رفتن به محتوای اصلی

اشک از گونه هایم روان و های های گریه میکنم

اشک از گونه هایم روان و های های گریه میکنم

مزدک

است و روزنامه‌نگاران باید به ارزش‌های قومی، دینی و آیین‌ها و سنتها احترام بگذارند. بنابر این روزنامه‌های دانمارکی به نظر من یک خطایی کردند و این کاریکاتورها را چاپ کردند(ماشاءالله..)

معینی در مصاحبه با دویچه وله، می‌گوید: « منصف مزروقی، روزنامه‌نگار

و اسلام‌شناس تونسی در جلسه‌ای که گزارشگران بدون مرز برای دعوت به آرامش برپا کرده بود، جمله بسیار جالبی را گفت. ایشان گفتند: به راستی تا کنون دیکتاتورها و رژیم‌های دیکتاتوری و عرب و اسلامی در منطقه ما که اینگونه برای کاریکاتورها سینه چاک کرده‌اند، چند انسان به نام "محمد" را زندانی، شکنجه و به قتل رسانده اند؟ در جهان عرب، چرا ما بیش از آنکه کاریکاتور را محکوم کنیم، شکنجه و زندانی کردن روزنامه نگاران و روشنفکران را محکوم نمی کنیم؟"

این دو برخورد یکی بظاهر ایرانی و دیگری تونسی معرب(عرب شده) را با هم مقایسه کنید بعد کسانیکه دل در گرو ارازل و اوباش اسلامی بنام اصلاح طلب بسته اند اگر کمی شرف داشته باشند خواهند فهمید که حرامیان اسلامی همه از یک قماشند و اطهارات بظاهر روشنفکرانه تنها برای عوام فریبی است و در حقیقت برای سفت کردن پایه های حکومت ارازل اسلامیست.هر کسی که غیر از اسلام و حاکمیت حرامیان اسلامی را هدف گیرد در خط اسلامیان و بر ضد منافع ملت ایران است!...

اروپاییان در این برهه زمانی برای به لجن کشیدن مقدسات اسلامی که در حقیقت ما عرضه اش را نداشته ایم سعی بسیاری کرده اند وجای بسی شرمگینیست که مخالفان اخته ایرانی به پشتیبانی آنها برنخاسته اند! و با خاموشی و بی تفاوتی از کنار ان می گذرند و میدان را بدست گروهای بظاهر اصلاح طلب که از پایه گذاران حکومت جهل و خرافت بوده اند داده شده تا اراجیفی قران وار تحویل مردم دهند!ما ایرانیان تا زمانیکه تمام مقدسات اسلام را به لجن نکشیم و از تقدس نیاندازیم و دربرابر ارازل و اوباش اسلامی قد علم نکنیم برهایی نخواهیم رسید!کسانیکه دم از مقدسات مردم می زنند جز عمال حرامیان اسلامی نیستند!برای ما جان و زندگی و خرد انسانها مقدس است نه اراجیف قرآن و محمد و...!اینها را باید به لجن کشید!

اروپاییان در این برهه زمانی برای به لجن کشیدن مقدسات اسلامی که در حقیقت ما عرضه اش را نداشته ایم سعی بسیاری کرده اند وجای بسی شرمگینیست که مخالفان اخته ایرانی به پشتیبانی آنها برنخاسته اند! و با خاموشی و بی تفاوتی از کنار ان می گذرند و میدان را بدست گروهای بظاهر اصلاح طلب که از پایه گذاران حکومت جهل و خرافت بوده اند داده شده تا اراجیفی قران وار تحویل مردم دهند!ما ایرانیان تا زمانیکه تمام مقدسات اسلام را به لجن نکشیم و از تقدس نیاندازیم و دربرابر ارازل و اوباش اسلامی قد علم نکنیم برهایی نخواهیم رسید!کسانیکه دم از مقدسات مردم می زنند جز عمال حرامیان اسلامی نیستند!برای ما جان و زندگی و خرد انسانها مقدس است نه اراجیف قرآن و محمد و...!اینها را باید به لجن کشید!

حسین

اين اصل در قانون اساسى اوليه (پيش نويس قانون اساسى ايران) نبود و در زمره خواسته هاى مردمى نيز مطرح نمى شد. در اوايل انقلاب نيروهاى فشارى كه عمدتاً يا چپ يا قوم گرا بودند چنين بحث هايى رادر نشريات و گردهمايى هاى خود مطرح مى كردند .بخشى از اين نيروها توسط افرادى كه در مجلس خبرگان داشتند اين بحث ها را در حاشيه مطرح كردند. ولى جالب اين كه در گفت و گوهاى همان زمان مجلس خبرگان، بحث خيلى عمده اى نبود واز نمايندگان مناطقى چون آذربايجان، كردستان، بلوچستان يا خوزستان در اين رابطه اصرارى وجود نداشت. تنها برخى گروههاى آن را مطرح مى كردند. برخى نيز همان جا هشدارهايى در مورد پيامدهاى اين بحث در همان مجلس در رابطه با وحدت ملى و زبان ملى دادند. به همين خاطر اين ماده به گونه اى مبهم و با شتاب براى گريز از عواقب منفى آن به تصويب رسيد. در واقع ماده ۱۵ اصلى است كه اما و اگر بسيارى دارد به طورى كه مى توان آن را به شكل هاى گوناگون تفسير كرد. خود جامعه نيز آن را بحثى حاشيه اى در نظر گرفت و سراغ آن نرفت. اما همان گروه ها (قوم گرايان) طى اين سال هاو بويژه پس از ۱۳۷۶ به طور مداوم در نشريات حاشيه اى خود آن را مطرح مى كردند اما كسى آن رامشكلى اساسى نمى گرفت و اين جريانات نتوانستند آن را به يك خواسته توده اى تبديل كنند. اما اكنون بخشى از نيروهاى سيستم سياسى حاكم، به گمان اين كه طرح اين اصل مى تواند براى آن ها آراء به دست آورد آن را عمومى كرده اند و به همين دليل بعضى از كانديداها روى اصل ۱۵ تأكيد مى كنند .در حالى كه اين اصل داراى ابهامات فراوانى است ودر عمل تلاش براى اجراى آن بحران اجتماعى گسترده اى را بر سر تفسيرآن و بروز اختلاف نظر ها به وجود مى آورد كه انرژى و توان جامعه و دولت را خواهد گرفت.

محسن کردی

بازهم خبری بس ناگوار تر از تخت جمشید! ساولان گرامی و سایر دشمنان ایران توجه فرمایید؛ متاسفانه بازهم باستانشناسان جهان، یعنی همان یهودیان یا مزدوران آنها، با بکار گذاشتن مشتی خشت و آجر سرخ زیر خاک، به طول صدها کیلومتر، مدعی شده اند که دیواری قدیم تر از دیوار چین در ایران و در منطقه گرگان یافته اند. حتما به سایت بی بی سی، این مزدور پان ایرانیستها مراجعه کرده و این خبر جعلی را بخوانید. ضمنا پورپیرار را هم خبر کنید یک کتابی در رد این توطئه بنویسد؛

http://www.bbc.co.uk/persian/science/story/2008/02/080221_si-gorgan-wal…

فاجعه،... فاجعه.. ای ساولان بزرگ، ای پور پیرار.. پیامبر راستین.. به داد برسید. آخر ببینید این یهودیان، این دشمنان پان ترکها و مسلمین چه دورغهایی در سایت مزدورشان در بی بی سی سر هم می کنند. نوشته اند که در زمانی که امپراطوری روم غربی در حال فروپاشی بود و امپراطوری روم شرقی نیز شدیدا ً تحت فشار بود، امپراطوری ایران توانسته نیروی انسانی لازم برای خلق بنایی را ساماندهی کند که به لحاظ عظمت، هیچ بدیلی در جهان غرب ندارد و با توجه به سطح عالی مهندسی اعمال شده در این بنا، می توان گفت که مهندسی ایران و امپراطوری ساسانی به خوبی با مهندسی امپراطوری روم رقابت داشته و یا حتی از آن پیشی گرفته است. این هیات باستان شناسی همچنین موفق به شناسایی کانالهای انتقال آب، یک قنات و یک زنجیره قلعه در طول این دیوار شده است که به گفته آنها، نیروی بالغ بر 30 هزار نظامی را در خود جای می داده است. اما پروژه اکتشاف این بنای تاریخی تمام نشده است. به گفته دکتر سَِور،(ساولان جان حتما این بابا باید یهودی باشد) تصویر برداری ماهواره ای و اطلاعات مردم محلی، باستان شناسان را قادر کرده که سازه های قابل توجه دیگری را نیز در مسیر این دیوار شناسایی کنند.اکتشافاتی که تصویر روشنتری از این ابر قدرت باستانی ترسیم خواهد کرد.

ساولان جان تردید نکن که آن مردم محلی در گرگان یک مشت پان فارسیست فاشیست هستند که در آنجا جمع شده اند و همه خالی بند. بگو پورپیرار شدیدا دست بکار شود و چند رساله در رد این حقه بازی ها بنویسد

(بحالتی که اشک از گونه هایم روان و های های گریه میکنم).. ای وای.. ای امان.. ساولان جان.. حق با تو بود.. توبه.. توبه.. این بی بی سی، با همان یهودیان دانشگاه شیکاگو، به کمک هم یک مقدار گل رس مجسمه سازی را داده اند دست بچه های مهد کودک و یک سری لوحه ارواح عمه شان ساخته اند که از طریق آن اثبات کنند که همه حرفهای شما دروغ است. برای تنظیم این خالی بندی یک دعوای الکی بین دانشگاه شیکاگو، ایران و دادگاه فدرال آمریکا در جریان است. در این لوحه ها آمده است که؛ مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شيکاگو دو سال پيش سيصد لوحه گلی هخامنشی را به ايران بازگرداند.اين گلنوشته ها به زبان عيلامی و خط ميخی و حاوی اطلاعاتی درباره زندگی روزمره نظير جيره روزانه کارگران و دستمزد آنها هستند. همچنين نام سرزمينهايی که اين کارگران، از جمله مصر و هند و يونان از آن آمده بودند و در آن زمان بخشی از شاهنشاهی عظيم ايران بود در اين لوحه ها ثبت شده است. این لوحه ها به اندازه کارتهای اعتباری هستند) میبنی ساولان جان چه دروغهایی سرهم می کنند؟ آخر زبان فارسی که افعالش به اندازه زبان ترکی نیست کجا میتواند در لوحه گلی مزد کارگر را بنویسد؟ مثلا تو پان ترک بزرگوار از کامپیوتر استفاده می کنی اما پان فارس بی سواد برای پرداخت حقوق کارگرانش بجای فیشهای کامپیوتری از لوح گلی استفاده می کند. لابد میخواهند اینجوری بگویند که هخامنشیان با همین الواح گلی بعنوان کارت اعتباری استفاده کرده و از حساب شان پول برداشت میکردند. وای که این پان فارسها و یهودی ها چقدر خالی بند هستند.

سام قندچي

فاشیسم جمهوری اسلامی توهّم است یا یک واقعیت ملموس ؟

دوست عزيز آقاي ستوده خسته نباشيد،

بنظر ميرسد اشتباه آقاي اکبر گنجي اين است که نميداند نتيجه ميلناريانيسم

millenarianist

در پايان يک رژيم ايدئولوژيک شکلش با ميلناريانيسم

در ابتداي چنين رژيم ها يکسان نيست و بحث هاي رژيم سلطاني ماکس وبر را براي توضيح پديده اي بکار ميبرد که اصلاً از اساس با آن فرق دارد. در تاريخ صد ساله معاصر اساساً رژيم هاي ميلناريانستي در آغاز اين سيستم ها در شوروي و آلمان بودند و در مورد دوم که خيلي زود از بين رفت. اگر بعد از گورباچف آن گروه که دنبال بازگشت به روزهاي اول شوروي بودند و يا اگر در چين گروه جهار نفر پيروز شده بودند شايد تجربه تاريخي مشابهي بوجود آمده بود. ضمناً ايشان دنبال کاربرد اصطلاخاتي نظير نظام به مفهوم مارکسيستي شيوه توليد هستند که سالها است محدوديت کاربردشان حتي در ميان مارکسيستهائي نظير پولانزاس به چالش گرفته شده است. در مقاله زير مدتي پيش اين پديده ميلناريانيسم در پايان کار جمهوري اسلامي را بحث کرده ام ولي فرصت نقد کار آقاي گنجي در اين زمينه را نداشته ام. شايد اين نوشته که بيش از يکسال پيش در اين زمينه نوشتم برايتان جالب باشد:

http://www.ghandchi.com/458-Mahdaviat.htm

چرا پلوراليسم؟ (ويرايش دوم)

دوست عزيز آقاي هرمس،

دقيق ميگويئد و نظر من هم همين است. ليبراليسم نظير سوسياليسم سالها ست که به پايان رسيده است. کوشش رالز براي نو کردن ليبراليسم همانقدر بي نتيجه است که کوشش هابرماس براي نو کردن سوسياليسم يا هايک و فون ميزس براي نو کردن کنسرواتيسم. البته ليبراليسم کهنه نظير سوسياليسم کهنه و کنسرواتيسم کهنه که ديگر بحثي ندارد.

اما علت آنکه کار رالز برايم مهم است نه کوشش وي در تبيين مجدد ليبراليسم. بلکه چون وي سعي کرد دستاوردهاي ليبراليسم را بصورت علم جدا از ايبراليسم جامع تدوين کند. منظور از ليبراليسم جامع

comprehensive liberalism

است نظير کانت. به عبارت ديگر تا مدتها مثلاً تفکيک سه قوه به عنوان بخشي از ليبراليسم جامعه تصور ميشد. رالز نشان داد که اينها ربطي به قبول يا رد ليبراليسم جامع ندارد و حتي فردي ممکن است مذهبي غير سکولار باشد و اينها را به عنوان اصل علمي بپذيرد همانگونه که تئوري گردش زمين به دور خورشيد را نه بر مبناي پذيرش يک فلسفه عمومي بلکه بعنوان يک دستاورد علمي ميپذيرد

من به هابرماس در ميان سوسياليستها و تئوري کاميونيکاسيون وي و نيز به فون ميزوس و هايک در ميان نئوکانسرواتيو ها به همين شکل مينگرم. يعني دستاورهايشان جدا از تبيين مجدد سوسياليسم يا کانسرواتيوسم.

حالا سحث سپهر عمومي و خصوصي که طرح ميکنيد بسيار بحث مهمي در اين زمينه است. به نظر من به آن موضوع بايد در زاويه نقطه انصالي نگاه کرد چيزي که تئوريسين هاي اروپائي که بحث عرصه عمومي را بيشتر از همه کار کرده اند اصلاً در نظر نميکيرند. اين را در مصاحبه ام و نيز در مقاله زير سعي کردم توضيح دهم و اصل بحث بنظر خودم است که همانطور که در پايان آن نوشته و مصاحبه گفتم

http://www.ghandchi.com/487-PayaneMarg.htm

http://www.ghandchi.com/SamGhandchiVOA111207.wmv

دوست عزيز آقاي ستوده خسته نباشيد،

بنظر ميرسد اشتباه آقاي اکبر گنجي اين است که نميداند نتيجه ميلناريانيسم

millenarianist

در پايان يک رژيم ايدئولوژيک شکلش با ميلناريانيسم

در ابتداي چنين رژيم ها يکسان نيست و بحث هاي رژيم سلطاني ماکس وبر را براي توضيح پديده اي بکار ميبرد که اصلاً از اساس با آن فرق دارد. در تاريخ صد ساله معاصر اساساً رژيم هاي ميلناريانستي در آغاز اين سيستم ها در شوروي و آلمان بودند و در مورد دوم که خيلي زود از بين رفت. اگر بعد از گورباچف آن گروه که دنبال بازگشت به روزهاي اول شوروي بودند و يا اگر در چين گروه جهار نفر پيروز شده بودند شايد تجربه تاريخي مشابهي بوجود آمده بود. ضمناً ايشان دنبال کاربرد اصطلاخاتي نظير نظام به مفهوم مارکسيستي شيوه توليد هستند که سالها است محدوديت کاربردشان حتي در ميان مارکسيستهائي نظير پولانزاس به چالش گرفته شده است. در مقاله زير مدتي پيش اين پديده ميلناريانيسم در پايان کار جمهوري اسلامي را بحث کرده ام ولي فرصت نقد کار آقاي گنجي در اين زمينه را نداشته ام. شايد اين نوشته که بيش از يکسال پيش در اين زمينه نوشتم برايتان جالب باشد:

مهدی

برای یک ایران- آقای مرتضی نگاهی

برادر عزیزم در مصاحبته تان از به اصطلاح فارس ستیزی در حرکت ملی آذربایحان صحبت شده است که به هیچ وجه درست نیست و اگر پاسخ اندکی دوستان پان فارس شما بعد از دهه ها ترک ستیزی و تحقیر و توهین ترکها- خودتان در این مصاحبه این واقعیت را از علل پای گرفتن حرکت ملی آذربایجان شمرده اید - دریافت میکنند ، چرا باید تعجب کنند. دوستان شما باید بدانند که جواب های هوی است و کسی که به دیگران بی احترامی کند چرا باید انتظار عکس العمل محترمانه از طرف مقابل داشته باشد؟ راه حل شما یک ایران مشابه سویس است که موجودیت ملی تمام ملل یا اقوام رسمیت داشته باشد این عالی است ولی چند درصد از روشنفکران جماعت فارس و یا در خدمت فارس - فارس زده - را که سنگ دمکراسی و برابری و آزادی را به سینه میزنند سراغ دارید که به رسمیت موجودیت ملی ما رضایت دهند؟ حالا صحبت بقیه اقشار این قوم را نمیکنم که اظهرا من الشمس است. کلا پایه های ناسیونالزم فارسی-ایرانی- را نفی و انکار موجودیت ملل غیر فارس تشکیل میدهد با این شرایط خودتان قضاوت فرمایید چگونه همگرایی-انتگراسیون- امکان پذیر است؟ برای همین هم است از زمان پهلویها که شوونیزم فارسی پای گرفت مبارزه ملتهای غیر فارس نیز برای آزادی و استقلال شروع شد و انتگراسیون قبل از پهلویها را میتوان بیشتر مدیون حکومتهای غیر شوونیستی سلاطین و بیگ ها و خان های ترک دانست که همیشه رعیت نواز و بنده نواز بوده اند و بعنوان مثال بیشتر از زبان خود به زبان فارسی توجه مینمودند- دست نوازشان از سر شاعران پارسی که برای متنعم شدن از خوان دربار به مدح و ثنا گویی میپرداختند کم نبوده است - و یا حمایت صفویها از ارمنیها و همت گماشتن به عمران و آبادانی اصفهان و یا آوردن تمدن و تبدیل کردن روستایی بنام تهران به پایتخت توسط سلاطین قاجار و هزاران مثال میتوان در این مورد آورد که در این فرصت مجال این نیست.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید