بمناسبت بزرگداشت برپایی سازمان فداییان خاق( اکثریت)جشنی در شهر گوتنبرگ سوئد در تاریخ 23 فوریه 2008 برگزار شد که در آن دو نفر از اعضای کهنه کار و باتجربه سازمان، آقایان فرخ نگهدار و بهروز خلیق شرکت کردند و پیرامون جنبش چپ، اوپوزیسیون و انتخابات به سخنرانی و گفتگو پرداختند. سالن سخنرانی با دسته های گل و پوستر های بنیان گذاران سازمان بگونه بسیار زیبا و خاطره انگیز تزئین شده بود، دقایقی پیش ازآغاز سخنرانی و جشن، رفقا و دوستان قدیمی که مشتاق دیدار یکدیگر بودند، به محل آمده در انتظار همدیگر بودند تا دیدار تازه کنند و از سرنوشت هم باخبر شوند، چهره ها بشاش، لباس ها تمیز و صورت ها ترشیده بود، آثار پیری و گاهی افسردگی مهاجرت در گفتار و رفتار خود را نشان می داد، پیشانی ها بلند تر از گذشته شده بود، اغلب مو ها جو گندمی و عینک هایی که در جوانی نشانه روشنفکری و گاهی انقلابی بود به عینک های پیری و میان سالی تبدیل شده بود، در پیشانی ها چین و چروک و زیر چشم ها پف نمایان بود، آن شور و شوق سال های دور جای خود را به مدارا، تبسم و خوشرویی داده بود، آنچه بیش از هر چیز توجه را بخود جلب می کرد، تعداد اندک شرکت کنندگان و جای خالی جوانان بود، در سالن همه بالای چهل و یا پنجاه بودند، گاهی به فکر فرو رفته از خود می پرسیدم، چرا فرزندان ما از گذشیه ما استقبال نمی کنند؟ ما که در آرزوی خوشبختی و سعادت بشر بودیم، برای آن مبارزه کردیم، چرا نتوانستیم به آنها تفهیم بکنیم، شاید هم نخواستیم آنها راه ما را کورکورانه ادامه بدهند، شاید هم آنها به راه و روش ما باور ندارند و ما را مقصر می دانند که بجای هموار کردن راه پیشرفت و توسعه اجتماعی و سیاسی جامعه، آن را از مسیر منحرف کرده، جهل و خرافات قرون وسطایی بر جامعه حاکم کرده ایم، هر چند خود نیز قربانی آن شده ایم. به هر رو سخنرانی بی رمق بدون یاد آوری از گذشته و یا سکوت به یاد جان باختگان آغاز شد، رفیق بهروز خلیق بی آنکه اشاره ای به گذشته داشته باشد، به گزارش خود از جنبش دانشجویی پرداخت و آن را آغاز جنبش چپ در ایران نامید، خیزش دانشجویان در دانشگاه های گوناگون را زیرعناوین دمکراتیک و اسلامی به چپ گره زد، سپس به مقالاتی که از سوی روزنامه نگاران اصلاح طلب و یا استادان منتشر می شود پرداخت تا موج جدید چپ گرایی را گسترده نشان دهد و بگوید که ایران بسوی چپ گرایش دارد و پیش می رود، در این میان گریزی هم به دستگیری ها و پی گرد ها و زندان ها زد که رژیم جمهوری اسلامی توجهی به حقوق بشر نمی کند و حقوق دمکراتیک مردم را پایمال می کند، بنابرین سخنرانی به گزارش ژورنالیستی شباهت بیشتری داشت، تا تحلیل اجتماعی و اقتصادی و آرایش نیرو ها...
سخن ران دیگر رفیق فرخ نگهدار، با تعریف انسان در دو نظام سوسیالیستی وسرمایه داری آغاز کرد که در سوسیالیسم مسئولیت اداره فرد به اجتماع سپرده شده و این خود آزادی فرد را سلب می کند و در مقابل لیبرالیسم فرد را به حال خود رها کرده، به فرد می گوید که می توانی با استفاده از همه امکانات موجود سرنوشت خود را تعیین کنی و سعادت خود را بدست آوری، هرچند این شعار در شرایط امروز امکان پذیر نیست و بشر بدون حمایت اجتماعی و دولتی قادر نیست که خود را اداره کند، بنابرین جوامع امروزی بسوی چپ گرایش دارند و انتخابات مردم در کشور های مختلف آن را نشان می دهد، در این میان نزدیکی احزاب و برنامه آنها به یکدیگر نوید بخش دگرگونی جهانی با پیدایش جهانی شدن است. رفیق نگهدار به روال همیشگی به ناکامی های اتحاد شوروی پرداخت و شکست آن را تئوریک خواند که نظریه های سوسیالیستی جواب نداد و جامعه شوروی نه با خواست و خیانت رهبری و امپریالیستی، بلکه از درون به انحراف و فساد آغشته شد و ناکام ماند. نگهدار در ادامه خود را طرفدار چپ خواند و به چپی اشاره کرد که در آن دمکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و لیبرالیسم اقتصادی حاکم باشد، زیرا اقتصاد و سیاست برنامه ریزی شده از سوی دولت و مرکزیت حزبی به نافرجامی می انجامد، بازار آزاد و نظام سرمایه داری به روش دمکراتیک نشان می دهد که هم مدرن است و هم رسالت گسترش تمدن را به جهان دارد. با پایان دور اول سخن رانی و گفتگو، دور دوم آغاز شد که در آن به موضوع انتخابات مجلس هشتم پرداخته شد، در این جا رفیق خلیق به تلاش اصلاح طلبان و رد صلاحیت آنها پرداخت و غیر دمکراتیک بودن انتخابات را مطرح کرد و در نهایت گفت که باید از تلاش اصلاح طلبان و آزاد بودن انتخابات دفاع و حمایت کرد. در ادامه نگهدار رشته کلام را در دست گرفت با تکرار حرف های گذشته به ضرورت آزادی انتخابات پرداخت، و در جواب سئوالی که پرسیده شد که شما در انتخابات پیشین هم همین شعار را داده بودید، در این مدت جامعه با رویکرد نوینی روبرو نشده و یا تغییراتی در آن صورت نگرفته است؟ گفت، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران فعالیت احزاب را آزاد گذاشته است و باید تلاش کرد تا زمینه انتخابات آزاد فراهم شود و سخن رانی و گفتگو با همین گفتار تکراری به پایان رسید تا ساعتی دیگر جشن و سرور آغاز شود.
تحلیل گفتار و رفتار دو رفیق کهنه کار و با تجربه کار سخت و دشواری نیست، دلبستگی عاطفی و احساسی آن دو به طیف چپ قابل فهم و درک است و هر انسان آزاده ای به آن احترام می گذارد، ولی چپ آن نیست که آن دو به آن می اندیشند و یا آرزوی آن را دارند. دو نظام سرمایه داری و سوسیالیسم که چپ آن را نمایندگی می کند در رقابت با هم دارای مولفه های متفاوت و گاهی متضاد باهم اند. احزاب سیاسی که به بازارآزاد و نظام سرمایه داری باور دارند، در برنامه خود به عدالت اجتماعی نمی پردازند، به جامعه مدنی، حقوق بشر، حاکمیت قانون و مالکیت اشاره کرده آن را تضمین و با عنوان دولت رفاه حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شهروندان خود را برآورده می کنند ولی با چپ و سوسیالیسم فاصله دارند. به نظر می رسد رفقای کهنه کار با مهاجرت طولانی خود از ایران با جامعه و تضاد های اجتماعی در درون آن بیگانه شده اند، ایران در تب وتاب دیگری است از یک سو سرمایه دار تازه به دوران رسیده با بهره گیری از همه امکانات و بی قانونی خون کارگران و زحمتکشان را می مکد، از سوی دیگر دولت خود را نماینده خدا در روی زمین می داند و هر حرکتی را بنام مخالفت با خدا به شدت سرکوب می کند. ساختار جمهوری اسلامی به گونه ای شکل گرفته که در آن انتخابات آزاد انجام نمی گیرد، شورای نگهبان، نظارت استصوابی و شورا های نظارتی و اجرایی وابسطه به دولت و استانداری ها و فرمانداری ها این اجازه را نمی دهند، از آن گذشته اصل ولایت مطلقه فقیه که بالاتر از قوانین عمل می کند و اصل برابری انسان ها را ریر سئوال می برد، همه راه های منتهی به دمکراسی و تعیین سرنوشت انسان به دست خویش را سد می کند، مقدمه و اصول اولیه قانوان اساسی جمهوری اسلامی هم در این راستا تنظیم شده است. احزاب، گروه ها و افرادی که تا دیروز با مطرح کردن اصلاحات خواهان تغییرات از درون بودند، امروز به آن باور ندارند و به آن نتیجه رسیده اند که این نظام و ساختار تغییر پذیر نیست و با استنفاده از انتخابات آزاد هم نمی توان به دمکراسی و آزادی بشر و وجدان رسید. جوانان، روشنفکران، زحمتکشان، اقشار و طبقات گوناگون اجتماعی خواهان تغییرات ساختاری اند و برای آن مبارزه می کنند، درست در لحظاتی که رفقا خلیق و نگهدار در سالن سخن رانی می کردند و خواهان انتخابات آزاد بودند، جوانان در یکی از میدان های تهران فریاد می کردند که ، ما حکومت اسلامی نمی خواهیم، نمی خواهیم، ما جمهوری اسلامی نمی خواهیم، نمی خواهیم بنابرین می توان گفت ما در دوران مهاجرت نه چیزی آموختیم و نه چیزی را فراموش کردیم، هنوز در روز ها و سال های اول انقلاب هستیم...
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید