در طیف مخالفان حکومت آیت الله خامنهای در آستانه انتخابات مجلس نهم گروهی به هم ریخته تر و آشفته تر از اصلاح طلبان مذهبی (گروهی که در انتخابات ریاست جمهوری هفتم از محمد خاتمی حمایت کردند) وجود ندارد. کسی نمی داند که چه تعداد از آنها به طیف برانداز پیوسته اند (در یک سر طیف) و چه تعداد هنوز مانند اعضای اصلاح طلب مجلس به آقای خامنهای وفادار ماندهاند (در سر دیگر طیف) و می خواهند در انتخابات شرکت کنند؛ همان طور که در دهههای هفتاد و هشتاد نمی دانستیم که چه تعداد از آنها مذهبی یا باورمند به ولایت فقیه ماندهاند و چه تعداد تغییر عقیده دادهاند.
بسیاری از آنها با دلداری دادن به خود که سبزهای فعال در خیابان در سال ۸۸ طرفدار آنها بودهاند هنوز امید دارند با تضعیف تصادفی رژیم، انسجام گذشته را پیدا کنند و به قدرت بازگردند.
اما گروهی از سبزهای فعال در عرصه خیابان در روزهای قدس و عاشورای سال ۸۸ با شعارهایی مثل "جمهوری ایرانی" و "نه غزه نه لبنان" نشان دادند که از اصلاح طلبان مذهبی گذشتهاند و میر حسین موسوی و مهدی کروبی برای آنان صرفا بهانههایی برای فعالیت در عرصه عمومی یا رهبرانی برای یک رخداد ویژه یا دورانی خاص بودهاند. البته بخش کوچکی از اصلاح طلبان مذهبی هزینههایی برای عدم پیروی از رهبر کشور پرداختند، اما این هزینهها لزوما مخالفان را در پشت سر آنها بسیج نخواهد کرد.
پارادکس اصلاح رژیمی اصلاح ناپذیر
اصلاح طلبان مذهبی "سابق" (هم از نظر اصلاح طلبی و هم از نظر مذهبی بودن، چون وضعیت امروز بسیاری از آنان روشن نیست) و کسانی که هنوز به اصلاح طلبی باور دارند نه دیگر از امکان اصلاح ساختار سیاسی موجود سخن می گویند و نه از براندازی.
پرسشی که پاسخی نیافته این است که اگر رژیم موجود اصلاح پذیر است چرا مجموعه اصلاح طلبان برای اصلاح آن از درون اقدامی نمی کنند (مثل مشارکت در فرایندهای سیاسی جاری برای اصلاح آنها) و اگر اصلاح ناپذیر است چرا حتی آنهایی که در خارج کشور هستند به صراحت خواستار سقوط رژیم نمی شوند؟ همین دوگانگی باعث پراکنده نیروهای فعال سیاسی از گرد آنها شده و خواهد شد. اصلاح طلبان مذهبی به تدریج دارند با گیر انداختن خود در میان سخنان و رفتارهای متقابل و متضاد، محوریتی را که تا سال ۱۳۸۸ در فضای سیاسی داخلی به عنوان بدیل حکومت داشتند از دست می دهند.
‘ما از جنس اینها نیستیم’
جریان چپ مذهبی در ایران در دوره پس از انتخابات ۸۸ متحمل خسارات بسیاری شده است، اما این خسارات در برابر آنچه پس از جنگ رخ داد بسیار کوچک است. این جریان در دوران مابعد جنگ بسیاری از نیروهایش را از دست داد، یعنی کسانی را که از ایدئولوژی و دینداری مکتبی یا اصل دینداری گذشته و می خواستند زندگی کنند. اما بسیاری از آنها به خاطر تمرکز قدرت و ثروت در دولت هنوز اتصالات خود را با حکومت حفظ کرده بودند و به روی خود نمی آوردند که دیگر مکتبی نیستند یا به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند.
آنها از طریق قطع رابطه با برادران سابقی که آشکارا گذر خود از دینداری را بیان می کردند تلاش داشتند به آقای خامنهای و اطرافیان او تلویحا بگویند که "ما از جنس اینها نیستیم."
تفرق راهبردی و فاصلهها
چپ مذهبی دهه شصت و اصلاح طلبی مذهبی دهه های هفتاد و هشتاد (که ترکیبی بود از چپ مذهبی و نیروهای ملی و مذهبی)، در آخرین مرحله به عنوان "جریان فتنه" رسما از حکومت اخراج شد، بدون اینکه چنین چیزی را خواسته باشد. گروههایی از این جریان تا آخرین ساعاتی که حکومت آنها را بیرون نریخته بود در دستگاههای دولتی ماندند. اما بخشی از این جریان هنوز از جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه فراتر نرفته است (بخشی از نیروهای ملی و مذهبی)، بخشی هنوز از قانون اساسی و ولایت فقیه گذر نکرده است (میر حسین موسوی و کروبی و اعضای مجمع روحانیون مبارز و وفاداران به آنها)، برخی هنوز از دیدگاههای ضد امپریالیستی/ضد صهیونیستی فراتر نرفتهاند (برخی اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و افراد نزدیک به آنها در داخل و خارج)، برخی هنوز از آیت الله خمینی فراتر نرفتهاند (حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب و برخی از اعضای مجمع روحانیون مبارز و همفکران آنها)، و برخی هنوز حتی از آیت الله خامنهای فراتر نرفتهاند و اگر "آقا" روی خوش نشان دهد به سوی او باز خواهند گشت (برخی از اعضای سابق کارگزاران سازندگی). برخی از اصلاح طلبان سابق نیز هنوز خود نمی دانند چه موضعی در برابر حکومت دارند و بیش از حکومت به مخالفان آن می تازند (مانند کسانی که پانزده سال پیش می خواستند از خاتمی عبور کنند و بعد از سرکوب سال ۸۸ دوباره اصلاح طلب ماقبل ۸۸ شدهاند). امروز فاصلههای میان افراد در جریان اصلاح طلبی مذهبی بسیار فراتر از مشترکات آنهاست.
پنج دلیل عمده در کندی این جریان در عکس العمل به رخدادهای سیاسی و اجتماعی در دو دهه اخیر عبارت بوده است از ۱) رسوبات جریان چپ مارکسیستی و ترجیح دادن اسلامگرایی به لیبرالیسم، ۲) آلودگی به برخی تبعیضات مثل برخورداری از امکانات دولتی، منابع مالی، منابع اطلاع رسانی یا انواع امتیازات مثل مجوز نشریه و موسسه فرهنگی و نیز درگیر بودن با برخی جنایات جمهوری اسلامی مثل اعدامهای دهه شصت، ۳) عامه گرایی از نوع برگرفتن دیدگاههای مذهبی و وفادار ماندن به آنها برای جلب حمایت عمومی با این دیدگاه که در جامعه مذهبی با عناوینی مثل روشنفکری دینی یا مردمسالاری دینی می توان بسیج اجتماعی کرد، که روحانیت شیعه بعدا فرمان این گونه حرکتها را به دست گرفت، و ۵) سی سال حرکت سیاسی تحت حمایت روحانیان و انتقاد از دیگران که "سیاست"، یعنی این نحوه عمل را نمی دانند یا نمی خواهند فرا گیرند.
بستن دست خود
بخشی از این جریان که به خارج از کشور مهاجرت کرده هنوز به دنبال هماهنگی با اصلاح طلبان داخل کشور است و از این رو دست خود را بسته است.این بخش همچنان که در داخل تحت حمایت روحانیتِ نزدیک به چپ مذهبی فعالیت می کرد در خارج نیز تصور می کند که برای اتصال به داخل نباید از روحانیت اصلاح طلب فراتر رود. اصلاح طلبان داخل نیز منتظر تغییر شرایط هستند بدون آن که حرکتی صورت دهند. از این جهت از حیث کنش سیاسی اصولا نمی توان از آنها انتظار اقدامات خلاقانه و ابتکاری در عرصه عمل سیاسی داشت.
خواب سی ساله زمستانی
آن بخش از اصلاح طلبان که تازه از خواب زمستانی سی ساله بیدار شده و با حجاب اجباری مخالفت می کنند یا پس از یک دهه نشان از دخالت "آقا مجتبی" در رقابتهای سیاسی و بازداشتها می دهند یا کسانی که پس از سه دهه ناسراگویی به منتقدان به جمع و ادبیات اصلاح طلبان مذهبی پیوستهاند بیش از آن که مایه انسجام اصلاح طلبان مذهبی شوند مایه تفرقاند. این نوع موضع گیریها احساسی دوگانه در میان مخالفان و منتقدان از جمله اصلاح طلبان امروز ایجاد می کند: این احساس خوب که برخی از مقامات سابق یا مبلغان حکومت اکنون به آنها پیوستهاند و این احساس آزار دهنده که تا به حال کجا بودهاند و چرا کسانی که سه دهه در حکومت بودهاند نوری بر تاریکیهای حکومت (مثل تقلب در انتخابات در سالهای قبل از ۱۳۸۸ که برخی از آنها توسط اصلاح طلبان مدیریت شده) نمی افکنند.
تفرق راهبردی و از میان رفتن چارچوب ائتلاف
قبل از انتخابات سال ۸۸ اصلاح طلبان مذهبی تنها می توانستند بر نفی دولت محمود احمدی نژاد توافق کنند، اما وقتی قرار شد آقای احمدی نژاد چهار سال دیگر بماند (و سپاه و بیت رهبری وی را تحمیل کرد) دیگر محوری برای ائتلاف اصلاح طلبان نماند. آنها بر جمهوری اسلامی یا قانون اساسی یا ولایت فقیه یا شخص آقای خامنهای به عنوان رهبر توافق ندارند و تا به حال این موضوعات را به سکوت برگزار کردهاند. سکوت نمی تواند محور ائتلاف باشد. آنها حتی بر سر یک مجموعه سیاست و راهبرد برای مواجهه با بحران ها و مشکلات جامعه ایران توافق ندارند. اتحادهای مقطعی آنان، شبیه به رقیبشان، بیشتر سلبی است تا ایجابی.
اصلاح طلبان موجود (در داخل و خارج) حتی در مورد یک موضع مشخص سلبی مثل تحریم انتخابات نمی توانند به توافق برسند. بخشی از آنها انتخابات مجلس نهم را تحریم می کنند، برخی می گویند شرکت نمی کنیم، برخی می گویند راهمان نمی دهند و گر نه شرکت می کردیم و برخی نامزد می شوند. چنین وضعیت آشفتهای بدون هیچ هسته هدایت کننده تا سالها ادامه خواهد یافت تا حرکت خشن دیگری از سوی حکومت بقیه را نیز به سمت جدا افتادگان پرتاب کند یا با نوعی بازکردن فضا، تحریمیها نیز به "خودیهای بی بصیرت" بپیوندند. ایدههایی مانند "وجود قرائتهای مختلف از دین" یا "مردم سالاری دینی" که اصلاح طلبان بر موجشان در دوم خرداد ۷۶ به قدرت بازگشتند دیگر نمی تواند موتور محرکه بسیج اجتماعی در پشت سر آنها باشد.
فرایند کند دگردیسی
اصلاح طلبان مذهبی پس از خروج کامل از حکومت در سالهای پایانی دهه ۸۰ خورشیدی حداقل به یک دهه نیاز دارند تا سنگ خود را با ابعاد و وجوه مختلف ایدئولوژی اسلامگرایی و سیاستهای حکومت موجود و رخدادهای مرتبط با آن و همه کوله بار سه دهه درگیر بودن در حکومت وابکنند. این مدت برای جمع کردن خود و بازگشت به عرصه سیاست که نیازمند مشخص بودن تکلیف یک گروه با جهان پیرامون خود است بسیار طولانی است. بسیاری از اینان تازه از شیر رانتهای حکومت گرفته شدهاند و تا عادت کردن به منابع تغذیه غیر دولتی و یاد گرفتن حرکت بر روی پاهای خود سالها کار دارند. آن دسته از اصلاح طلبان مذهبی که در دهه هفتاد به جمع لیبرالها و سکولارها پیوستند، دگردیسی شان از اواسط دهه شصت (با مشاهده انحصار طلبی روحانیون در قدرت، فساد، مرگ باوری، مبارزه با عشق و شادی و سیر نزولی جامعه و اقتصاد) شروع شده بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید