رفتن به محتوای اصلی

اگر به جای محمّد رضا شاه بودی با احزاب مذهبی و ایدئولوژیکی مخالف زمامداری ات ، چه میکردی؟

اگر به جای محمّد رضا شاه بودی با احزاب مذهبی و ایدئولوژیکی مخالف زمامداری ات ، چه میکردی؟

 

کامنتی زیر مقاله ابوالفضل محققی تحت عوان : "یک کلیپ ویک دنیا سخن"

 

نگاهی به دور و بر خویشتن

بر ابوالفضل  محققی عزیز! 

چند سال پیش، رفته بودم سری به یکی از دوستانم بزنم. دوستی که سالهای سال، تحصیل کرده و مبارزه و دربدری و آزار ها دیده بود و سرانجام به دام مرض سرطان افتاد و از پا در آمد. وقتی رفتم پیشش، ساکت و آرام بود و سخت در خودش فرو رفته بود. من از حالت او به عمق آشوبی که در درونش بود، پی بردم. ولی خیلی متین و خندان در کنارش نشستم و از احوالش جویا شدم. نگاهی به من انداخت و گفت، ملالی و شکایتی نیست. زندگی است و فراز و نشیبهایش. به من گفت، فقط یک سئوال دارم ازت. سعی کن جواب جامع و تامّل انگیز به من بدهی. جوابش دادم، سعی میکنم سئوالت را تا جایی که تجربه دارم و میفهمم و میدانم، پاسخ بدهم. 

از من پرسید: «اگر به جای محمّد رضا شاه بودی و دوران پادشاهی ات با قد علم کردن احزاب و سازمانها و گروههای مذهبی و ایدئولوژیکی و غیره و ذالک مخالف زمامداری ات همپا بود، چه میکردی؟.».  جوابش دادم، خودت میدانی که در اگر و مگر نتوان نشست. ولی فرض را بر این میگذارم که تصادف/شانس/بخت/سرنوشت/انتخاب/ اشتباه و امثالهم باعث میشدند که من در موقعیّت مثلا «محمّد رضا شاه» میبودم. اولین کاری که میکردم، «لغو و ابطال حکم اعدام و برچیدن بساط شکنجه و زندانهای سیاسی» بود تا نخستین پادشاهی باشم که در تاریخ کهنسال ایران، نامم با «ملغی کننده حکم اعدام و شکنجه» ثبت ابدی تاریخ شود.  

دومین کاری که میکردم سران احزاب و گروهها را دعوت میکردم و با تک تک آنها صحبت میکردم و میگفتم که ایران، میهن شماست و مردمی که در این آب و خاک زندگی میکنند، حقّ مسلّمشان است که خوشبخت بزییند. بنابر این، روشها و سیاستها و اقدامهای شما، اگر میلیمتری خلاف سمتگیری برای سعادت این ملّت باشد، در نظر من، جرم محسوب میشود و شما مستحق کیفرداد هستید؛ آنهم در ملاء عام و دادگاههای علنی برای رسوا کردن بی لیاقتیهایتان در حقّ مام وطن و مردم این آب و خاک.
به مذهبیون میگفتم که اگر فتواها و روضه ها و اظهارات امثال شما، خلاف «جان و زندگی» باشد و بحثی از خونریزی و امثالهم بکنید، تمام مسجدها را حتّا همان شاهکار هنر ایرانی را که «مسجد شیخ لطف الله» باشد در انظار همگان با خاک یکسان خواهم کرد و به جایشان، کتابخانه ها و دیسکوها و میکده های شادخواری خواهم ساخت.
حقوق زنان و مردان را به حیث انسانهایی که به ذات خودشان شاهنشاه هستند، برابر اعلام میکردم و همزمان بر تمام اراجیفی که انسانها را به خرید و فروش قباله ای مقیّد میکرد، مُهر لغو و ابطال میزدم. و دهها و صدها تصمیمی که به خوشی و شادکامی و فرهیختگی و آگاهی و فرزانگی انسانها در ایران و منطقه و جهان بیانجامد، تصمیم میگرفتم. صلح و آرامش را پرنسیپ فرمانروایی خودم قلمداد میکردم و در سراسر مرزهای میهن، پرچمهای تمام کشورهای جهان را به اهتزاز در میآوردم. و ....
همینطور که داشتم از تصمیمات خودم صحبت میکردم، دیدم که اشکش سرازیر شد. گفتم ای بابا!. من اینها را نمیگم که تو گریه کنی، بلکه بدانی چه چیزهایی در مغزم و قلبم میگذره. جواب داد، میدانم. اشک من برای اینست که تو چرا، پادشاه نشدی؟. 
جوابش دادم که نه تنها من، بلکه همه ایرانیان به ذات خودشان، «شاهنشاه» هستند. فقط مردم باید بر فروزه شاهنشاهی همدیگر «آفرین» بگویند و حمایت قاطع کنند تا آنچه را که من برایت شرح دادم و دهها تصمیمات مشابه را بتوانم به کمک و حمایت و آفرینگویی مردم در واقعیّت زندگی و اجتماع، پدیدار کنم. اگر مردم بر من آفرینها بگویند، خود به خود، میتوانم قدرت اجرایی آنچه را آرزو میکنم و در ذهن و قلبم میگذرد، لباس عینیّت بر آن بپوشم و مصدر اجرایش شوم. امّا وقتی مردم، «آفرین بر فرّ» من نگویند، آنگاه فروزه های من مثل «الماس و طلا و جواهری» هستند که در گوشه ای پنهان میمانند و هیچ نقشی و تاثیری نیز در جایی ندارند. 
نه! ابوالفضل عزیز. آخوندها و امثالهم را از سیّاره ای دیگر بر روی کره زمین و آنهم ایران نیاوردند تا «زمان»، ماهیّت وجودی آنها را رسوا و برملا کند. فاجعه 1357، ماهیّت ما ایرانیان را بدون هیچ استثنایی آشکار و عریان و رسوا کرد. از خوبترین انسانها را بگیر تا رذلترین آدمها را. آخوندیسم، محصول جامعه ایرانیست ابوالفضل عزیز. آنانی که از گفتن «آفرین بر دارندگان فرّ»، ممانعت یا سکوت کردند، امکانهای بال و پر گرفتن آخوندها را مهیّا کردند و به رشد و حکومت و حاکم اقتلویی شدن آنها مددها کردند و همچنان مددها میکنند. آنانی که امیر کبیر را کشتند، ایرانی بودند. انگلیسیهای مکّار نبودند که وزیر امور خارجه شان در کنفراس ارزروم گفت:« تنها شخصیّتی که در این کنفرانس، شایسته احترام بود، همان امیر کبیر بود و بس». آنانی که مدارس رشدیه را با خاک یکسان کردند، بیگانگان نبودند. همین مردم ایران بودند. آنانی که بختیار را عزل و ترور کردند، دست پرورده همین ملّت بودند. آنانی که «زلزله مهسا» را در هم کوبیدند، افرادی از همین ملّت ایران بودند؛ نه بیگانگان. آنانی که رکابدار و مُتعه و پادوی حکومت آخوندها هستند، ایرانیانی هستند که در همه جای دنیا میتوانی حضورشان را ببینی. آنانی که مثلا علیه «مسیح علینژاد»، صدها سنگ انداختند و هرگز یک «آفرین» خشک و خالی بر او نفرستادند، ایرانیان بودند. حتّا نگفتند که این زن، اگر هیچی هم نباشه، حدّاقل«زبان انگلیسی» را بلد است و میتواند شجاعانه با بیگانگان چهار کلمه صحبت کند در باره دردهای این ملّت، نه مثل آن «ابلهی که مثلا وزیر امور خارجه» یک کشور کهنسال با آن تمدّن و فرهنگ و کیا و بیاست؛ ولی بلد نیست حتّا از روی کاغذ بخواند مشقش را. 
نه! ابوالفضل عزیز!. راه دور نرو. دور و بر خودت را نگاه کن. برگرد پشت سر خودت نگاهی بینداز از دوران جوانی و فراز و نشیبهایی که در زندگی ات طی کردی. ببین چه کسانی، ایران را به خاک سیاه ذلّتها نشاندند. آیا سوای خود ایرانی، اشخاص دیگری را میتوانی پیدا کنی؟. بیا و برگرد به عهد تاریخ کهنسال ایران از زمان شکلگیری سلسله طاهریان به این سو. ببین تمام پادشاهان و وزیرانی که آمده اند و کشته شده اند، چه کسانی در پسزمینه قتل آنها بوده اند؟. مگر سوای این بوده است که وزرا به همدیگر حسادت میکرده اند و امکانهای حذف یکدیگر را مهیّا؟. اینقدر از اینگونه حکایتها و رویدادها و فجایع در تاریخ ایران است که گفتنش سرسام آوره و دیوانه کننده.
نه! ابوالفضل عزیز! ما هر چه میکشیم از دست خودیها است که ادّعای ایرانی بودن میکنند؛ ولی در عمل به شدّت ضدّ «پرنسیپهای فرهنگ خودشان» رفتار و عمل میکنند و علل فلاکتهای خود را همواره به اموری و نیروههایی ارجاع میدهند که هیچ ما به ازایی در واقعیّت ندارند. عین حکومت اخانید که پشه نیز اگر پرواز کند، میگویند «بال زدن پشه، زیر سر صهیونیسم جنایتکار و آمریکای جهانخوار» است. اینطوری خیلی ساده و راحت، مسئولیّت تمام تبهکاریهای فردی و حکومتی را از گردن خود باز میکنند و به مُجرمانی نسبت میدهند که هیچ مادّیّتی ندارند و فقط در ذهنیّت بیمار حضرات حضور دارند. بله! ابوالفضل عزیز!. دور و برت را خوب برانداز کن. مگر سوای این است که همین چند وقت پیش، آقای «فرّخ نگهدار» به نفع حکومتگران فقاهتی بر کشتار و قتل عام جوانان میهن صحّه گذاشت. 
فاجعه 1357، تمام دل و روده ایرانیان را سفره گسترده کرد و نشان داد که کی کجا ایستاده و کی، ماهیتش چیست و دوام حکومت اخانید نیز همچنان رسواگر ماهیّت مخالفان و حاکمان و ساکتان است ابوالفضل عزیز. دنبال مقصّر خاصّی نگرد. فقط به دور و برت مدام نگاه کن و راهی بجو به سوی اعماق دلایل آنچه ایرانیان را از گفتن «آفرین بر دارندگان فرّ» باز داشته و مسبّب خفت و خواری خودشان و دیگر هم وطنانشان شده است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید