رفتن به محتوای اصلی

یکی از هزاران شکنجه های جمهوری اسلامی ایران

یکی از هزاران شکنجه های جمهوری اسلامی ایران
 
در زندان عادل آباد شیراز بندهای مختلفی بود.ما که هرگز نمیدانستیم چند بند پسرانه وجود دارد. زیرا در بازجویی ها چشم بند داشتیم ،و هرگز بندهای آنان را نمیدیدم.اما یک تا دو هفته اگر خوب به خاطر بیاورم بند هوا خوری عادل آباد را دیوار کشیده بودند و وقتی ما را مانند برده های خود به هوا خوری میبردند به ما می گفتند حق ندارید دوتا دوتا راه بروید، و هرکس به سمت راست نگاه کند به بند انتقال داده می‌شود.ما هم چند نفری بودیم همیشه کنجکاو اگر در همان لحظه هم عکس العمل نشان نمی دادیم بعد که به خود زندان میرفتیم در مورد تک تک برخوردهاشان حرف میزدیم.اصلا تا مدتها نفهمیدیم منظور از این ممنوعیت چه بود.در آن زمان دختر دایی و پسر دایی های من و همسر پسر داییم زندان بودند.یکروز که مادرم با دختر داییم به ملاقات من آمدند گفتند که از فرهاد پسر داییم خبری نیست.ما هم نه هرگز از زندان پسران خبر نداشتیم و نمی دانستیم ماجرا چیست.در جلسات سخنرانی جلادان چون فائزه رفسنجانی و فریده خمینی و محسن مخملباف و آخوندهای چون میر داماد و قنبری که هردو دادستان بودند ،ما را در سالن آمفی تئاتر جمع میکردند اما با پرده های برزنتی کلفت ما را جدا نگه میداشتند، اما سخنرانی برای هر دو گروه هم پسران و هم دختران زندانی بود..یکروز دیگر بعد از یکماه به هواخوری رفتیم ،آخرهای ماه شصت ویک بود ،وقتی قدم میزدیم من و رفیق هم بندیم تصمیم گرفتیم سمت راستمان را نگاه کنیم گفتیم هر چه خواهد شود.هردو نگاه کردیم و دقیقا در سمت راست هواخوری داشتند بند جدید را میساختند که بعدها که آزاد شدم و از پسر داییم سوال کردم دقیقا کروکی همان بند را برای من گفت و حتی تجدید محاکمه هم شد و تراب پور و بازجوهای جلاد شیراز او را مدتی آویزان نگه داشته بودند.و بشقاب غذا را در فاصله ای میگذاشتند که او در حال آویزان سرش را به زحمت به بشقاب غدا برساند.درست همان بند جدیدی که در سمت راست هواخوری که ما اجازه نگاه کردن را نداشتیم.یکی از شکنجه های دیگر به زندانیان نگاه کردن به چشم درآوردن و قطع انگشتان به قول خودشان دزد بود.در سالن آمفی تئاتر دوبار شاهد فیلمی بودیم که پزشکی قصاص ميکرد ،و چشم در می‌آورد و بازجوهای جلاد میگفتند هر کس با نظام خدا مقابله کند چنین بلایی سرش میاوریم‌و یکی از فیلمهای دیگر هم قطع چهار انگشت کسی را که به قول خودشان دزدی کرده بود.حالا اینها شده بودند فرشتگان روی زمین و به ما که دزد و قاتل و گناهکار و چپ و سوسیالیست و مجاهد بودیم درس میدادند....چشم در میاوردند و به ما زندانیان نشان می‌دادند.خاطرات تلخی که این روزها در ادامه محاکمه جلاد نوری دوباره بیدار شدند و بسیار آزار دهنده میباشند.
رویا صادقی از دفتر خاطرات در بند.
۲۰۲۱‌. ۱۱.۲

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید