رفتن به محتوای اصلی

آیا آمريکا، سرنوشت منطقه را به دست بنيادگرايي اسلامي می سپارد؟

آیا آمريکا، سرنوشت منطقه را به دست بنيادگرايي اسلامي می سپارد؟

علي سالاري

G_alisalari@hotmail.com

سیاست اوباما در رابطه با حکومت ایران

با تبريکات نوروزي به گردانندگان، نويسندگان و خوانندگان ايران گلوبال، مقالهً آقاي داعي مقاله اي بسيار با ارزش، آکادميک، همه جانبه است. بديهي است که در يک مقالهً خوب هم نويسنده مي تواند موضع خاص خود را داشته باشد، منتها برعکس برخي تحليل گران سايت ايران گلوبال که نظرشان را با استناد معتبر نمي سازند، آقاي داعي براي افزودن بر اعتبار نظرش استناد مي کند.

مواردي که آقاي داعي بدان پرداخته اند، دقيقاً همان چيزيست که مدتي قبل قصد داشتم و يا فکر مي کردم خوب است نوشته شود، که آقاي داعي در واقع اين نياز مرا برآورده کرده است. فقط در نتيجه گيري ها ممکن است زياد موافق ايشان نباشم،

براي فهم و درک ميزان قدرت مانور رژيم در رابطه اش با آمريکا بايد اصول مبنايي اين رژيم، و آنچه بنظر ولي فقيه اصول پايه اي حکومتش است را پيوسته مد نظر داشت اين اصول عبارتند از: اول، حفظ نظام، دوم، ايجاد حکومت اسلامي، سوم، تبديل ايران به عنوان الگو و "ام القراي" اسلام و مسلمين. منظور از توليد بمب اتم، در وحلهً نخست، تضمين امنيت و استمرار و استقرار اين خواب و خيال هاست. بديهي است که يک حکومت برآمده از مردم مي بايستي آن اصول را با موارد زير جايگزين سازد: اول، حفظ استقلال و تماميت ارزي ايران، دوم، ايجاد حکومتي مردمي، بقول ابراهام لينکلن از مردم، برآمده از مردم، و براي مردم، حکومتي دموکراسي، پلورال، سکولار، فدرال که بتواند بستر تأمين شرط سوم، يعني تبديل ايران بعنوان الگوي موفقي در آزادي، توسعه و دموکراسي براي ساير مسلمانان را تأمين سازد.

بديهي است که نه غرب و آمريکا، نه ساير کشورهاي اسلامي و نه ايرانيان نمي خواهند و نمي توانند شرايطي را شاهد باشند که رژيم بمب هسته اي را پشتوانهً تحقق روياهاي قرون وسطايي خود سازد. بهمين دليل غرب و آمريکا و کشورهاي منطقه و نيز ايرانيان نمي توانند تسليم زياده خواهي ها و افزون طلبي هاي يک رژيم قرون وسطايي گردند.

بنابراين براي بحساب آمدن در معادلات منطقه اي و بين المللي رژيم ناچارست که در اصول بنياديش تجديد نظر کند!!! متقابلاً آمريکا هم بنياداً نمي تواند سرنوشت منطقه را به دست بنيادگرايي اسلامي بسپارد و يا حتا با آنها همکاسه شود. چرا که اصول بنيادي و جنس و ماهيتشان متفاوت است. بنابراين اصلي ترين و آخرين ابزار تعيين تکليف همان زبان تعادل قواست. اينست که براي کاستن از برگ هاي برندهً رژيم در تعادل قواي داخلي، منطقه اي و بين المللي، تحولات بسمت تضعيف و کوتاه کردن دست رژيم در کانون هاي بحران منطقه (فلسطين، لبنان، عراق و افغانستان) هدف قرار مي گيرند، حزب الله و حماس بلحاظ نظامي تضعيف مي شوند تا مهار شوند، حاميان رژيم در عراف هدف مبارزات سياسي و اي بسا نظامي قرار مي کيرند، در افغانستان هم همينطور، تا رژيم را نهايتاً از صدور انقلاب باز دارند و به تن دادن به ديپلماسي براي صلح و ثبات منطقه وادارند. مهمتر اينکه همانطور که در مقالهً فوق بدرستي بدان پرداخته شده، رژيم براي صدور بحران و تروريسم و سرکوب داخلي و تطميع و باج خواهي از قدرت هاي منطقه اي و بين المللي شديدا به پول نفت نيازمند است. پس وقتي قيمت نفت کاهش مي يابد، دست رژيم در آن موارد بسته تر مي شود. همزمان، گزينش مقاومت مدني دست رژيم را در سرکوب عريان بسته تر کرده است، سياست هاي تطميع شرکت ها و دولت هاي اروپايي مثل دوران رفسنجاني و خاتمي، ديگر کارآيي خود را از دست داده است... و خلاصه اصولگرايان براي تجديد نظر در اصول بنيادي حکومت تحت فشار، و شقه شقه شده اند و واقع گرايان و اصلاح طلبان حکومتي براي حفظ نظام، حاصر به تجديد نظر در ساير اصول شده اند. اينست که فکر مي کنم سياست چماق و حلوا و يا هويج و چماق براي تغيير رفتار رژيم ثمر مي دهد و رژيم نهايتاً براي حفظ نظامش از هر اصل ديگري، در شرايط ناچاري، عقب نشيني مي کند. عدم يک دست بودن حاکميت به رژيم امکان مي دهد تا در شرايط لزوم تن به چنين تغييري بدهد. بنابراين براي نيروهاي دموکرات و دموکراسي طلب بسيار مهم است که آن اصول بنيادي اصولگرايان هدف مبارزهً خود قرار دهند و براي آمريکا هم اهرم هاي قدرت و نفوذ رژيم، که به کار سرکوب، صدورا بحران و تروريسم و يا تهديد و تطميع ديگر قدرت ها مي آيد هدف قرار دهند.

داریوش افشار

سیاست اوباما در رابطه با حکومت ایران

آنچه آقای دائی می گوید در حقیقت نشان ضعف مخالفان رژیم از سرنگونی نظام در ایران میباشد.بنظر من آقای دائی و سازمان مجاهدین ودیگر جنک طلبان نمیتوانند ونباید به این شکل ...برای امریکا وبر علیه گشور خود برنامه تعین کنند.چرا باید امریکا به ایران حمله کند ? پس از حمله وانهدام نظام از این آشفته بازار چه جریانی میخواهد به چه قیمتی قدرت را بدست بگیرد?

 

اشکال نه از امریکاست ونه از نظام آسلامی.اشکال از مدعی بودن سازمانها واحزاب وقدرت پرستی افراد مانند آقای رجوی وجریان چپ است.این مخالفان نه برنامهمشترک دارند ونه کاندیدمشترک واز این فرصت وکمبود نظام اسلامی استفاده میکند.جنگ برای قدرت باید به شرکت وهمکاری همکانی در تشکیل مجلس موسسان وتدوین قانون اساسی که منافع ملی مردم ایران را در نظر بگیرد شود.همه جریانات سیاسی در ایران چاره ای ندارند جز تن دادن به ارا مردم در یک رفراندم .حمله امریکا به ایران یعنی جنگ داخلی ومردم ایران خواهان این جنگ نیستند واین خاست مردم ایران را مجاهدین نادیده گرفته اند.در دولت آینده همه باید شرکت داشته باشند ولی به تنهائی حکومت کردن همان استبداداست وجریانات اسلامی وچپی از اعمال دیکتاتوری ترسی ندارند.

بجای حمله میتوان از غرب خاست که نظام را مجبور به بر گذاری انتخابات آزاد کند .این راه کم خطر وممانعت از استبداد دیگری است.

کامران

اپوزسيون در سالى كه گذشت

نویسنده از تروتسکی ها و هسته اقلیت اسم برده ولی عمدا از سازمان چریکهای فدائی خلق ایران که عضو شورای ملی مقاومت ایران هستند اسمی نبرده. این رفقا نشریه نبرد خلق را دارند و سایت ایران نبرد و جنگ خبر و نسبتا هم فعال هستند. سخنگوی این تشکیلات رفیق مهدی سامع می باشد. سایر مسئو لان این گروه عبارتند از منصور امان/ زینت میر هاشمی/ لیلا جدیدی و جعفر پویه. در مورد سازمان مجاهدین خلق ایران گزرارش مغرضانه و شاید از روی نا آگاهی تهیه شده باشد

کمتر از یک سوم ایرانیان شهر اشرف پاسپورتهای غربی دارند و اینرا دولت عراق اعلام کرده که در سایت تابناک هم منعکس شده بود ولی اینجا نویسنده بی اطلاع رقم هفتاد درصد را تحویل خواننده می دهد. در جائی روش تهمت زنی را پیشه کرده و مجاهدین را متهم به اخبار جعلی در مورد اشرف می نماید( هر بار عرصه به آنها تنگ می شود خبر تحویل آنان به جمهوری اسلامی را می دهند و وقتی با این اخبار جعلی همه توجه ها و حمایت ها را به خود معطوف کردند آنموقع به در خواستهای سیاسی از دولتهای اروپائی و امریکائی رو میکنند). ظاهرا این رفیق اخبار و تهدید های مستمر علی دباغ و موفق ربیعی را نشنیده یا در خواب و خیال غوطه ور است و خیال می کند این تهدیدات ساخته سازمان مجاهدین خلق ایران است!! اگر این رفیق اخبار جمهوری اسلامی را دنبال می کرد می دید که تهدیدات و توطئه ها خیلی بیشتر از آن است که مجاهدین خلق یا شورای ملی مقاومت انرا به اطلاع عموم می رساند. مجاهدین و شورا از آمریکا و اروپا خواسته اند در نبرد با هیولای ولایت فقیه بی طرف باشند و جانب آخوندها را نگیرند. نویسنده یادش رفته که مجاهدین هنوز در لیست تروریستی امپریالیسم آمریکا هستند و امریکا حفاظت دوستان اشرف را به عراق واگذار نموده است.

بهمن راجی

به شجاعت سیاسی آقای بارک اوباما باید تبریک گفت و از اینکه کزینه جنگ در حال حاضر درروی میز نیست. امروز در روزنامه شهری تصویر آقای اوباما نقش بسته بود که با خط فارسی این این جمله به چشم میخورد..(من بویژه می خواهم به طور مستقیم با مردم ورهبران جمهوری اسلامی ایران صحبت کنم.) بنظر من این برخوردسیاسی دارای ارزش تاریخی است وباید آنرا به عنوان پیام دوستی امریک تلقی کردو پاس داشت.اما.اما نظام فاسد اسلامی و مشاوران توده ای این نظام در خدمت مسکو این دست دوستی را عقب خواهند راند و گشور ما را دچار بحرانی دیگر خواهند کرد واین فرصت تاریخی را از دست خواهند داد.

فردین نیکجو

fnikjoo@yahoo.com

خواندن بعضی از مطالب و به اصطلاح تحلیل های سیاسی ما ایرانیان خارج از کشور و مخالف جمهوری اسلامی،انسان رو بفکر وامیدارد. به این فکر که چرا باید تعجب کرد که 1. جمهوری اسلامی (البته من بجای جمهوری اسلامی از کلمه ایران استفاده می کنم) بعد از 30 سال، امروز ادعای ابر قدرتی خاور میانه را داشته باشد

2.آقایی به نام اوباما با لحن مخصوص خود باید بیاید. 2.امریکا با لحنی نو نه تنها با کشور ما ایران، بلکه با تمامی کشورهای منطقه و در کل رقبای سیاسی امریکا در دنیا صحبت کند.

امروز آقای اوباما و کشور امریکا دقیقا کاری را انجام میدهد که باید انجام دهد؛ دنبال کردن منافع ملی و امنیت مردم و کشور امریکا. برای رسیدن به این اهداف در مناطق خاور میانه و آسیای میانه باید که با کشور ما، ایران با این لحن صحبت کرد و ایشون دقیقا همین کار رو می کنند. من ماندم که اگر خانم هیلاری کلینتون(وزیر خارجه آقای اوباما) با روسری و مانند آن خانم وزیر خارجه اروپایی در تهران حاضر شد؛ دوستان تحلیل گر ما باز هم به تحلیل کردن ادامه میدهند و یا نه!

فرهاد

shirinlove@yahoo.com

هر دانشجوی ترم دوم علوم سياسی براحتی متوجه ميشود که اقای حسن داعی از سياست متاسفانه چيزی نميداند و مطلب نوشته شده به نام ايشان بيشتر بيانگر امال و ارزوهای شخصی ايشان است تا يک تحليل جامع سياسی و اجتماعي مبتني بر علوم و قواعد سياست بين الملل. در نتيجه مطلب ايشان بدرد سر دادن شعار در ميتينگهای سياسی در جمع بعضي از ايرانيان در اروپا يا تظاهرات نماز جمعه دانشگاه تهران ميخورد. شگفتا که سايت ايران گلوبال اين مطالب را تحت نام تحليل سياسی منتشر ميکند!!

درخواست عراق از کشورهای خارجی برای پذيرش مجاهدين

در عجبم کسانی که دوست دارند با حماقت زندگی کنند به چه دليل خواهان شرکت ديگران در حماقتشان هستند!!؟؟ همانطور که ميدانيم در لغتنامه معني شهر مشخص گشته و شهر را با استانداردهاي بين المللي و بنا به کوچکي و بزرگيش تعريف ميکنند که البته تعريف کاملا شفاف و مشخصي دارد. حالا چگونه و بر چه اساس و معياري قرار گاه اشرف را شهر مينامند بماند!! در کداميين از شهرهای پيشرفته يا عقب مانده دنيا تمامی شهروندان ملزم به پوشيدن يونيفورم نظامی هستند؟؟

در کدام شهرهای دنيا درب ورودی ان با نيروی نظامی کنترل ميشود و از همه برای ورود کارت تشخيص هويت ميخواهند

در کدام شهر دنيا ازدواج شهروندان بطور مطلق ممنوع است

در کدام شهر دنيا همه شهروندان دقيقا مانند هم و شبيه هم فکر ميکنند

در کدام شهر دنيا ساعات استفاده از پمپ بنزين زنانه و مردانه گشته است

در کدام شهر دنيا افراد فقط و فقط بايد اخبار سيمای مقاوت را ببينند و بشنوند و لا غير

 و..............

بقول ناپلئون چيزی که حدي ندارد حماقت است

اقای کامران مردم ديگه دوست ندارند احمق فرض شوند

کامران

درخواست عراق از کشورهای خارجی برای پذيرش مجاهدين

فرهاد خان نازنین عیدت مبارک. من مشکلی با کلمه قرارگاه یا شهر ندارم و از حقوق مخالفان رژیم سنگسار حمایت می نمایم و نه از اید ئولوژی و افکار آنان. اگر شما کامنتهای بنده را خوانده باشید انتقادات بنده به شیوه رهبری مسعود رجوی را خواهید دید. من با رهبری فردی و کیش شخصیت بشدت مخالفم و آنرا مانع رشد دمکراسی و آزادی می دانم به این خاطر همیشه با شعار ایران رجوی مخالف بودم. دفاع از حقوق انسانی ایرانیان در اشرف نه دفاع از مبارزه مسلحانه است و نه دفاع از افکار مجاهدین خلق بخصوص رهبری عقیدتی که همیشه مورد انتقاد من بوده است. مطالبی که اینجا نوشته می شود برای طرد کسانی است که از نظام ولی فقیه دفاع می کنند و خوانندگان را مثل امت در صحنه می پندارند و دنبال شیطان سازی از مخالفان استبداد مذهبی هستند.

بهروز ستوده

اپوزسيون در سالى كه گذشت

با تشکر از نویسنده و ناشر این نوشته که با صراحت و صداقت و بدون لاپوشانی و تعصبات فرقه ای و ایدئولوژیک ، موقعیت کنونی اپوزیسیون را بیان نموده است . حالا اگر کسی جرأت کند و این آئینه را در مقابل این گروهها قرار دهد تا موقعیت خود را ببینند بلافاصله فریادشان به آسمان بلند خواهد شد که آنان در پیش و بعد از انقلاب چقدر "شهید" و "زندانی" داده اند و این را دلیلی بر حقانیت کنونی خود جلوه می دهند ! حتی یک بقالی هم اگر بخواهد در کار خودش موفق شود ، آخر هر سال می بایستس حساب دخل و خرج و سود و زیان خود را بکند . گروههای سیاسی که در این نوشته از آنان

یاد شده است بدرستی از یک بقالی هم عقب مانده تر اند . آنها بیلان یک ساله که چه عرض کنم بیلان 40 -50 ساله خود را در دست ندارند و یا اگر در دست داشته باشند به بهانه ی "مسائل امنیتی" !! در گاوصندوق های حزبی و گروهی پنهان کرده اند تا دست هیچ نامحرمی به آنها نرسد ، وقتی هم که وزارت اطلاعات رژیم فاسد آخوندی برایشان تاریخ نگاری می کند فریاد می زنند که : "دروغ است" . و بیچاره مردمی که برای رهائی از شّر حکومت اراذل و اوباش اسلامی بخواهد به یک چنین اپوزیسیونی دل خوش باشد .

ناصر مستشار

اين همه فريادها از َشه بود ـ پاسخ به مقاله حسن اعتمادی

آقای ناصر کرمی در حق آقای احمد افرادی بسیار لطف نموده اند وایشان راتوهین کرده اند؟ و در ادامه گویا چون آقای ناصر کرمی خود یکی از ایل های بختیاری اصیل آریائی نژاد هستند بدین جهت از دلاوری های قوم بختیار بسیار نوشته وخاطرنشان نموده اند. اما آقای کرمی از بخشی از تفنگداران ایل اصیل و آریائی نژاد بختیاری که با انگلیسی ها همکاری نمودند چیزی نگفته و ننوشته اند؟بخش هائی از ایل بختیاری در برابر اجرت ناچیز از انگلیسی ها زمینه های ارسال نفت از مسجد سلیمان به سواحل خلیج فارس مهیا کرده بودند تا با کشتی به انگلستان حمل شود.بعدها وبرای همیشه بعضی از ایل های بختیاری حفاظت از خطوط لوله نفت ارسالی به انگلستان را به تولیت خود در آوردند که این خود مایه شرمساری بود نه میهن پرستی که آقای ناصر کرمی نمی خواهنداز آن سخن بگویند.

کیانوش توکلی

دوستان گرامی ؛ اینجانب به این بحث (داستان اختلافات افرادی و میر فطروس )یک طرفه خاتمه می دهم چرا که آنچه گفتنی بود ، گفته شد . لطفا در نوشتن کامنت دقت نمائید هر آنچه را توهین بیابیم بدون ملاحظه پاک خواهیم کرد.

داریوش مرادی

درود دوستان ! آنچه که در بسیاری از کامنت به خوبی قابل رویت است . این روحیه ، هنر نزد ایرانیان است و بس ! می باشد . تو گویی این دوستان باید در همه موارد حتما نظری بدهند و متنی قلمی کنند . و در پایان "جدل ها " بی سرانجامی که متاسفانه نام" گفتگو" بر خود می گیرند وسراسر تحریف و جعل و متاسفانه فحاشی است . "روشنفکر" جامعه ایی که میر فطروس وامثالهم باشد ، باید از آن "جامعه" و " روشنفکرش " ترسید . آنکه اینجا را با " مستراح" به معنای عامیانه آن اشتباه می گیرد و می فهمد ، قبل از هر چیز و هر کس خود را تحقیر می کند و سطح فهم و شعور و " روشنفکری" خود را به نمایش می گذارد و به راستی که میر فطروس ها ،نیاز به چنین حامیان و طرفدارانی دارند . کیانوش جان نوروز را بتو و سایر دست اندرکاران سایت تبریک و واقعا تحملات را تحسین می کنم . شاد باشی

اشکان

تغیر مسیر از چپ افراطی تا راست ورشکسته و سلطنت

آقای توکلیِ عزیز، حدود ۲ سال است که با سایت ایران گلوبال آشنا شده ام، اوایل، بعضی اوقات، هضمِ بعضی اظهار نظرات برایم مشکل بود. اما امروز، میبینم که سایت شما لااقل برای من بسیار مفید بوده است. هر کدام از ما در این مسیر یاد میگیریم، آزادی و حدود آنرا دیکتاتورها تعیین نمیکنند، آقای توکلی خسته نباشید، ادامه دهید.

پروین کرد

با آرزوی نوروزی پیروز وخوش برای همگان و

حوصله ای بسیار مضاعف برای زحمتکشان سایت ایران گلوبال علی الخصوص کیانوش توکلی که پاچهء مادر مرده اش به نیش دونان گیر کرده !و اگر من بجایش میبودم خاموشی میگزیدم چرا که از قدیم گفته اند جواب ابلهان دست آموز خاموشیست ! . اما جناب داریوش افشار حضرتعالی به چه حقی و با کدام دلیل و برهان و بسادگی و هردم بیلی (چپ )را جنگ طلب ومیزبان بمب و موشک وتیر وتفنگ یانکیهای گاوچران میدانید وآنهارا درردیف امثال رجوی و شاها لهیهای قدرت طلب قرار میدهید؟!این دو آخری حساب و خواسته شان مشخصست/ رسیدن به قدرت بهر طریقیست ولا غیر ! اما چپ پرتحمل که هرگز حاضر نیست کوچکترین خشی به بهم وطن و خطهء کشورش بیافتد را در ردیف میزبانان( متهاجمان جهانخوار )قرار میدهید ؟!اما اینطور نیست که شما وشمایان فکر میکنید .هموطن جان من هیچ کاری با آنانکه زمانی خیال میکرده اند که چپ بوده اند !!!و اکنون حاضرند یهرقیمتی و با"جنگ و ویرانی توسط دشمنان ملت و دوستان ملایان"! کشور را باصطلاح آزاد کنند ندارم /اما بشما اطمینان میدهم که هیچ نیروی چپ واقعی/ ویرانی و لقمه لقمه شدن کشورش را تاب نمیآورد حتئ اگر جمهوری جهل جنون و ارازل و اوباش اسلامی دو دههء دیگر ادامه یابد .چرا که نه فقط چند دهه که حتئ چند قرن هم در عمر یک ملت بزرگ متشکل از ملل دیگر مانند ایران جائی ندارد . پس لطف فرموده هموطن گرامی زیادی قاطی نفرمائید !

لیمو ترش

این جناب محسن کردی از سایت ایرانگلوبال بدش میآید و هر چه توهین و بد و بیراه به کیانوش میگوید و در آخر از این سایت استفاده کرده و برای وبلاگ خودش تبلیغ میکند و آدرسش را هم در اینجا میگذارد.آقا جان اگر بخش اظهار نظر ایرانگلوبال مستراح است ،چرا در این مستراح وبلاگ خودتت را تبلیغ میکنی؟ براستی که کمی شرم و خجالت هم خوب چیزیه.

Javat

تفاوت «نشریات وزین» با وب سایت ها

خدمت امضا محفوظ دانشمند 1-جوات, کردی و... امضا نیستند اسم اند!! 2- به کامنتت نگاه کن: هجویات بی سر و ته و چاروادار منشانه ,نان به نرخ روز خور,بدون اخلاق و وجدان روشنفکری ,بی مایگان ,باند بازی و آستانبوسی, نوچه پروری ,هوچی گری ,فرهنگ لمپنی,دروغ زن,بیمارها و سرخورده ها و بی هویتها.... حالا کی لمپن است؟چاپلوسی وتصدق رفتن تا چه حد؟ کیانوش با این دوستان ای کیو پایین در حد گشودن اسفنکتر هایشان نیازی به دشمن ندارد.... امضا محفوظ جان... سعی کنید انسان باشید میدانم سختتان است ولی حداقل تلاشتان را بکنید

امضا محفوظ

تفاوت «نشریات وزین» با وب سایت ها

سال نو را به آقای کیانوش توکلی که در این چند ساله نشان داده انسان کوشندهء دموکراتی است تبریک می گویم و سال پربارتر هم برای او و هم برای کوششهای مطبوعاتی او در فضای اینترنتی ایرانیان آرزو دارم.

این کامنت را هم بعد از خواندن هجویات بی سر و ته و چاروادار منشانه آقایی به نام کردی گذاشتم که نمی دانم اسم واقعی ست یا مثل سایر اسامی افراد میان مایه نان به نرخ روز خور و جاه طلب این روزگار از انواع اسامی مستعار رایج کسانی ست که بدون پشتوانهء فکری و فرهنگی و علمی و بدون اخلاق و وجدان روشنفکری در جلد محقق و نویسنده و شاعر و متفکر و امثال این عنوان ها می خزند و می کوشند به هرقیمتی خودشان را مطرح کنند و بی مایگان را به ضرب و زور تبلیغات و باند بازی و نوچه پروری و آستانبوسی ، به جای پژوهشگر و محقق و امثالهم به جامعه ایرانیان قالب کنند.

به هرحال شما نباید از اهانت های این قبیل اشخاص دلسرد بشوی. کارشما مهم است و کوشش صمیمانهء شما در راه ایجاید فضایی برای برخورد آراء و عقاید گوناگون از چشم آنها که سرشان درکار است و آگاهی و صداقت و سلامت اخلاقی را توأماندارند پنهان نخواهد ماند. ضمناً در بزرگی و پژوهشگری و اندیشمندی آن آقایی که پشت این هیاهوها پنهان است (و به بازارگرمی خود مشغول است و شاید هم با دامن زدن به این هوچی گری ها قصد بالا بردن نرخ خود را پیش مشتریان عالیجاه خود دارد ) همین بس که دوستان ومبلغانش کسانی هستند که با امضا هایی مثل جوات یا کردی به حاشیه نویسی در دفاع از او و رواج فرهنگ لمپنی در حواشی سایت ها روزگار می گذرانند.

بالاخره مردم هم چشم دارند و گوش دارند و عقل دارند و می توانند افراد را از طریق دوستانشان و نوچه گانشان بشناسند و فرق میان |ژوهشگر و مورخ را از نویسندهء متوسط هوچی فرصت طلب و کاسبکار تمیز بدهند

هرچی هم که هوا پس باشد و به واسطه سلطهء آخوندها که هزار بار ازدیکتاتوری میانمایه پرور پیشین منحط تر است ، مملکت گرفتار انحطاط و زوال فکری و فرهنگی بوده باشد ، با این حال ایران کشور بیهقی ها و خیام ها و بیرونی ها وحافظ ها و معین ها و محجوب ها و زرین کوب ها و اخوان ها ست. ششما روش درستی دارید بگذارید همه حرف هاشان را در سایت بزنند حتی بی مایگان و دروغ زن ها هم به کاسبی شان برسند و بیمارها و سرخورده ها و بی هویتها هم دق دلی شان را خالی کنند. بالاخره حرفها باید زده شود و هرکسی هرچه در دل تنگ دارد باید بیرون بریزد تا مباحث طرح بشوند و پاسخ نظرات نادرست هم داده بشود. ورزش فکری و فرهنگی و قلمی یعنی همی.

پایدار باشید . سال بهتری برایتان آرزو دارم

کیخسرو آرش گرگین

دوستان گویا جای دوست و دشمن را عوض کرده، شیر بلغم را تا ته بسته و یک بند نیز بر صفرا می افزایند

دوستان گویا جای دوست و دشمن را عوض کرده، شیر بلغم را تا ته بسته و یک بند نیز بر صفرا می افزایند.

با چنین فضایی و چنین روحیه هایی، برای در هم کوفته شدن نیازی به خامنه ای و "فرستادگان" اش نیست، خود سروران سر هم دیگر را لب باغچه های نقدهای طراز نوین شان از بیخ می برند. آقایان، هیچ یک از ما بی عیب نیستیم و چنین قرارهایی هم نیست که بی عیب باشیم. خطا از همه ی ما سر زده است، کم و بیش حتما دارد، اما از روزن سود ملی و نیکی همگانی که نگاه کنیم، برایند یکسان است و بیش از هر چیز، مشترک.

پای فشاری مدام بر بد فهمیدن یکدیگر فضیلتی نیست که دوستان بتوانند به آن ببالند. به راستی تاسف آور است مشاهده ی لحن و گویشی که اهل فرهنگ و سیاست ما بدان روح و روان یکدیگر را نمد مال می کنند. دوستان این زخم ها بر دیواره های روح و جان تان می ماند، حتا مشاهده اش به عنوان فرد ناظر دردآور است و باعث بی خوابی، دیگر چه رسد به خود عزیزان.

من اتفاقا فکر می کنم که دوستان به هیچ وجه نیز آنچنان که مایلند بنمایانند پوست شان کلفت نیست و بسیار نیز انسان های ظریف و رنجش پذیری هستند. پس این چنین تیغ سخن را بر سر و روی یکدیگر کشیدن، آن نیز پس از مدت های مدید همکاری و همنشینی فکری و روحی، بی شک به هیچ وجه توجیه پذیر نیست.

بنده صبر کردم شاید از دوستان مسن تر کسی پای به میدان گذارد و میانه را بگیرد و اشاره ای به این سخن کهن داشته باشد که خیر الامور اوسطها، اما جز تک و توکی اظهار نظرهای جانبدارانه که آن ها نیز اگر نفت بر آتش نبودند، دست کم آب نیز نبودند، چیزی مشاهده نشد. به هر روی، اگر همه ی موازین فرهنگی و اخلاقی خود را از دست نداده باشیم، نزد ما معمولا چنین مرسوم بوده است که هنگام درگیری هایی از این دست کسی به میان می آمد و از طرفین درخواست می کرد که نقد و نقل را با گویشی دوستانه تر و مطبوع تر مطرح کنند و در حین پرداختن به نقاط افتراق، نکات اشتراک را نیز از یاد نبرند.

موضوع مسلما صرف نظر کردن از نقد دو جانبه نیست، ولی در این نیز شکی نیست که موضوع تعویض نقد با تخریب سیستماتیک نیز نمی تواند باشد.

دوستان خوب است پیش از به صلیب کشیدن متقابل یکدیگر این پرسش فرضی را با خود مطرح کنند:

گیریم که فردا روزی "دستی از غیب" رسید و این رژیم بر افتاد (یک اتفاق گابریل گارسیا مارکزی مثلا)، با چنین روحیه ای چگونه می خواهید که آن مملکت را اداره کنید؟ دوستان ناسلامتی الیت و سرامد فکری و رسانه ای این مملکت هستند. آخر این چگونه حل اختلافی ست که در آخر یک آجر بر آجر بند نمی ماند و تمامی پرده های احترام و آزرم دریده می شوند؟

در اینجا صحبت به هیچ روی نمی تواند سر این باشد که چه کس سنگ نخست را انداخته است. سخن بر سر این است که فرهنگ سنگ پراکنی را متوقف کنیم.

آنچه که تا بدینجا گفتم نوعی بلند فکر کردن بود و سوی سخنم با همه مان بود، ولی چند سطر ذیل را صرفا رو به جناب توکلی عرض می کنم.

کیانوش عزیز، با آگاهی بر این که یک سردبیر و گرداننده نیاز به نویسندگانی دارد که خود مرزها را رعایت کنند و به اصطلاح سردبیر را با دشمنان فرهنگ و سخن تنها نگذراند، اما این نیز سخن نادرستی نیست که سردبیر موظف است که یک چارچوب امن برای نویسندگان اش به وجود آورد. شما دوست گرامی، نویسندگان سایت ات را در پیش پای کفتارانی بی نام و نشان تکه پاره کرده ای. در اینجا چندین بار اشاره کرده ای که کسانی، از "راست ها" بارها خواهان حذف من شده اند و به اصطلاح "تلاش" کرده اند که من ننویسم. و من در گفت و گوی تلفنی با جنابعالی خدمت ات عرض کردم که بیشترین میزان از تخریب و توهین و ناسزا را، صرفا به علت نقد نظرات سیاسی و اجتماعی یک فرد مشخص، از سوی کسانی تجربه کردم که اتفاقا از یک خانواده ی سیاسی مشترک هستیم. این را به این علت بیان می کنم که توجه ات را به یک نکته ی خاص جلب کنم: دوست عزیز، صحبت پادشاهی خواه و جمهوری خواه نیست، این پارانویای سیاسی را کنار بگذار. ما برای ویران کردن خود نیازی به دشمن نداریم. مشکل عمومی ست و همه ی خانواده های سیاسی را دربرمی گیرد. در اغلب موارد پیش از آنکه دشمن از راه برسد خود کلک خودمان را کنده ایم. علت اش نیز ساده است: کمبود مزمن خرد انتقادی. راست این است که تحمل مان به شدت پایین است و کوچکترین نقد را با نفی یکی می انگاریم و البته از سوی دیگر، در اغلب موارد نیز نفی و تخریب طرف مقابل را می خواهیم به سکه ی نقد ضرب زنیم و مردم و خودمان را رنگ کنیم. (دوران نوجوانی می گفتیم طرف قناری را به جالی هیلمن جا می زند)

از این رو، دوست گرامی، یکی از وظایف مهم یک سردبیر این است که ملاک را فقط توهین مستقیم نگیرد و سطحی محتوایی قائل شود برای مقاله ها، ولی شما حتا این را نیز نتوانستید کنترل کنید. من از توهین هایی که به خودم شد، آن هم از سویی که کمترین انتظار اش می رفت نمی گویم، چون موضوع این چیزهای خصوصی و مربوط به سود شخصی نیست و من در مدت ها پیش در نامه ای خصوصی به دوستان گفته ام که حافظه ام در ثبت امور ناخوشایند چندان قوی نیست و مهربانی ها و نکات اشتراک را راحت تر در ذهن ام نگه می دارم؛ پس مثال از آقای محسن کردی می زنم: ایشان را در اینجا بارها مورد شدید ترین و رکیک ترین توهین ها قرار دادند و به قول معروف داغ اش کردند، از سوی کسانی که به دروغ پرچم دفاع از حقوق قوم های ایرانی را برافراشته بودند. آقای کردی و دیگرانی دیگر نیز، بی آنکه دلیلی داشته باشد، ماه ها این توهین ها را تحمل کردند تا ثابت کنند که هیچ هراسی از بحث اصولی ندارند و همزمان از شما خواستند که برای جلو گیری از تشنج (چون فکر می کنم به ترکی نوشتن که در دهان این و آن ادرار می کنم، و یا، مرگ بر ایران و خزعبلاتی از این دست، ربط مستقیمی به حقوق این یا آن قوم نمی تواند داشته باشد) بهتر است که اظهار نظر ها دو زمانه شود. ولی شما حتا حاضر به امتحان این امر نیز برای مدتی کوتاه نشدید و این چنین شد که بسیاری را نسبت به خود، اگر نه در مورد صداقت تان، ولی بی شک در پیوند با درایت حرفه ای تان، بدبین کردید. سر آخر آنها نیز خسته شدند و گذاشتند و رفتند.

دوست گرامی، کسانی که امروز از اینجا رانده شده اند، از آقای نوری علا گرفته تا میرفطروس، و از آقای کردی گرفته تا خانم بقراط و یا بسیاری دیگر، باور بفرمایید که از جرگه ی "کم سوادان" این جامعه نیستند. برای من البته هیچ فرقی نمی کند، اگر نویدی و مستشار و تبریزیان نیز به دلایلی مشابه می رفتند (که این آخری گویا به علت وجود من رفته است) باز در نفس امر فرقی نمی کرد، چرا که این ها نیز، با وجود اختلاف های بیشتری که با هم داریم (با آن دسته ی اول نیز در همه ی امور موافقتی وجود ندارد)، جزو "نادان ترین" افراد این جامعه نیستند. دوست عزیز، ما، همگی مان، با همه ی خوبی و بدی هامان، بهترین های این جامعه هستیم و اگر نتوانیم شرایطی به وجود آوریم که یک قانون دست کم امروزی تر بر جامعه حکمفرما باشد، همگی مان، اگر چه نه شاید با هم، اما به ترتیب و به نوبت از سوی بخش های کماکان متوحش جامعه مان زنده زنده خورده می شویم. آنقدر سریع قورتمان خواهند داد که حتا تصورش نیز چه بسا سخت باشد. حال در جامعه ای که چندین سده ای هست که متفکران اش را درسته می خورد، اینک این خود متفکران نیز آغاز کرده اند به خام خام خوردن هم دیگر، تاسف امر در اینجاست. من روی سخنم به همه ی دوستان است، آقایان و خانم ها، من نمی گویم بروید بوردیو و یا انسس برگر بخوانید، دست کم به حس بقا در خودتان رجوع کنید. ما به عنوان الیت فکری، فارغ از تفاوت ها در دیدگاه ها، دارای منافع مشترکی هستم که نخستین اش، احترام به فکر یکدیگر است. توده ها در نهایت، پای شکم که به میان کشیده شود، تره هم برای افکار و عرق ریزی های روحی ما خرد نمی کنند، و این در حالی ست که ما حاضریم زندگی مان را در سخت ترین شرایط به سر بریم اما تولید فکری و شرافت معنوی مان را حفظ کنیم؛ دست کم این امر از ما یک طبقه ی اجتماعی می سازد که اگر درایت داشته باشد باید در حفظ منافع اش بکوشد. ما، فارغ از همه ی ناهمخوانی های فکری، از یک خانواده ی اجتماعی هستیم و به عبارتی، خواهر و برداریم، اگر امروز شدیدا این نیاز را در خود احساس می کنیم که گوشت یکدیگر را بخوریم، دست کم استخوان های هم را دور نیندازیم و امیدوار باشیم که چه بسا در آینده ای نه چندان دور، نسل هایی از راه برسند که برای گوشت تن یکدیگر احترام بیشتری قائل باشند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید