ممکن است عنوان اين نوشتار به نظر متضاد بنظر آيد اما اگر در عرصهء سياسي ايران موجود عجيب الخلقه اي نظير جمهوري اسلامي مي تواند وجود داشته باشد که ادعاي ملي گرائي و بنيادگرائي اسلامي را همزمان انجام مي دهد، در اپوزيسيون ايران هم ـ بخوبي مي دانيم که ـ عده اي هستند که هم ادعاي ملي گرائي دارند و هم از تجاوز به ايران تحت عنوان «آزاد سازي» کشور از دست اسلامگرايان دفاع مي کنند و اميدشان آن است که اسرائيل و آمريکا به ايران حمله نظامي کنند و، نظير کورش کبير که يهوديان را در بابل از بند آزاد کرد، اين منجيان قرن بيست و يکم نيز ايرانيان را از بند آزاد سازند.
اين ناسيوناليست هاي تجاوز طلب، که اکثراً بسيار ضد اسلام گرائي هستند و ريشهء همهء بدبختي هاي مردم را ناشي از حملهء اسلام به ايران در 1400 سال پيش مي دانند، فراموش مي کنند که خودشان دقيقاً همان کاري را توصيه مي کنند که برخي از ايرانيان به ستوه آمده از فساد و استبداد سال هاي پاياني دولت ساساني انجام داده و، به سوداي حل مسئلهء داخلي خود، از حملهء بر انداز يک نيروي خارجي استقبال کردند.
منطق بسياري از اينان هم چنين است که «ما نمي خواهيم 60 سال ديگر صبر کنيم و اگر اپوزيسيون نمي تواند انقلاب کند چرا نمي گذارد ديگران کشور را «آزاد سازي» کنند؟ ديديم که حدود 70 سال طول کشيد تا جنبش دموکراسي خواهي در شوروي و بلوک شرق بتواند رژيم کمونيستي را به زير بکشد؟ اگر در ايران هم اين چنين شود شايد بسياري از ما تغيير رژيم را در عمر خود نبينيم».
اما آيا تن دادن به فاجعه اي که ميليون ها بار بدتر از حملهء اعراب به ايران است، مي تواند راه حل ما باشد؟ و آيا نه اينکه حتي اگر چنين حمله اي با حسن نيت هم همراه باشد، ملت ما دوباره اتکاء به نفس خود را از دست خواهد داد و خواهد گفت که «خودشان آوردند و خودشان بردند؟» (1)
اينگونه اشخاص در جريان انتخابات رئيس جمهور آمريکا رفته رفته موضع خود را به روشني بيان مي کنند و، در ظاهر مبارزه با لابي گران جمهوري اسلامي، در نوشتارهاي خود از سخنان خانم پيلين در تشويق حملهء اسرائيل به ايران دفاع مي کنند.
البته لابي گران جمهوري اسلامي نيز در ضديت خود با جنگ طلبي (بطور اعم) جدي نيستند چرا که خريدن اسلحه توسط جمهوري اسلامي از چين و روسيه همانقدر ايران را در معرض نابودي نظامي قرار مي دهد که حملهء اسرائيل و غرب. آنها مجدانه در راستاي عملي نشدن تحريم هاي هوشمندي که جلوي نظامي تر شدن جمهوري اسلامي را بگيرد فعاليت مي کنند و، در نتيجه، ناسيوناليست هاي تجاوز طلب و لابي گران اسلامي هر دو کمر به نابودي ايران بسته اند.
آيا اين منطقي است که پايهء استدلال خود در حمايت از حمله به ايران و يا نظامي شدن کامل کشور را بر اين بگذاريم که «خوب، اگر مردم تغيير مي خواهند بايد اين بها را بدهند»؟
ناسيوناليست هاي تجاوزطلب و لابي گران اسلامي، هر دو، مخالفت اپوزيسيون مترقي حکومت اسلامي با حملهء نظامي و تحريم هاي غير هوشمندي که فقط مردم ايران را هدف مي گيرند و بر اقتدار حاکميت مي افزايند، را رندانه به کوشش براي حفظ حکومت اسلامي تعبير مي کنند و به اين تصور دامن مي زنند که اگر چنين نباشد اين اپوزيسيون بايد در راستاي انقلاب يا اعتصاب عمومي يا خيزش عمومي گام بردارد. اما، نه تنها در ايران بلکه در هر کجاي ديگر دنيا، اپوزيسيون مترقي، در سازمان يافته ترين شکل خويش هم، براي مردم تکليف معين نکرده و اعلام نداشته است که مردم کي و چگونه بايد بر خيزند. اگر «اپوزيسيون سياسي» آنقدر قدرت داشت که الان حکومت رادر دست گرفته بود!
مهمترين وظيفهء اپوزيسيون در اين آمادگي است که وقتي مردم به نقطه اي رسيدند که اعتصاب عمومي کردند يا دست به قيام زدند، بتوان جنبش را به درستي رهبري کرد و اجازه نداد که ديگرباره يک نيروي واپس گرا نظير ملايان رهبري جنبش را به دست گيرد. و گرنه خواستار حمله نظامي به ايران شدن يا تأييد تحريم هاي غير هوشمندي که بر روي مردم فشار اقتصادي و اجتماعي مي گذارد، اقدامي به نفع مردم ايران نيست و حکم ضديت با مردم ايران ـ و نه با حکومت اسلامي ـ را دارد.
ناسيوناليست هاي تجاوزطلب، در واقع و متأسفانه، کساني هستند که يا در فعاليت هاي سياسي اپوزيسيون تجربهء اندکي دارند، و آشنائي شان بيشتر با تجربه هاي آنهائي است که در قدرت بوده اند، يا انقدر جوان هستند که فکر مي کنند ايده آل هاي مبارزهء سياسي بلافاصله قابليت دستيابي دارند، و يا فکر مي کنند که قابله ائي بيرون از خود مردم ايران مي تواند آينده را از شکم تاريخ ايران بيرون کشد. همه شان هم از جريان آلمان هيتلري و آزادسازي اروپا بوسيلهء متفقين مثال مي آورند.
اين مثال يک مغالطهء آشکار است. نخست اينکه در آلمان هيتلري يک جنبش مدني ـ آنگونه که سال هاست در ايران وجود دارد ـ شکل نگرفته بود. بنظر من، تنها اگر روزي شرايط اين جنبش در ايران شبيه شرايط افغانستان زمان طالبان شود، آنگاه مي توان که از يک اقدام نظامي از سوي سازمان ملل حمايت کرد. منظورم زماني است که طالبان قتل عام وسيع مي کرد و هيچ جنبش مدني نيز در افغانستان اجازهء حيات نداشت. و اين وضعيت با اوضاع شوروي سابق يا حکومت اسلامي در ايران متفاوت است.
البته جنبش هاي مدني ـ حتي در کشورهاي دموکراتيک ـ داراي فراز و نشيب هاي خاص خود هستند و وضعيت در هر روز و براي هر نيرو يکسان نيست. و همهء نيروها هميشه به يک اندازه از آزادي عمل برخوردار نيستند. (2)
اما اين پرسش هم وجود دارد که «اگر اين رژيم الان ساقط نشود از کجا معلوم است که در آينده به چنان شرايط نرسيم که رژيمي بدتر از هيتلر و طالبان را روبروي خود داشته باشيم؟» و پاسخ من آن است که: «چرا فکر نکنيم که به شرايطي نظير بلوک شرق و شوروي يا آفريقاي جنوبي، که رژيم کشان بدون حملهء نظامي و جنگ ساقط شد، خواهيم رسيد؟»
مردم ايران را در خطر جنگ اتمي قرار دادن (3)، و غرب و اسرائيل را براي حمله به ايران تشويق کردن، و گفتن اينکه «مردم ايران از آنها با آغوش باز پذيرائي خواهند کرد»، همان حرف هاي احمد چلبي ها دربارهء عراق است، با اين تفاوت فاحش که در مورد ايران وجود امکانات اتمي بلوف نبوده و واقعي است، و حمله به کشورمان مي تواند به آنجا منجر شود که، با بمباران تأسيسات اتمي، لطمه اي هزاران بار بدتر از هيروشيما وارد شده و مردم ما را تا ده ها سال بعد با امواج راديو اکتيو روبرو کند». (4)
در واقع ـ چه آگاه و چه نا آگاه ـ اين دعوت ها براي حمله به «آزاد سازي» منجر نمي شود، دوران کنوني هم دوران کورش و بابل نيست. پس، بيائيم و با دادن اين توصيه هاي نابخردانه به غرب مردم خود را در معرض فاجعه اي بدتر از آنچه در 30 سال گذشته بوجود آمده است و همچنان با آن دست و پنجه نرم مي کنيم، روبرو نسازيم.
بنظر من، حتي توصيه هائي نظير تحريم خريد نفت از ايران نيز بي معني بوده و باعث برانگيختن نفرت مردم از اپوزيسيون مي شود. و اگر غرب چنان تحريم هائي را برقرار کند نيز اپوزيسيون موظف است در پي برنامه هائي نظير برنامه غذا براي عراق باشد که با نظارت سازمان ملل انجام مي شد. بايد بفهميم که به زور نمي شود مردم را به انقلاب کشيد ولي براحتي مي شود نفرت ابدي مردم را به دست آورد.
فقط تحريم هاي هوشمند، يعني ممنوع کردن فروش تجهيزات نظامي و مسدود کردن حساب هاي بانکي سران رژيم و دست اندرکاران جنايات در ايران و، در کنار آن، کمک به جنبش مدني در ايران معني دارد و بس. (5)
اگرچه هميشه ممکن است که ما خود در طول حياتمان شاهد شکل گيري دولتي که ميخواهيم نباشيم اما اقلاً نبايد براي آيندگانمان ارثيه اي بجا بگذاريم که بخاطرش تا 1400 سال ديگر به ما تف و لعنت کنند و با خشمي تاريخي بپرسند که چرا، براي نجات خود از شر مستبدان، نابخردانه حمله به سرزمينمان را آرزو کرده ايم.
اپوزيسيون ايران بايستي کار صبورانهء دموکراتيک و آينده نگرانه را پيشهء خود سازد و بخصوص، با مطرح ساختن ابتکار صلح با اسرائيل، از افتادن در دام جنگ طلبان بپرهيزد. (6)
به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
1 مهر 1387
Sept 22, 2008
پانويس ها:
من، در سال 1386، اين موضوع را در نوشتار «چرا من با هرگونه حمله به ايران مخالفم» مفصلاً توضيح داده ام:
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/475-Notoanyinva…
2. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/522-mashyecheriki.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/483-dalilejang…
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/426-leukemia.htm
5. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/482-FuturistsNextSte…
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/465-IRI-IsraelW…
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید