رفتن به محتوای اصلی

اژدر جان، تمام این چیزهائی که

اژدر جان، تمام این چیزهائی که
ناشناس

اژدر جان، تمام این چیزهائی که گفته ای و نوشته ای بعنوان صورت قضیه ای است که در واقع بعنوان یک مراجعه کننده به آن سایت و گستره خبری مربوطه، لازم بود در حد معینی به رازگشائی آن دست میزدی. بعبارتی، کار مفسر سیاسی انعکاس صورت مسئله و طرح سوال صرف نیست بلکه کندوکاوی است که میباید دنبال کار را بگیرد. سکوت تعمدانه رسانه های دولتی - البته بدون دامن زدن به این توهم که انگار در ایران رسانه ای غیر دولتی هم داشته یا داریم! هر کدام از آنها در وجه یا وجوهی جیره بگیران دولتی هستند و ....

باری، چنان سکوتی، فراهم کننده زمینه برای ارازل و اوباش دیگری است که باصطلاح بعنوان نماینده فلان و بهمان بخش یا مسئول فلان و بهمان مجلس و غیره، جملاتی بکار می برند که انگار خود تافته ای جدا بافته از مجموعه هستند. برای جمهوری اسلامی، بلایای آسمانی، دقیقاً بمثابه نعمت است. تعمدی در کارشان بوده که از روزه و زوزه فاصله گرفته اند. اوضاع نابهنجار اقتصادی، فاصله عظیم سطح زندگی شهری و روستائی، گستردگی وجود نقدینگی در دستان مردم، سرکوبهای متفاوت انرژی متمرکز اجتماعی که در چنین فرصت هائی امکان بروز می یابد و بطور کلی عدم وجود درکی شهروندی از نقش و وظایف مسئولان و شهروندان همه و همه کمک می کند تا امر زلزله و خرابی های ناشی از حوادث طبیعی، نه تنها نمایانگر وجود چنان بهم ریخته گی اجتماعی باشد، بلکه فقدان مدیریت اجتماعی را بیش از پیش آشکار گرداند. طبیعی است شهروندانی که از هر نوع تجربه سازمانگری نه تنها محروم بلکه مداوماً منع میشوند، در چنین واکنش های حسی و وظیفه مندی اجتماعی بنحوی از انحاء دامن زننده سازمانگری میشوند. حکومت در سرزمینی مثل ایران که نه منتجه عملی ضرورت های اجتماعی و شهروندی بلکه با دریوزگی و تبعیت از منافع قدرت های ذینفع در امور مالی و غیره بوده، و همواره انعکاسی بوده از ملزومات استراتژیک، اساساً پدیده ای بیرون از مردم بوده و مردم نیز ارتباط عملی مشخصی با آن ندارند. حتی نهادهائی که علی الاصول بخاطر ملزومات زندگی شهری شکل میگیرند - مثل هلال احمر، صلیب سرخ و غیره - عملاً بمثابه نهادهای وابسته به همان دولت های استیجاری تلقی شده و برای مدیریت های آن در چنین قضایائی وقعی گذاشته نمیشود... بهرحال، آنچه مسلم هست این است که نه میتوان و نه باید انتظاری داشت و نه باید چنین انتظاراتی را دامن زد و یا همین را موضوع نقد دستگاه دولتی قرار داد. کسانی که یک عمر بر شیون و زاری و زوزه و روضه و کوفت و زهرمار امرار معاش کرده اند، توطئه گرانه بنظر میرسد که از چنین خوان یغمائی دوری کرده باشند! در چهره ای که امروزه نسبت به همین قضیه زلزله می بینیم، حرکت کاملاً موازی مردم و دستگاه های ذیربط را می بینیم. بعبارتی هر کس کار خودش را می کند. شهر نشینان کم و بیش متمول با ماشین های شخصی و یا کرایه شده بطرف روستائیان فقیر می روند و نیازمندیهایشان را هم بر اساس درک از نیازمندیهای شهری صورت بندی می کنند و ... تنها امری که میتوان کم و بیش بدان امیدوار بود شکل گیری مراکزی است که برای کاری دراز مدت تر در رابطه با ساختن سرپناه و تأمین مالی و مادی دوره ای از زندگی زلزله زدگان پایگاهی مردمی بسازد که بتواند کار سازماندهی نیروهای پراکنده برای کمک به مردم را ابزاری برای تمرین سازمانگری قرار دهد. با اینهمه ناگفته نگذارم به چشم خوردن چشمگیر بی تفاوتی مسئولان حکومتی از جنبه دیگری، نمایشی بود که همدلی اجتماعی با زلزله زدگان و نقشی که رسانه های تازه به دوران رسیده مثل اینترنت و غیره به عهده داشته اند.