به میهنم!
دیروز!
مادرم را!
که مرا شیر داده بود ،
و بی دریغ،
در دهان کودکانه من ،
پستان نهاده بود،
و چه بسیار،
قصه ها،
هر چند،
خسته زایام و رنج زندگی،
زیبا و دلنشین،
ز نیک و بد زمانه ،
با اشگ یا که به خنده،
به گوشهای کوچک من زمزمیده بود،
فروختم!
آری فروختم!
به بازار جاکشان !
ارزان و کم بها !
به قیمت حراج !
به سر جاکش بزرگ شهر !
فروختم!
قیمت چه بود ؟
نمیدانمش هنوز!
خریدارکه بود ؟
آن روضه خوان معتبرشهر!
که تن بهای مادر من را !
با قطعه ای ز روضه رضوان!
به من !
این فروشنده بزرگ !
داده بود!!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
ایران گلوبال
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید