رفتن به محتوای اصلی

درباره کارهای عمیق

درباره کارهای عمیق

نوشته اخیر من درباره کمپین انتخابات آزاد پاسخی دریافت داشت که ذکر چند نکته را ضروری می کند.پس بی آنکه حاشیه بروم بر آن چند نکته انگشت می گذارم.

1- اول آنکه تصور من آن بود که هدف کمپین انتخابات آزاد ارائه راهبردی سیاسی است که بتواند با جذب حداکثر نیروهای ممکن در حداقل زمان ممکن راه برون رفت از بن بست سیاسی موجود را نشان بدهد. حال که مشخص شده است چنین نبوده است نگارنده می پذیرد که در برآورد هدف کمپین اشتباه کرده است و هدف کمپین تعمیق گفتمان انتخابات آزاد است. تعمیق گفتمان انتخابات آزاد علی القاعده کار خوب و نیکویی است و بر همه منتظران ظهور واجب است که در فراهم نمودن شرایط ظهور بکوشند.

2- نگارنده البته در این همه علاقه به کارهای عمیق از جانب فعالین سیاسی سایه اسطوره کار فرهنگی و کند و کاو در در مبانی را می بیند. کاشتن بذر دموکراسی در لایه های عمیق جامعه علی القاعده کار خوبی است ولی ابتدا بهتر است بولدوزر استبداد را متوقف کرد که روزی ده بار هر آنچه کاشته می شود را شخم می زند و می کند و می برد و در شوره زار دپو می کند. طرفه اینکه در بحث انتخابات آزاد اساسا مسئله ندانستن نیست بلکه نخواستن است والا لااقل در سمت منتقدین بسیاری از آنان که زیربار انتخابات آزاد نمی روند، می توانند ساعتها در فواید انتخابات آزاد برای این و آن سخنرانی کنند. من حتی باور ندارم آن مرجع مفتخور آیت الله نوری همدانی نیز مهملاتی را که می گوید باور داشته باشد، چمدانهای پر از پول و مقام مرجعیت و هزار امتیاز دیگر البته به صورت عینی به حضرتش نشان می دهد که چرا انتخابات آزاد بدرد نمی خورد.

3- چنانکه از بند اول نوشته پیداست اگر هدف تعمیق یک گفتمان است و نه ارائه یک بسته راهبردی برای تغییر وضع موجود نگارنده در نقد خود از کمپین انتخابات آزاد به راه خطا رفته است اما اگر هدف ارائه راه حلی برای برون رفت از بن بست کنونی است نقد نگارنده احتمالا همچنان درست باشد. بن مایه نقد آن مقاله این نکته بوده و هست که ایده انتخابات آزاد، برای اصلاح طلبان (اشاره به یک بلوک سیاسی برآمده از دل حاکمیت جمهوری اسلامی) ایده جذابی نیست. بی علاقگی اصلاح طلبان نسبت به انتخابات آزاد با دو متغیر رابطه مستقیم دارد. اصلاح طلبان هر قدر سابقه ای قدیمتر در جمهوری اسلامی و نزدیکتر به دستگاههای قضایی و امنیتی پیدا می کنند و هر قدر از طریق رانتهای سیستم ثروت بیشتری اندوخته باشند نسبت به انتخابات آزاد بی علاقه تر می شوند. این البته نکته ای نیست که چندان نیاز به مداقه داشته باشد.

4- اما چرا جذب اصلاح طلبان برای کمپین انتخابات آزاد به عنوان یک راهبرد سیاسی مهم است؟ چون این کمپین اگر می خواست راهبردی سیاسی باشد احتمالا می خواست بکوشد از طریق ساز و کارهای بالنسبه درون سیستم ، مبتنی بر بسیج حداکثری نیروها در داخل و خارج کشور و در داخل و خارج حاکمیت حول یک خواست مشترک، تغییر در وضع موجود را پدید آورد. اصلاح طلبان به لطف فرصتهایی که داشته اند در حال حاضر سازمان یافته ترین(هر چند که به باور نگارنده ایده سیاسیشان در میان توده های مردم پرطرفدارترین نیست) بخش نیروهای منتقد در داخل کشور و داخل حاکمیت هستند و در این راهبرد نمی توان از آنان صرفنظر کرد.

5- دیگر بخشهای نیروهای منتقد اعم از مشروطه خواهان، جمهوریخواهان ، اقلیتهای قومی- مذهبی، ملی گرایان و ... که بالکل از بازی قدرت در ایران محروم شده اند بر سر مفهوم انتخابات آزاد توافقی کلی دارند.این اصلاح طلبان هستند که هنوز که هنوز است، حتی به قول آن جریده درنده دریده در سطح سران فتنه نیر، حاضر نیستند از انتخابات آزاد با حضور همه نیروهای سیاسی سخن بگویند. نگارنده کوشید در آن مقاله حجاب ایدئولوژی به مثابه آگاهی کاذب را کنار بزند و توضیح دهد نگرانی اصلی اصلاح طلبان از کجاست و مسئله بر سر چیست.

6- نگارنده اگر چه البته قضاوت ارزشی خود درباره اصلاح طلبان را دارد، اما در آن مقاله اساسا رویکرد ارزشی را برنگزیده است و تنها کوشیده نشان دهد دغدغه اصلاح طلبان چیست و اگر اصرار بر ائتلاف با آنان است این ائتلاف به کدام طریق حاصل می شود. وقتی اصلاح طلبان پیشرو تکرار می کنند که مسیر گذار به دموکراسی بسیار طولانی است و باید بسیار آهسته آهسته از طریق حفظ نظام و تغییرات جزئی در این مسیر قدم برداست- سعید حجاریان حتی چند صد سال را هم پیشنهاد کرد- مسئله بیش از آنکه واقعا بر سر اختلاف نظرهای تئوریک درباره نظریه های گذار به دموکراسی باشد معطوف به این نکته است که آنچه فعلا موجبات دردسر در فردای گذار به دموکراسی را فراهم می کند در در صد سال که هیچ ،در پنجاه سال آینده نیز به موضوعاتی دستمایه تتبعات عالمانه مورخین بدل می شوند. اگر امروز هنوز پسر آیت الله شریعتمداری وجود دارد که یادش نمی رود با پدرش چه کردند و فردای گذار ممکن است پاپی آنانی که پیرمرد را بدان وضع انداختند شود، نیم قرن بعد نزاع آیت الله شریعتمداری و خمینی موضوعی است در حیطه کار مورخین تاریخ تشیع که پیگیری آن نتایج قضایی و سیاسی در پی ندارد. اگر امروز خاوران هنوز سرخ است و بسیاری را گرفتار می کند، نیم قرن بعد خاوران امری است مشمول مرور زمان. اصلاح طلبان همچنان امید دارند به گوریلی که با او شطرنج بازی می کنند بفهمانند که کل کافه را به هم ریختن به نفع هیچ کدامشان نیست. اگر امروز همه به یاد دارند که شیوخ فربه و ثروتمند امروز، شیوخ تکیده و فقیر دیروزند و در فردای گذار به دموکراسی بسیاری، از همین شیوخ اصلاح طلب خواهند پرسید از کجا آورده ای؛ نیم قرن بعد احتمالا مردم واقعا باور خواهند کردکه شیخ اکبر بهرمانی همواره از ثروتمند ترین مردمان استان کرمان بوده و پیش از انقلاب نیز از بزرگترین پیمانکاران ساختمان و تجار پسته ایران بود. من خود بسیاری از هم نسلان خود را دیده ام که براستی باور دارند هاشمیها از پیش از انقلاب بسیار ثروتمند بوده اند. تا جایی که من اصلاح طلبان را دیده وشناخته ام، صورت مسئله برای آنان به مانند اکثر مردمان معقول و پراگماتیست و برخوردار از حداقل عقل معاش بسیار ساده است.آن بهره ای که از منابع-ثروت، قدرت ومنزلت- داریم در وهله اول باید ثابت بماند و در وهله دوم باید افزایش یابد. نظام و آرمانهای امام و اسلام و انقلاب و نیز برای هسته سخت جناح اصلاح طلب، به عنوان انقلابیون سودایی دیروز و اصلاح طلبان پراگماتیست امروز، اسم رمز همین منابع است. رهبران جنبش سبز یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی اتفاقا هر یک به نوعی همچنان سودایی هستند و پراگماتیست نشده اند والا تا به همین جا نیز مقاومت کردن نمی توانستند، اما همانطور که اینان جنبش سبز را به راستی راهبر نبرده اند و در بسیاری جاها جنبش راه خود را رفته است، به طریق اولی بلوک اصلاح طلب را نیز اینان راه نمی برند، که از ابتدا نیز رهبران آن نبوده اند، و بلوک اصلاح طلب را منافع ان است که راه می برد.گروههای دیگر هر قدر این مسئله ساده را زودتر بفهمند احتمالا در تنظیم رابطه شان با اصلاح طلبان کامیابتر و در مذاکره با آنان موفقتر خواهند بود و انتظاراتشان از آنان واقعی تر خواهد شد.

7- شیخ اجل گفت که حرم در پیش است و حرامی در پس، گر خفتی مردی و گر رفتی بردی. اینکه می گویم البته ارتباطی به نوشته جناب یوسفی ندارد و سخنی کلی است. جمهوری اسلامی همه آنچه را که نخبگان ایرانی از عصر رضا شاه تا پایان سلطنت محمد رضا شاه بنیان نهادند ، بر باد داده اما خود بر باد نرفته و آتش فتنه انقلاب اسلامی همچنان سر سوختن و سوزاندن دارد. انچه سوزانده شده دستاورد پهلوی نبوده، دستاورد نسلی از نخبگان ایران بوده که به درستی فهمیدند که چه میزان عقبیم و کوشیدند کشور را نوکرده و پیش برند. . اما ما اینک دیگر نه مردمانی محترمیم و نه مردمانی به نسبه مرفه و نه مردمانی به نسبه در مسیر پیشرفت و نه مردمانی به نسبه آینده دار. ما اینک مردمانی مضطریم. بیش از کسانی که در اروپا وآمریکا نشسته اند و بیش از کسانی که در فرمانیه و نیاوران و جردن نشسته اند و بیش از مدیران و نخبگان سابقا در راس امور درجمهوری اسلامی، این مردمان عادی ایران هستند که این مضطر بودن را با گوشت و پوست و استخوانشان حس می کنند. گام اول مسئولیت پذیری این است که این اضطرار را درک کنیم.بفهمیم که ما ده سال و پنجاه سال و دویست سال و هزار سال وقت نداریم.در طی سی سال، ما از جایی بالاتر از کره جنوبی به جایی بالاتر از کره شمالی فرو افتاده ایم، سی سال دیگر لابد در جایی حول و حوش افغانستان طالبان خواهیم بود. گام اول مسئولیت پذیری فهم این اضطرار است، درک این نکته که شاید اکنون وقت آن باشد که با آخرین توانمان بر دیواره های این چاه ویلی که در آن در حال سقوطیم چنگ بزنیم، باشد که نجات یابیم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
خانه

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید