رفتن به محتوای اصلی

آسیبهای فاجعه بار فرهنگی در سیطره ولایت آخوندشاهی
20.01.2024 - 19:06

تاریخ نگارش:20.01.2024

آسیبهای فاجعه بار فرهنگی در سیطره ولایت آخوندشاهی

حکومت الهی، سیطره و سلطه گری توسعه و استقرار و تحکیم وحشت است. وحشت در هر گوشه و کناری باید حضور بی واسطه و عینی و ملموس داشته باشد تا متولیّان اراده الهی به طور کامل و دربست به اقتدار و دوام خودشان اطمینان خاطر داشته باشند. وحشت در همه جا باید با تابعین و مومنین و محکومان و اسیران همراه و همپا باشد. در کوچه. در خیابان. در منزل. در اتاق خواب. در خلوت تنهایی. در شب. در روز. در خواب و بیداری. در عزاداری. در شادی و عروسی. در غم و گریه. در احتیاج و نیاز. در گشنگی و تشنگی. در رویاها و خیالات. در هر گوشه و سوراخ سمبه ای. در هر محلی و مکانی. در هر وقتی و هر لحظه ای و زمانی. وحشت در مغز و روح و روان آدمها باید رخنه عمیق داشته باشد تا حکومت الهی معنا پیدا کند.  وحشت از الله و موکّلانش باید همچون سایه، گام به گام به دنبال انسانها باشد تا «عدل الهی» بتواند استقرار خود را حفظ کند. الله، غاصب آزادیست و مومن به الله، خاصم سر سخت هر چیزی است که خردلی و نشانه ای از آزادی داشته باشد. الاهی که حضور و دوام و سیطره مطلق خودش را در غارت آزادی بشری میداند، هر گز خدا نیست. انسانها زمانی خواهند توانست از هول و وحشت آسوده شوند که بکوشند تمام نشانه ها و مکانها و آثار و هر چیزی را نیست و نابود کنند که شکل و شمایلی و اشاره ای و ردّ پایی از الاهان و اصنام قهّار و خونریز و سفاک و امثالهم دارند؛ زیرا الاهانی که در تضاد و خصومت با جان و زندگی باشند، همه بدون استثنا، اشرار مطلق هستند که با ماسک «خدا» به جانستانی و تحقیر و نابودی شرافت و کرامت بشری فعّالند. هر چیزی که نام خدا را بر پیشانی خودش بیاویزد یا نامی از خدا را بر زبان براند و در رفتار و کنشها و واکنشهایش علیه زندگی و جان و شادکامی و خوشی و سعادت بشری باشد، همه بدون هیچ شک و شبهه ای به دایره شرارت و ابتذال و نکبت و حقارت و رذالت محض تعلّق دارند. محال است در تحت سیطره  قاهری/الاهی جبّار و خونریز و غارتگر و ستمگر و مکّار و متظاهر به نام «حکومت الهی» که متولّیانش به نام الله/خالق به هر شناعت و خشونت و شکنجه و سرکوب و غارت و دزدی و تجاوز و زورگویی و اجباری برای تثبیت و تحکیم اقتدار و قدرت انحصاری خودشان اقدام میکنند، بتوان جامعه ای و باهمستانی سالم و بدون تنشها و کشمکشها و خونریزیها را آفرید.

حکومت الهی؛ مخصوصا نوع شیعی آن، حکومت ترور و وحشت افکنیست. الله و متولیانش نمیتوانند ثانیه ای بدون وحشت گستری دوام داشته باشند. حضور الله؛ یعنی حاکم شدن هراس و دلهره و اضطراب و تب و لرز. حکومت الله؛ یعنی تجاوز آشکار به کرامت و شرافت و حیثیّت و آبرو و عزّت بشری. حکومت الله؛ یعنی غارت و چپاول و سرقت اموال و دارایی انسانها. حکومت الله؛ یعنی ویرانی و برهوت و بیابان گستری و فقر و توسعه و دوام و تحکیم جهل و حماقت و خرافات و ذلّت و خوار و زاری و نکبت و قهقرائی و واپسماندگی مداوم. حکومت الله؛ یعنی شبانه روز خونریزی و کشتار و قتل و ترور و اعدام و شکنجه و حبس و سیاهچال و جانستانی و ضرب و جرح. حکومت الله؛ یعنی حاکم شدن بی لیاقترینهای پست فطرتی که با هلهله و غوغا و هوچیگری، مادران و زنان و دختران و فرزندان خود را در بازار معاملات انسانی با افتخاری توصیف ناپذیر میفروشند. حکومت الله، حکومت جبّاریّت شهوانی و انذار و تهدید از طرف مومنان روانپریش و عقده ای است.

آحادّ جامعه ای که الاهان و اصنام خونریز و قهّار و مستبد و جانستان بر آنها حاکم است، زمانی میتوانند رنگ و روی شادی وخوشبختی و آرامش را ببینند که با تمام نیرو به جنگ بی محابا علیه الاهان و اصنام خونریز قیام یکپارچه کنند و هر گونه نشانه خردلسان از حضور نکبت بار آنها را متلاشی و مضمحل کنند تا بتوانند آزادیهای فردی و اجتماعی خود را تامین و تضمین کنند. هر قیامی که جنگی یکپارچه و مقاوم علیه الاهان و اصنام خونریز و مستبد و مبلّغ «المغازی و الحرب» باشد با دوام و گسترش آزادی، اینهمانی دارد؛ زیرا هر چقدر بر دوام سیطره الاهان و اصنام خونریز و آمر به «المغازی» افزوده شود به همان میزان و بیشتر، آزادیهای فردی و اجتماعی از اجتماع، حذف و پایمال و غارت میشوند و به جایش وحشت، گسترده تر و دامنه دارتر میشود. ولایت آخوندشاهی، حکومت تمام عیار الله قهّار و خونریز و مستبد و غارتگر آزادیست که نابودی او در تمام عرصه های پدیداری اش، تامین و تضمین کننده چهره های متنوّع آزادی را امکانپذیر خواهد کرد.

ملّتی که نتوانند الاهان قهّار و خونریز را به همراه متولیان آنها از تمام گوشه و کنار جامعه، خلع و عزل و خنثا و بی اثر کنند، آن جامعه تا زمانی که بقا دارد، باید تقاص و کفّاره بی مسئولیّتیها و بی اعتنائیهای خودش را هر روز و هر شب با سنگین ترین آسیبهای هرگز جبران ناپذیر بپردازد.

حکومت فقاهتی در طول بیش از چهار دهه آزگار تا امروز نتوانسته است در هیچ عرصه ای که وجود دارد، شخصیّتی و چهره ای را تربیت کند که سر سوزن، اعتبار اجتماعی و بین المللی و کاراکتر و شعور و فهم فردی داشته باشد. نتوانسته است یک نفر پژوهشگر را بار آورد که بتواند در سطح «روزنامه دیواری مدرسه بچّه ها»، پاراگرافی را بنویسد که کلمه به کلمه اش از مغز اندیشنده خودش ریشه گرفته باشد. نتوانسته است برغم اینهمه تولیدات و مصرف و ریخت و پاش خروارها خروار کاغذ، یک نفر را آموزش داده باشد؛ که بتواند افکاری و ایده ای از خودش داشته باشد؛ طوری که تامّلاتش به اندازه یک ارزن بر دانشهای بشری افزوده باشد. نتوانسته است یک نفر «رجُل سیاسی یا شخصیّت شهیر» را تحویل اجتماع ایرانی داده باشد که سر سوزن درک و فهمی از آیین کشورداری داشته باشد.  هر چیزی که در کارگاه و دیگ شریعت آخوندی پخته و تفته شد و همچنان تولید و پخته میشود، مملوّ از شرارت و رذالت و خباثت و بی شخصیّتی و پستی و حقارت وجودی و سفاهت ذاتی و  توسری خور تمام عیار بوده است و همچنان است که در باتلاقی از عقده ها و کمپلکسها و روانپریشیها و هزار لایه تظاهری و ریاکاری فرو تپیده است. نمیتوان در تمام دم و دستگاهها و ارگانها و سازمانها و ادارات و مدارس و حوزه های حکومت فقاهتی، انسانی را پیدا کرد که «انسان در حالت طبیعی» خود باشد. هیچکس چهره و منش اصیل خودش را ندارد. در زیر هر ظاهری از صورت آدمها، دهها و چه بسا صدها ماسک رنگارنگ همچون لایه های پیاز بر همدیگر تلنبار شده اند. نمیتوان یک نفر را پیدا کرد که یک جمله، حرف راست بر زبان براند. در وجود هر فردی که در ساختار کندوی فقاهتی شاغل و مصدر کار است، صدها مکّار خبیث، جست و خیز میکنند که هیچکدامشان با دیگری تصادم و مشکلی ندارد. حکومت فقاهتی به یُمن و با تکیه به شرایع باتلاق اسلامیّـت توانست در طول چهار دهه تمام، میلیونها انسان را آنچنان از آدمیگری و شعور و فهم و درایت و نیروی تمییز و تشخیص فردی خالی و برهوت کند که قرنهای قرن محال بود در دنیای آزاد، کسانی با قصد و عمدی بتوانند با کاربست صدها و چه بسا هزاران ابزار تحمیق و تبلیغ به نابودی شرافت و کرامت و آدمیگری در انسانها کامیاب شوند. آنچه در سیطره اخلاقیات امریّه ای و ابزاری ولایت آخوندشاهی بر ایرانیان رفت و همچنان با شدّت مالیخولیائی و استبدادی هول افکن در حال اجراست، پروسه فروپاشی عظمت شرافت و گوهر منحصر به فرد و کرامت و عزّت بشری بوده است و همچنان با شتاب در حال گسیختگی و متلاشی کردن رگ و ریشه های آدمیگری در هر گوشه و کنار، فعّال و مصدر آمریّت است.

برای اینکه بتوان جامعه ای و باهمستانی سالم و بارآور را آفرید که ارزش زیستن داشته باشد، به فرد فرد انسانها که ملاط شکلگیری باهمستان خجسته هستند، نیاز مبرم است. ولی وقتی به انسان در کرامت خدایی و شاهنشاهی اش و روح و جسمش هر روز و هر شب، تجاوز آشکار شود، چگونه میتوان جامعه ای را پی ریخت و به دوام آن، امیدوار بود که هیچ شیرازه ای ندارد و همچون ماسه های ساحلی ناپایدار و مدام در حالت فروپاشی است.  جامعه ای که در آن، منش و کرامت آدمی، هیچ اعتباری و احترامی نداشته باشند و انسانها در چارچوب تظاهرکردنها و نقشهای قلّابی و حرفهای کلیشه ای و رفتارهای فریبنده و کلاهبرداریها و تحمیقهای هدفمند غوطه ور باشند، نمیتوان یک شبه به تحوّلاتی امیدوار بود که حاکمان وقت از وقوع رویداد آنها و تحوّلات ریشه ای به شدّت وحشت دارند و ناممکن شدن آنها را با کاربست امکانهای سرکوبگری که در اختیار دارند با قدرت و تحکّم به پیش میبرند.

حکومت فقاهتی در داربست برنامه ها و اقدامها و کرد و کارهای تربیتی و تبلیغی خودش از کودکستان گرفته تا دانشگاه و جامعه و هر گوشه ای که ردّ پایی از انسان باشد، به دنبال تبدیل کردن انسان طبیعی به ابزار جنگی همچون نارنجک و توپ و تانک و موشک و گلوله و مین و باروت است. انسان هرگز در چارچوب عقیده مخرّب شیعی، کرامت و شرافتی ندارد؛ زیرا «ظلوم و جهول و در رده عوام کالانعام» است و هیچ ارجی ندارد. در نتیجه، حکومتگران ولایت آخوندشاهی خود را موظّف و مسئول نمیدانند که بخواهند برای جان و زندگی موجوداتی که هیچ کرامتی ندارند و به ذات خودشان «ظلوم و جهول» هستند، حسّ مسئولیّت نشان دهند و از در رسیدگی به مسائل و معضلات آنها بر آیند. ولایت آخوندشاهی، مصدر اجرایی در سیستم کشتارگاه الهیست و نقش ترمیناتور ویرانگری و تخریب و قهقرائی را وظیفه الهی خود میداند.   

1_ خودکرده را تدبیر هست!

(..... نقش تاثیرات پُر نفوذ مفاهیم زیباشناسیک، دینی، اخلاقی و وجدانی را در پروسه تاریخ تحوّلات اجتماعی به دشواری میتوان برآورد و استنتاج کرد. مفاهیم پُر نفوذ به حیث نیروهای متلاشی کننده و دارنده پُتانسیل بسیار قوی در چفت و بست فرهنگ و تمدّن به حساب می آیند. آنها انسانها را ترغیب و تهییج میکنند که پیشرفت کنند یا به قهقرایی درغلتند. چنانچه تاثیرات مفاهیم در ذهنیّت انسانها فروکش کنند، متعاقبش سقوط و فروپاشی مناسبات اجتماعی به طور نم نم و ملایم اتّفاق می افتد. سپس ایده های نو، سر بر میآورند و انرژی فرابالندگی را از بهر صعود جامعه برای آفرینش مناسبات تازه اجتماعی امکانپذیر میکنند).

[Modes of Thought – Alfred North Whitehead (1861 - 1947) – Macmilan Company – New York - 1938 – P. 58]

خودکرده ای که برای عواقب رفتارها و گفتارهایش هیچ تدبیری را ندارد، خودکرده ایست که به دنبال توجیه و تفسیر و تبرئه رفتارها و گفتارهای خودش است تا بتواند مسئولیّت را از گردن خود واکند و به دلایلی و اشخاصی و نیروهایی و ارگانهایی و کشورهایی و عواملی ارجاع دهد که هیچ مسبّب منطقی و اصولی و پاسخگو برای رفتارها و گفتارهای خودکرده نیستند. به همین دلیل نیز است که خودکرده با آویزان شدن به طناب پاره «بی تدبیری» در صدد توجیه پیامدهای رفتارها و گفتارهای خودش برمی آید. امّا، «خودکرده» را تدبیر هست؛ اگر مسئولیّت عواقب رفتارها و گفتارهای خود را به عهده بگیرد و با رادمنشی و صمیمیت و دلاوری به جبران پیامدهای رفتارها و گفتارهایش اقدام کند. هر چقدر ما ایرانیان – بدون در نظر گرفتن اعتقادات و علقه های عقیدتی و قومی و غیره و ذالک – بخواهیم به انواع و اقسام توجیهات و دلیل تراشیهای بی اصل و پایه برای رفتارها و کردارها و گفتارهای بلاهت آمیز و فاجعه بار خودمان آویزان شویم، دست آخر سوای اینکه مسئولیّت گریزی خود را رسوا کنیم به هیچ  مقصد و هدفی دیگر دست نخواهیم یافت. فاجعه سال 1357، اقدامی جمعی و خودکرده بود که پیامدهای آن، گردنگیر تمام کسانی شد که در وقوع فاجعه به سهم خود نقش داشتند، خواه سهمی خردلوار بوده باشد، خواه سهمی عظیم. در هر صورت، بانی و باعث فاجعه، خود ایرانیان بودند. هر گونه تلاش برای دلیل پیدا کردن و ارجاع دادن به نیروهای بیگانه به معنای شانه خالی کردن از بار مسئولیّتی است که به عهده خود ایرانیان است. بیگانگان هر چقدر نیز خاصم ایران و ایرانیان و منفعت طلب باشند، فقط زمانی میتوانند سیاستهای خود را اجرا کنند که کثیری از کنشگران و زمامداران دخیل و مصدر کار در جامعه به حماقت و بلاهت و رقابت حسادت آلود و جاه طلبیها و منفعت طلبیهای نجومی و مدام ذینفوذ بودن و شهرت طلبی و فعّال مایشاء بودن گرفتار و زنجیر شده باشند. بیگانگان بر ستونهای حماقت زمامداران و متصدّیان و مصدر عمل کشورهای توسری خور هستند که میتوانند، اراده خود را تنفیذ کنند و منافع کشور خود را تامین و تضمین.

ایرانی که در فاجعه هولناک 1357 در آتش بلاهتهای فردی و جمعی سوخت و خاکستر شد، ایرانیست که خودکردگان اگر به اندازه یک مورچه شهامت داشته باشند و راستمنشی را پرنسیپ رفتار و گفتار خود بدانند، ایرانیست که با تدبیری حسابشده از خاکستر خودش میتواند از نو زاییده و بالیده و بس بسیار زیباتر از تمام زایشهای درگذشته چهره به خود بگیرد. کجایند راستمنشان دلیر و رجال و شخصیّتهای فرزانه ای که مسئولیّت را بفهمند و تدبیری برای عواقب حماقتهای خودکردگان بی تدبیر شوند؟. 

2_مناسبات مسموم و هلاکتبار

[ ..... در قبول این حقیقت نباید تردید داشت که مردم از وجود فساد در مملکت، رنج میبرند؛ زیرا حتّا کسانی که خود، عامل فساد هستند از وضع نامطلوبی که در نتیجه اشاعه فساد ایجاد میشود بر کنار نمانده و انعکاس اثرات آن را نه فقط در زندگی اجتماعی و به صورت غیر مستقیم؛ بلکه در وضع فردی خود و خانواده خود و به صورت مستقیم باید تحمّل کنند و لذا بالاجبار مصون از تعرّض فساد نخواهند بود. فساد را میتوان به اپیدمی مهلکی تشبیه کرد که با سرعت میتواند وجود جامعه را آلوده سازد و درجه آسیب پذیری اجتماع را به نحو غیر قابل تصوّری بالا برد. لطمه ای که فساد به یک جامعه میزند نه فقط نسل حاضر؛ بلکه نتایج و واکنشهای ناشی از آن، نسل آینده را نیز متاثّر و متالّم میکند. آنها که له فساد و مروّج آنند با عمل خود حتّا به نسلهای آینده خیانت میکنند و موجبات اضمحلال و نیستی یک ملّت را فراهم میسازند. تاریخ جماعات بشری به یاد می آورد ملّتهای بزرگ و نیرومندی را که  تنها به واسطه فساد در شئون مختلف حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود از بین رفته و در عصر حاضر، دیگر نشانی از آن ملل و اقتدار و عظمتی که داشته اند بر جای نمانده. اگر تاریخ، آئینه عبرت و نمایشی از درجات تکامل و همچنین تشریح کننده چگونگی بروز حوادث و دگرگونیهای هستی برای جوامع بشری باشد، میتوان از آن آموخت. آموخت که چگونه فساد، تباهی و سیه روزی و ناکامی می آورد و چگونه مرگ و نیستی به دنبال خود دارد].

[کتاب: نوشته های دیروز – نویسنده: منوچهر آزمون – ناشر [؟] – تهران – 1348– صص. 55/56]

جامعه ای که در هر گوشه و کنار آن، جبریّات حکومتی/اعتقاداتی/مذهبی/عقیدتی و امثالهم نفوذ داشته و موثر باشند، مناسبات انسانی را در رفتار و گفتار با همدیگر مسموم میکنند؛ طوری که عواقب آنها هلاکت منش و گفتار و کردار افراد و قهقرائی شیرازه اجتماع را به دنبال خواهند شد. در بطن مناسبات مسموم، هیچکس در حالت طبیعی و سالم نیست؛ بلکه در فضایی از جعلیّات و تظاهرکردنها و نمایشهای دروغین و ریاکاریهای عمومی و دروغگوییهای سرسام آور سیر میکند. هر چقدر انسانهایی پیدا شوند که بخواهند آگاهانه و با احتیاط و هوشیاری و سماجتهای فردی، خود را از فضای مسموم آزاد کنند، باز همچنان تاثیر و نفوذ مناسبات مسموم به قوّت و موثّر بودن خودشان دوام میآورند؛ زیرا گریختن از فضای مناسبات مسموم به درون چهاردیواری اختیاری خود به معنای چیره شدن بر علل پیدایش و گسترش و دوام و همچنین درمان آنها نیست. معمولا تاریخ تلخکامیهای اجتماعی گذشته تا امروز نشان داده و اثبات کرده است که ایرانیان اکثرا عادت دارند که آزادی را در چهاردیواریهای خود تجربه کنند؛ ولی در بیرون از چهاردیواریهای شخصی به هر نوع اسارت و ذلالت و استبداد و  خفّت و خواری و تظاهرکردنها و نمایشهای تصنّعی تسلیم میشوند و به گونه ای شگفت انگیز، صبور هستند و طاقت خاراسنگی دارند. شناخت و چیره شدن بر مناسبات مسموم از یک طرف به معنای اندیشیدن در باره رفتارها و ذهنیّات خود است و از طرف دیگر، بررسی انتقادی اخلاقیات رایج و مقبول در مراودات شخصی و اجتماعی از دایره خانوادگی گرفته تا محیط خویشاوندی و شهری و استانی و سپس کشوری به طور کلّی. هر چیزی که نشانه هایی از پاشیدگی هنجارهای آدمیگری را در ابعاد نکوهیده و چندش آور و چه بسا رقّت آلود بروز و واتاب دهد، عمق و شدّت آسیب رسانی فضای مسموم جامعه انسانی را رسواتر میکند.

امّت اسلامی و کاست اخانید به دلیل اخلاقیّات امریّه ای و اجبارهای آمریّتی برای اجرای قیراطی منکرات و معروفات در تحت سیطره تعلیم و تربیتی ولایت آخوندشاهی تا امروز از مناسبات اجتماعی در کشور ایران، فقط «مسمومیّتهای هلاکت آور» را بسط و استحکام داده اند و سراسر جامعه را به بیماری تبدیل کرده اند که به انواع و اقسام تنشهای روحی و رفتاری و عصبیّتهای خشونت مآب و افسردگیهای ممتد و ناامیدیهای زماندار استحاله داده شده است. آحّاد کثیری که بیشینه شمار میلیونی مردم ایران را تشکیل میدهند در طول بیش از چهار دهه سیطره نامنحوس ولایت آخوندشاهی به قربانیانی تبدیل شده اند که درمان روح و روان و مغز آنها فقط در گرو فروپاشی ولایت فقاهتی و عزل و خلع ید تمام زمامداران ریز و درشت آن منوط است. مناسبات انسانی در ایران، معاشرتهای توام با مسمومیّتهای تهوّع آور هستند که هلاکت ارگانیسم جاندار باهمستان اجتماع را آلوده و ضعیف و آسیب پذیر کرده اند.

حکومتگرانی که هیچگاه به اندازه سر سوزن از هنر کشورداری و اجتماع آرایی و مردمدوستی سر رشته ای نداشتند و همچنان ندارند، ایران و مردمش را به آنچنان ذلالتی در کوتاهترین فرصت ممکن درغلتاندند که قرنهای قرن، ایلغارهای بیگانه و مصایب طبیعی و امراض هولناک نتوانسته بودند به خاک سیاه بنشانند؛ یعنی واقعیّتی دردناک که محصول سیطره ولایت آخوندشاهی است. حکومت الهی اخانید، استقرار شرارت تمام عیار و محض در شنیع ترین فرم تصوّر شدنی است که ایران و ایرانیان را در خفقانی از «قهّاریّت الهی» میخکوب و محکوم کرده است. درمان خفّتی که خفقانهای شبانه روزی را به دنبال دارد، تنها با خلع ید و عزل زمامداران و متصدّیان حکومت الهی واقعیّت پیدا میکند؛ ولاغیر.   

3-کشورداری به چه چیزی محتاج و ملزوم نیست.

در گستره کشورداری به تنها چیزی که اصلا و ابدا، هیچ نیازی نیست و وجود آن حتّا میتواند به نابودی و متلاشی شدن آیین کشورداری ختم شود، همانا «مذاهب/ادیان/ایدئولوژیها/نظریّه های آکبندی و امثالهم» است. آنچه در دامنه کشورداری، ارزش و ارجحیّت و اهمیّت و نقش کلیدی و کارساز دارد، فقط «افکار و ایده های بدیع و  تخصّص و گشوده فکریهای توام با مسئولیّت» است. هر گاه سیستم کشورداری به دامچاله یکی از مذمومات عقیدتی [= مذاهب/ایدئولوژیها/مرام و مسلکها/نظریّه های آکبندی و امثالهم] گرفتار شود [همچون ولایت آخوندشاهی تحت شرایع باتلاق اسلامیّت شیعی]، تار و پود و شیرازه جامعه را از هم خواهند پاشید و مردم را به صدها و چه بسا هزاران تکه پاره جنگنده علیه یکدیگر یا بی اعتنا نسبت به زندگی و حیات و سرنوشت همدیگر تبدیل خواهند کرد.

دامنه کشورداری، عرصه آزمودن پُتانسیلها و توانمندیهای و فروزه های فردی است؛ نه میدان جبهه گیریهای جنگی و تهاجمی. گرایشهایی که دامنه کشورداری را «میدان جنگ» تصوّر میکنند، هیچگاه به انسانها در مقام «انسان»، ارج نمیگزارند؛ بلکه جمیع انسانها را به حیث سیاه لشگری میشمارند که حضور آنها در جبهه های جنگ عقیدتی با رقیبان دیگر ضرورت دارد و در رده طعمه و ابزار و آلات جنگی محسوب میشوند. تا زمانی که گرایشها و تشکیلات و سازمانها و گروهها و احزاب سیاسی نسبت به همدیگر، مواضع ارتشتاران جنگ طلب و صف آرایی کردن امکانهای لُجستیکی و زرّادخانه ای دارند، به هیچ وجه من الوجوه نمیتوان به مناسباتی امیدوار بود که بتوان عرصه کشورداری را «میدان آزمودن استعدادها و هنرها و فروزه ها و تخصّصها و ایده ها و افکار و بینشها و مسئولیّتها و فرزانگیها و آگاهیها و دانشهای کنشگران» محسوب کرد.

اگر تاریخ کهنسال ایران را به گوشه ای نهیم و بخواهیم فقط تاریخ معاصر ایران را از یکصد سال پیش تا امروز زیر ذرّه بین سنجشگری و داوری منصفانه بگذاریم، میتوان در پروسه یک قرن کشمکشهای گرایشها و سازمانها و تشکیلات سیاسی فقط «جبهه های جنگی» را ملاحظه کرد که فعّالان و اعضاء و هواداران و پشتیبانان آنها از ابتدا تا هنوز از آیین و هنر و فلسفه و دانش «کشورداری»، هیچ چیزی نمیدانستند و همچنان نمیدانند و عجیب به این توهم خانمانسوز مبتلا هستند که «کارشناس و متخصّص و کاردان اصیل» کشورداری هستند و هنر ذاتی خود را «جنگآوری در تمام عرصه های ممکن» میدانند. آنها تا امروز اثبات کرده اند که تفاوت بین « عضو ارتش جنگی شدن» را با « نماینده کابینه ای شدن که محصول باهماندیشی و تصمیمات مشترک گرفتن از بهر گلاویزی با معضلات و مسائل کشوری باشد» نمیدانند و نمیفهمند. ایران معاصر، بیش از یک قرن است که از انواع و اقسام لشگریان جنگجو علیه یکدیگر انباشته شده است. هنوز نمیتوان در هیچ نقطه ای از ایران و جهان، گرایشی «ایراندوست و مردمدوست» را پیدا کرد که بداند یا بفهمد یا تشخیص و تمییز دهد که «آیین کشورداری» یعنی چه؟.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.