حبیب تبریزیان
با ديگران آغاز کردم و با شما پايان می دهم مصطفی و ارژنگ عزيز،
جناب دکترحسن نایب هاشم! با توجه به اینکه جمهوری اسلامی و دستگاه های اطلاعاتیش هر ساله ده ها و شاید هم صدها میلیون دلار از بیت المال را صرف مبارزات هدایت شده ضد امریکائی از هر نوع و قماش و با هر رنگ و نشان میکنند توصیه من به جنابعالی این است که انرژی مبارزاتی خود را بجای اعتراض به نصب سیستم ضد موشکی امریکا متوجه بلند پروازیهای ایران ویران کن رژیم حاکم بر میهنمان کنید! اروپا و امریکا تکلیف خود را میدانند.
مزدک
مختصری دربارهی تطور جامعهی مدنی (۴)
قرن هجدهم میلادی، قرن روشنگری است. قرن رشد و انباشت سرمایه و آغاز تقسیم کار در همهی زمینههاست. قرن متلاشی کردن دگمهای دینی با سلاح عقل است. دورهای که شیوه و روش شناخت مبتنی بر مشاهده، تجربه و منطق جایگزین اصول بدیهی و دگم کلیسا و یا از پیش تعریفشده قرار گرفت. تجربه و نتایج علمی حاصل از آن، تنها معیار علمی آن زمان بود. آن چه که ورای مشاهده و تجربه قرار داشت، فاقد ارزش علمی بود
و به همین دلیل ارزش کاربردی نداشت. اولین هدف روشنگران، نقد همهجانبهی کلیسا بود که با زیرساختهای اجتماعی خود تمام جوامع اروپایی را مانند یک غدهی سرطانی تسخیر کرده بود. با منزوی شدن کلیسا نه تنها انرژی عظیمی از انسانها آزاد شد بلکه در بُعد سیاسی به تدریج حکومت قانون توانست جایگزین حکومتهای مطلقهی گرهخورده با کلیسا گردد. (از مقاله)
همانطویکه نویسنده بخوبی نشان داده جایگاه امروز ما قرن17/18ام اروپاست.از یکطرف گرفتار افکاری بشدت پوسیده وانسان و عقل ستیزیم و از طرف دیگر استبدادی بشدت بی رحم و حرامیانی بی ازرم و ددمنش و مسلح به ایدیولوژی جهانخوار و مروج تررو وحشت که از هر وسیله ای برای ماندن و ادامه حیات انگلی خود سود می برند.ما نیز چاره ای بخز از تقدس انداختن مقدسات این حرامیان نداریم.تا الله رااز اسمان بزیر نکشیده و لگدمال ننماییم امیدی به نجات عوام کاانعام نباید داشت.زیرا ما نیز با نیروهای ضد جریان اصلی که همان اصلاح طلبان و روشنفکران دینی است روبرویم.درد تمام این جریانهای سردرگم نجات اسلام و الله است نه درد ازادی و برابری و عدالت اجتماعی و سکولاریسم.فرق عمده ما با اروپای قرون 17_18 داشتن تجارب ارزشمند جهان غرب است که ما ازآن برخورداریم.
خشایار رُخسانی
به یاد ده زن بهائی که در شیراز اعدام شدند
ننگ بر من اگر نام خود را ایرانی گذارم ولی در برابر این بیداد خاموشی برگزینم و تاوان جان این بخاک افتادگان راه آزادی را از تبهکاران و بیدادگران اسلامی که بر ایران ما چنگ انداخته اند نگیرم.
احمد فدایی
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
آقای احتیاط کار: من متاسفانه بر خلاف شما نوشتههایی از قبیل این نوشته آقای مستشار را نقد نمینامم. نقد یک جنبش با بیان مکرر یک سری حملات تند و سطحی تکراری باین یا آن فرد و جریان متفاوت است. البته طبیعی است وقتی شما این چنین نوشته هایی را قبول دارید نمیتوانید از تحلیل های آقای فتاپور و صحنه پردازی خانم سطوت خوشتان بیاید
من متاسفانه بر خلاف شما نوشتههایی از قبیل این نوشته آقای مستشار را نقد نمینامم. نقد یک جنبش با بیان مکرر یک سری حملات تند و سطحی تکراری باین یا آن فرد و جریان متفاوت است. البته طبیعی است وقتی شما این چنین نوشته هایی را قبول دارید نمیتوانید از تحلیل های آقای فتاپور و صحنه پردازی خانم سطوت خوشتان بیاید و طبیعی است برای مثال مقاله هنزگام زمان را مثال بزنید که اصلا ربطی به نقد گذشته ندارد و.بیان یک واقعه و احساس نویسنده در سال 62 است.
ما در برخورد با گذشته 4 برخورد داریم. یک سری افراد که چهره های شاخص آنان آقای میلانی و شوکت هستند از موضع لیبرالی به نقد گذشته مینشینند و ایدههای امروزشان را با آنچه در گذشته مطرح بوده مقایسه میکنند و جنبش چپ را تماما استالینیتت و مردود میشمارند. برخی مثل آقای فتاپور که خود را چپ دمکرات مینامند میکوشند مجموعهای از ایدهها، روانشناسی شرایط حاکم بر زمان در ایران و جهان را بررسی کنند و از این زاویه به نقد مینشینند و برخی هم مثل من سمت گیری های اصلی آنزمان را تایید میکنند. عده ای هم هستند که از گذشته تنها ضدیت با برخی جریانات و شخصیت ها را میفهمند و تمام نوشته هایشان حملات تند به برخی نیروها و جریانات است. آقای مستشار به این گروه چهارم تعلق دارد. اینها تا آنجا که مثلا عواطف خود را نسبت به سلطنت و یا حزب توده و یا هر مخالف دیگر بیان میکنند؛ اهمیتی ندارند ولی وقتی برخوردشان به کینه پراکنی و برانگیختن عواطف نسبت به هر جریانی بدل میشود، نقششان منفی است و کارشان نقد نام ندارد. من شما را نمیشناسم ولی در اینکه مثلا میگویید فدایی ها برخوردشان با گذشته برای خالی نبودن عریضه است و بجای اینکه اگر نقد آنها را کافی نمیدانید وارد بحث و استدلال شوید بروانشناسی میپردازند، و نوشته هایی امثال آقای مستشار را تنها کمی عصبی میدانید، سخت میتوانم بپذیرم شما به یکی از سه گروه بالا تعلق داشته و ناقد گروه چهارم باشید
برای اینکه منظورم روشن شود، شما نوشته آقای میلانی را خواندهاید. آقای زرافشان باو جواب داد. من با اینکه با آقای زرافشان هم نظر هستم از نوشته ایشان که تماما حمله به شخص آقای میلانی بود اصلا خوشم نیامد ولی نوشته خانم سطوت با اینکه با نظر من زاویه داشت یک بحث جدی را باز کرد و همین طور جواب آقای میلانی. شما ممکن است نظر آقای میلانی را قبول داشته باشید و طبیعتا برخورد آقای فتاپور را قبول نخواهید داشت ولی لطفا کسانی که نظر شما را قبول ندارند و یک سیستم دیگری را دارند نقد کنید و ننویسید برای خالی نبودن عریضه
در مورد اینکه من از بزرگان نام بردم و هم شما و هم آقای مستشار بر آن تاکید دارید. من برخورد آقای مستشار با خانم سطوت را نازل دیدم. من خانم سطوت را از بزرگان جامعه میدانم. ایشان هیچ گاه از رهبران فدایی ها نبوده و این شما ها هستید که تا اسم بزرگ میشنوید سراغ رهبران میروید. ولی بزرگ کسی است که ایده ها و نظراتی ارائه میدهد که بقیه را بفکر و حرکت وامیدارد و خانم سطوت از این شمار است و فهمیدن اینکه چه کسی بزرگ است و چه کسی برخورد نازل دارد معنایش اهمیت دادن به فرد است و نه نفی آن. پذیرش فردگرایی با یکسان دیدن آدمهای با برخورد نازل و آدمهای با برخورد سطح بالا منافات ندارد و یکی از اجزا آن است
پس ازملاقا ت بامجاهدی در عراق!
خرداد شصت، ماهی که به خون نشست!
خانم دشتی در مورد بازجویی از خود و پسرش می گوید: "از همان بدو ورود، بازجو با لحن توهین آمیز با ما برخورد کرد و حتی مانع از نشستن فرزند من روی صندلی شد، طی سؤالاتش از فرزندم پرسید آیا شما با تمام خانواده های منافقین در ارتباط هستید؟ بچه من که با این ادبیات بزرگ نشده است گفت نه آقا من هیچ منافقی نمی شناسم، بازجو گفت پس چی؟ که فرزندم در جواب گفت آنها مجاهدند، همین را که گفت بازجو با عصبانیت خیلی وحشتناک برگه بازجویی و خودکارش را بسوی فرزندم پرت کرد و گفت یک مجاهدی نشانت بدهم که ببینی."
کامران
دانشجویان دیروز، دانشجویان امروز
نخیر، جنبش دانشجویی همانگونه که شما فرموده اید در شکستن در وپنجره و پرت کردن بشقاب و قاشق خلاصه نمی شد بلکه این جنبش در بی سوادی، بی کلاسی، قهرمان پروری، تابو، فشار گروهی بر دگر اندیش، تفکر ایلی، تعصب ایلی در عین تظاهر به اندیشه مدرن، صفتهای زشت دیگری نیز آلوده بود. به جنبش دانشجویی زمان شاه نمره صفر هم نمی شود داد چرا که نمره صفر را باید به یک سری عمله و اکره بیسواد داد نه قشر دانشگاهی. جنبش دانشجویی ما از خودراضی، عزیزبیجهت، پر افاده، که حقیقتا در کارنامه اش هرگز نمی بینید که در ایران ما سنگی روی سنگ نهاده باشد یا اصولا تفکرش به آباد کردن عنایتی داشته باشد. همه تفکر این جنبش از آبشخور ایده های حزب توده سیراب شده بود و معتقد بود که باید پایه های رژیم اول از بنیان کنده شود بعد آباد کرد. حال اگر این کندن بنیان رژیم به کندن بنیان میهن بیانجامد چه باک؟ میرفتند دکل برق منفجر می کردند مستشار آمریکایی ترور می کردند، خرابی می کردند صندلی اتوبوس و سینما پاره میکردند آری.. همینها بودند که این بی کلاسی ها را می کردند. دانشجو بود که صندلی های اتوبوس را با چاقو تیغ میزد و میشد الگوی بقیه جوانان. چنین عملی را هرگز از عمله شاهد نمی بودید. چرا تعصب دارید جناب 3 شنبه؟ شاه جنایتکار بود بجای خود، ساواک شکنجه می کرد بجای خود اما اعمالی که ذکرش آمد هرگز و هرگز و هرگز توجیهی بر نابکاریهای به اصطلاح جنبش دانشجویی نداشت. عملکرد دانشجوی امروز را با آنروز مقایسه کنید تا پی به تفاوت ره ببرید که از کجا تا به کجاست. جنبش دانشجویی دیروز هیچ چیزی، هیچ چیزی برای عرضه ندارد که بتوان به آن افتخار کرد. برعکس، آن جنبش و اعمالش مایه سرافکندگی فعالین دانشجویی آن دوره است و بس.
3shanbeh.blogspot.com
دانشجویان دیروز، دانشجویان امروز
دست مريزاد سركار خانم بقراط !!آيا وجه غالب "جنبش دانشجويي"پيش از انقلاب اينگونه كه شما ترسيم وتفسير ميكنيد بود؟ جنبشي به گفته شما داراي "نگاه لوچ واعتراضات غير منطقي"وو......آتش سوزي سينما ركس آبادان چه ربطي به جنبش دانشجويي داشت!؟آيا شما آنقدر بي اطلا عيد كه مسائل پشت پرده حادثه سينما ركس آبادان را نمي دانيد.يا تعمدا براي لوث كردن" جنبش دانشجويي"پيش از انقلاب وهمچنين تطهير رژيم پيشين آنگونه كه در تمامي مكتوبات شما القاء ميگردد دست به تحريف وقايع قبل از انقلاب ميزنيد؟؟آيا جنبش داشجويي در قبل از انقلاب فقط خلاصه ميشد در شكستن شيشه ها وپرت كردن قاشق چنگال به هوا وتيغ كشيدن به صندليها .همان اتهامي كه رژيم جمهوري اسلامي به جنبش دانشجويي فعلي ميزند!!
خانم بقراط شما چه با حسرت از رژيم شاهنشاهي ياد ميكنيد و با زبان ديگران ميگوييد :"آن سالها دوران ديگري بود!" ميتوان درآرزوي بازگشت نظام پيش از انقلاب بود وبه انتظار نشست، ولي تحريف مبارزات ومطالبات "جنبش دانشجويي"در قبل از انقلاب بدور از وجدان ژورنا ليستي مي باشد.
خانم بقراط مگر قرار است ما همچنان در سراب مقايسه دورژيم شاهنشاهي واسلامي پرسه زده ودست به انتخاب بزنيم. آيا نمي توان دست به انتخاب ديگري زدوطرحي نودرانداخت؟
سركار خانم بقراط درپايان به شما وديگراني كه مانند شما مي انديشند اين نكته را گوشزد مينمايم كه : رژيم جمهوري اسلامي قارچ مهلكي است كه در پهن نظام مستبد وغير دمكراتيك شاهنشاهي، رشد ونمو كرده وبه زندگي مردم ميهنمان چنگ انداخته است. 3shanbeh.blogspot.com
ناصر مستشار
« بزرگترها » چرا به ایران بد کرد ند ؟
اپوزيسيون کهنه انديش و اپوزيسيون نوين! اپوزيسيون سياسی در مقطع بعد از پيروزی خمينی در ايران ،بسرعت دريافت که کلاه گشادی بر سر خود وملت گذاشته شد اما همين اپوزيسيون به همان اندازه نتوانست خسارات وارد آمده را جبران نمايد وبالعکس در جنگهای فرقه ائی حيدری ونعمتی خود را تا کنون مشغول نموده است وحکومت اسلامی همچنان با دست باز در حال چپاول ونابودی ايران گام بر می دارد! بيشتررهبران کنونی اپوزيسيون از همان افرادی تشکيل يافته است که در دوره مبارزه عليه شاه نيز خود را اپوزيسيون می ناميدند.اپوزيسيونی که بدون مطالعه دقيق بدنبال رهبری خمينی وحکومت اسلامی وشکل گيری انقلاب ارتجاعی واسلامی راه افتاد سالهاست که در برابر مردم ايران پاسخگو ومقصر می باشد.
اپوزيسيونی که باعث شد اين رژيم آدمخوار بر سر کار بيايد ودر ۳۰ سال گذشته در جهت جبران خيانت هاوکمبود ها و اشتباه های خود سعی نکرده است و در راه سالم سازی و برطرف کردن آسيب پذيری خود بر نيامده است ديگر کار آئی خود را از دست داده است ومردم ديگر به آنها نه اعتماد دارند ونه اعتبار قائل می شوند ونه صلاحيتی در ميان آنها می بينند! اپوزيسيون کهنه انديش آنقدر از قافله حرکت های اجتماعی ايران عقب مانده است که حد ومرزی ندارد!همین دعواهای جبهه ملی را نگاه
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید