رفتن به محتوای اصلی

دلنوشته اختر قاسمی و نگرانی در باره جامعه ایرانی مهاجر و تبعیدی
26.09.2023 - 13:56

تکرار دردآور تاریخ!
دوستان خوبم! 
میخواهم به عنوان کسی که نزدیک به چهار دهه است در خارج از کشور در عرصه های گوناگون از رسانه تا فرهنگ و سیاست تلاش کرده ام و همیشه میان مردم و هموطنانم بوده ام کمی با شما درددل کنم.
هیچوقت اینقدر نسبت به جامعه ایرانی مهاجر و تبعیدی نگران نبودم، حتی زمانی که 
اغلب ایرانیان یه پاشون ایران بود و ما فقط تعداد انگشت شمار یا حداکثر پنجاه شصت نفر بودیم چون دکتر بیگدلی و یارانش در جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران (کلن) که در سرما و گرما سعی میکردیم صدای خانواده های دادخواه کشته شدگان و زندانیان را به جامعه آلمان برسانیم و حتی ایرانیان مثل یک سال گذشته در اعتراضات چندهزار نفره یا چندصدنفره شرکت نمیکردند اما من به اندازه امروز نگران نبودم.
بگذارید مثبت فکر کنم و نخست از آنچه امیدوارم میکند بگویم که آن هم برخورد هموطنانم در درون ایران است که در کنار هم و با هم هستند و آنها به اینکه یک دشمن مشترک دارند و آن هم جمهوری نکبت اسلامی ست واقفند که این نشان از درک و شعور بالای آنها دارد که بسیار خوشحال کننده است!

اما آنچه مرا نسبت به اپوزسیون خارج از کشور خیلی نگران و آزرده میکند، اینست که با اینکه اغلب سالیانی در مهد دمکراسی های مدرن جهان زندگی میکنیم و برخی حتی نه تنها فرزندانمان در اینجا به دنیا آمده بلکه حتی نوه هایمان هم در اینجا بدنیا آمده و انتظار میرود حداقل اصل دمکراسی یعنی رنگارنگی جامعه و تحمل یکدیگر را بپذیریم و سرمشق خوبی برای جوانانی که تازه در چند سال اخیر از ایران آمدند، باشیم ، نه تنها بسیار سرمشق بدی هستیم بلکه ذره‌ای تحمل و تولرنس برای یکدیگر نداریم و حتی کسانی که سالیان با هم دوست بودند و رفت و آمد خانوادگی داشتند و بقول اصطلاح ایرانی نون و نمک همدیگه رو خوردند، الان فقط چون دو نگاه متفاوت جمهوری و مشروطه خواهی دارند، کوچکترین انتقاد را طوری برخورد می‌شود که بدون اغراق میگم گاهی فکر میکنم اگر امکان و قدرتی میداشت بدون درنگ در بهترین حالت اگر نمی کشت ولی حتما زندان و شکنجه میکرد!
من از دور و بر خودم مثال میزنم که اغلب انسان های فهیم و آکادمیکر و موفق در جامعه اینجا که یا اینجا بزرگ شدند و تحصیل کردند و یا در ایران تحصیل کردند.
اما با همین دوستان که سالیان اوقات شیرین و فراموش نشدنی با هم داشتیم، امروز در گروه مجازی کوچک مان چنان فضا سنگین و سخت و غمگین شده که هیچکس جرئت نوشتن یا گفتن موضوعی را ندارد چون متاسفانه چنان با کینه و بغض و همانند دشمن قسم خورده برخورد میشود که واقعا نگران کننده است! یعنی وقتی ما با دوستان خود که فقط نگاه متفاوت داریم چنین با تنفر و تخریب برخورد میکنیم اگر قدرت باشیم با مخالفین در جامعه چه خواهیم کرد؟ نوشتن چنین چیزهایی برای خودم خیلی سخت و دردآور است و باور کنید حتی الان بغض گرفتم چون فقط عشق و دوستی ست که میتواند به انسان نیرو بدهد تا حرکت کند! 
من فکر میکنم این موضوع خیلی اهمیت دارد و باید بیشتر در باره اش صحبت کنیم تا بتوانیم حلش کنیم با زیر فرش کردن مسایل نه تنها به هم نزدیک نمیشویم بلکه به جایی هم نخواهیم رسید و همیشه درجا خواهیم زد! 
این برخوردها منو یاد سال شوم ۵۷ میندازه که نخست همه با هم از چپ و راست خیلی دوست و صمیمی بودند و به محض پیروزی انقلاب شوم کسانیکه سالیان با هم دوست و صمیمی و یا اعضای یک خانواده و فامیل بودند و با هم تلاش میکردند به دشمن خونی هم تبدیل شدند فقط چون مثلا یکی کمونیست پیکاری بود یکی اتحادیه کمونیست ها، یا یکی چریک فدایی بود یکی مجاهد و یا یکی جبهه ملی ….. 
جالب اینکه همه آنانی که به ظاهر خواهان آزادی احزاب و فضای باز سیاسی بودند و دلیل اصلی مبارزه شان با شاه سیستم تک حزبی و دیکتاتوری بود به جنان دیکتاتورهای کوچکی  تبدیل شدند که نه تنها روابط فامیلی و دوستی های قدیمی چنان به تنفر تبدیل شد که همین نگاه سازمان فداییان خلق را به چنان سقوط سیاسی و اخلاقی و خواری میکشاند که مخالفین خط فکری خود را لو و تحویل سپاه پاسداران میدهد! 

وقتی پس از سالیان آنهاییکه توانستند از سرکوب و دستگیری حکومت نکبت انقلابی به خارج از کشور فرار کنند و در اینجا همدیگر را دوباره دیدند بدون اینکه از یکدیگر بپرسند تو مجاهد، یا فدایی، یا پیکاری و … بودی از دیدن هم آنچنان خوشحال میشدند و همدیگر را در بغل میگرفتند و بسا دقایقی گریه میکردند و افسوس میخوردند که چرا دوستی ها را بخاطر اختلاف نظر سیاسی قطع کردند و از زمان از دست رفته نه تنها لذت نبردند بلکه چه بسا که اگر همه ضمن اختلاف نظر در کنار هم و حامی هم در مقابل حکومت می بودند، حکومت نمیتوانست آنها را چنان سرکوب کند که هزاران هزار جوان را اعدام و دستگیر کند و میلیون ها نفر را مجبور به فرار!
من به عنوان کسی که خودم شاهد چنین برخوردها در گذشته بودم و پیامدهای تلخ و زیان آورش را دیدم، اینرا بزرگترین مشکل و خیلی دردآور می بینم، مگر نه اینکه ما همه خواهان رسیدن به جامعه ای هستیم که انسانیت و دوستی حرف نخست را بزند؟ وقتی نمیتوانیم دوستی ها را در مهد آزادی احترام بگذاریم و با وجود تفاوت ها همدیگر را دوست بداریم و با هم و برای هم باشیم چگونه انتظار داریم بتوانیم دشمنی که ۴۵ سال به مدرن ترین تجهیزات سرکوب و همه امکانات مجهز است نابود کنیم؟
 من معتقدم که این برخوردها فقط ما را بیشتر از هم دور میکند و رسیدن به آزادی و دمکراسی را غیرممکن ! 
امیدوارم همه صادقانه در خلوت خود کمی به این موضوع و به شعار انقلابمان که جهانی شد بیندیشیم و برای رسیدن به #زن_زندگی_آزادی تلاش کنیم!
اختر قاسمی
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳
کلن

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
فیسبوک‌ نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

Taghi Mokhtar

متاسفانه مشکل شما در این درددل هشدارآمیز بجا این است که فرض را بر این گذاشته‌اید که صحبت کردن از دموکراسی و حقوق بشر – یا حتی فریاد زدن آن در گردهمآئی‌ها و تجمعات و مجالس و محافل مختلف - و زندگی در، به قول شما، «مهد دموکراسی‌های مدرن جهان» نشانۀ باور به دموکراسی است و همۀ ایرانی‌ها – یا لااقل چهره‌های مطرح موجود، رهبران و فعالان سیاسی یا کسانی که در تظاهرات مختلف علیه نظام جمهوری نکبت اسلامی شرکت می‌کنند – به دموکراسی باور دارند در حالی که تجربه من نشان می‌دهد که مطلقا چنین نیست. منتهی برخی شجاعت دارند و «مسخره بودن دموکراسی» را به زبان می‌آورند و برخی حجب و حیا به خرج می‌دهند و با «تقیه» کردن منتظر می‌مانند تا بعد از سرنگونی رژیم آخوندها و وقتی پایشان به ایران رسید بساط استبداد و قلدری و انتقام‌کشی خودشان را (به شکل‌های مختلف) پهن کنند. سئوال شما مبنی بر این که «وقتی ما با دوستان خود که فقط نگاه متفاوت داریم چنین با تنفر و تخریب برخورد می‌کنیم اگر قدرت داشته باشیم با مخالفین در جامعه چه خواهیم کرد؟» پرسش دقیق و درستی است که اتفاقا دلیل همۀ تشتت‌ها، پراکندگی‌ها و عدم همبستگی و اتحاد مورد درخواست عمومی است. به نظرم مشکل اصلی و عمدۀ جامعۀ امروز ایران – چه در داخل و چه در خارج از کشور – عدم باور بخش بزرگی از رهبران، فعالان و نظریه‌پردازان سیاسی، و البته مردم، به امر دموکراسی است. تا همه نتوانند دموکراسی را عمیقا فهمیده و به آن باور کنند مشکل استبداد در ایران حل ناشدنی است.

س., 26.09.2023 - 19:42 پیوند ثابت
نظرات رسیده

 

گلناز غبرايي:

همين را بايد به چالش مي كشيديم. واقعا دليل خوبي بود؟ آيا دليل امضاي آن منشور مي توانست باشد؟. همان چند جمله واقعا شما را قانع كرد؟ من نمي گويم اپوزيسيون و سرانش اجازه ي اشتباه ندارند. به اينكه مي ترسند اشتباهاتشان را بپذيرند، اعتراض دارم. البته با جو حاكم پذيرش اشتباه ، مخالفان را به جان كسي كه اعتراف كرده مي اندازد. ولي در طي زمان حتما جا مي افتد. نمي شود به مردم قول هايي داد و بعد طرح ها را نيمه كاره رها كرد و رفت سراغ كارهاي جديد. همين حالا چرا طرفداران خانم علينژاد يقه اش را نمي گيرند كه تكليف آن اجماع جهاني براي نجات دنيا به كجا رسيد؟ چرا طرفداران خانم مينا احدي از او نمي خواهند بيايد به طور جدي نظرش را در مورد كمپين دستگيري نيري چه شد؟ موضوع من در كل مسئول نبودن ماست. همين طور بزن برويي. نتيجه هم نداد بي سروصدا مي رويم سر موضوع بعدي. خودم هم يكي. همين بي عملي و در سايه بودن هم دليل بزدلي و راحت طلبي خودم أست.

س., 26.09.2023 - 19:41 پیوند ثابت
نظرات رسیده

گلناز غبرايي: واقعا كه هيچ وقت اين قدر از هم دلزده و بيزار نبوديم. من در اين مورد نظري دارم كه مدت هاست در موردش فكر كرده ام. ما به جاي آنكه به رفتارها و اشتباهات گروه هاي خودي دقيق شويم و آن ها را پاسخگو كنيم، به جان آن ها كه با ما اختلاف دارند مي افتيم.  ما ديگران را لايق فحش و فلاكت و خود را بي عيب مي بينيم. ما رهبران و چهره هاي گروه خودمان را به چالش نمي كشيم. خود اين افراد هم اصلا و ابدا به فكر پاسخگويي نيستند. شب بعد از آن برنامه ي كذايي برلين طرفداران آقاي اسماعيليون از او نپرسيدند كه چرا آن افراد را براي سخنراني انتخاب كرد، خودش هم به جاي توضيح گفت ما اين كار را كرديم، ديگران هم بروند براي خودشان تظاهرات كنند. پس از شكست جرج تاون هم شاهزاده رضا پهلوي نيامد صاف و ساده به مردم بگويد اشتباه كرده، حتي يكي از مشاورانش هزينه ي اين اشتباه تاريخي را نپرداخت. هوادارانش هم ترجيح دادند، ديگران را مقصر نشان دهند. تا وقتي ما در رابطه با اعمال خود مسئوليت نپذيريم، همين أست. من دو تا نمونه گفتم. يك نگاه به اطرافمان بكنيم، چندين نمونه ي ديگر پيدا مي كنيم.

س., 26.09.2023 - 16:08 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
گربه ای در پوست شیر!

درووود بر خانم قاسمی گرامی!

موجز و مختصر.

این صحبتهایی که میکنم، تکرار هزاران بار گفته شده استدلالهای من است در طول بیست و پنج سال فعالیّت قلمی و چهل و سه سال، گفتگوهایی شفاهی و منطقی با تمام انسانهایی که به انواع و اقسام گرایشهای سیاسی و قومی تعلّق داشتند  و هنوزم ادامه دارد بحثها و گفت و شنودها. اینکه در ایران، مردم – مخالفان سیستم فقاهتی به طور کلّی-  دقیقا فهمیده اند  که خاصم و عامل اصلی تمام فلاکتها و قهقرائیها و دربدریها و بیدادگریها و کشتارها و غیره و ذالک، زمامداران فقاهتی با ارگانهای وابسته به آن هستند، مطلبیست اظهر من الشّمس که در چهره ها و واکنشها و خیزشها و قیامها و کشمکشهای چهل سال اخیر در همان ایران، شاهد بوده ایم و هنوزم هستیم.

ایرانیانی که در بیرون مرزهای میهن در اقصاء نقاط جهان به طور کلّی و در تک تک کشورهای میزبان به طور جزئی، - جبهه بندی عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی و دیدگاهی – کرده اند، صرف نظر از میزان تحصیلات و تخصّص آنها، پدیده ایست که اندیشیدن در باره کیفیّتهای گفتاری و رفتاری آنها، مُعضلی سنگین تر و عظیم تر از مسائل مردم در داخل ایران است!. نمیدانم فیلم «پدر خوانده» را دیده ای؟. منظورم قسمت سوم آن است. در یک صحنه ای که «آل پاچینو [= پدر خوانده] به دیدار اسقف در واتیکان» میرود و گلایه و اعترافات خودش را برای او بر زبان میراند، شخص اسقف، آل پاچینو را میبرد در پای یک حوض کوچک فواره ای که داخل آن، سنگهایی به اندازه یک گردو وجود دارند. سپس، سنگی را از داخل حوض برمیدارد و آن را میشکند و نشان آل پاچینو میدهد و بعد به او میگوید که: «ببین!. این سنگ، شاید سالها و دهه ها و چه بسا قرنهاست که در این حوض آب، غرق غرقه. امّا نگاه کن، وسطش، خشک خشک است انگار که قرنهاست در بیابان بوده است». منظورش را بعد اینطور فرموله میکنه که مردم ایتالیا و فلان و بیسار، ادّعای مسیحیّت میکنند، امّا وقتی اعتقادی ندارند، داستان عین همین سنگ و میانش میشود.
حالا حکایت ایرانیان یا به تعبیر شما، تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی در اقصا نقاط دنیا در کشورهایی که نظام دمکراسی بر آنها حاکم است و مناسبات انسانها، فرهنگیده و متمدّنانه است و سالها و چه بسا تمام عمرشان را در آنجا به سر برده اند و همچنان میبرند، ولی در رفتار و گفتار، همان مستبدّینی در رای و نظر و موضعگیریها هستند که حکومتگران جبّار و خونریز فقاهتی. بعد تعجّب میکنید و در خود فرو میروید و میپرسید چرا و به چه دلیل؟. مگر اینها سالهای سال نیست که در جوامع دمکراسی زندگی میکنند، چرا از مردم و زمامداران کشور میزبان، هیچ چیزی نیاموخته اند، برغم اینکه تحصیلات آکادمیکی و دانشگاهی و فلان و بیسار نیز دارند؟. چرا؟. میگویند «محمد رضا شاه» وقتی ک میخواست چیزی در باره تحصیل کردگان ایرانی که مخالف سیاستهای او بودند، بر زبان براند، میگفت که این «عنتلکتوولا» چه میگویند!؟.
عرض کنم که خانم قاسمی. تحصیل و فلان مدرک عالی دانشگاهی را داشتن و رئیس فلان و بیسار دیپارتمنت بودن و استاد مدّعو و کرسی دار فلان دانشگاه، هرگز و هیچوقت، اثباتگر «میزان فهم و شعور و تجربه و درک و تمییز و تشخیص» نیستد حدّاقل و حدّاکثر به گواه رویدادهای تاریخ میهن خودمان و بسیاری تواریخ دیگر کشورها. همه را البته نمیخواهم به یه چوب برانم. آن که استثناست، خودش همچون ستاره ای فروزان میدرخشد. بحث شما امّا در باره بیشینه شمار مدّعوست که منظور نظر منم هست. ردیابی معضلات تحصیل کرده ایرانی در این است که تحصیلات را نه معیاری و راهی برای تمییز و تشخیص دادن حدّ و مرز نادانی جهالتها و پیشداوریها و بیسوادیهای خودش؛ بلکه برای تبختر و قیافه حقّ به جانب گرفتن و منم منم کردن و امتیاز و فیس و افاده و صدر نشینی و جاه طلبی و باد به غبغب انداختن و تکبّر و امثالهم است که آویزه خودش کرده. بالطّبع، انسانی که آموزش و تحصیل دانشگاهی و آموزشکده ای را ابزاری برای ترضیه سوائق سخیف خودش بداند، آن انسان اگر قرنهای قرن در قلب دمکراسیهای جهان نیز بزیید، آخرش با همان مغز سرگین صفتی با شما روبرو خواهد شد که حکومتگران فقاهتی. من اگر حافظه ام به خطا نرود، خبرنگار خبره لهستانی به نام «کاپوشینسکی»، یک سال بعد از فاجعه 1357، کتابی به نام «شاهنشاه» منتشر کرد و نقل به مضمون در آن کتاب گفته است که: «مردم ایران، چوب تحصیل کردگانشان را خوردند. این حضرات، کسر شان خودشان میدانند که اعتراف کنند، ما نمیدانیم و بلد نیستیم. همش میخواهند ادّعا و اظهار لحیه کنند که در هر چیزی تخصّص عالی دارند».
مشکل تحصیل کرده ایرانی، عدم رادمنشی و فقدان صداقت و نداشتن وجدان پژوهشی است. نیاموخته است که گشوده فکر باشد و جوینده و پرسنده و اندیشنده. همش منتظر است که دیگرانی بیایند و او را تایید و تصدیق کنند و برایش هورا بکشند. جرات ندارد یک جمله را خودش بیندیشد و استدلال برای گفته اش داشته باشد و بگوید که من طبق این دلایل، اینطور فکر میکنم فعلا. خیر!. همش تلاشش اینه که حرفهای خودش را به گفتاوردهای متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان و نویسندگان و شاعران اروپایی، تزیین و آرایش کند تا بگد که من دست کمی از آنها ندارم. ولی دریغ از یک جمله ای که خودش آن را اندیشیده و در زبان و قلمش عبارتبندی کرده باشد.
انسان، زمانی میتواند گشوده فکر باشد که خودش با مغز خودش به اندیشیدن توانمند شود؛ زیرا آن که می اندیشد، نیک میداند که گفتارهایش میتوانند به دهها عیب و نقص و کژفهمی آمیخته باشند و محتاج بازاندیشی و سنجشگری و از نو عبارت بندی کردن.
حقیقت تلخ در خصوص کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی – از انگشت شمار و اقلیّت محدود استناها فعلا میگذرم - به گواهی تاریخ معاصر از زمان نخست وزیری «مصدّق» تا امروز این بوده است که به شدّت در دیگ مذاب «تشیّع» تا مغز استخوانشان حلیم حلیم شده اند. به همین دلیل نیز، همچنان بر همان رفتار و کرداری هستند که حکومتگران فقاهتی عمل میکنند. کسی که محتویات مغزش از پیامد جستجوها و استخوانسوزیهای فکری و اندیشیدنهای خودش نباشد، اگر صدها سال نیز در قلب و بر تخت پر قویی دمکراسی لم داده باشد، آخرش همچون گربه مرتضی علی بر چهار چنگولی ذهنیّت تا خرخره در باتلاق تشیّع فرو رفته، فرود خواهد آمد. این درد تحصیل کرده و کنشگر ایرانی، درد استخوانسوزیه که ایران را نزدیک به یک قرنه سوزانده و خاکستر نشین کرده است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
س., 26.09.2023 - 15:44 پیوند ثابت
امرالله ابراهیمی

✅ "مبارزه" ما به تکرارِ پوچ و تلخ این روندِ انرژی‌گیر و بی‌بازده بدل گشته و بیش از چهار دهه است که همچون قطار شهر بازی در یک محدودۀ خاص می‌گردیم.
✅ ریموت ما هم در دستِ فضا و یا همان دستان کثیفی است که چنین وضع و موقعیتی را برای ما ایجاد کرده‌اند و توسط آن، سرعت و چرخش و سکونِ ما را کنترل و یا تنظیم می‌کنند.
🟥 آخرین نقشه مسیری که دشمن برای آینده خود ترسیم کرده، به شرح زیر است. 🔻
✅ به اوج رساندن تفرقه در صفوف اپوزیسیون و ایجاد یأس و ناامیدی در دل مردم و دول جهان
✅ ایجاد یک فضا که "اصلاح‌طلب و اصول‌گرا" را حول قطب دیگری که شکل خواهد داد، جمع کند.
✅ کاستن از وزن تمامی شخصیت‌ها و سلبریتی‌هایی که می‌توانند افرادی را حول خود جمع کنند و یا به اعتراض تشویق نمایند.
✅ شقه کردن همه احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون، بخصوص احزاب کردی و بلوچ
✅ در این راستا، احزاب و گروه‌های رقیب را با خود همراه می‌سازد که بتواند کینه و نفرت در بین‌شان هم ایجاد کند.
✅ در این روند، چنان کینه و نفرتی علیه سازمان مجاهدین خلق ایجاد می‌کند که به عبارت خودشان در آخر، که در واقع ماقبل آخر است، به کمک همین نفرت ایجاد شده، به تواند با بلدوزر از روی آن رد شود.
✅ اگر در تمامی این مراحل موفق شود، کسی را به میدان می‌فرستد که نه اصلاح طلب است و نه اصول‌گرا و با فضایی که از قبل درست کرده، در پی موفقیت هم هست.
🟥 لذا، اگر امروز نجنبیم، فردا دیر خواهد بود.

س., 26.09.2023 - 14:02 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.