1-درباره متن سخنرانی درکنفرانسی بمناسبت روزجهانی زبان مادری سال2024
دربخش فرهنگی وهنری کنفرانس "کثرت زبانی، چالشها وفرصتها" در17 فوریه 2024 درشهرکلن بمناسبت روزجهانی زبان مادری، ده دقیقه وقت دادند. برای این کنفرانس دوشعر یکی از ماغتیم قلی با عنوان "اوغلیم- آزادیم " ودیگری شعر "پیغام" احمد شاملو به ماغتیمقلی را برگزیده بودم. ولی ضرورت آشنا نمودن با ماغتیمفلی وادارم نمود، اول به مجادله تاریخی ایکه درآسیای میانه از 1405 بدنبال وفات تیمور لنگ میر غضب شروع وسه سده جریان یافت، وسپس با وضعیتی که با قتل نادرشاه در 1747 میلادی درشرق خزر، بویژه منطقه شرق ترکمنصحرا بنام "گوکلنگ" پدید آمد، اشاره نمایم. شعر اول درواقع گزارش ماغتیمقلی از بحث با پدراست. پس یکطرف بحث پدر فرهیخته ایست که متوجه شده پسرش بجای عرصهی فرهنگی درعرصه نظامی- سیاسی فعال شده است. دکتر آ.سارلی نویسنده زندگینامه پدر ماغتیم قلی درکتاب "دیوان دولت محمد آزادی"، می گوید، او "دانشمند نظریه پرداز شناخته شده"، ولی ساموئولوویچ آگاهی دولتمحمد آزادی ازعلوم وفنون زمانه را بالاتر ازدیگر قلم بدستان ترکمن می داند. بعلاوه ، پدر درواقع آخرین میراثدار جنبش محفاظت از "ترکی جغتایی" است که با تلاش علی شیرنوایی با خلق اثری بنام "محاکمه الغتین" راه اندازی شده است. ولی پسر برخلاف پدر دوره میراثداری را پایان یافته دانسته، با بنیانگذاری زبان ادبی ترکمنی، زبان ترکمنی را از سلطه " ترکی جغتایی" آزاد می نماید%
لینک سخنرانی در کنفراس روز۱۷ فوریه ۲۰۲۴ درشهر کلن
2-توضیح درمورد نقش گفتمان کنگره مغان درتحول فرهنگی درشرق خزر
کنگره مغان و پذیرش و تصویب رفرم مذهبی درایران ومنطقه، یک واقعه تاریخی بزرگ و موثری در راه خنثی کردن پروژه ها وتوطئه های شوم استعمارگران براساس "تفرقه بیانداز و حکومت کن" بود. مختوم قلی فراغی و پدرش دولتمحمد آزادی، نورمحمد عندلیب اورگنجی وبسیاری از دیگر قلم بدستان منطقه آسیای میانه در رابطه با گفتمان طولانی مدت مربوط به کنگره مغان متحول میشوند. بعلاوه نادرشاه دربرگشت از سفر هندوستان بمدت سه ماه درآسیای میانه مانده علاوه بر گفتگو با معتمدین و ریش سفیدان،درمدرسه ای از شهر خیوه یک کنفرانس سه روزه با شرکت روحانیون شیعهوخادمان دین اهل سنت برگزار میکند. درمرحله بعدی نادرشاه با آوردن جمع بزرگی از امام های جمعه ی شیعه و اهل سنت کنفرانس مشترک بزرگی در نجف عراق ترتیب داده از آنها تایید مصوبات کنگره مغان را گرفته به دربار سلطان محمود عثمانی میفرستد تا سلطان وآخوندهای دربار عثمانی از مخالفت با مصوبات کنگره مغان دست کشیده اجازه دهند ایرانیان شیعهمذهبی که رفرم کنگره مغان را پذیرفتند به همراه اهل سنتها درمراسم حج شرکت کنند.
حال، اگر۶۰سال بعد در۱۷۹۶میلادی آقا محمدخان قاجار درمراسم تاجگذاریاش حکومت خودرا میراثدار صفویه اعلام نمی کرد و علیه رفرم مذهبیکنگره مغان موضع نمی گرفت، امروزه ایران از بسیاری از کشورهای منطقه پیشرفته و قوی تر شده می توانست نقش سازنده موثرتری در منطقه وجهان داشته باشد.
بدین ترتیب خلاصه وار و اشاره ای هم شده می توانیم شکست سه انقلاب درتاریخ معاصر ایران را مدعی شویم:
1- شکست انقلاب ویا رفرم مذهبی پذیرفته شده در راه رهایی از شیعه ولاییصفوی (مرید مرشدی) بسال 1736 درکنگره مغان، توسط آقامحمد قاجار، 2-شکست انقلاب مشروطه توسط رضا شاه پهلوی، و3- شکست انقلاب بهمن 57 توسط شیعه خمینی.
https://ilguji.blogspot.com/2024/02/blog-post_18.html
یوسف کرُ
برلین، 30بهمن 1402 - 19فوریه 2024
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
--بزرگترین دست آورد پهلوی ها…
--بزرگترین دست آورد پهلوی ها : آوردن آخوندهای شیعه در قدرت بود چون هر دو مامور انگلیس و امریکا،بیسواد و مذهبی و ارتجاعی و غیر ملی و ضد ملی بودند.
--قدردانی مردم از سلطنت پهلوی، شعار : چاپید شاه ! چاپید شاه! بود .
-سومین دست آورد آنها: افتتاح محله شیرین بیان در شیراز برای کارخانه قند و شکر مرودشت بود.
کار کار انگلیساست
.. شاید یک جورهایی... بشود گفت خدمات خاندان پهلوی بزرگترین افتخارات ملت ایران در تاریخ معاصر ایران است..
…
کاری به این نداریم که رضا شاه و شاهنشاه آریامهر چگونه.. آمدند ... ساختند و آباد کردند و رفتند آنها جزآبادانی... چیزی به جا نگذاشتند...!
/شباهت شاه و شیخ.
سلطنت طلبان موظف هستند از شکست خود عصبانی باشند و پرخاشگر شوند چون در آینده مردم نیز آنان را مورد بازخواست قرار خواهند داد. راستگرایی شدید شاه اللهی ها نشان میدهد که درسی نیاموخته اند و مردم باید در مقابل فاشیسم شان به ایستند. لینک زیر نقد این گروه راست است.
https://kar-online.com/85760/
تجزیه طلبی از دیدگاه ادبی
تجریه طلبان ویا فدرالیستها بخشی از جریان چپ هستند که همواره برای قدرت با ابزار مظلومانه صلح و سوسیالیسم و همبستگی جهانی وارد کارزار میشوند.
بر خلاف ادعای چپها در هیچ روزنامه ویا تار نمایی ستونی و یا صفحه ای به زبان های ازری و کردی و یا عربی اختصاص داده نشده است. شما خواننده محترم دیده ای؟
در روزنامه ملت ستیز مردم ویا سایت ضد کارگری کار حتا شعری به زبان ترکی و بلوچی ترکمنی وعربی و ووو دیده نشده است.
فرض که روزی روزگاری همه این خلقها جدا شدند، این مدعیان چپ درکجا میخواهند حکومت کنند؟ در کردستان ویا تبریز وشاید در احواز؟
آزادی خلقها و سوسیالیسم و آزاد در حقیقت بسته و یا حقه ای است که سر نوشت همین حکومت اسلامی را خواهد داشت.
معلولها را نمیتوان علّت قلمداد کرد
هیچکدام از دلایلی که نامیده شده اند، علّت شکست «سه انقلاب تاریخ معاصر نبوده اند». سه معلول را نمیتوان «علّت شکست» قلمداد کرد. تمییز دادن «علّت و معلول» در دامنه علوم فرهنگی، فوق العاده دشوار است و به آسانی نمیتوان تفاوت آنها را از یکدیگر تمییز و تشخیص داد. باید خیلی عمیق در خصوص رویدادها و پسزمینه ها و ریشه های آنها در عمق تاریخ و فرهنگ تا تاریکترین و تیره ترین مرزها اندیشید و جستجو کرد. آنچه را اروپائیان به نام «پارادیگما» میگویند، دقیقا میتوانند علّتهایی باشند که هیچکس در نگاه اول به وجود آنها پی نمیبرد. وجود خردلی از «حقیقت» در دیدگاهی/مذهبی/نظریّه ای/دینی و امثالهم میتواند خیلی سریع به حیث بدیلی بسیار پُر نقوذ و موثر در رویدادهای اجتماعی و کشوری و فرهنگی شود. بنابر این، پژوهشگری که بر آن است در باره تاریخ رویدادهای میهنی و تحوّلات گوناگون اجتماعی و کشوری و غیره و ذالک، کنکاش کند، باید ششدانگ حواسش به چیزهایی باشد که اصلا در معرض دید نیستند و حتّا به حیث «علّت و نقشی داشتن» به حساب نمی آیند.
2- علّت شکست مشروطه، اصلا و ابدا رضا شاه و حکومت پهلوی اول نبود؛ زیرا رضا شاه بر خرابه های مشروطه، پایه های سلسله شاهنشاهی پهلوی را بنیان گذاشت. مشروطه دقیقا از طرف فعّالان و طلایه داران و پیام آورانش بود که شکست خورد؛ زیرا پرادیگمای «شیخ فضل الله نوری» را که خردلی از حقیقت در لوایحش انباشته شده بود، نادیده گرفتند و همین سهل انگاری و غفلت از سنجشگری و انتقاد صریح و صحیح از «حقیقت خردلوار شیخ فضل الله نوری» باعث شکست قطعی مشروطیّت شد. بنابر این، معلول را نباید علّت پنداشت.
3- دقیقا همان پارادیگمایی که شکست مشروطیّت را رقم زد، در انقلاب 1357 نیز، نقش کلیدی ایفا کرد با این تفاوت که اگر در دوران مشروطه، یک پارادیگما باعث شکست مشروطیّت شد، در انقلاب 1357، چندین پارادیگما در کنار همدیگر به سقط آرزوها و آرمانها و امیدهای کهنسال مردم ایران در انقلاب 1357 مختوم شدند: یکی پارادیگمای مصدّق و ملیّون، یکی پارادیگمای جنبشهای ایدئولوژیکی مارکسیستی، یکی نیز پاردایگمالی تحصیل کردگان دانشگاههای باختری و متابعت آنها از موضوعات قلمی و مشاجره ای و مسائل فرهنگی جوامع غربی که آنها را تصوّر میکردند موضوعات فرهنگ و اجتماع ایرانی هستند! و یکی نیز پارادیگمای شیعه در تفسیرهای مُدّ روز شده اش مثل کارهای شریعتی و گلزاده غفوری و محمّد تقی جعفری و محمود طالقانی و مرتضی مطهری و امثالهم که گردآمدشان از قعر باتلاق جهالت «خمینی» سر برآورد و به شکست انقلاب و حاکم شدن گیوتین الهی بر شاهرگ مردم و سرنوشت ایران منجر شد. بنابر این، معلولها را نمیتوان علّت پنداشت.
برای کشف «علّت/علّتها» باید تا میتوان از آنچه که برجسته و زیر قوی ترین تلسکوپها و نورافکنها گذاشته میشود، فاصله گرفت و دقیقا گوشه و کناره هایی را جستجو کرد که هیچگاه به حیث علّت یا دلایل کلیدی محسوب نمیشوند؛ ولی در اصل، مسبّب تمام فاجعه هستند. مسئله قدرتگیری اخانید و دوام آنها را باید در ریشه هایی جستجو کرد که قدمت هزاره ای دارند و در تمام گوشه و کنار ایران و گستره تاریخ و فرهنگ مردم پخش و پلا هستند. جستجو کنیم علّت اقتدار و دوام حکومت آخوندی را در وجود خودمان به حیث ایرانی بودن. ریشه ها در خود ماست.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید