختلاف نظر وجود دارد ! دین چندین هزار ساله! ای که کتابش در قرن نوزدهم در هندوستان نوشته شده معلوم است از چه قماشی است . اینکه شما مخالف اسلام باشید اعتراضی نیست اما چرا خودتان را به گودالی بس عمیق تر و به دینی فاقد دستورات و تعالیم مشخص و در نهایت توهمات می چسبانید ؟ مانند بسیاری از روشنفکران بگویید دین خرافات است ، دین محصول جهل است و ... .

5 – نگران انوشیروان عادل! نباشید ، نه انوشیروانی بوده و نه کسی بدنبال قبر اوست . آن بنای موسوم به «آرامگاه کوروش کبیر!" هم چیزی جز بنای یونانی نیست و مطمئن باشید کوروش هرگز در آنجا نبوده تا سرش را زیر آب کنند و خفه اش کنند .

6 – اینکه چپ را بازوی مسیحی – یهودی اسلام محسوب نموده اید یا با دین اسلام خیلی بیگانه هستید که طبیعی است ، یا خیلی مغرض تشریف دارید چرا که هیچ دین آسمانی و از جمله اسلام نمیتواند با «ماتریالیسم" بعنوان زیربنای فکری چپ سر سازگاری داشته باشد . البته درست است که چپ بر اساس اصل «هدف وسیله را توجیه می کند" خود را به هر رنگی در می آورد و این بدان معنا نیست که با آن رنگ همسانی داشته است .

7 – آن جریانی که ایرانی کهن را وحشی و بیسواد میداند ملی گرائی پارس است نه پورپیرار . برخلاف نظر شما ، پورپیرار در طی 8 جلد کتابهای «تاملی در بنیانهای تاریخ ایران" و بیش از یکهزار صفحه مطلب وبلاگی ، اثبات نموده است که ایران باستان (نه دوران هخامنشی) مرکز تمدن جهان بوده و حتی معتقد است تمدن یونان و چین ، بعداز فروپاشی تمدن ایران بر اثر حمله نیزه داران هخامنشی و قتل عام «پوریم" توسط یهودیان و همدستی هخامنشیان ، بدست جان بدر بردگان از قتل عام «پوریم" پایه گذاری شده است و برای این نظر ، اسناد معتبری ارائه نموده که طالبان حقیقت میتوانند در کتابها و وبلاگ ایشان مطالعه کنند .

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید