مانا نیستانی، کاریکاتوریست ایرانی، قهرمان مبارز راه آزادی و حقوق بشر ایران، جایزه شجاعت دریافت میکند
تبریک به همهٔ مبارزان حقوق بشر و هم رزمان ایشان که از هیچ چیزی دریغ ندارند.
یک یاد آوری کوتاه از عمل کرد این مبارز شایسته.
این مبارز بسیار شجاع در نهایت روشنفکری که نمونهٔ بارزشایستهٔ جایزه شجاعت است ابتدأ میلیونها انسان را سوسک خطاب کرد، سپس آنها را نادان خواند. در مرحلهٔ سوم این مردم را مشتی موجود بی تمدن و خشن معرفی کرد زیرا که این سوسکها نه زبان خودشان را میفهمیدند و نه زبان آدمیان برای مذاکره با این سوسکها برای حل اختلافات رسا بود.
ما در هر حال هیچ شکی بر این واقییت نداریم که، اگر ایران و دستاوردهای ایرانیان در طی تاریخ بشری نبود، اصلاً این مدنییت انسانی عاری از هر نوع فهم و شعور برای تسخیر ماه ،تنظیم همان حقوق بشری که این مبارز آموخته از آن دفاع میکند (واستفاده کرده است ظاهراً ایشان حق پناهندگی در کشوری گرفته اند)، و نرمافزارها نبود. بنا بر این ما هیچ شکی نداریم که، جهان مدیون این ایران و ایرانیست. در هر حال بر اساس ادعاهایی, بر درو دیوار بنای سازمان ملل متحد سخنان سعدی "بنی آدم اعضای یک دیگرند" نقش بسته است، و اولین قانون حقوق بشر را پادشاهان هخامنشی تصویب کردند، و با استناد به کتاب اوستا،"زنی که موجودی مرده بزاید، فقط با خوردن ادرار گاو و خاکستر رحم خود را باید پاک کند" .
یکی از دلایل اینکه این مبارز روشنفکر ان سوسکها را نادان خطاب کرد این بود که، این سوسکها زبان آدمیان را (که در کاریکاتور منظور زبان فارسی میتواند باشد) نمیفهمیدند. پس از دید این مبارز دانستن زبان فارسی عامل مشخص کنندهٔ آدمییت و شعور تحلیلهای منطقی و نتیجتاً رشد تفکر دانسته شده است.
تصور نمیرود که، حرکت ایشان یک توهینی بود فقط و فقط نسبت ملت ترک آذربایجانی. باید توجه کرد که هیچ تفاوتی نمیکند که این توهین به ملت ترک آذربایجانی بود، این گروه میتوانست کرد، عرب، انگلیسی و غیره نیز باشد. یا هر خلق دیگر. اساس مشخص کننده در کنه توهین نهان است. بنا بر این هیچ فرقی نمیکند که کدام گروه قومی مدّ نظر این قهرمان بود
ایشان در آن زمان با اعتماد به تجربههای فرهنگ گستردهٔ و عقب ماندهٔ ایران تشخیص دادند، که آذریها بر اساس عادت شایستگی فراوانی برای توهین و تحقیر را داشتند، و برای همین هم ایشان ملت ترک آذربایجانی را ناخود آگاه انتخاب کردند. چرا نا خود آگاه؟؟ جواب این سوال کمی پایین تر مشخص خواهد شد.
.
در زمان اعتراض این سوسک ها، آن آدمیانی که این سوسکها زبانشان را نمیفهمیدند قلمها را بکار انداخند و از سوسکها انتقاد کردند. که چرا و چگونه سوسکها به خود اجازه دادند که در مقابل این توهین به اعتراض برخاستند
آن متفکران عاقل چند دقیقهای به خود این فرصت را ندادند که جملات مربوط به ان کاریکاتور را که شیوهٔ مبارزهی ایشان بود -فراموش نکنیم که از هیچ چیز دریغ ندارند، - را خوب بخوانند و شعور اندیشه را(مشروط بر اینکه چنین سرمایهای را واقعا صاحب میبودند) به کار آیی دعوت کنند، از ایشان دفاع کردند.
آخر سوسکها که شعور تفکر ندارند، و تفکر خاصهٔ "آدمیان" است.
این مبارز بسیار شجاع در هر حال در مبارزات پر بهای خود وجود این آدمیان را بر مسند ولای وجود گنجانید، از زبان "آدمیان" دفاع کرد و این به خوش آدمیان رفته بود و این آدمیان طبیعتأ به دفاع از این مبارز حقوق بشر عزم کردند...
این مبارز محترم در مصاحبهای با برنامهای به نام "پارازیت" چنین میگویند "مشکل اصلاً کاریکاتور نبود"، "مساله یک مطلب کودک در نشریهٔ کودکان بود" و وقتی ایشان این کار را کردند" اصلا هیچ احساسی نداشتنم" و" اصلا یادم نمیآمد که چه کاری کرده ام" (ناخود آگاه؟!؟!؟!)
بسیار جالب توجه است که،توانایی درک و شعور کودکان "آدمیان و نتیجتاً آدمییزادگان" چنان بالا است، که ایشان چنان تحلیلی را در مجلهٔ کودک تحریر کردند. البته فراموش نه کنیم که "آدمیان" به هرچیز خوب در این جهان حق مالکییت انحصاری دارند.
این مبارز آگاه ظاهراً فکر میکنند که ملت ترک آذربایجانی فقط به دلیل تنها کاریکاتور خود را مورد تحقیر حسّ کردند. ایشان آنچه که از سخنانشان مشخص است کاریکاتور را بر اساس یک نوشتار طراحی کردهاند، و نه بر عکس. (البته ردیف کار، نتیجه را تغییر نیمدهد، بلکه مسئول جواب گویی هر مرحله را مشخص میکند).
نکتهٔ جالب دیگر در این مصاحبه در مورد "حسّ" این استاد است. کسی که در/با وسایل ارتباطات جمعی کار میکند، احساس خاصی در مورد کارش نداشت. آیا این مبارز شجاع که هیچ احساسی در/به کار خود نداشته باشد، آیا میتواند توانایی آن را داشته باشد که بفهمد، نتیجهٔ کار ایشان چه جراحت احساسی در مخاطب میتواند بوجود آورد(عدم توانایی درک متقابل) ؟؟!!
آنچه که نظر ما است، به آن واقفیم، و ما آنقدر به نظرات خود و دیگران احترام قائل هستیم که، دلیلی نمیبینیم که نظرات خود را در مورد این موضوع به مغز کسی تزریق کنیم. ولی ما میخواهیم با این نوشته شعور مدعیان روشنفکر را به چالش بکشیم. تا که باشد، روشنفکری نوک سوزنی در اجتماع ایران عمومیت پیدا کند، که ابتدا با احترام به همدیگر شروع شود.
در این منظور سؤالی که مطرح میشود چنین است:
این شیوهٔ حرکت ان مبارز شجاع و مدافعان بسیار محترم چه روحیهٔ فردی و اجتماعی را نمایان میکند؟
نکتههای زیر شاید برای سرآغاز اندیشه کمکی باشد:
- عدم توانایی درک متقابل
- عدم قبول هوییتی که به ارث برده شده،
- عدم توانایی هوییتسازی شخصی و در پیامد آن هوییت اجتماعی،
- پسروی (بنیاد گرایی) در جهت یافتن هوییت (مرگ پرستی، فراموش کنیم که ایرانیان چه بلاهایی در مصیبت حسین بر سر خود و فرزندان خود نمیاورند، و رشد زرتشت گرائی و رشد سمبلهای بالای ۲۰۰۰ ساله مثل عقاب اهورا)
- عدم وجود عتماد به نفس،
- عدم وجود ارزشهای ریشه دار
- تلاش در اجرا آرزوهای دیگران (از جمله پدران، مادران، و سایر
اینها چند عامل برای سرآغاز بودند ، خواننده خود میتواند دهها و دهها عامل دیگر را در اختلاط با این عوامل اندیشه را به چالش بکشد.
این نوشته به زبان آدمیان نوشته شد، تا این آدمیان که تمدن والاتری از سوسکها دارند، بار دیگر در دفاع از شجاعان مبارز راه حقوق بشر ابتدا اندیشه را مجالی دهند و به احساسات سوسکهایی که زیر پای این آدمیان والاتمدن لهٔ میشوند ، احترام بگذارند که، در هر حال بنا به ادبیّات خود همین "آدمیان" این سوسک ها نیز جان دارند و جان شیرین خوش است. و به این واقیعیت نیز کمی دقّت کنند که این سوسکها از درد دراز مدت فشار، یا تمام خانه را تصرف میکننند، زیر بنا را کنده و بنای خانه را جهت ریزش سست میکنند، داخل مواد غذای خانه میشوند، و سایره، در هر حال اعتراض میکنند، زیرا را که تنشان، شخصیت شان مورد هجوم متمدنین قرار میگیرد. متمدنانی که، در سیر رشد تمدن خود یاد گرفته اند که دیگران را ناچیز کنند، تلاش در از بین بردنشان کنند. ولی فراموش نشود که، جهان در حل تغییر سریع است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید