رفتن به محتوای اصلی

حریقِ هق هقِ ستاره ها...به یادِ سالِ 67
24.08.2023 - 16:08

حریقِ هق هقِ ستاره ها...به یادِ سالِ 67

زِ شهرِ پُر تپش زِ شهرِ پُر تلاش وُ سایه ها
زِ سوز وُ ساز وُ سوسویِ ستاره ها
در آینه ستونی از ستاره های بر مدار
خاطراتِ خوب وُ بد؛به زمزمه نشانه ها وُ عاشقانه ها
گامهای موسیقی تراوتِ ترانه ها امیدها وُ خنده ها...
تیک تاکِ ساعتی قرینِ غربتِ نگاهِ بی پناه...
طنین انفجار وُ وحشتی غریب وُ ناگهان
آتشِ جهنمی وُ سُربِ داغ وُ جانِ باغ وُ گورِ برگ وُ...دود
لاله های گُر گرفته حسِ سردِ سبزه زار
هجومِ جابرانه جان گسل؛جار جارِ کینه ها
خسته آسمان ز سنگ وُ راهِ بسته سیم های خاردار
تاپ تاپِ قلبِ هر پرنده نبضِ بی زمان
ایستاده در حریمِ حیرتی وُ همرهِ زمین؛گیج وُ گُنگ وُ بی نشان 
کبوتران کنون ز بامِ آرزو فتاده هر کدام؛
به روی تیرهای برق وُ خاک وُ دارِ محنتِ دیار
نمایشی ز قهر وُ قدرتِ تباه...
صدایِ هق هقی به گوش می رسد...ترا چه می شود وطن!
تبسم ات غمین وُ خنده با دهانِ پُر ز خون
دلت اسیرِ سوگ وُ حسرتست وُ حُزن وُ زخمهای تازۀ خزان
ترا چه می شود عزیزِ وُ یادگارِ خستۀ جهان
داستانِ دیرپایِ دردهای مردمان وُ قتلگاه
سرودِ سردِ واپسین نَفَس
گلوله ها وُ بانگِ مرگ از مِناره ها
و ردِ رودِ خون وُ دردهای کهنه بی زبان
به سویِ خاک می روند وُ در غبار...
خاک خاکِ غمگسار؛پرنیانِ ارغوان به تن
بغضِ مِهر وُ ماه وُ ابرِ رهگذار
صدا صدای قلب وُ پایِ خونچکان وُ ناتوان
راه می روند؛در میانِ مِه؛عاشقانِ نیمه جان
رستخیزِ هستیِ ستُرگِ سبزه ها؛از میانِ خار وُ خس
دردِ مرگ وُ رازِ زندگی؛بیقرار وُ با وقار
میله ها وُ بویِ نا وُ نامه ها وُ چهره های زعفران
ببین شُکوهِ این شُکوفه های جاودان؛ جوان:
پیرهن پُر از بهار وُ عشقِ نونهال وُ روی سینه تخته سنگِ شب
کفش های چاک چاکِ کهنه زیرِ خاک...
عاشقانِ بی کفن میانِ سنگسار وُ در حصار:
با دهانِ باز وُ آرزوی مُرده واژه های ناتمام
چشمِ نیمه باز وُ استخوانِ لِه شده تنِ کبود...
بالهایِ آرزویِ دلگشا!رفیقِ سالیانِ کودکی بیا
کنارِ آن درخت وُ خنده های نار
و انعکاسِ رنگِ سرخِ سیب های وسوسه در آب وُ آن پگاه
سالهای سرخِ خاطره میانِ برگریزِ روزگار
صدا وُ صفحه های جوهری؛حکایتی ز نقطه نقطه نقطه بی سخن
کوچه های کاغذی وُ نقشِ نم نمی به روی خاک وُ آنچه بود
سالهای یادِ تو؛یادِ آتشِ نهان وُ پَرپَرِ شراره ها
مشق های نانوشته عاشقی بهار
دلی که می دوید وُ می تپید برای دیدنِ دوباره وُ همیشه ات
و آسمان ترا به سینه می فشُرد
و گُل به عاشق اش به شِکوه می نوشت:
دلم هوایِ دیدنِ تو دارد ای مدام؛پیشِ چشمِ من
تو مهربان وُ ماه بوده ای؛برای من برای ما
بگو کجاست بگو کجاست کجا...:
سلام آشنایِ من؛ غریبه نیستم
زِ نسلِ آن ستارگانِ دربدر...؛برای دیدنِ تو آمدم
دری گشوده شد به گفتگوی ناگهان چو آه:
شب است وُ شهرِ ناشناس وُ سایه های ترس وُ دام
سپاهِ ترس وُ شحنه های هول وُ کوچه های حادثه سیاه...
خدای من خدای من؛این تویی!نازنینِ من
یارِ من رفیقِ من!حضورِ عطرِ گیسوان وُ برف...
زخم خورده؛غرقِ خون وُ خنده اش به لب
کیسۀ لباس های ژنده پاره پاره اش به دست
گفت:بیا نمان به کوچه های سردِ بی امان
نگاه کن!من نرفته ام میانِ خانه مانده ام
به گِردِ یاد وُ نامِ عاشقانۀ تو گشته ام
ببین همه به یادِ ما؛در انتظارِ ما
ز دیده خواب ها زُدوده خسته ایستاده اند وُ چشمشان به راه
به راهِ لحظه تا جرقه آتشی زَنَد به خرمن وُ به خانمانشان
پنجشنبه 2 شهریورماه 1402///24 اوت 2023
تابلو نقاشی:شب پر ستاره از ونگوگ

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.