● صفحه شما
دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.
لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.
ابول جان ممنون از اینکه همیشه حساس به مسائل اجتماعی هستی
ولی اگر بخواهیم از این مردسالاری اجتماعی بگذریم شعار آرمانی ایشان که لطفا مردان نخواهند رهبری این نوع جنبشها را مصادره کنند و اجازه بدن حداقل کمی هم خانم ها هم توان رهبری خود را به رخ بکشند
حرف بی ربطی نیست
شما لطفا واقعیت موجود را ببین و از تمام کسانی که تحت هر ایده و عقیده ای میخواهند این جنبش را مصادره کنند و از جمله پیش قدم انتقاد از خود برا دهه های قبل بودی قدم جلو بگذار و اگر انتقادی برای سالهای قبل هم داری رو کن چون سرعت تحولات اجتماعی دیگر نه قرنی رقم میخورد و نه دهه ای
درود بر آقای محققی!
اتّفاقا من میخواستم در باره مطلب آقای رنانی، دیدگاهم را بنویسم آنهم در سایت «ایران امروز». ولی متاسفانه به دلیل تجربه ای که در گذشته دارم، میدانستم که مدیر محترم سایت ایران امروز، ممکنه آن را منتشر نکند. به همین دلیل از انتشار نظرم صرف نظر کردم. من نمیدانم آنانی که بخش نظرخواهی برای مطالب و مقالات در سایتهایشان در نظر میگیرند ولی از انتشار نظرات پیشگیری میکنند، از چه چیزی وحشت دارند؟. بگذاریم انسانها حرف بزنند؛ ولو حرفهایشان بی پایه و بی دلیل باشه. چونکه هر انسانی بر شالوده دیدگاههایش دقیقا روشن و واضح فریاد میزنه که چقدر میفهمه و میزان شعور و درکش از مسائل و نحوه روبرو شدن با آنها چگونه است.
من نمیدانم چگونه میتوان بدون سنجشگری به حدّاقلی از تناسب رفتاری و دیدگاهی قوای گرایشهای مختلف العقیده که به شدّت ادّعای حقّ به جانبی مطلق میکنند و ستیز هولناک با یکدیگر دارند، دست یافت از بهر گلاویز شدن با مسائل میهنی؟. وقتی نتوان به دیگران نشان داد که خطاهها و کژبرداشتها و آدرسهای عوضی دادنشان، چه پیامدهایی میتوانند داشته باشند، خود به خود پیداست که درب فلاکتها همواره بر همان پاشنه ای خواهد چرخید که قرنها و دهه هاست میچرخد.
آقای رنانی متوجه نیستند که «خدای ایرانیان»، رامشگر بود و مطرب شادیها و نگاهبان جان و زندگی و انگیزنده به دلخوشی و رقص و پایکوبی. خدای ایرانیان «برهنه و عور و بس بسیار زیبا و دلآویز» بود. او آهنگ و نغمه و سرود شادمانیها بود. خدایی که هرگز آمر و قاهر و جبّار و جزا دهنده نبود؛ بلکه همال انسان بود و دلباخته جستجوهای بازیگوشانه انسان و در لحظات درد و سوختن بر همالش پدیدار میشد و او را از درد جانسوز با نغمه های شادیبخش و خوش آوازهای انگیزنده به زندگی دلچسب و سرشار از مستیها و شور و حالهای زیستن می آراست و مینواخت. ولی از روزی که جاه طلبان بی فرّ و نالایق در طول تاریخ هزاره ای تا امروز با بدترین ابزارها با تصویر چنین خدایی فقط جنگیدند و جنگیدند.زمامداران نمفهمیدند و هنوزم نمیفهمند که چرا ایرانی، خودش را همال خدایش میداند و ماهیّت وجودی اش، رقص و شادی و شادخواریهای شبانه روزی است و در حسرت چنین خدایی علیه زمامداران بی لیاقت، خیزشها و انقلابها و شورشها و کشمکشها دارد. آنکه توان شادیها را هرگز نداشت و هنوزم ندارد، الله عبوس و متولّیان تاق و جفتش هستند که زندگی را برای ایرانیان به فلاکتگاه صبر و صبر الهی تا قیام قیامت خیالی حواله میدهند. امّا خودشان و اعوان و انصار و اولادشان را با تمام ابزارهای ممکن به زندگی دنیوی در اقصاء نقاط تفریحی دنیا جوش فولادی داده اند! حکایت ضرب المثل مرگ خوبه برا همسایه شد. حضرات معتقدند که صبر را جوانان و نوجوانان و مردم ایران باید به تن بخرند و تاب آورند؛ نه حاکمان و وابستگانشان. حاکمان فقاهتی فقط تا امروزو ثابت کرده اند که رسولان مرگ و قاتلان جان و زندگی هستند؛ ولاغیر.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن جاکش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به جاکشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اوضاع اپوزیسیون ایرانی و انگشت کردن اغای زردآلو در روز روشن در شهر لندن
توصیه های اغای زردآلو به آقای رضا پهلوی
اگر ایشان اعلام کند از این پس از القاب ولیعهد..شاهزاده والاحضرت و غیره شخص ایشان استفاده نخواهد کرد و بستگان و دوستداران ایشان مجاز نیستند از این عناوین در مورد وی استفاده کنند. رضا پهلوی حالا می گوید نه مناسبات چوپان رمه گی قبول دارد و نه نظام موروثی را. حالا انتظار این است که او از دیگر سلطنت طلبان با همین صراحت دعوت کند: یا به من و جمهوریت بپیوندند و یا برای خود میراث دار دیگری پیدا کنند. جناب جناب زردآلو به سلطنت طلبان پیشنهاد میکند... به من که از اوایل انقلاب و دهه شصت پیرو روح الله خمینی بودم و با خلخالی و لاجوردی در ویرانی و جنایت شریک بودم به پیوندید
ولی این که چرا جناب زردآلو کلی زور میزنه و محتتش را صرف مبارزه با پهلوی میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب زردآلو از ابتدای انقلاب ۵۷ کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از چهل و پنج سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش خدمت در بسیجی و سپاه بوده و بعدها به شعر خوانی و حال سخنرانی و چرت و پرت گفتن و صد البته مبارزات تلویزیونی.روی آورده و تنها شغلی که داشته عضویت بسج و سپاه بوده . . ایشون اگر لوله کشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غربت در انگلیس لوله کشی کنه و گلیم خودش روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به جاکشی افتاده، البته جاکشی سیاسی

جاوید نامجو:
درود آقای توکلی،
با آنکه هم اکنون دورنمای همبستگی اپوزیسیون امیدبخش بنگر نمیآید، ولی این آرزو بسادگی دستیافتنی است، اگر...
از نگاه من دلیل ناکامی همبستگی اپوزیسیون پیرامون «منشور مهسا» این بود که اپوزیسیون همبستگی را با برپایی یک گروه سیاسی نوین با اساسنامه و مرامنامه نوین اشتباه گرفت. ناکامی این «همبستگی» از اینرو پیشبینی شدنی بود که میخواست همانند جمع اضداد (یکپارچگی خواهان و جدایی خواهان، پادشاهیخواهان و جمهوری خواهان) را زیر یک سقف گردهم آورد. ولی تجربه مهمی که از این ناکامی بدست میاید این است:
هر گروه سیاسی دمکرات همراستا با دنبال کردن برنامه های سیاسی ویژه گروه خودش، با دیگر گروه های سیاسی دمکرات پیرامون انجام کارها و برنامه های اجرایی و مشترک تا سرنگونی رژیم ملاها و برپایی گزیدمان آزاد همبسته شود؛ همبستگی باید پیرامون برنامه های مشترک باشد، همانند گردهمایی ها، سازماندهی اعتصابات و برپایی صندوق اعتصابات و گفتگو با دولت های باختر به نمایندگی از مردم ایران.و پیش شرط این همبستگی نباید پیروی از یک منشوری باشد که نوشتنش وظیفه مجلس موسسان است، بلکه پیروی از 3 برنامه زیر باشد:
1) انجام کارهای عملی مشترک
2) کنترل هواداران گروهای سیاسی (از سوی رهبران این گروه ها) برای پیشگیری از درگیری در فضای مجازی و گردهمایی های خیابانی
3) برگزاری گزیدمان آزاد برای گزینش ساختار سیاسی آینده پس از سرنگونی رژیم ملاها.
درود!
کاربرد کلمه «ستیز» در خصوص سنجشگری اسلامیّت و رفتار مسلمانان کاملا خطاست و باعث کژبرداشتهای فاجعه بار میشود که به جای ترمیم و درمان و بهبودی و تلطیف واقعیّت تلخ اسلامیّت و اخلاق مسلمانان به موضع خصمانه و تدافعی و کینه توزی آنها شدّت دو چندان میدهد. اساسا کسانی که برآنند به سنجشگری اسلامیّت و رفتار مسلمانان؛ بویژه «مسلمانان شیعه» بپردازند، نیک است در آغاز با تاریخ اساطیری ایران و تاریخ امپراطوری کهن ایران قبل از فروپاشی ساسانیان و سپس رویدادهای پس از آن با حوصله و ژرفبینی و مغزی پرسنده و اندیشنده، کنکاویهای مته به خشخاشی بکنند و سپس با احتیاط و گشوده فکری به سنجشگری مبانی اغتقادی اسلامیّت و اخلاق و رفتار مسلمان به طور کلّی و «ایرانیان شیعه» بالاخص رو آورند.
سنجشگری اسلامیّت و رفتار مسلمانان ایرانی بدون شناخت اساطیر ایرانی و سامی و یونانی و همچنین تاریخ و فرهنگ ایران و سپس زایش و دوام و نفوذ اسلامیّت ناممکن است و مسبب بسیاری از دیدگاهها و موضعگیریهای به غایت خطا آلود و ناکارساز. اسلامیّت را نمیتوان بدون در نظر گرفتن تاریخ ایران و تحوّلات فرهنگی آن از عصر اساطیری تا امروز، در باره اش کوچکترین نظری معقول و خردمند و دانشورزانه ارائه داد.
خطای هولناکی که در ذهنیّت بیشینه شمار تحصیل کردگان و آکادمیکرها و پژوهندگان ایرانی و حتّا کثیری از مردم ایران جا افتاده و قرن به قرن متاسفانه دوام آورده است، اینست که فروپاشی حکومت ساسانیان و متعاقب آن، قهقرایی ایران را از پیامدهای «حمله اعراب!؟» میدانند و با انگشت گذاشتن ممتد بر زخمگاه «حادثه قادسیّه» تلاش دارند که نفرت و بیزاری از اعراب را همچنان شعله ور نگه دارند. و این یعنی، خطایی هولناک که عواقب بسیار خطرناکی بدتر از هر نوع جنگ و کشتار مقطعی برای ایران و مردمش دارد.
حقیقت اینست که سقوط ساسانیان در تحت فرماندهی سپهسالاران ایرانی و استفاده ابزاری از قبایل عرب واقعیّت پیدا کرد و اصلا و ابدا هیچ ربطی به «حمله اعراب!؟» ندارد. بنیان کار به منظور سقوط حکومت ساسانیان بر لشگرکشی سیستماتیک و بسیار نقشه ریزانه به همّت امرای ارتش و سپهسالاران ایرانی علیه سیستم شاهنشاهی ساسانیان به پیش برده شده است.
دیگر اینکه اسلامیّت همانطور که بارها در پاره-اندیشه هایم توضیح داده ام، هیچ چیز دیگری نیست، سوای «تفاله زرتشتیگری». مطالعه در بارره زرتشت و مراسم دین زرتشتی و اعتقادات زرتشتی و نقش موبدان و امثالهم، کمک بسیار زیادی در فهم وضعیّت و نقش امروز اسلامیّت و کاست آخوندها میکند. اندیشیدن در باره جهان اسطوره ای ایرانیان باستان و سپس سیطره یابی «میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیّت» و پروسه کشمکشهای مردم از حمله اسکندر در عرصه های اجتماعی و فرهنگی و کشوری با زمامداران تا دوران ساسانیان، وقایعی هستند که متاسفانه به دلیل قدمت تاریخ و کهنگشگی و نابودی بسیاری از اسناد و مدارک مکتوب و مادّی نمیتوان به ضرس قاطع در باره چگونگی رویدادهای گذشته نظر قطعی داد. قصّه بافی میتوان کرد؛ ولی پژوهش علمی و مُتّقن و بی چون و چرا، دشوار و چه بسا ناممکن باشد.
شکل گیری و برپایی حکومت ساسانیان که با توطئه ها و نقشه چینیهای خاندان «اردشیر بابکان» برای تسخیر و مصادره به مطلوب کردن«معبد آناهیتا» صورت گرفت، تاریخ ایران و سرنوشت مردمش را به راه دیگری انداخت. «معبد آناهیتا در استان فارس» به حیث «معبد مادر» محسوب میشد که از آنجا، مشعل آتش برگرفته و به سوی آتشکده های سراسر ایران ارسال و از این طریق به زمامداران تابع، حقانیّت و لژیتیماتسیون اجرایی ارزانی میشد. اردشیر بابکان بعد از اینکه توانست به حیث کاهن معبد آناهیتا تمام امور اجرایی را به دست بگیرد، شروع کرد به پست و مقام دادن به تمام افراد خانواده و فک و فامیل و اشخاص معتمد خودش عین سیطره یابی آخوندها و اعوان و انصارشان و به مرور زمان که توانست تمام سوراخ سنبه های کلیدی امپراطوری ایران را در تحت تسلّط خاندانش درآورد، آنگاه زرتشتیگری را با تکیه به موبدان با زور به عنوان دین رسمی مردم ایران اعلام کرد؛ یعنی همان کاری را کرد که الگوی شاه عباس صفوی با تکیه به آخوندها و ملاها برای شیعه کردن مردم ایران به آن متوسّل شد.
نکته ای که پژوهشگر بی طرف و جوینده و پرسنده و آرزومند «شناخت»؛ نه نفرت پراکنی باید مدام در پیش چشم خودش داشته باشد، اینست که تمام آنچه دنیای اعراب نامیده میشود، روزی روزگاری از زیرمجموعه های امپراطوری و فرهنگ ایرانی بودند. تمام مراسم حج، آیینهای ایرانی هستند که به عصر اساطیری بازمیگردند و فقط تغلیب و دگردیسه شده اند به دلیل تحوّلاتی که در ذهنیّت و روان ایرانیان در پروسه تاریخ مبارزات و کشمکشهای فرهنگی با زمامداران به وجود آمده بود. انعکاس مبارزات مردم را به ندرت میتوان در اسناد و مدارک مکتوب پیدا کرد. بیش از هر چیز فقط در تار و پود اعتقادات و داستانها و قصّه ها و افسانه ها و باورداشتها و آداب و رسوم و لهجه ها و زبانهای مردم ایران در کلیّت وجودیست که میتوان روزنه ای به سوی کشف و شناخت اصیل داشتن از بُنمایه های فرهنگ ایرانی پیدا کرد و علل تمام فلاکتهای تاریخی را از دیرباز تا امروز تمییز و تشخیص داد.
ناگفته نگذارم که جنگ ابلهانه با زبان عربی که نحو آن را خود ما ایرانیان نوشته ایم و پی ریخته ایم، راه را بر شناخت بسیاری از جلوه های کارساز و کلیدی و اصیل فرهنگ ایرانی مخدوش میکند و شمشیر کشی علیه خویشتن است. همچنین نفرت از اعراب و تبلیغ و استمرار اینکه مسبّب بدبختیهای ما، حمله اجداد و آبا آنان بوده اند، خطایی بسیار هولناک است که به جای اندیشیدن در باره چرایی و چگونگی و علّت یابی برای برآمدن و سقوط سلسله های رنگارنگ در تاریخ ایران به امتداد نفرت و کینه توزی و تفرقه و دشمنی کشورهای عربی همسایه و گسترش فلاکتها و بیماریهای روحی و روانی مردم ایران مختوم خواهد شد.
مخلّص کلام: رویکرد پژوهندگان و تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی در خصوص سنجشگری اسلامیّت و زمامداران حکومت فقاهتی نباید هرگز و هیچگاه برچسب «ستیز» را به حیث پرچم خود برافرازند؛ زیرا نه تنها از این راه کوچکترین تاثیری در بازاندیشی مبانی اعتقاداتی و تلطیف و بهینه سازی مُعضل اسلامیّت و رفتار و اخلاق مسلمانان نخواهند داشت؛ بلکه بر کینه توزی و خشونتگرایی و سنگسان شدن ذهنیّت مسلمانان و سپس بر غرّه شدن حاکمین الهی برای قلع و قمع کردن مخالفان دوچندان خواهند افزود. سنجشگری پرنسیپا هیچگاه و هرگز به معنای «ستیز» نیست و اگر کسی یا کسانی چنین برداشتی دارند، بالذّات خودشان احمق تمام عیارند. سنجشگری به چند و چون هر چیزی رو میآورد که به انسان و مناسبات انسانی مربوط است و دخیل. هنر سنجشگری، چیزهایی را که برای خشنودی و تعالی و سعادت بشری مفید و ارزشمند باشند از چیزهایی که باعث رنج و عذاب و شکنجه جسمی و روحی انسانها و مسبب فروپاشی مناسبات بشری میشوند، تفکیک و راههایی را برای نواندیشی و نو رفتاری و نوزایی و نو شدن روح و روان و دیگر شدن منش و رفتار مهیّا میکند. سنجشگری اصلا و ابدا، «ستیزگری» نیست. این اصل را هیچ پژوهشگر با وجدانی که تشنه «شناخت و روشن اندیشی» باشد نباید از یاد ببرد. هرگز.
شادزیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
سرانجام هم کابوس پهلویسم ( مدرنیسم سکولاریسم ناسیونالیسم) اين رژيم را بزير خواهد کشيد
اگرچه پهلوی ها حتی اجسادشان هم در ايران نيست اما چو نيک و با چشم جان بنگری نفس و روح آنها را در همه جای ايران و هر جا که چند ايرانی پاک نهاد حضور داشته باشند به نيکی حس خواهی کرد...
در جوانمردی رضاشاه بزرگ همين بس که به محض رسيدن به پادشاهی، دستور داد استخوانهای کريمخان زند را از زير پای قاجار های وحشی و بی فرهنگ در آورده و با احترام به شيراز انتقال داده و در آنجا بخاک سپرده و برايش آرامگاهی شايسته بنا کنند ...
رضا شاه بزرگ نخستين پادشاهی بود که به سنت ديرين اما چندش آور حرمسرا داری پادشاهان در ايران خاتمه داد. او پس از رسيدن به قدرت نه تنها حتی يک نفر از طايفه قاجار را نکشت بلکه حتا به آنها پست و مقام های بالای حکومتی هم داد. خود گفته بود: اينها با پول اين ملت پاپتی و گرسنه درس خوانده اند و بايد به اين مردم خدمت کنند..
اگر قرار بود که پول نفت باعث پيشرفت و مدنيته گردد امروزه بايد مردم سعودی و ليبی و کويت و عراق و ونزوئلا بافرهنگ ترين مردمان جهان باشد، نه سوئدی ها و هلندی ها و دانمارکی ها و فنلاندی ها و ...
از ثمرات همان استبداد و يا بقول پهلوی ستیزها فاشیسم است که ملت مدنيت زوری و رفاه و آسايش زوری ديده... اکثریت مردم.. زنان جوانان هرگز اين رژيم عهد غارنشينی و پسمانده را نپذيرفتند و نمی پذيرند امروزه یکی از راه های مبارزه مسالمتآمیز در ایران اسلامی عمامه پرانی ملاهای و روضه خوان است و در خارج از ایران انگشت فرو بردن به محتت بسیجیان ولایت مدار
زمانیکه رضاشاه بزرگ در ايران پادشاه بود حتی دموکرات ترين کشور های امروزی نيز رهبرانی هزار بار خودکامه تر از وی داشتند دوران رضا شاه روسیه استالین را داشت ايتاليا موسولينی را داشت آلمان هيتلر را اسپانيا در دست ژنرال فرانکو بود و يونان حتی تا سالها پس از آن در دست سرهنگ های آدمکش و دزد بود
مشکل…
اقای کردی درود بر شما
مشکل امروز ما دقیقا همین است که شما نوشته اید. اکثریت ملا چپی مجاهد ها دچار بیماری آلزایمر شد اند و مثل بهمن ۵۷ هنوز خود بزرگ بین و خود همه چیز پنداری باقی مانده اند و برعکس تخیلاتشان هر روز مرزهای مبارزاتی جدیدی را مثل ماتحت اغای الو از دست میدهند و این شکسته ها را در کارنامه خود به اسم پیروزی ثبت میکنند. به همین دلیل است که آنها به خود اجازه هر عمل شنیع و تقیه کردن در رابطه با پادشاه خوان در پیش گرفته اند طرف در روز روشن میگه من ماتحت رو خاکریز فتح تهران قرار دادم
پرسش من این است که مردم ایران باید به چه سازی برقصند؟ ایا این مردم قربانی وعده بهشت واب وبرق مجانی و سوسیالیسم نشدند؟
ایا چپ در صد سال گذشته همان وعده های دروغ شوروی ها را به خورد مردم ایران نداد؟
در درون جریان چپ اساسن تمایلی به سرنگونی نظام استعماری اسلامی نیست.
همکاری پنهان و اشکار چپ با نظام اسلامی خود گویاست.
اگر از چپ بپرسند بین نظام لیبرال و سازمان مجاهدین خلق کدام را انتخاب میکنند،بدون شک نظام لیبرال رای منفی خواهد اورد. ایا مجاهدین امکان فعالیت سیاسی به چپ خواهند داد؟
رشد و امکان فعالیت چپ فقط در یک نظام لیبرال ممکن خواهد بود و چپ این امکان بالندگی خویش را اگاهنانه ازبین میبرد و در حقیقت پیروان خود را برای خشونتی دیگر به دره مرگ هدایت میکند.
در چهل سال گذشته چپ ایران ستیز در همین غرب یاد نگرفت که احزاب چپ اروپایی در سایه
ازادی و دمکراسی توانستند ،پا به پارلمان بگذارند و بخشی از اهداف اجتماعی خود را عملی کنند.
ابلهانه خواهد بود که چپ تصور کند از نظام استعماری اسلامی ناگهان بدون کار و کوشش زیر ساخت های فرهنگی به ارزوهای خام خود دست پیدا کند .
بر عکس ,چپ باید پرچمکش ازادی و خواهان جامعه لیبرال باشد. متاسفانه چپ در یک گردش تاریخی ارتجاع سیاه را به دکتر بختیار ترجیع داد وان شد که نباید میشد.
در چهل چند سال گذشته چپ نه خود متحد شده ونه اجازه متحد شدن .
پرویز
دوستان فردا از ساعت نه صبح در کلابهاوس به موضوع ورود نیروهای مسلح به نفع مردم پرداخته خواهد شد. اگر وقت کردید حضورتان غنیمت است. Mohsen Mohsen Cordy https://www.clubhouse.com/invite/V9m2KlYM
آقای کردی، شما لطفا خودتان یکبار دیگر همین پیشگویی و فتوای خودتان را بخوانید واقعا خودتان از آنچه نگاشته اید، خنده تان نمیگیرد.
"نگاهی به صحنه ایران و کف خیابان نشان میدهد که اکثریت مطلق نمایندگان از آن سلطنت طلبان افراطی خواهد بود و نمایندگان غیر سلطنت طلب احتمالا از میان اصلاح طلبان حکومتی خواهند بود"
مشکل، دقیقا همین است که شما نوشته اید. تمامی شاه اللهی ها دچار همین بیماری خود بزرگ بینی و خود همه چیز پنداری هستند و در تخیلات خود هر روز مرزهای مبارزاتی جدیدی را فتح و بنام خود ثبت میکنند. به همین دلیل است که آنها به خود اجازه هر عمل شنیع و هر گفتار و نوشتار سخیف در رابطه با دیگران را میدهند.
درود بر آقای کردی و کیانوش عزیز!
تا جایی که حافظه ام یاری میکند تا همین امروز، مطلبی از من پیدا نخواهید کرد که بر همبستگی و همعزمی و همگرایی و همدردی و همکاری بر شالوده سنجشگری خردمند دیدگاهها و اعتقادات و موضعگیریهای همدیگر بدون توهین و خدشه دار نکردن کرامت و شرافت یکدیگر تاکیدهای مبرم نکرده باشم. کلا کسانی که در اعتراض به حاکمین وقت و در اینجا، ولایت فقاهتی به شعارهای «مرگ بر .... » متوسّل میشوند و همچنین در رقابت با دیگر گرایشهایی که در گذشته یا امروز در دامنه مخالفین حکومت فقاهتی هستند، شعار «مرگ بر ....» سر میدهند، نشانگر این است که شعار دهندگان و آرزومندان «مرگ دیگری»، اصلا و ابدا هیچ درسی از اینهمه جنایتهای هولناک در تاریخ ایران بالاخص و تاریخ جهان به طور کلّی نیاموخته اند و سر آن دارند که فقط انتقام و انتقام و انتقام و انتقام بگیرند. فقط فرصت خونریزی را هنوز به چنگ نیاورده اند. فقدان شعور فردی و نیندیشیدن با مغز خود و نفهمیدن مُعضلات اجتماعی و کشوری و فرهنگی و تاریخی ایران و مردمش باعث شده اند که عده ای در توهمات و تلقینات و ذهنیتهای اماله ای به آنچنان نفرت و کینه توزی که از علائم بارز «ذهنیّت شیعه زده» هستند فقط در فکر خونریزی و کشتار و انتقام باشند. اینان هنوز انگار نفهمیده اند که اقتدار خونریز و هلاک آور چهل و سه ساله حکومت آخوندی، مصدر ماشین فعّال گیوتین الهی است و فعلا با سرعت سرسام آور در مرگ گستری و مرگخواهی و مرگ ستودنی و اعدامهای هولناک، در جهان امروز یکه تاز بی همتاست و قهرمان قهرمانان دوران.
دیگر بس است مرگ و مرگ و مرگ. اینهمه فلاکت اگر درسی نیاموزد به مدّعیان مخالف حکومت فقاهتی تا سرانجام به راه و روش منطقی اندیشیدن گام بگذارند و با مسئولیّت فردی و دریادلی به همکاری با دیگر گرایشها از بهر میهن آرایی و مردمدوستی اقدام کنند، بی شک دوام و اقتدار آخوندها و فعّال بودن گیوتنین خونریز آنها را تا زمانهای نامعلوم تضمین خواهند کرد.
سیاست در معنای اصیل و کاربستی آن به گرداگرد ادغام و همگرایی و همبستگی و فراگیری گوناگونها گرایش دارد؛ نه حذف و لت و پار کردن و نیست و نابود و متلاشی کردن دگر نحله ها. کسانی که این مغزه سیاست را هنوز نفهمیده اند، نیک است سکوت کنند؛ زیرا سکوت آنها بیشتر به جنبش خلع ید و خنثا کردن اقتدار و از کار انداختن ماشین گیوتنینی حکومت فقاهتی مدد میکند تا اقدامهای زهر آگین و شعاری «مرگ بر این و مرگ بر آن و مرگ بر فلان گفتنهایشان».
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
خانم کاملیا انتخابی فرد تحلیل شما کاملا غلط است و جنگ زرگرینیست درگیری حقه ابه در گیری 60 ساله بین ایران و افغانستان تا امروز بوده اسست (جنگ اب ؛ جنگ آینده خاورمیانه است )وم نقش پاکستان و داستان لوله گاز و پرداخت 18 میلیارد دلار در این ماجراصاحب نقش است
"داستان دو شعار انحرافي انگار داستان مرغ و تخم مرغ است ؛ ما یک جامعه متکثر هستیم (وجود احزاب راست ، چپ و آنتیکی در ایران آزاد نیاز جامعه سیاسی ایران است. ) اختلاف ، نقد منصفانه موجب پیشرفت (فرد ، حزب و کشور )است ، گزینه مرگ بر مجاهد و چپی در کنار ملا بسیار غیر منصفانه و بسود اخوند های حاکم است از سوی دیگرشعار انحرافی مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر به معنی شریک جرم درست کردن برای علی خامنه ای است انگار هم اكنون شاه بر تخت سلطنت در ایران نشسته است ، هر دو شعار بسود علی خامنه ای است"
شکفتن زیبا ی انقلاب، شعارها و مواضع سمی و تفرقه افکنانه ، چالش در ریزش سلبریتی ها و... حکومتی
آیا این دو شعار تفرقه اندازانه نیست؟
گوشه ای از زندگی نامه اغای آلو ...هالو نوجوان در زمستان سال ۵۷ بعد از فتح تهران توسط امام راحل به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست او
در دوران جنگ ایران و عراق در سپاه پاسداران از فتح سنندج و مریوان توسط کردها جلوگیری کرد او با جانفشانی های بسیار و در خاکریز اول در جبهه های جنگ خدمات بسیای به ولايت فقيه و نظام اسلامی کرد و در پایان جنگ در سال ۶۷ مدال فتانه
و یه آفتابه از روح الله خمینی دریافت کرد او امروز در شهر لندن و در این سن و سال آمده است تا از فتح تهران جلوی گیری کند او ماتحتش را خاکریز اول فتح تهران قرار داده است
همانگونه که در کامنت قبلی آوردم ملغطه های درویش پور نیز از سر آگاهی است. مطلب سخیفی و پر از جملات تهوع آوری که درویش پور در مورد مشروطه خواهان در مقاله سخیف اخیرش در رسانه ها آورده است با توجه به این که او جامعه شناس است نمونه بارز «لمپنیزم روشنفکری» است! هاها.. لمپنیزم روشنفکری! مقاله ای که بیشتر «کولی گیری» است تا مطلب روشنفکرانه! بله میتوان روشنفکر و لمپن بود مثل مهرداد درویش پور! دلیلش را عرض میکنم:
- حرکت بابک محرمی که به عالی پیام توهین کرده را همه مشروطه خواهان محکوم کرده اند.
- نوید محبی در مورد هواداران پادشاهی سخن جالب توجهی میگوید و آن این که هواداران نظام پادشاهی همه شان الیت روشنفکر جامعه نیستند. بخش مردمان عادی که چه بسا حتا چند کتاب مربوط به سیاست و جامعه را هم مطالعه نکرده اند نیز در یک انتخاب ساده نظام پادشاهی را انتخاب می کنند و از آن هواداری می کنند بدون آنکه توان ایدئولوژیک برای این انتخاب خود بتوانند ارائه دهند. پس بناچار در میان شان لمپن هم بر میخورد که عده کمی را تشکیل میدهند.
ما باید منشور مهسا یا چیزی مانند آنرا دوباره زنده کنیم. مشروطه خواهان و جمهوریخواهانی که منشور مهسا را مفید دانستند بخصوص آن 100 نفر که بعنوان حامی یک پتیشنی را امضا کردند لازم است که پیرامون مفاد منشور مهسا یکدیگر را باز یابند و به تشویق این پارادایم بپردازند. ما میتوانیم گروههایی که یا حامی منشور مهسا بودند یا نسبت به آن مخالف نبودند را در نشست های کلابهاوسی گرد هم آوریم و به شاهزاده فشار بیاوریم که گروه مشابهی فراهم کند و خود بعنوان فراجناحی به گوشه ای به نظاره بنشیند و چانه زنی هایش را ما بکنیم. شاهزاده آنجه که از خروجی این گروه بدست آمد را اگر به نفع منافع ملی دیدند حکم تایید بزنند تا مردم در ایران خیالشان از بابت حامیان حرکت ها راحت شود و چه بسا این بار قشر خاکستری نیز به میدان کشیده شود.
خلاصه در یک کلام
زامبی های تولیدی حکومت ملایان لشکر بسیار مستعدی برای خودکامه بعدی.
فقط باید بین مردم بود تا اضمحلال شخصیتی و هویتی و اخلاقی اپیدمیک را بین آنها دید.
شرایط برای یک حکومت استبدادی دیگر مهیاست.
جتاب اقای ببخشید ...نوشته بنده نه به گوز ربط داشت نه به شقیه ۴۵ سال پیش شمای توده ای من مزاحمین خلق و اغای آلو بسیجی و سپاهی از اعدام سران نظام پهلوی حمایت می کردیم و شادمانه خواهان اعدامه های بیشتری بودیم. از یاده ها نرفته .. حتی فراموش نکردیم که حزب طرازنوین نام صادق خلخالی را در لیست نامزد های انتخاباتی حزب خود قرار داد ( حالا که سال ها که از این همکاری ها بار روح الله خمینی ..خلخالی خاتمی و خامنه ای گذشته هیچ ابراز انزجار دیده نشده. ؟!!) حالا بعد از ۴۵ سال جنایت یه ۵۷ تی سپاهی اصلاح طلب بهش تعرض انگشتی شده که هنوز کینه پهلوی ها را رها نکرده
این همه های و هوی جیغ های بنفش ندارد
مردم شماره ۴۱۴ دی 59
جتاب اقای باقر زاده؛ ببخشید ببخشید ؛ "گوز چه ربطی به شقیه داره "43 سال پیش که چپ ها و مجاهیدن اعدام سران نظام پهلوی را محکوم نکردند ( ولی سالهاست که از این عدم محکومیت از خودشان انتقاده اند) چه ربطی به تعرض حنسي به یک مخالف سلطنت در سال 2023 در مرکز شهر لندن داره ؟
این که من آقای هالو و یا رفیق کیانوش مخالف تمام و کمال پهلوی ها و پادشاهی و سلطنت باشیم اصلا موضوع مهمی نیست. هر کس می تواند از شخص یا گروه دیگر به اعلا درجه متنفر باشد و تنفرش را اعلام کند اما کسی یا کسانی که برای کشتار مسئولین و فرماندهان آرتش توسط خمینی و خلخالی هورا میکشیدند و یا کسانی که خواهان کشتن بیشتر آنها اتوسط خلخالی بودنند و ریا کسانی که خلخالی را نامزد انتخاباتی حزب خود کردنند و آنهایی که در دهه خونبار شصت به اوین رفته آمد و یا در تماس تلفنی بودند در این جنایات شریک جرمند
منافع ملی مردم ایران باید نقش اول را داشته باشد .اینکه دولت یهود این گستاخی را داشته باشد به ایران حمله کند باید محکوم و بی درنگ تنبیه شود.
اما در این ماجرا مقصر کیست؟
دولت یهود هرگز حقوق مردم فلسطین را به رسمیت نشناخته و این موضوع باعث چند جنگ عربان و دولت یهود شده است.
اگر دولت یهود کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد ،نظام اخوندی دلیلی برای دشمنی با دولت یهود نخواهد داشت.
دولت یهود برای ادامه وضع کنونی از هیچ شرارت و تخریبی کم نخواهد اورد،چرا که ازصلح
میترسد.
این دولت مزاحم در خاورمیانه خود دارای صد ها بمب اتمی است و هر ان اماده است خاورمیانه را به جهنم تبدیل کند وغرب سکوت میکند.
عواقب تصمیمات ابلهانه ونژاد پرستانه دولت یهود را مردم اسراییل و خاورمیانه میپردازند.
صد در صد محکوم است ،اما ناگهان پیدا نشد.در همین خارج از کشور گروی از اعضا سازمان مجاهدین خلق به مخالفان خود نیز هتاکی کردند .زخمی شدن اقای علی رضا نوری زاد یکی از صدها مورد است.اموزگار این هتاکی ها رفقای توده ای هستند که مخالفان نظام اخوندی را مورد تمسخر قرار دادند. مسخره کردن اقای بازرگان از شاهکارهای حزب توده به قلم نویسنده انقلابی اقای تنکابنی بود.اقای تنکابنی در احوال لیبرال یعنی بازرگان مینویسد..وبورژوالیبرال جانوری است،اهریمن خصال.....مردم شماره ۴۱۴ دی ۵۸
فرهنگ سیاسی در ایران متاثر از اخوند و توده ای و شعبان جعفری است.
بادرود به شما انسان آگاه
من شخصأ در این پروسه خیلی از خط قرمزهای خودم رو زیر پا گذاشتم و روی هدف تمرکز کردم و به همین دلیل بسیار با شما هم نظر هستم و در عمل هم فکر می کنم نشون دادم. مرسی که وجدان همه ما فعالین اینور آب رو قلقلکت دادید. فعالیت/ منفعل بودن افراد این گروه همگام نمونه بارز این جو غیر قابل تحمل هست. التماس تفکر.
سعید عزیز ؛ سخن شما کاملا…
سعید عزیز ؛ سخن شما کاملا صادقانه و درست است.امیدوارم دوستان پیشنهاد تان را جدی بگیرند ؛ من تا انجا که بتونم در جهت خواست های به حق تان تلاش می کنم
درود بر شما هموطن گرامی
باتوجه به صحبتی که با سعید گرامی چند روز پیش در ارتباط با فراخوان بعدی ما که با عنوان «همبستگی ایرانیان کپنهاگ» از تاریخ ۶ juni تا ۷ juni روبروی پارلمان برنامه گذاشته ایم، از همینجا همکاری خودمون رو با گروهها در راستای فراهمکردن بستری برای این رستاخیز ملی و خیزش مردمی در جهت سرنگونی رژیم تا رسیدن به حکومت سکولار و دموکرات در کشورمان و باور به تمامیت ارضی ایران زمین اعلام میکنیم ، امیدوارم با اتحاد بیشتر و در کنار یکدیگر سرنگونی جمهوری اسلامی را جشن بگیریم . پاینده باد ایران
کامنت من در جایی، اینحا بازنشر میدهم که به بحث شما مربوط می شود
متاسفانه مواضع شاهزاده از کلی گویی فراتر نرفته است . ببینید گرامی، او در مدت نزدیک به دو ماه در یک گروه (اتوبوس تعریف شده خود او ) ، نشست و برخاست داشته بود و طبعا همدیگر را تحمل کرده بودند . در آن شرایط جلوی همگان، چهره های همنشین اطراف او، نه فقط از طرف سلطنت طلبان لومپن خیابانی/مجازی به تحقیر دیگران دست زدند . مهتدی، مسیح حامد ،عبادی و گلشیفته فقط تحقیر شدند .... حملات طرفداران او گوش زمین و زمان را کر کرده بود .
در چنین شرایطی او می بایست تمام قد نه با کلی گویی با نام آنها از بودن آنها در کنار خود دفاع می کرد . او می بایست می گفت ... آی آنهائیکه بنام هوادار پادشاهی فلانی و فلانی را حمله می کنید ، حمله به این افراد حمله به من است ،من در کنار آنها نشسته ام و شما اجازه ندارید بنام سلطنت طلبی، مهتدی ، مسیح ، حامد و...را تخریب کنید . طبعا هر کودک سیاست ورز تازه کار می فهمد که انتقاد، موضوعش چیز دیگری است . اما این شاهزاده تا بحال از قربانیان فحاشی با نام دلجویی نکرده است ، فقط کلی گویی کافی نیست . من راستش این عدم شفافیت را نمی فهمم . گرامی بیشترین دوستان من پادشاهی خواهان هستند که من از آنها یاد می گیرم و من هم به آقای پهلوی وکالت دادم . پس متهم کردن من آب در هاون کوبیدن است ، من می گویم شاهزاده مبارزه اش علیه راست آفراطی تا بحال کمبود های جدی دارد .
نقد همیشه و همیشه سازنده وموجب رشد تعالی انقلاب می شود ، یکسری احمق و نادان دارند با فاشیست بازی و فالانژ بازی نقد را خفه می کنند؛ شخصیت های مبارز را خراب می کنند ؛ انتقاد لازمه دمکراسی است ، دمکراسی یعنی من کیانوش توکلی را با خاک یکسان کنی و من نوشته تو را در بهترین قسمت سایت درج کنم ، آری ، جانم را می دهم تا تو حرفت را بزنی ، در ضمن موضوع را عوض نکن ؛ مسله هالو نیست
بابا شماها چقدر ساده اید زود گول خوردید. آقای هالو در ایران دم و دستگاهی داشت وقتی دید آب گل آلود شده فوری مهاجرت کرد ویا مهاجرتش دادند تا ماهی بگیرد.
او فکر میکرد که من از مسیح علی نژاد و دیگران کم نیستم . خلاصه با این قصد مهاجرت کرد تا به یک لیدر تبدیل شده و پس کسب این مقام فعالیت نرخ بالاتر از آنها را در قرار دادهای تقاضا کند. ولی وقتی خارج شد دید کسی تحویلش نمی گیرد .بفکر افتاد با تدوین یک سناریو و اجرای آن در میان اپوزیسیون خارج شهرتی کسب کند. اگر این فرد هزاران دلار خرج می کرد به اندازه این شو در رسانه ها جلب توجه نمی کرد . این فرد یک فیلمنامه نویس حرفه ای کار کشته است . در این چند روز با مظلوم نمائی توانسته صدها فالور به فالورهای قبلی بیفزاید که این خود کلی درآمد زائی دارد .در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی سلیبرتی های غربی که بعد از مدتی افول خود را می دیدند با خود زنی موفق می شدند توجه ها را بخود جلب کنند این ترفند دیگر در غرب جواب نمی دهد ولی در کشورهای جهان سومی مثل کشور ما ظاهرا جواب داد.برای اثبات این نکته چرا وی تا بحال در مورد بقول خودش تعرض شکایتی نکردهاست؟!!
Javid Namjou
درود به آقای توکلی، سپاس فراوان برای روشنگری های شما. من همه سخنان شما را میپذیریم، بجز در پیوند با سازمان مزاحمین خلق. فرقه سازمان مزاحمین خلق یک دستگاه ترسناک مذهبی است که میخواهد همین حکومت دینی را ولی با ایدولوژی دینی پذیرفته شده از سوی این فرقه، ادامه بدهد. از نگاه من هیچ تفاوتی میان خمینیست ها با فرقه مزاحمین خلق وجود ندارد. و پس از سرنگونی رژیم ملاها، مزاحمین خلق بزرگترین تهدید برای دمکراسی در ایران خواهد بود. ازآنجا که این سازمان تمامیت خواه است، حق مردم در گزینش ساختار حکومتی را به رسمیت نمیشناسد، از اینرو کوشش خواهده کرد که با ترور و خودکشی های انفجاری قدرت را بدست بگیرد تا ساختار ولایت فقیه و اینبار با ولایت امیرالمومنین مسعود رجوی را برپا سازد.
کیانوش عزیز، از صبح که در گزارش رسانه کوچه را در مورد آقای عالی پیام دیدم دچار خشم شدیدی شده ام. اولین واکنش من نیز مانند شما و سایر دوستان خطاب قرار دادن شاهزاده بود. اما قضیه عمیق تر از این حرفهاست. من به خودم، به تو و سایر دوستانی که نظرتان این بوده که وجود شاهزاده بعنوان یک ابزار برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی لازم است و یا دست کم نمیتوان او را نادیده گرفت حق میدهم که اینچنین خشمگین باشید. من در برنامه صوتی ام از 100 نفر دوستانی که به حمایت از منشور مهسا برخاستند حق میدهم خشمگین باشند. به دوستان دیگری که به حمایت از بیانیه پیمان نوین شاهزاده برخورد مثبت داشتند و استقبال کردند حق میدهم خشمگین باشند. هنگامی که شما از فرد یا جریانی حمایت می کنید در واقع از اعتبار خود مایه میگذارید. بخصوص اگر تا قبل از این دهه ها در طیف مخالف رضاپهلوی بوده و یا حتا قبل از انقلاب سروکار تان با ساواک هم افتاده باشد. من به همه شما و نیز خودم را که با شما همفکر میدانم حق میدهم که خشمگین باشیم. در مقاله ای مفصلا به این قضیه جداگانه خواهم پرداخت. اما به کسانی که هیچ گونه حمایتی از رضاپهلوی بعمل نیاوردند و همواره کوشش های او را زیر سوال برده و به او تهمت قدرت طلبی و منفعت طلبی زدند و حسن نیت او را زیر سوال بردند حق نمیدهم از رضا پهلوی خشمیگن یا دلگیر باشند. آنها هم در این سالها با عناوینی مثل نیم پهلوی و تمسخرهای گوناگون سلطنت طلبان و رضاپهلوی را نواخته اند. آقای عالی پیام از فرقه پهلوی سخن می گوید و طبیعی است که با او برخورد میشود. آنچنان که وقتی میگویید فرقه رجوی انتظار بدو بیراه شنیدن از مجاهد را هم باید داشته باشید. من به کسی مثل آقای سعید سلامی که در ایران امروز به سلطنت طلبان میتازد حق نمیدهم دلخور باشد. او هرگز حمایتی از رضا پهلوی بعمل نیاورده که امروز گله مند باشد و این گونه حملات به رضاپهلوی نیاز به دمبک آن لمپن در لندن نداشت که آقای سعید سلامی به بهانه آن مقاله بنویسد و برقصد. از این که بگذریم اما در میان مایی که نگاه مثبتی به رضاپهلوی داریم و از اعتبار مان مایه گذاشته ایم و از او حمایت کرده ایم حق داریم از رفتار سلطنت طلبان که بهرحال به نام رضاپهلوی تمام میشود خشمگین باشیم. این رفتار زشت با آقای عالی پیام واقعا مرزهای لمپنیزم و وقاحت و بی آبرویی را درید و جای خشم بسیار دارد. اما چاره چیست؟ آیا کاری از دست رضا پهلوی بر می آید؟ ما از این پس چه موضعی باید داشته باشیم؟ در این مورد در مقاله ای خواهم نوشت.
Amir Hossein Salamat
با درود ، سخن شما در مورد دموکراسی و آزادی بیان و انتقاد ، هم نظر آقای رضا پهلوی است هم نظر بسیاری از هم میهنان آزادیخواه و کاملآ بدرستی فرمودید .من به شما علیرغم اینکه از دو نحله جداگانه فکری هستیم بسیار احترام می گذارم چون شما جزوه معدود چپهای سیاسی هستید و چپ را از دریچه سیاسی دنبال میکنید و نه با افراطی گری و گفتمان مدام و مستمرآ در حال انقلاب و رویکرد شما گفتگوست و نه دشمنی ، چون دشمنیه بسیاری چپها با آقای رضا پهلوی ، یک دشمنیه بی دلیل و از روی اعتیاد به دشمنی با خوانواد پهلویست. گرامی فقط نکته ای رو موشکافی کنید ، که چرا آقای هالو از واژه فرقه پهلوی استفاده میکند ، تعریف فرقه رو هم شما و هم آقای هالو بخوبی میداند ، آیا آقای پهلوی در تعریف فرقه میگنجد؟ این تحریک طرفداران ایشان رو شما نادیده نگیرید. آقای رضا پهلوی با ادبیات خودشان از کسانی که دست به تفرقه میزنند در خواست اتحاد کردند و فکر میکنم اعمال یک مشت لومپن نباید مستمسک شود که او را جوابگویه اعمال کسانی دانست که بطور حتم و یقین از ایشان نیستند و مستقیم یا غیر مستقیم مزدوران و باگران سناریو حکومت ولایت وقیح هستند. به رفتار هالو هم توجه کنید ، ایشان هم به قول آخوندها ،، صل علی نیستند
با سلام و درود
عمیقاً معتقدم که توهم خود ما که منتظریم یک فرد مشکلی را حل کند، بخش مهمی از مشکل است.
باید بپذیریم که این امامزاده (شاهزاده) میکشد که درمان نمیکند.
برای عبور از دیکتاتوری کشورهای اروپای شرقی میتوانند برای ما الگو باشند.
جناب توکلی گرامی نابودی شورای همبستگی ( مهسا ) از طرف فاشیست های سلطنت طلب و چه از طرف دوستان جمهوری خواه ضربه بزرگی بود که زده شد و خنده و شادی را بر لبان علی خامنه ای و دستگاه امنیتی رژیم آورد ، من به شخصه انتظاری از سلطنت طلبان نداشتم و مثل شما دوستدار گفتگو جمهوری خواهان با بخش منطقی و لیبرال سلطنت طلبان داشتم آن هم برای رسیدن به یک اتحاد فراجناحی ولی متاسفم و خشمگین که دوستان جمهوری خواه آشنای من و یا ما عملا با ضربه زدن با نام چلبی سازی و شورای همبستگی قدم در راه نابودی این جریان تازه پا گرفته شدند.
برقراري نوع ديگري از استبداد نتيجه گفتما ٥٧ اي نگوني شاه بود. اما اين گفتمان استبدادي در اساس و عمق و گسترده خود به شاه و سيستم اداره كشور هم تعلق داشت. اكنون كسانيكه زير عنوان و پرچم پادشاهي ديگراني را كه با آنها نيستند كتك ميزنند و بسيجي وار مورد اهانت قرار ميدهند، عمله واكره اوباش همان گفتمان استبدادي اند. آقاي رضا پهلوي آشكارا اكنون تسليم آنها شده است. حضور كسي مثل تقي زاده در شام ميهماني وي در لندن و تماس تلفني وي با دو تن از سركردگان اوباش ولات ولش طرفدار پادشاهي براي دلجويي از آنها، تنها نوك كوه به از اين دعوي هستند، تا اطلاع ثانوي هيچ اميد و اعتباري نبايد به رفتار وسخن وي در مورد راه و هدف مشترك براي كنار زدن جمهوري اسلامي به همراه ديگر نيروها قايل شد. هشدارهاي پي در پي قبلا و بارها توسط بسياري از ما به وي داده شد كه اميدي تازه در سابه جنس مهسا به همدستي نيروها دموكرات يافته بودند، ولي متاسفانه گوش وي به چنين هشدارهاي بسته ماند .
به ایرج مصداقی انتقادات زیادی ممکن است وارد باشد اما او در مورد علی جوانمردی حقیقت را گفته است . این هم فیلم مصاحبه علی جوانمردی با به اصطلاح خبرنگار بی بی سی برای استخدام در این شیکه را ببینید که در گفتگو با دستگاه اطلاعای رژیم می گوید : "کامبیز حسینی بابت نشان دادن آلت تناسلی اش از صدای آمریکا اخراج شده است"
ایرج مصداقی خود مصداق بارز ..... سیاسی است
اشاره به صد نفر حامیان منشور مهسا و کسانی که میتوانند و توانایی چانه زنی و پذیرش یکدیگر را دارند.
از مصدق نقل کرده اید «حاضرم هر قانونی را که بر خلاف مصالح ملت باشد بسوزانم؛ زیرا به عقیده و باورم، قانون برای مملکت است، نه مملکت برای قانون. نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون میباشد . قانون اساسی، قانون الهی نیست که قابل تغییر نباشد،این قانون هم کار بشربوده و میتوان برحسب ضرورت آن را تغییرداد».
یک بار دیگر سطور بالا را با نگاهی انتقادی نگاه کنید. ایا ایرادی در آن نمی بینید؟ اگر ایرادی نمی بینید کمک تان کنم. یک آن تصور کنید که این سطور از زبان محمدرضاشاه در آمده باشد. حال دوباره آن سطور را ملاحظه کنید؟ اگر این حرفها را محمدرضاشاه زده بود یا زبانم لال امروز پسرش رضا این حرفها را میزد براحتی میتوانستید سرنخ های توجیح دیکتاتوری را از آن بیرون بکشید و بهانه تان هم باز دکترمصدق : «حیات، مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات ، استقلال ، عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این مملکت کوچک ترین ارزشی ندارد». حال چون محمدرضاشاه چنین نیت نیکی داشته حق داشته بگوید که قانون اساسی قانون الهی نیست و آنرا بسوزاند؟ آیا میدانید این یعنی دیکتاتوری؟ اگر شاه این حرف را میزد از او میپذیرفتید که بدون مراجعه به اراء ملت جمعی را مقابل مجلس بیاورد (به قول شماها اجامر و اوباش و زنان بدکاره) و بگوید دولت همینجاست ملت همینجاست مجلس را منحل کند و رفراندم کند؟). نه جناب نمی پذیرفتید. اینها را آوردم که نگاه تعصب آمیز و دوگانه شما پیرانه سر تر از ما را به رخ تان بکشم و بگویم که بس کنید!
اینهمه ملت ایران گلوپاره کردن که با اینها مماشات نکنید و مردم را یاری دهید تا هم مشکل شما حل بشه و هم مشکل کل ایران؛ درکمال ناجوانمردی دست کمکشان را پس کشیدند.
اینک از خدا میخوام که جمهوری اسلامی بمب اتم بسازه و اولیش را هم بزنه وسط اروپا.
واله شما در این به اصطلاح نقد از خود از همه نقد کرده اید جز از خودتان
ایران نیازمند چنین فرزندانی است.
همین.
پاندرا نوري : جناب جیلو گرامی، ضمن تایید نگرانی شما در مورد سخنان خشن و رفتار نابخردانه و حتی اقتدار گرایانه برخی هواداران سامانه پادشاهی که به “سلطنت طلب “ مشهور هستند گمان میکنم اگر نقد حتی بصورت رادیکال مستقیما توسط اشخاصی چون شما صورت بگیرد بسیار خردمندانه تر و منصفانه تر خواهد بود تا تبلیغ نظرات و موضع گیری های مغرضانه جناب هالو .
به نظر میاید که هالو از روزی که به لندن آمده تمام حملاتش را بصورت حیرت آوری به سوی شخص رضا پهلوی و هوادارانش متمرکز کرده و هر روز بیشتر ما را به یاد اکبر گنجی میاندازد .
بررسی اجمالی همین ویدئو که در پیوست گذاشته اید تا حدود زیادی ادعای مرا ثابت مبکند :
۱) در گیری فخر آور و اسکویی دو شارلاتان که سال هاست صحنه سیاسی خارج کشور را آلوده کرده اند و در ضمن خودشان کم به رضا پهلوی توهین نکرده اند را بعنوان هوا داران رضا پهلوی جا زدن کمال بی اخلاقی است .
۲) تهمت های هالو به رضا پهلوی شباهت عجیبی به امثال علی اسماعیل زاده دارد . هر دو میگویند رضا پهلوی به این اشخاص سایبری یا حقیقی پول میدهد و این حملات را ساماندهی میکند
۳) آیا در شرایط فعلی رضا پهلوی جز اینکه بارها خاطر نشان کند این افراد بد دهن نمیتوانند ادعای هواداری از او را بکنند میتواند اقدام دیگری بکند ؟ مگر رضا پهلوی رهبر حزب است که افراد را از حزبش اخراج کند ؟ آیا سایر شخصیت ها موفق شده اند هم طیف های خود را مهار کنند؟ آیا حتی احزابی چون احزاب کرد که ادعا میکنند نماینده همه کردها هستند میتوانند بد دهنی کسانی که بعنوان کرد به دیگران توهین میکنند را مهار کنند ؟
۴) آیا افرادی با تجربه و پا به سن گذاشته ای چون امثال هالو درک نمیکنند که اولویت امروز مبارزه با ج.ا است ؟ با عقل جور در میاید به محض خروج از ایران به فکر چنان حملات مغرضانه ای به پهلوی قبل یا پس از انقلاب افتاد و جوانان بی تجربه را تحریک کرد ؟
۵) آیا سر و سامان دادن به روابط بین طیف های مختلف اپوزیسیون یا حتی مهار کردن پادشاهی خواهان وظیفه رضا پهلوی است یا وظیفه تمام نخبگان ؟ آیا کسانی که با تجربه تر هستند نباید الگوی اظهار نظر منصفانه باشند ؟ بعنوان مثال آیا اخلاقی است که برخورد با افرادی چون تقی زاده بهانه ای برای حمله به پادشاهی خواهی باشد یا کافی است سخنان و رفتار او به خودی خود مورد نقد قرار بگیرد .پاسخگو کردن رضا پهلوی یا پادشاهی خواهان نسبت به مواضع تقی زاده همانقدر بی ربط است که پاسخگو کردن جمهوری خواهان در مقابل نظرات علی افشاری یا پاسخگو کردن آقای مهتدی بخاطر مواضع سخیفانه علی جوانمردی .
۶) اتفاقا برای برون رفت از این وضع خطرناک که جنگ بین طیف های مختلف اپوزیسیون مبارزه با ج.ا را به حاشیه برده جا دارد که افراد با تجربه جسارت بیشتری بخرج بدهند و بد دهنی و تمامیت خواهی را بصورت کلی محکوم کنند و از همه طیف ها مثال بیاورند چون عناصر مشکوک در همه طیف ها وجود دارند.
۷) در خاتمه با کمال تاسف تکرار میکنم رفتار هالو برای من مشکوک است چون بنظر میاید سیاست ج.ا برای اجازه خروج به برخی چهره های شناخته شده همراه با گرفتن نوعی باج از آنها باشد . در ابتدا ی خروج از ایران جناب هالو در پی “سامان دادن “ به مبارزات داخل بود و حرف های عجیب و غریبی در این مورد میزد . در این باره ایرج مصداقی شدیدا برخورد کرد و ادعا کرد که ایشان مثل روح الله زم در دام اطلاعات سپاه قرار گرفته . پس از کنار گذاشتن این نوع برنامه ها حالا نوبت به حمله به پادشاهی خواهان از طریق بر جسته کردن ویژگی بد دهنی آنها رسیده. نوع برخورد هالو بیشتر این طیف را تحریک میکند .
پ.ن : جناب ایمان سلیمانی امیری بعنوان اسلام شناس در حوزه تخصصی خود آگاهی رسانی موثر ی میکرد ولی به یکباره شروع به حمله به دوران پهلوی کرده . البته شکی نیست که هر کسی از جمله ایشان آزاد هستند در باره هر موضوعی اظهار نظر بکنند ولی این تغییر “تخصص “ آن هم در شرایط فعلی کمی پرسش برانگیز است . در شرایط فعلی نقد دوران پهلوی باید بعنوان نقد تاریخی مطرح شود نه نقد سامانه پادشاهی یا حمله به پادشاهی خواهان چون در غیر این صورت جوانان کم تجربه را تحریک میکند و دور باطل ادامه پیدا خواهد کرد. این جوانان بچه های همه ما هستند و آرام کردنشان وظیفه همه ما ست . نباید فراموش کنیم که بیرون رفتن یا راندن رضا پهلوی از صحنه سیاسی منجر به حذف این طیف نمیشود بلکه به نوع دیگر به صحنه باز خواهند گشت . پس با حمله ، مقصر دانستن یا بی عرضه شماردن رضا پهلوی مسئله حل نمیشود بلکه بعکس با استناد به حرف های او میتوان با این افراد برخورد معقول تری کرد. زدن رضا پهلوی به نفع جنبش نیست
این بابا پان ایرانیست صادراتی از اتاق فکر سپاه و اطلاعات هست.و مثل اکثر صادراتی های افراطی رژیم رفته آغوش پهلوی.بعد از پروژه امثال امید دانا حالا رژیم یک کمی در فرستادن صادراتی ها دقیق و حرفه ای تر عمل می کند.و توهم و خیالبافی هم می ماند برای پهلوی چی های همیشه بازی خور.