انتخاب و تنظیم از کیانوش توکلی :
هرمس
آقای برادری این پیام را من دیروز برای رادیو زمانه فرستادم و تا الان دوبار دیگر هم فرستادم، اما هنوز منتشر نشده است.
دوستان گرامی رادیو زمانه
کاش به جای این سخنان حرف از نوروز می زدم و این عید سعید باستانی را به تک تک شما عزیزان تبریک می گفتم و از زحمات شما در عرض یک سال گذشته سپاسگزاری می کردم، اما این نحوۀ برخورد شما آدم را از دل و دماغ می اندازد. چرا باید هر بار دو تا پیام فرست و تذکر داد که پیام اول من هنوز منتشر نشده است و منتظر ماند که شما، گویا با اگر و اما، لطف کنید!!! و پیام من خواننده را در زیر پای مقاله ای که خوانده ام و درباره آن بحث در گرفته است بگذارید یا نگذارید. در آن پیام که چاپ نشد و گویا در باره سایت زمانه گم شدن پیام ها در راه حاوی پیامی دیگر برای خوانندگان این سایت است، گفتم که در شگفتم که چرا آقای برادری به عنوان مالک این مقاله ناگزیر است جواب به خوانندگان را در مقاله دیگری، یعنی در ذیل مقاله آن عبدی کلانتری بگذارد اما در ذیل مقاله خود نمی تواند پیامی بگذارد. باز جای شکرش باقی است که آقای کلانتری دستکم پایبندی خود را به قواعد بازی نشان داده اند و پاسخ آقای برادری را به پیام ایشان درباره این مقاله در آن مقاله خود و در ذیل آن جا داده اند. در آن پیام گفتم و در این پیام هم باز تکرار می کنم که مگر می شود که "کیهان" به شما ناسزا بگوید و شما بعد مجبور شوید در "اعتماد" به آن ناسزاها پاسخ بگویید چرا که "کیهان" جوابیه شما را چاپ نمی کند؟! شگفتا! من نمی دانم منظور شما از این کارها چیست؟ دوست دارید من خواننده به این سایت نیایم و عطای این سایت را به لقایش ببخشم. خودبنیادی چه هبه گران بهایی است!!!
باری دوستان، چرا این همه نامهربانی و ناشکیبایی؟؟ مگر آقای برادری چه می گوید که شما را این همه برآشفته کرده است که او مجبور شود پیام مقاله خود را در ذیل پیام مقاله نویسنده دیگری بگذارد؟ این چه طرز تدارک و ایجاد فضای بحث و موقعیت آرمانی برای گفتگو است؟ چگونه است که این نهادها هر چه مستقر تثبیت و تحکیم می شوند بیشتر به سوی هنجارگرایی و هنجارسازی روی می نهند؟ بگذارید بحث ادامه پیدا کند و این فرصت را به نویسنده مقاله بدهید که در مقاله خود از مقاله خود دفاع نماید و در مقاله نویسنده دیگر.
در هرحال، من سال نو را به شما عزیزان تبریک می گویم و امیدوارم که در کار خطیر خود پیروز باشید و ما را هم از خواندن پیام خود و نظرات آقای برادری در این سایت محروم ننمائید. آمین.
با سپاس
ساعت 3.07 دقیقه
مزدک
hamid جان همانقدر که برای کارو احترام قایل هستم واز حرامیان و ارازل و اوباش اسلامی متنفر.اما مقایسه این جانیان و خونخواران با بدبخت فاحشه یا معروفه و رقاصی که مجبور به فروش خود برای لقمه ای نان است و از این رهگذر پدید آورنده شادی و لذت برای دیگران است را درست نمی دانم!فاحشه ها از تمام زنان مؤمنه(فاحشه های پرورشی)و فاطمه و زینب ...پاکتر و درستکارترند!زیرا انسانهایی هستند که آنچه را که انجام می دهند پنهان ننموده و اهل تقیه نیستند و در رؤیای خود درعین تظاهر بپاکی هرشب با هر زیر مؤمنی(خوک پرواری) قرار گرفتن با مردی دیگر هم اغوش نیستند! در اغلب جوامع برآنان ظلم و تجاوز شده و می شود و قانون هم از آنها حمایت نکرده واغلب در دام مافیای قدرت و پول گرفتارند و آزادانه مورد خرید و فروش قرار می گیرند و به حقوق انسانی آنها تجاوز می شود.اگر کارگران تنها نیروی کاریشان مورد استثمار قرار می گیرد اینها هم نیروی کاری وهم روح و جسمشان مورد سؤاستفاده قرارمی گیرد.بنابراین همان بهتر این ارازل را مسلمان نامید که خود بهتر می پسندند!
اسم دیگر
آقای هرمس من کی گفتم نقد نکنیم و فقط هی نق بزنیم که نه ما بدبخت و سرافکنده ایم. من کی دست یا دهن کسی را برای انتقاد بسته ام؟ شما یک فرض من درآوردی میگذارید و بعد هم خودتان آن را نفی میکنید. متاسفانه چون آقای توکلی کامنت های قبلی من را پاک کرده اند شما دلیل من برای انتخاب این نام را نخوانده اید. (البته این حق مسلم آقای توکلی است که در سایت خود آن چیزی را که دوست دارد بگذارد و بنظر من به هیجکس بدهکار که نیست هیچی به خاطر راه انداختن این سایت باید طلبکار هم باشد دستش درد نکند.) اگر کسی به اسم حزب الهی سابق سرافکنده اینجا کامنت میگذاشت یا مجاهد خلق سابق سرافکنده یا مسلمان سابق سرافکنده کسی اعتراضی نمیکرد. اینکه من دیگر پیشگامی نیستم و از اشتباهات گذشته ام سرافکنده ام که اینقدرحسایت ندارد. خوب هرکس به گذشته خودش آنجور که خودش تشخیص میدهد نگاه میکند. چرا بعضی ها طلبکارند که من به گذشته خودم بدهکار بمانم؟ بابا زوره مگه که من پیشگامی بمونم یا به گذشته ام افتخار کنم؟؟؟ حالا انهایی که هنوز پیشگامی هستند و به گذشته خودشان هم افتخار میکنند بیایند دلایلشان را بگذارند روی میز و من را روسیاه کنند . مگر کسی دستشان را گرفته است؟ اما چنان که میبیند تنها تهمت میزنند و فحاشی میکنند. به نظر شما کسی که از گذشته خودش پشیمان است قابلیت انتقاد از آن را ندارد؟ حالا شما یک کلمه انتقاد به خود از آنها که ظاهرا به گذشته خود افتخار میکنند میبینید؟ پس اصلا به شقیقه چه ربطی دارد؟ پیشگامی سابق سرافکنده.
هرمس
پیشگامی سرافکنده:
دوست عزیز سرافکندگی ادامه همان تفکر قهرمانی/تراژی است. بهتر است به نقد گذشته بنشینیم تا این که احساس سرافکندگی کنیم. خود این احساس حاکی از عدم نقد است. نقد گذشته ربطی به سرافکندگی ندارد. سرافکنده شدن یعنی نقد نکردن. یعنی در پشت همان مفاهیم اخلاقی پنهان شدن که گویا باور دارید از سیطره آنان بیرون آمدید. ادامه تفکر خیر/شرّ است. این احساس یعنی این که از آن فضا و چشم انداز بیرون نیامدن. این آن روی سکه کسانی است که تا دیروز این و آن بودند و حالا دوباره به ضد و نفی دیروز خود بدل می شوند بدون این که از سیطره آن مفاهیم بیرون آمد. این که من بگویم من سرافکنده ام فضیلت خلاقی نیست، زیرا آدم سرافکنده دوباره همان خطاها را تکرار می کند. گذشته را باید نقد کرد، نه این که با مفاهیم اخلاق سنتی به آن پرداخت.و به نوعی داستان آن مومنی را فرافکنی کرد که حالا از شک خود دچار عذاب وجدان است. حتا عذاب وجدان هم به خودی خود حاکی از تقوای اخلاقی نیست. عذاب وجدان پرده ساتری است برای مقابله با آن چه روی داده است و عدم رویارویی با آن.
اسم دیگر
من نگفتم که شما می گویید نقد نکنید! من گفتم که این نوع اسامی زاییده شکست است و انسان سرافکنده به معنای انسان اخلاقی نیست. سرافکنده بودن دوای درد نیست، نقادی دوای درد است. آن کس که هنوز فکر می کند و حس می کند سرافکنده است، هنوز از آن فضا بیرون نیامده است و رابطه سالمی با گذشته خود برقرار نکرده است. سرافکندگی و این نوع حالات روحی و روانی و روان شناختی، ناشی از ماندن در همان فضایی است که طرف احساس می کند دچار گناه شده است. برخورد من با این نوع احساس عمیق مذهبی است که در میان نیروهای چپ ما رایج بوده است. آماج نقد مدرن سرافکندگی نیست رهایی است. باز هم باور دارم که تا زمانی من احساس سرافکندگی می کنم از این که این یا آن بودم در گذشته، هنوز گرفتار همان گذشته ام. تقوای اخلاقی و آن هم اخلاق خودبنیاد مدرن، از سر تامل است و نه شکستن نفس.
کیخسرو آرش گرگین
مریم فیروز در گذشت
تا زمانی که سرافرازی جایز است، سرافکندگی هم هست. سرافکندگی نه تنها هیچ تباینی با خرد سنجشگر ندارد، بلکه در بیشینه ی گاه ها نقطه ی حرکت بهتری برای سنجش است، تا همیمال اش، سرافرازی! در آلمان کل سنجش گذشته از بطن یک سرافکندگی ملی بیرون آمده است و تا به امروز نیز دنبال می شود. دوستان سرافکندگی را با خودزنی ِ کورکورانه ی ِ شیعه و منش ِ حسینی ِ گلسرخی ها یکی گرفته اند و به غیرت های ِ خفته ی ِ مذهبی شان برخورده است.
با نکبتی چون انقلاب شکوهمند در کارنامه، کسان هیچ بهانه ای برای سرافکنده نبودن ندارند (ژاپنی هایی که آب از دهان کسان راه می اندازند، یک بیلان منفی کارخانه را برای هاراکیری بسنده می دانند)؛ در این میان جبر تاریخ را (که می تواند در سنجش، اگر روشمند انجام شود، مصداق های موردی، و نه کلی داشته باشد و هیچ اهل فنی منکر اش نمی تواند باشد) نباید با مشیت الهی و تقدیر یکی گرفت. در این انقلاب، که به درستی نالازمترین انقلاب تاریخ نام اش نهاده اند، هیچ جبر تاریخی ای وجود نداشت. انسان هایی با آگاهی دست به گزینش زدند و از میان همه ی گزیدارها، بدترین را برگزیدند. در حقیقت، سرافکندگی، کمینه ی چشمداشت است که می توان از پا در رکابان اهریمن داشت. نقد و سنجش از همین جا آغاز می شود و همین زیر اش زدن های به هم پیوسته بوده است که تا به امروز سدی شده است در برابر سنجش کردار ها و منش های ناشاد. پیشگامی سرافکنده و همگنان اش در دو سوی ِ طیف ِ سیاسی، آب در خوابگه مورچگان ریخته اند.
اسم دیگر
مریم فیروز در گذشت
این را برای شيوا فرهمند راد نوشتم در مورد مقاله ای در سایتش به نام "چه کسی انقلاب کرد؟":
شیوا جان عجیبه که پشیمان نیستی. منکه مثل سگ پشیمانم. بخصوص وقتی وضعیت دوستان و نزدیکانم را در ایران و اخبار و موقعیت ایران را در دنیا میبینم شدیدا ناراحتی وجدان پیدا میکنم.دایم دپرسیون و ناراحتی وجدان دارم و شبها کابوس میاد سراغم. منهم مثل شما در ایران زندگی نمیکنم و موقعیت کاری و اجتماعی خوبی هم دارم. اما چطور میشه به هزینه ای که این انقلاب اسلامی داشت فکر کرد و نتایجش را دید و پشیمان نشد؟ در مورد شاه هم دید ما یکجانبه و سطحی نگرانه بود. شاه فقط برای ما در وجود ساواک خلاصه میشد. شما که حالا هم داری همین را تکرار میکنی که. بابا مگه اپوزیسیونش کیا بودن؟ ما بودیم دیگه. حالا بعد از سی سال ببین کجاییم؟ این دختره توی عکس هم منو یاد کله خری ها و بچه بازی هامون می اندازه. آره من هم آن موقع خیلی حال کردم و کلی ماجراجویی مجانی کردم رییس بازی در آوردم و شعارهای تو خالی دادم. اما گند زدیم به مملکت دیگه. آن هم از کیسه خلیفه و به اسم خلق و توده. بعضی ها هم به قیمت جون خودشون وارد این بازی بی معنی شدن. از دید امروز به آن زمان نگاه کردن که دیگه حال کردن نداره خجالت داره عزیز. پیشگامی سابق سرافکنده
محمد جلالی چیمه (م.سحر)
دوستان و یاران "فرهنگ گفتگو" تیتر مقاله
هر روزتان نوروز باد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نو روزتان پيروز باد
نوروز، يک جشن سکولار
نوروز یک پدیدهء نجومی ست، جشن اختراع تقویم است، جشن یکی از نخستین کشف های بزرگی ست که انسان شهر نشین بر مبنای ریاضیات و نجوم پیشرفته به آن دست یافته است!
نوروز نخستین روز از گردش سالیانهء زمین به گرد خورشید است و با نخستین لحظهء آغاز تقویم خورشیدی آغاز می شود.
بنیاد این کشفِ بزرگِ نجومی در آن سوی تاریخ مدوّن و مکتوب ِ سرزمین ِ ماست و ریشه در سرگذشتِ دوران های اساطیری ایران زمین و قدمتی سه هزار ساله دارد!
خیام و ابوریحان بیرونی ، این دو دانشمند بزرگ ایرانی , سرآغازِ جشن های نوروزی را به پادشاه اسطوره ای ایران یعنی جمشید نسبت می دهند و دلایل ِ پیدایش آن را نه در پیوند با آئین ها و مراسم دینی، بلکه به درستی و دقت، مرتبط به یک اکتشاف ریاضی و دستاورد بزرگ علم نجوم می دانند.
خیام در کتاب «نوروز نامه" ی خود می نویسد: «سبب ِنهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود. یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج شبان روز و ربعی از شبان روز به اول دقیقهء حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند باز آمدن،چه هرسال از مدت همی کم شود. و چون جمشید آن روز دریافت، نوروز نام نهاد و جشن و آئین آورد."(1)
ابوریحان بیرونی نیز بنیادِ جشن های نوروزی را به جمشد نسبت می دهد و می نویسد: «... آن روز که روز تازه ای بود، جمشيد عید گرفت، اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود."(2)
پس، بنای این جشن، چنان که گفته شد، بر دریافت یک حقیقتِ علمی مربوط به گردش شبانه روز و چرخشِ سال استوار است که به روایت بیرونی و خیام، به جمشید پادشاه اساطیری ایران زمین نسبت داده شده و فردوسی طوسی نیز در شاهنامه بر آن تأکید کرده و مهُر تأیید نهاده است:
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مـر آن روز را روز نـو خـوانـدنـد
از این رو جشن های نوروزی، نو شونده و نو کننده، در آغاز هر گردش زمین به گرد مدار خورشید برپا می شوند و تجلیل از لحظهء پایان ِ تقویمی سال ِ رفته و آغاز سال جدید یعنی بزرگداشت اعتدالِ خجستهء بهاری و تجدید حیاتِ طبیعت اند! پس جشن نوروز، از همان نخستین روزهای پیدایشِ خود، به دور از هرگونه رابطهء نمادین با آئین های روزگار باستان بوده و ریشه و خاستگاهی بیرون از باور های دینی قدیم ـ از ادیان انیمیستی روزگاران کهن و پرستش اصنام و ایزدان و خدایان گرفته تا مذاهب مونوتئیستی و تک خدایی داشته است!
«در اوستا هم نامی از نوروز نیست"(3) و همین نکته گواه بر آن است که از سوی هیچ دینی تحمیل نشده و هیچ مسلک و آئینی هم (پیش از حملهء عرب ها و سلطهء اسلام) آن را تحدید یا تهدید نکرده بوده است!
بدین سبب، جشن نوروزی که خوشبختانه هدیهء شکوهمند تاریخ ایران به بشریت است، نه زبان می شناسد، نه رنگ پوست، نه ایل و قبیله، نه مرز و بوم (4) و نه دین و آئین!
نوروز جشنی است کاملاً «عرفی" و به زبان امروز «سکولار" و غیر دینی که خورشیدوار پرتو های دل افروز خود را به باورمندان همه گونه عقاید و آراء و به اهلِ همهء مسالک و ادیان، عادلانه ارزانی می دارد!
مزدک
دوستان و یاران "فرهنگ گفتگو"
من نیز با اعتقاد به سکولار بودن نوروز اضافه کنم که نسبت دادن حاجی فیروز بعنوان شخصیتی اسطوره ای همخانی با نوروز که آیینی سکولار و برای تمام انسانها دور از نژاد و جنسیت و مذهب ...ندارد.چون حاجی فیروز با ان شکل و شمایل راسیستی چیزی جز تحقیر گروهی از انسانها نیست!
گفتگوي حميد و هرمس
ناب هرمس از جواب شما هم خوشحال شدم و هم ناراحت, در وحله اول بايد ديد كه جناب ظريف كي ,كجا و چرا اينقدر با تساهل به گفتگو نشسته است ؟ ج ا در بدترين موقعيت قرار داشت و ترس از حمله امريكا لرزه بر اندام حضرات انداخته بود ,اين فرمايات هم فقط مصرف خارج كشوري دارد همانند هنرمندان اعزامي و..... درثاني من در پيامم مشخصا سوال كرده بودم كه در همين اروپا كه شما زندگي مي كنيد و زماني هم گرفتار فاشيسم بوده , كداميك از جريانات سياسي اينچنين خود را بدهكار رژيم احساس مي كرده اند؟هرمس عزيز مشگل اينجاست كه شما از لحاظ زماني و مكاني دچار سردرگمي هستيد بكار بردن كلمات كه به ظن شما از فرط تكرار از معني تهي شده دليل دارد ,زيرا ملايان هر طوري كه بخواهند مصرفش مي كنند و جماعتي هم در داخل و بخصوص در خارج شبو روز در حال توجيح برادران خط امامي سابق وسردار سازندگي بعدي و اصلاح طلب و فردا بدنبال ؟؟؟؟براي بهتر درك كردن منظورم مثلا ,حقوق بشر ,اسلامي فمنيسم اسلا مي ,ملي مذهبي ....اينها تعابيري هستند بي محتوا وتهي از مضمون .
اگر به هر فرهنگ لغتي
مراجعه كني معني مزدور جنايتكار فاشيست معاني مشخصي دارد واگر ما احساس عاطفي به جرياني داريم دليلي بر بي محتوابودن اقعيات نمي باشد.چند دهه ديگر وقت لازم است تا برادران ضد امپرياليست درك كنند كه شكنجه ببخشيد تعزير اسلامي مصداق بارز شكنجه ميباشد ؟سنگسار قطع دست و پا حكمي حيواني است تجاوز در زندانها ,قتل عام خوزستان تركمن صحرا كردستان .....و بعد 29 سال جنايت تازه جناب هرمس خواهان اين هستند كه اگر ایرادی هست این است که از نویسنده خواست که به آن چه می گوی عمل هم کند و التزام داشته باشد.اگر طرف مورد نظر شما قواعد بازي را رعايت نكرد چه؟ چند سال نوري بايد منتظر اقايان باشيم؟ و وقتي جنايتي مرتكب مي شوند بگوئمم انشاالله گربه است كار عوامل خود سر است ,لباس شخصيها بودنند نميتوانند ...گفتي كجاي اين متن فاشیستی است قبل از جو گير شدن به تاريخ مقاله نظر بنداز ,اگر اين اقا اهل انديشه بود در اين مدت چرا سكوت كرده ؟زيرا اين اقا اهل اين حرفها نيست.گفتي نقد بهتر از نسیه است. لطفا توضيح بده اين كرامات چه مي باشد كه فقط شما قادر به ديدنش هستي؟
منظر جاوید
مریم فیروز در گذشت
دیدی خودت را لو دادی ؛" پیشگامی سابق"
اولا انقلاب اسلامی را نیروهای اسلامی پیرو خمینی انجام دادند و نه دانشجو پیشگامی که تاریخ تاسیس سازمان پیشگام بعد از سقوط شاه تعلق دارد
و این سردمداران انقلاب اسلامی بودند که برای اسلامی کردن حیات کشور از دانشگاهها اغاز کردند سازمانهای چپ از جمله پیشگام در هر دانشکده ای یک دفتر کوچلو داشت نه سلاحی داشت ونه سر نیزه ای
سگان خمینی که همون حزب الله ها بودند با چوب و سنگ و چماق بجون دانشجویان پیشگام افتادند . مجاهدین بی طرفی اعلام کردند و بنی صدر لشگر کارگران جاده کرج را برای محاصره کامل دانشگاه کامل کردند دانشجویان پیشگامی سرکوب و انقلاب ننگین فرهنگی با ریاست دکتر سروش اغاز شد و همه ی دانشجویان پیشگامی و چپ از دانشگاه اخراج شدند
این اتقاقات در زمان شاه رخ نداد می گویند دروغ کم حافظه است در مورد خاندان پهلوی ی....
اگر بخواهیم وضع را دردو نظام شاه و خمینی مقایسه کنیم بیشک دوران پهلوی ها از جنبه اقتصادی و اجتماعی دوران طلایی تاریخ ایران محسوب می شود در حالی که خمینی ایران را ویران کرده است اگر در همینجا بمانیم مثلا می شویم علی میرفطروس و دیگران؛که در واقع چیزی نیاموختیم و هر چه هم قلم بزنیم راه را از چاه تشخیص نخواهیم داد . از طرف دیگر در این شک نیست تفکر و ایدولوزی حاکم بر روشنفکران ایران از جمله سازمانهای چپ؛ مجاهد و انقلابی ضد غرب ؛ ضد سرمایه داری و بویی از دمکراسی نبرده بودند و محبوبشان شاید استالین بود
ولی واقعیت این است که این سازمانها ی اقنلابی در مقطع انقلاب ؛عدد و رقمی نبودند و در واقع رزیم شاه هر چه در عرسعه توسعه اقتصادی به پیش می رفت در عرصه سیاسی راه دیکتاتوری گستاخنانه ای در پیش می گرفت تا جایی که تحمل دو حزب درباری ایران نوین و مردم را نداشت در حالی که مساجد و انجمن های اسلامی بفور در کشور ایجاد می شد یعنی احزاب در موقیعت بسیار ظیفعی داشت رهبری چریک ها 5 بار بطور کلی نابود شده بودند و در زمان انقلا ب تعداد چریک ها باقی مانده چیزی در حدود 20 نفر هم نبودند
از سوی دیگر ایران کشوری است از اقوام و ملیت های گوناگونان شاه حتی در زادگاه خود یعنی آلاشت هم کسی را نداشت هر چند دربار ماهی معادل 100 دلار به هر الاشتی می داد و قبل از انقلاب اگر تنه شما در خیابان به یک الاشتی می خورد؛ خود را پسر عموی شاه معرفی می کرد و پای ساواک را در یک دعوای شخصی به میان می کشید .....
همین آلاشتی زمان انقلاب یک دست حزب الله ای شدند
تا کنون کارشناسان و تحلیل گران بی شماری به کاوشگری انقلاب پرداختند و هر کدام جنبه ای را روشن نموده اند واقیعت این است اکنون پس از 30 سال جمهوری اسلامی قوی تر از هر زما ن شده است بر عکس وزن و جایگاه اپوزیسیون به حداقل ممکن رسیده و بجون هم افتادند ؛و کار اصلی اش یخه گیری شده است
اگر قبلا چپ یخه راست و سلطنت طلب را می گرفت حالا دردرون همه ی دسته بندی ها درگیری های بی امان داخلی جریان دارد
از سوی دیگر امروز اگر دانشجویی به مدت یک ماه در زندان می ماند ؛ از جرج بوش تا اتحادیه اروپا و صد ها سارمان حقوق بشری و غیره از زندانی دفاع می کنند
در حالی در ان سالها دانشجوی چپ؛ مجاهد و پیشگامی را زنده زنده اتش می زدند و در دنیا صدایی در نمی امد ؛ (جنگ سر ؛ نیاز غرب به کمربند سبز محمدی بود )حالا حکایت این باباست دیواری کوتاه تر از پیشگامی پیدا نکر در حالی دیگر پیشگام و پساگامی وجود نداند . اقا جامعه ایران پیجیده و بحرانی است؛ ایران کشور رنگارنگی است؛ در جنوب ادم سیاه پوست می بینی ودر شمالغ شرق و غرب رنگ ها عوض می شود زبانها و گویشهای فراوان در ایران موجود است ؛ احساس محلی گرایی _ملی گرایی وسیعی وجودارد ؛ پهلوی ها می خواستند همه را به یک رنگ و لباس و کلاه در اورند ویکی از دلایل سرنگونی هم ندیدن این رنگارنگی جامعه ایران بود؛ نه دانشچویان پیشگامی که پس از انقلاب پدید آمد
محسن کردی
مریم فیروز در گذشت
جناب اسم دیگر، شما نیازی به اصرار بر خودزنی نباید داشته باشید و اگر مجازاتی هم برای خودتان در نظر می گیرید، باید با میزان "جرم" همخوانی داشته باشد. خودزنی از این بابت می گویم که دستکم در مورد خودتان رعایت عدل و انصاف را بکنید. مقایسه آلمانی زمان هیتلر با خودتان قیاسی کاملا و کاملا نامربوط است. قیام انقلابی من و شما به خیال یک هدف مقدس یعنی آزادی مردمان، کوتاه کردن دست دزدان و چپاولگران و فاسدان از مال مردم بود و ما جان خود را برای مردم و رهایی آنان آنگونه که می پنداشتیم در دست گرفتیم. حتا خود شاه نیز بمانند ما به اشتباه تصور می کرد که رئیس یک کشور فاسد است و اینرا در پیام "صدای انقلاب شما را شنیدم" خود بر زبان آورد. شما به این سلطنت طلبان و آرییایی پرستان بی مغز توجه نکنید. اینها عقده ها وکمبودهای دیگری دارند و درد مردم ایران را ندارند. اینها هستند که قابل مقایسه با هیتلر هستند نه من و شما. این آریا پرستان که به خیال خودشان میخواهند ایران قدیم را از خاک مرده اش بر خیزانند، درست پیرو همان هواداران ایده رایش هزار ساله هستند. اما ما برای انسانیت قیام کردیم. نفس عمل ما، نیت ما خیر بوده است. ما اگر میدانستیم که راهی که پیش گرفته ایم به کجا می انجامد هرگز آن عمل را انجام نمیدادیم. اما مردم آلمان با چشم باز و با انتخاب آزاد خود جلب تبلیغات نژاد پرستانه و ضد انسانی هیتلر شدند و در شب کریستال به جشن یهود آزاری پرداختند. البته که ویلی برانت یا هلموت کهل یا هر آلمانی دیگری باید تا تاریخ باقی است بابت این سابقه ضد انسانی سرافکنده باشد. بجای سرافکندگی نامربوط، چشمهایتان را باز کنید که هیتلرهای نژاد پرست از نوع ایرانی اش کشور ما را به ورطه هلاک و جنگ داخلی نکشند.
پا در رکاب اهریمن کسی است که دارد با چراغ می آید و راه تباهی نشان میدهد. اهریمن کسی است که ایدئولوژی نژادپرستانه را چراغ راه خود کرده است. اینها را باید همانجا نگه داشت که هیتلر و هانیبال لکتور را. هانیبال های ایرانی مرض شان مسری هم هست. جمهوری اسلامی محیط مناسبی برای پخش ویروس اش فراهم آورده است. اینها دارند آماده میشوند که مسلمان و یهودی را باهم بخورند. نباید فریب شعارهای بظاهر ایراندوستانه اینان را خورد. اینها خود اهریمن و تباهی هستند و آماده اند که هرآن ایران ما را به باد بدهند.
محمد علی اصفهانی
مصاحبه با بتول سلطانی عضو سابق رهبری مجاهد ین !
آقای کيانوش توکلی
اين کار درستی نیست.
من درست متوجه نمی شوم که چرا يک نفر با نام من در پای اين مطلب مشخص و يا مطالب مربوط به مجاهدين مثل راست و دروغ به هم بافی های آقای حسن داعی (کارگزار مجاهدين در اجرای طرح های لابی های پنتاگون و اسراييل که در حال حاضر عملاً از مجاهدين به عنوان ابزار يکبار يا چندبار مصرف و بعد به دور انداختنی استفاده می کنند،در جنگ با لابی های آخوند ها يعنی جنگ گرگ ها ـ با پوزشخواهی از حيوان بی گناهی به نام گرگ)می آید و مطالبی را با نام من به عنوان اظهار نظر می نويسد.
اين بار هم ايشان شعر اخير مرا(در فرصت ميان دو تکرار سال ها) در اينجا آورده است و نام مرا به عنوان نظر دهنده گذاشته است.
پی گيری و رديابی آی پی اين شخص، قبل از آن که به نفع من باشد به نفع خود سايت شما و حفظ امنيت آن است.
قبلاً هم گفته بودم که من به هيچ عنوان، و تحت هيچ شرايطی، در پای مطالب اين و آن نمی آيم و نظر نمی دهم. و فقط و فقط در چند مورد استثنايی در پاسخ به نظراتی در باره ی مطلبی از خودم پاسخ هایی در پای مطلب خودم نوشته ام. همين و همين. و لاغير.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید