رفتن به محتوای اصلی

غربت

غربت

غربت

 

اوحدی مراغه ای:

دل خسته همی باشم زین ملک به هم رفته

خلقی همه سرگردان دل مُرده و دم رفته

 

چرا غربت ز هم بیگانه سازد آشنایان

چرا باید همه تنها وُ سرگردان

به تلخی زندگی را واگذاریم

مدارا با غم وُ درد وُ بلا تا کِی

چرا اندوهِ من خرسند می سازد دلی را

چرا خاموش وُ از هم روی گردان

چه دشوارست بی هم بودنِ ما

 

بیا رقصان وُ خندان

بیا همراهِ ماه وُ موسیقی جانا

 

چرا دستت ز دستِ من هراسان ست

رفیقا، دوست ای یاور!

دلم سردست وُ گرمایی درین بن بستِ انسانی

چرا دیگر میسّر نیست

نگاهم کن، منم تاریک

غربت کُشت آخر آرزو را

نگاهت می کنم یارا

پریشانم، تو را با خویش می جویم، کجایی

بیا تا مهربانی را

ز راهِ رفته بازآریم

کبوتر را به بامِ نور

دوباره بال بگشاییم

که رنجِ جان وُ زنجیرِ جدایی ها، هبا گردد

 

بیا با هم سرودِ آشتی خوانان

به زیبایی وزان گردیم

 

خدا را! خانه دارد می رَوَد از دست

و من می سوزم از بیداد وُ هر سو می زنم فریاد:

آتش در گلستانِ جهان افتاد

آتش در دلِ پیر وُ جوان افتاد

کسی در فکرِ فردا نیست؟

خدا را! خانه می خواند تو را از دور

تو را می خواند از نزدیک

بیا این خانه را بارِ دگر روشن کنیم از عشق

بیا تا ریشه ی این دشمنی ها را بخشکانیم

بیا تا تشنه خاکِ خانه ی خود را

گُلِ باران

گُلِ باده

گُلِ بوسه

به لبخندی ببخشاییم

2012 / 6 / 20

http://rezabishetab.blogfa.com‍

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید