چکیده: آیندۀِ فَرخنده و خُجسته برای ایرانزمین در گرویِ گُشایش ِگرهگاهِ ناهمسانی (تضادِ) فَرهنگی بین ِفَرهنگِ واپسگرا، هومن ستیز (انسان ستیز) و ناهنجار ِ اسلام با فَرهنگ نهادین (اصلی)، والاگوهر و هومن ساز (انسان ساز) ایرانیان پیش از تازش اسلام به این کشور میباشد. اگر امروز ایرانیان با آزمون پُرهزینه ای که پس از 30 سال فرمانروایی ژانوَری (جنایت) و دَغایش (خیانت) آیت الشیطان هایِ خودکامه در انبان دارند، به گشایش ِگرهگاهِ این ناهمسانی ِفَرهنگی کمر نَبَندند، که شَوند (علت) نهادین (اصلی) واپسماندگی آنها از شهرینگی و پیشرفت میباشد، مردم ایران ناگُزیر خواهند بود که در گَندآبِ فَرهنگِ قصاص و سنگسار اسلامی چند دهۀِ دیگر همچنان درجا بزنند.
سرآغاز:
در آغاز بایستی که از آقای رسول پدرام به پاس رنج برگرفتۀِ او برایِ نوشتن گُزارش رسایِ (کامل) رویدادِ تکان دَهندۀِ سنگسار عشا، دختر بچۀِ سومالی، در راستای روشنگری و پَرده دری از این بیداد، ستایش کرد.
بازتاب گُزارش هَراسناک سنگسار عشا، دختر بچۀِ بیگُناه و بی پناهی که شورشیان بُنیادگرایِ مسلمان با دَدمنشانه ترین روش جانش را در بندر کیسمایو (سومالی) از او گرفتند، مرا سخت افسُرده کَرد. بازنمود (تشریح) این رویداد دَهشناک با خامۀِ (قلم) پُر توان آقای رسول پدرام در کمک به اَنگاشتن ِ(تصور کردن) فَرتور (تصویر) عشا در واپَسین دَم (لحظه) زندگیش و واپَسین دَم هایِ (نفس های) آغشته به خونی که او زیر بارانی از پارسنگ ها، با درد و رَنج برای زنده ماندن میکشید، برای هفته ها مرا با رَنج او همدرد خواهد کرد.
راستی چرا دین اسلام که داوش (ادعای) نیکبختی برای همبودگاه هومنی (جامعه انسانی) از راه فرمانروایی بر جهان را دارد، تا این اندازه جان آدم را خوار و بی ارزش میپندارد. براستی، الله اسلام بایستیکه خُدایِ خوناشامی باشد که هَستیش را تنها در کُشتن دگراندیشان، به بندکشیدن ارادۀِ آدم ها و باوَرمندان (مومنین) و به بندگی در آوردن آدمها ، پایندان میکُند (تضمین میکُند)، تا باورمندان همچون مُهره هایی بدون اراده و بی سُهِش (بی احساس)، در انجام ِپَست ترین و بیشرمانه ترین کارها و رفتارها در این جهان، برایِ خشنودی الله کوتاهی نَکُنندُ؛ آنهم تنها با تکیه به بَرانگیزاندن سُهِش (حس) آز (طمع) مسلمان برایِ رسیدن به پَروه ها (غنائم) در جهان دیگر، پُروه هایی (غنائمی) که چیزی بجز برآوردنِ نیازهایِ جانورگونه بهشتیان، در بهشت اسلامیشان، نمی باشد؟ ساده ترین پاسخ به این پُرسش این است که آن دینی که بجایِ پایَندانیدن (متضمن کردن) آرامش و خوشبختی همبودگاه هومنی (جامعه انسانی) از راه ارج گُذاشتن و والاییدن هستی آدم، آسایش، آشتی، آزادیِ اندیشه و هودۀِ (حقوق) آدم، پیام آور ژاژپنداری (خرافات)، بندگی اندیشه، جنگ، گُسترش ترس و ترور باشد، پیش از اینکه پیامی از آسمان بهمراه داشته باشد، پیام آور گَهنام (جهنم) میباشد.
آیا براستی پس از 1430 سال درجا زدن در گَندآبِ فَرهنگِ دُدمنش دین اسلام که دو رویی و نیرنگ و سنگدلی از ویژه گی هایِ خودویژۀِ (شخصی) پیامبر و بانی آن میباشد، و پس از آنکه مردم ایران 30 سال گُهنام (جهنم) اسلام خُمینی را با پوست و استخوان خود آزموده اند، زمان آن فرانرسیده است که ایرانیان با پی بُردن به سرشت پِلِشتِ و پلیدِ این دین شیطانی، زنجیرهایش را که تنها بازتاب دَهندۀ چهارده سده شکست و درماندگی ایرانیان میباشد، از اندیشۀِ آفرینشگر ِخود بُگسُلند، و با بازیابی فَرهنگ باستانی و نهادین (اصلی) خود، رستگاری هر دو جهان را در آموزش هایِ هومن ساز (انسان ساز) اشو زرتشت جُستجو کُنند و آن ها را راهنمای خود سازند؟ بازگشت به آن آیینی که برایِ نُخُستین بار خوشبختی مردم جهان را از راه یکتاپرستی و نیکوکاری و راستی به جهانیان مُژده داد، آن فَرهنگی که راهنمون ایرانیان در سروری، پیشرفت و شهرینگی پیشرو در جهان بود؟
انقلاب اسلامی و دستیازیدن ملاها به مَجد (قدرت سیاسی)، مردم ایران را برای دُومین بار پس از 1200 سال سکوت با فَرهودِ (حقیقت) تلخ ِ ناهمسانی (تضاد) سرشتِ پلیدِ اسلام با فَرهنگ والا گوهر باستانی شان، و با منش هومن ساز (انسان ساز) و آهورایی آنها رو در رو کرد. براستی گُفته از آن ناهمسانی (تضادی) فَرهنگی ای است که ایرانیان برای زُدودن و گُشایش آن دَستِکم به چهارده سده زمان نیاز داشتند. انقلاب اسلامی ایران بهترین ژایش (فرصت) و شانس را به ایرانیان داد تا با سَنجش آموزش هایِ بی پایه و ناهنجار اسلام در گُفتار و کردار به ناهمسانی (تضاد) درونی آن پی ببرند، و از اینراه ارزش هایِ باستانی و فَرهنگی وَرجاوند (مقدس) خود را بازنگری کَرده و دوباره بشناسند. اگر چه بازدۀِ این انقلاب اسلامی گُجسته (ملعون) در 30 سال گُذشته، آسیب هایِ هِنگُفت و فراوان به همبودگاهِ (جامعه) ایران، فَرهنگ و ترازداری (اقتصاد) ایران بوده است، ولی برایِ بازیابی کیستی ایرانی بودنمان و گُسَستَن زَنجیرهای ژاژپنداریهای (خرافات) اسلامی که در 1400 سال گُذَشته فَرهنگ و اندیشۀِ آفرینشگر (خلاق) ایرانیان را به بندکشیده است و از اینراه، مردم این کشور را از سرچشمه های پُر بار فَرهنگیشان و از پیشرفت و شهرینگی مُدرن باز داشته است، این انقلاب بدشگون، یک نیاز بایسته (ضروری) بود. آیندۀِ فَرخنده و خُجستۀِ ایرانزمین در گروی گُشایش این گرهگاه میباشد. اگر امروز با آزمون پُرهزینه ای که ایرانیان پس از 30 سال فرمانروایی آیت الشیطان هایِ خودکامه در انبان دارند، به گشایش گِرهگاهِ این ناهمسانی فَرهنگی کمر نبندند، که شَوند (علت) نهادین (اصلی) واپسماندگی آنها از شهرینگی و پیشرفت میباشد، مردم ایران ناگُزیر خواهند بود که در گَندآبِ فَرهنگِ قصاص و سنگسار اسلامی چند دهۀِ دیگر همچنان درجا بزنند.
زمانیکه به این راستینگی بیآندیشیم که شورشیان اسلامی در سومالی تنها به کمک دلارهایِ نفتی ایران است که توانایی ایستادگی در برابر نیروهای دولتی و ناآرام کردن کشور را دارند تا در شهر های دستیازیده شده (متصرف شده) از سوی این شورشیان، اینچنین ژنوری هایِ (جنایتهای) جانکاه انجام گیرد، میبینیم که هتا (حتی) مردم سومالی نیز از دست دراز ستم و بیداد آیت الشیطان هایِ ایران، در آسایش نمی باشند.
عشا نه نُخستین کُرپانی (قربانی) ژاژپنداری و نادانی اسلام بود و نه واپَسین آن. او کُرپانی یک فَرنامش (ایدیولوژی) واپسگرایِ دینی شُد، که سایۀِ سیاه بدشگونش چهارده سَده است که با شادی، زیبایی، آزادی، خنده، آسایش و دانش هومن ها در جهان در جَنگ است. دینی که فَرآوردۀِ (تولید) آن بجز گُسترش ژاژپنداری، نادانی، جنگ، بیخانمانی، بندگی ملتها، کُشتار و واپس نگهداشتن شهرینگی (تمدن) آدمی از پیشرفت چیز دیگری به ارمغان نیاورده است. دینی که همیشه دانۀِ ترس و نادانی اَفشانده است تا خَرمن و بَرنایِشتی (تعصب) و ژاژپنداری (خرافه پرستی) درو کُند و دینی که هراس آن از گُسترش دانش و آگاهی آدمها در جهان همانند ترس ِسیاهی ِشب از برآمدن خورشید میباشد.
شاد باد روان عشا
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید