
دوستان چپ که خود را مورد خطاب آن مقاله یافتند بخصوص کیانوش و آقایان باقرزاده، سعید رضا، فرامرز حیدریان، و نیز دوست ناشناس. تشکر میکنم که نظر دادید. امیدوارم که این رسم شود که نظر بدهیم و دیالوگ برقرار کنیم.
آنچه مسلم است این است که امروز همه ما به این برداشت رسیده ایم که برای آینده ایران نظامی سکولار و دمکرات میخواهیم و زور ما برای گوشزد کردن خطر نظام پادشاهی یا جمهوری بهم نمیرسد. پس از عمری سابقه سیاسی دیگر از ما گذشته که بخواهیم درس سیاست بهم بدهیم. اما ناچاریم باهم کار کنیم. شکل نظام را مجلس موسسان تعیین خواهد کرد پس از این امر بگذریم. از محتوای نظام جمهوری یا پادشاهی آینده چه انتظاری داریم؟ این بحث بسیار مبرم تر از شکل نظام است. امیدوارم در آینده مشترکا به این مهم بپردازیم. در مورد مزایا و معایب سیاست ها، سیاست خارجی، داخلی، سرمایه گذاری خارجی، چگونگی تعیین مالیات ها در شرایط پس از جمهوری اسلامی بر شرکت ها و کار آفرینان، بر میزان دوشیدن سرمایه دار به نفع مزد بگیران که سرمایه از کشور نگریزد، چگونگی سیاست پولی و مالی و قیمت گذاری کالاها از جمله بنزین و رساندن آن به بهای جهانی بدست مصرف کننده و غیره و نیز چگونگی تقسیم حکومت و نه حاکمیت (عدم تمرکز) و میزان دخالت دولت مرکزی در استان ها و میزان اختیارات حکومت های محلی- استانی که به همبستگی ملی کمک کند چه برنامه هایی داریم؟
غفلت بزرگی که ما غالبا دچارش هستیم این است که ما ایرانی با ثبات قبل از جمهوری اسلامی را همواره در نظر میگیریم و گویا داریم حکومت را از محمدرضاشاه تحویل میگیریم و براحتی میخواهیم «پرانتز» جمهوری اسلامی را ببندیم انگار هرگز نبوده و چیزی رخ نداده! چنین نیست! جمهوری اسلامی و پیامدهایش به ما به ارث خواهد رسید.
کشورما حتا در صورتی که دارای نظام سکولار و دمکرات همپای کشورهای غربی شود اما این به معنای پایان مجادلات و منافعی که پس از جمهوری اسلامی و بی ثباتی در کشور ما رخ داده نخواهد بود. حتا قبل از انقلاب شاهد بودم که در روستاهای ایران بر سر زدن چاه عمیق در نزدیکی یک قنات که احتمال خشک شدن آن قنات و از میان رفتن باغاتی که حاصل زحمات نسل ها کشاورزان و باغداران بود زن و بچه ها هم با بیل و کلنگ برای درگیری به میدان امده بودند. تصورش را بکنید که تکنولوژی چاه عمیق چگونه توانست صلح و همزیستی مسالمت آمیز قرن ها بین چند روستا را بهم بریزد! از این میزان خرد و کوچک بگیر تا تقسیم آب زاینده رود و کش و قوس ها بر سر استان ها و نیز نزاع های قومی و مردمی و صدها مشکل اجتماعی دیگر در کمین ایران پس از جمهوری اسلامی است! مشکلاتی که حضور چند دهه مدیریت نابکار جمهوری اسلامی بوجود آورده آنقدر عمیق است که جنگ های جدلی شکل نظام جمهوری و پادشاهی های ما پیش آن رنگ میبازد. «نبرد تمدن ها» ی ساموئل هانتینگتون در ابعاد کوچک آن نیز ایران ما را که یک قاره بزرگ است نیز تهدید می کند و پس از دوران مدرن و آمدن «تکنولوژی چاه عمیق» هنوز یخ ها واکنده نشده و جامعه نظم جدید را هنوز تنظیم نکرده و گره های تازه و باز نشده باقی مانده اند و به ما به ارث خواهد رسید.
واقعیتش را بخواهید وقتی به این مسائل فکر میکنم آرزو می کنم محمدرضاشاه با اقتدارش باز گردد. او به کردستان و بلوچستان همان گونه می اندیشید که به تهران و چالوس و تبریز، همراه با مشکلاتی که سر راهش بود بناچار با آنها روبرو میشد و راه حلی بناچار را بر میگزید. مثلا آب لوله کشی و رفاهیات اول باید به تهران می آمد. مثل همه جای جهان پایتخت ها اولین امکانات را دریافت می کنند و این به معنای «ستم مضاعف» برای سنندج نبود. روند پیشرفت های مدرن در تاریخ اجتماعی پس از رنسانس در همه کشورها به همین منوال بوده است.
اما خب.. محمدرضاشاه و اقتدارش را از دست داده ایم و نداریم جایش بگذاریم و اگر یکدیگر را دریابیم دیگر به آن اقتدار فردی نیاز نداریم. اما اگر به آن درجه از رشد نرسیده باشیم که با احساس مسئولیت و رضایت بر سر حد اقل ها نتوانیم کشور را پس از جمهوری اسلامی اداره کنیم چقدر جای شرم خواهد داشت که ایرج میرزای قرن 21 ما چنین بسراید که :
تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست،
امیدی جز به سردار سپه نیست.
و اما در مورد حذف ملا چپی مجاهد، واقعیت این است که مردم در داخل ایران دندان های ما اپوزیسیون را شمرده اند. فهمیده اند که اهل همگرایی نیستیم. اتحادیه اروپا و کشورهای غربی هم متوجه شده اند که از این اجاق آبی گرم نمیشود. خلاصه گند زدیم! از همین رو توده طبق معمولا آسان ترین راه را انتخاب میکند: امیدی جز به سردار سپه نیست! و این سردار سپه لزوما رضاپهلوی نیست! میتواند یک آخوند یا یک پاسدار یا یک رهبر میدانی در یک محله هم باشد! اگر باور نمی کنید نگاهی به تاریخ انقلابات جهان بیاندازید ببینید استالین و هیتلر و صدام حسین و پوتین و امثال آنها سالها قبل از رسیدن به قدرت چکاره بودند و از کجا به کجا رسیدند. از اینجاست که با توجه به آمادگی جامعه در اولین رفراندم و یا انتخابات مجلس موسسان لمپن هایی که عالی پیام را انگشت کردند میشوند مدیران کشور و من و شما را و هرکس را که معترض باشد را انشگت خواهند رساند. راستش را بخواهید به نظر من کسانی که به عالی پیام انگشت رساندند همانقدر در مورد سنندج و مردم کردستان حساس هستند و رفاه آنها را خواستارند که محمدرضاشاه. آنها پای شان را جای پای محمدرضاشاه خواهند گذاشت. من مشکلی با آن ندارم و راضی هستم و میروم مینشینم خانه ام تا انگشت به من نرسانند. اگر اینها آنقدر مدیریت و شعور داشته باشند که کشور را همانجور اداره کنند که من و شما و ملا چپی و مجاهد و جبهه ملی چی و مشروطه خواه آرزویش را داریم من واقعا مشکلی با آنها ندارم. (نام مجاهدی را بناچار کنار دیگران نهادم چرا که اگرچه امروز تحمل ریخت شان را هم ندارم اما اگر نماینده شان در پارلمان رای بیاورد به احترام رای مردم ناچارم او را تحمل و احترام کنم). بالاخره وزارت صنایع و معادن را با فردی که تخصص انگشت رسانی دارد نمیتوان گرداند و نیاز به تخصص دارد نه لمپنیسم. مطمئنم آنکه به عالی پیام انگشت رساند شعورش میرسد که یک مدیر با تجربه و دارای تخصص را در وزارت خارجه یا صنایع و معادن بکار بگمارد.
ولی فعلا ما با پارادایمی که ذکر شد مواجه نیستیم. هنوز امکان حضور در صحنه سیاسی کشور را داریم. تنها رقیب ما نسل Z و همگنانشان ده سال بزرگتر که رای دهنده هستند و راه حل های آسان شان برای رسیدن به مدرنیته و کشور مدرن و مترقی. یک راه حل آسان که تحمل چانه زدن بر سر بسیاری مسائل را ندارد و از جمله تحمل شورا یا سندیکای مزد بگیران را دستکم در اوایل کار ندارد. برخی نمایندگان این تصور بدون پرده پوشی گفته اند که کشور نیاز به اقتدار گرایی دستکم در دهه های اول پس از جمهوری اسلامی دارد. این حرف آنها رجز نیست و اگر در داخل کشورخریدار نداشت به روی خود نمی آوردند. ابزار و آلات دیجیتال و اینترنت در اختیارتان است. یک سری به سایت ها فالوئرهای اینستاگرامی و فیسبوکی شان بزنید و سری هم به سایت و اینستاگرام خودتان بزنید. چک کنید در روز چه تعداد مراجع دارید. وقتی تعداد کمتر از 50 مراجع و فالوئر تان را با صدها هزار فالوئر آنها ملاحظه کردید آنگاه دیگر جای انشالله گربه است و نوستالژیک است و این حرفها را دور خواهید ریخت. واقعیت این است که در مقابل چنین آماری ملا چپی مجاهد و من مشروطه خواه هم جایی نخواهم داشت و حذف خواهیم شد . نسل های تازه بدون آن که بدانند به فاشیسم گرایش هایی دارد و من این را در حرارتی که در سیاست بخرج میدهند بوضوح می بینم. حرفهای زیبایشان را دور بریزید. تصور کنید روز رای گیری نمایندگان مجلس موسسان و پس از آن پارلمان ایران است. فکر می کنید که اینها به همان فاشیست های اقتدار گرا رای نخواهند داد؟ از خودتان بیرون بیایید. از فامیل ها و جوانان فامیل و دوستان در ایران سوال کنید پاسخ تان را خواهید گرفت و متوجه خواهید شد که نسل تازه به فاشیسم و یا دستکم اقتدارگرایی برای ثبات کشور اعتقاد دارد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
علی جوانمردی و عالی پیام
انگشتی به عالی پیام رسید و خلقی به فغان آمد، اما حذف رضا پهلوی توسط علی جوانمردی و مین عالی پیام به چشم کسی نیامد. ندیدم دوستان جمهوریخواه از چپ تا راست گفتار «مینی» عالی پیام و «پیام حذف رضاپهلوی» توسط علی جوانمردی را تقبیح کنند بجز ایرج مصداقی!
آن انگشت که گویا آنچنان قلب شما را آزرد که با عالی پیام همذات پنداری کردید را شاهزاده تقبیح کرد، حزب مشروطه تقبیح کرد، اما به چشم شما نیامد و چون عاقل را یک اشاره بس است، از این پس انتقادتان را دیگر بجز نق زدن نمیتوان تعبیر کرد. من پاسخ دیگری بجز قصد و غرض در شما برایش نیافتم!
نظر غیر سیاسی یاسمین پهلوی را اگر در سیاست جوانمرد هستید پیراهن عثمان نکنید. او به سیاست وارد نیست و احساسی حرفی میزند و نظرش خطری برای سیاست در ایران نیست و نظر او را نباید مثل نظرات شاهزاده جدی گرفت. برای نظر یاسمین شما بهتر است دایی جان ناپلئون نشوید و از کاهی کوه نسازید! رضاپهلوی آنچنان که شما میگویید برای محبوبیت و پیروزی بر ناشناسانی مثل شما و یا گنده تر از شما مثل فرخ نگهدار و مصدق تان نیازی به این بازی ها نیازی به آن کارهای سخیف که گفتید ندارد. آنها 44 سال است که خود را «جا انداخته اند». امثال شما ناشناسان به این گونه کارهای سخیف نیاز دارید. خاندان پهلوی در دل میلیونها ایرانی جای دارد و نیازی به این بازی ها ندارد.
بگذارید یک درس بزرگ منشی در سیاست هم به شما بدهم! اگر خود را صاحبنظر و اهل سیاست میدانید، یک صاحبنظر و اهل سیاست جا افتاده و استخوان خرد کرده خود را مشغول هر معضلی نمی کند. برای اثبات حقانیتش از باسن عالی پیام نمی آویزد. دیگر این که اگر بزرگمنش در سیاست بودید باید درک میکردید که یاسمین پهلوی در سیاست هماورد شما نیست. او به سیاست وارد نیست، سطح مناظره سیاسی تان را با پرداختن به یکی دو اشتباه آدم ناشی در سیاست مثل یاسمین پهلوی پایین نیاورید چرا که در چشم من حقیر مینمایید. پاسخی برای امثال من ندارید میروید سراغ خواهر کوچیکه ام یاسمین و از او ایراد میگیرید! مثل سلطنت طلبان لمپن و حقیری که دم به ساعت به مسیح علینژاد میپرند. شما و آن سلطنت طلبان لمپن از یک جنس هستید و دعواهای تان هم شبیه هم است آنها سلطنت طلب و شما جمهوریخواه... بیله دیگ بیله چغندر! مسیح علینژاد هم باوجودی که روزنامه نگار و اهل سیاست است اشتباه زیاد دارد و من بارها گفته ام که باید ندید گرفت چون خطری ایجاد نمی کند ولی حضورش به نفع جنبش است. به شهبانو و یاسمین پهلوی هم همین نگاه به مسیح علینژاد را دارم. این هرسه اهل پلیمیک و جدل سیاسی نیستند روا نیست با آنها گلاویز شویم. ولی برای امثال شما هدف وسیله را توجیح میکند و حاضرید بسیار حقیرتر هم بشوید که یک رجزی بخوانید. خلایق هرچه لایق! بزرگ منشی سیاسی را همه کس لیاقت ندارد.
ای هالو ها این مبارزه برای…
ای هالو ها این مبارزه برای رهایی از دوزخ است ...نه رسیدن به بهشت !
ای کاش میتوانستم
- یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که
خورشیدشان کجاست
مشکل در ما و فرهنگ و بويژه نخبگان ما است نه در شاه و شيخ و وزير و وکيل که عده ای بی فرهنگ نادان دوغ و دوشاب را در هم آميخته و اين القاب را برجسته کرده اند که بتوانند گناه تمامی کثافتکاری های خود را هم در کارنامه ديگران ثبت کنند... آخر اين دستمال بدستان بی مرام و بی شرافت و متجاوز و قاتل که داغ نوکری و بی ناموسی هم به پيشانی زده اند، از کرات ديگر به ايران نيامده اند کِه...
در درازای اين سده ها مرتبآ ..از خون جوانان وطن لاله دميده.. و هنوز نشکفته پژمرده و خشک شده است. همچنان که مرغ سحر هم همچنان ناله سر داده و داغ ما را تازه تر کرده که در واقع اين داغ ،داغ جهل است که نسل پس از نسل در ايران تازه شده است.
در ميان ما بجای اينکه نخبگان فرهنگی و سياسی مردم کوچه و بازار را به اتفاق و همدلی دعوت کرده و با رفتار و مسئوليت پذيری خود به آنها هم درس اخلاق و مدارا و آزادمنشی و دموکراسی بياموزند، اين بقال ها و قصاب ها و شاطر های نانوايی هستند که بايد به روشنفکران و نخبگان خود درس انسانيت و سلوک و همزيستی و رواداری دهند! ...
اشتباه بزرگ تاريخی ما اين بوده و هست که گمان برده ايم چون سر و وضع مردم مانند غربی ها شده پس اين مردم در انديشه و منش و رفتار و مدنيت هم با آنها به برابری رسيده اند...
ديگر اشتباه هم اين بوده که تصور کرده ايم که گويا اين نظام های مدرن در غرب با قانون نويسی های مدرن بوجود آمده و بسامان گشته اند... در حاليکه کشوری مانند انگلستان با نزديک به هشت سده پيشينه ی دموکراسی که اصولآ هم انديشه ی ليبرال دموکراسی از اين سرزمين به همه جای گيتی رفته خود نه قانون اساسی به معنای متعارف کلمه دارد و نه اصلآ بر روی کاغذ يک کشور سکولار محسوب می شود...
جمهوری اسلامی را فرهنگ پسمانده و نخبگان سياسی فرهنگی ما بوجود آورد و پروار کرد و بدين هاری و وحشی گری رساند نه دو روضه خوان ابله و نادان بنام روح الله خمينی و علی خامنه ای که نه لياقت مديريت يک حمام عمومی را داشتند و دارند و نه حتا قادر به اداره يک قهوه خانه بودند و هستند
دوست عزیز، حرفهای شما…
دوست عزیز، حرفهای شما رجزخوانی است و نه استدلال. حزب ایران نوین هنوز تشکیل نشده و 260 هزار فالوئر در اینستاگرام دارد.همه 5 هزار نیروی ارتش سایبری هرکدام باید 32 اکانت بسازند تا بتوانند حزب ایران نوین را فالو کنند و کار و زندگی را بگذارند و دم به ساعت نظر بدهند. تازه که چه سودی به رژیم برساند؟ اتاق فکر سپاه ممکن است به عالی پیام انگشت برساند اما مگر مغز خر خورده باشد که برای حزب ایران نوین ظرف دو ماه 260 هزار فالوئر فراهم کند! چه سودی برای رژیم دارد که برای پهلوی فالوئر جمع کند؟ حزب مشروطه ایران 34 هزار فالوئر در اینستاگرام دارد. لابد آنها را هم ارتش سایبری فالو می کند! مگر این که دایی جان ناپلئون باشید که خیال کنید رژیم ازاین فالو کردن ها سودی میبرد. مشکل شما باور این حقیقت است که مردم پهلوی ها را دوست دارند و آن نیروهایی که به پهلوی ها وابسته هستند را نیز فالو می کنند. ترس تان را بپذیرید و گردن ارتش سایبری نیاندازید. ترس شما از پذیرش این باور است که واقعا پهلوی ها میلیونها هوادار در میان مردم عادی دارد که همه اهل و عاقلند مثل من و شما و بناچار در میان شان چند نفری بر میخورند که خیلی کله خر هستند! و شما این کله خرها را پیراهن عثمان می کنید. اگر برای راضی کردن خودتان است به این خیال باشید. اما فردا روز که مقابل چشمان غمگین و حیرت زده شما این مردم اتوموبیل رضاپهلوی را از فرودگاه تا کاخ سعد اباد روی دست حمل کردند آنوقت گوشی دست تان می اید. این حرف محسن کردی را امروز یادتان باشد. حالا اگر تا کاخ هم سر دست بلند نکنند اما کاری خواهند کرد که استقبال از خمینی در سال 57 در مقابلش رنگ ببازد.
ارتش سایبری در فحاشی البته سهیم است اما ما که 260 هزار فحاش نداریم؟ حد اکثر دویست یا سیصد! کمی اگر کنجکاو باشید دست تان می آید. به شما توصیه کردم تلفن را بردارید از جوانهای فامیل نظرشان را بپرسید. اما نکردید. چرا؟ برای انکه پاسخ شان را خوب میدانید. این دیگر مشکل شماست. آنها که دیگر سایبری نیستند! جوانهای فامیل شما اگر پهلوی چی نباشند، پس باید حزب الهی باشند! چیز دیگری نمیتوانند باشند! نه مصدقی و جبهه ملی و نه توده ای و نه اکثریتی و نه مجاهد! اگر اینها نباشند پس باید بی نظر باشند که در ایران امروز آدم بی نظر نداریم! پس بناچار پهلوی چی باید باشند!
متن کامل اعترافات من شاه…
متن کامل اعترافات من شاه الله ای در دادگاه .گلوبالیست ایرونی
من عین اله باقرزاده، شاعر نویسند و سلبرتی سابقان موجود و البته ملی گرای در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ شمسی در سیاهکل استان گیلان متولد شدم من در سال ۱۳۶۱ متهم به شرکت در توطئه برای ترور خانواده روح الله خمینی شدم دادگاه انقلاب اسلامی من و دوستانم را به اعدام محکوم کرد من
در ۱۹دبهمن ۱۳۶۱ اعدام شدم
در سالهای پس از اعدام من شاعران و سلبرتی ها از اینکه اشعارشان را به بنده تقدیم کنند توسط ماموران ساواک خمینی شکنجه میشدند و استفاده از کلماتی چون ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره رضا شاه روحت شاد و یا تو روحت فرخ نگهدار در آن سال های سیاه ۶۰ بود این هم شعر بنده در دادگاه حاج آغا لاجوردی.. آیت الله گیلانی
این استعمار
این فاشیسم سیاه پهلوی را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که آتش زد سینما رکس آبادان را
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه فرش کاخ سعد آباد؟
این کامبوج و ویتنام من چه بیدریغ بود
که سایه بمب های امریکایی را
بر شانههای پهن کـــرد
و سفارت امریکا میان کلاشینکف های فدایی اسلامی و خلقی سوخت
و از محتت ها انگشت گذر کـــرد
این سرزمین من چه بیدریغ بـــود ثقل زمین کجاست
من در کجای سوئد دانمارک و انگلیس و کانادای پادشاهی
نشسته ام
با باری از شرمساری پناهندگی و خفته و خاری
ای سوئد و دانمارک پادشاهی من !
من در کجای امپریالیسم نشسته ام؟
ان الحیاه عقیده والجهاد. سخنم را با گفتهای از رفیق کیانوری
جاسوس بزرگ روسها و آغاز میکنم من که یه سايبري پادشاهی هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب پهلوی جستم و آنگاه به اسلام،سیاسی و سوسیالیم علمی رسیدم.
من در این دادگاه گلوبالیستها ایرونی برای ماحتت هالو چانه نمیزنم و حتی برای ترور شاهزاده رضا پهلوی من انگشت ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ویتنام کامبوج و فلسطینم. کشوری که روح الله خمینی و صادق خلخالی و اسدلا لاجوردی کیانوری و فرخ نگهدارها و میرزاکوچکها، ارانیها و روزبهها و وارطانها را داشته است. آری من برای ماحتت هیچ کدامشان چانه نمیزنم، چرا که فرزند خلق دلاور هستم
از اسلام سیاسی سخنم را آغاز کردم. با سوسیالیست علمی سخنم را به پایان میبرم در ایران کمونیست ها
مائوئیست مارکسیستها اسلامی همواره دین خود را به اسلام رهاییبخش ایران پرداخته است. سید نوردین کیانوری ها شیخ فرخ نگهدارها نمودار صادق این جنبشها کمونیستی هستند. و امروز نیز سوسیالیسم علمی دین خود را به جنبشهای اسلامی ضد ملی ایران ادا میکند. هنگامی که رفیق کیانوری می گوید: اسلام انقلابی همان سوسیالیسم علمی ست و یا چرا در یک اتوبوس دو طبقه مسافران در سویی انباشته میشود و بلیط و بی پولی و فلاکت در سوی دیگر در حالی که خریدار بلیط طبقه فرودست است و یا وقتی که روح الله خمینی اب و برق و اتوبوس دو طبقه را مجانی میکند و یا به قول رفیق استالین اردوگاه کار بی دلیل بر پا نمیشود مگر آنکه هزاران نفر بیکار از جامعه کاسته شود چنین است که میتوان در تاریخ جهان از امام خمینی به عنوان سومین سوسیالیست جهان بعد از مولا علی رفیق استالین نام برد و نیز از سلمان فارسیها و ابوذر غفاریها بازرگان ها بنی خرها یزدی ها هالوها نام برد که نمودار زندگی اکنونی ماست که انگشت بر ماحتتی که برای جلوگیری از فتح تهران قمبل میکند نمیتوان گذشت درست که امام خمینی در اقلیت بود و شاه هویدا بختیار دربار ساواک شاه الله سايبري ای داشت و قدرت ولی امام خمینی ایستاده رید به اقتصادی که مال خر بود هر چند پهلوی گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، بی راه خمینی و پایداری آفتابه او بود بدین گونه است که ما نیز چنین جنبش،اسلامی را حسینی و رهبر ان را خمینی مینامیم.. اتهام سايبري در ایران اخوندی زده نیازمند اسناد و مدارک نیست. خود من نمونه صادق این گونه متهم سایبری در خارج از ایران هستم. در چند هفته اخیر چنانکه در کیفرخواست ملا چپی مجاهد ها آمده به اتهام تشکیل یک گروه سایبری شاه الله ای که حتی یک عمامه پرانی از ملاها نداشتم دستگیر می شوم. تحت شکنجه قرار میگیرم (در اینجا یک توده ای میگوید: دروغه) و خون ادرار میشاشم بعد مرا به زندان دیگری منتقل میکنند. آنگاه چند روز بعد دوباره تحت بازجوهای ک گ ب قرار میگیرم که توطئه کردهام دو ماه پیش حرف زدهام و اینک به عنوان توطئهگر در این دادگاه محاکمه میشوم. اتهام سیاسی در ایران این است.زندان های ایران پر است از جوانان و جوانهایی که به اتهام عمامه پرانی و انگشت کردن و کتاب نخواندن توقیف و شکنجه و زندانی میشوند. آقای فلانی همین رسانه شما آنها را محکوم و زندان میکنند. آنان وقتی که به زندان میروند و برمیگردند دیگر کتاب و رساله خمینی را کنار میگذارند. مسلسل کلاشینکف به دست میگیرند و سیانور به زبان ایران را سیاهکل میکند باید دنبال علل اساسی گشت معلولها فقط ما را وادار به گلایه میکنند
در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانگه گفتم من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان کسی که اندیشه می کند یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون دهه شصت است.این فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوازی کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و رساله مترقی و پویا امام خمینی را با سانسور شدید خود خفه میکند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد با تمام این خفقان میتوان جلوی این اندیشه را گرفت؟ آیا شما در تاریخ چنین نموداری دارید؟ صادق خلخالی ایت الله محبوب توده ای های نمودار صادق آن است. اعدام میکند و به ریش ما میخنده و پوزه تمدن ب – ۵۲ آمریکا را بر زمین میمالد.و در آخر عمر اصلاحطلب میشود
در ایران امروز ما با ترور عمامه و انگشت کردن ماحتت روبرو هستیم در ایران قبل انقلاب حتی به زبانهای بالنده خلقهای ما مثل خلقهای بلوچ ترک و کرد اجازه انتشار رساله امام خمینی را نمیدادند
توطئههای امپریالیسم یا بقولی شیطان بزرگ آب کردن اضافه تولید بنجل مائوئیست های چینیست ست
در نتیجه ما نمیتوانیم بگوییم که پهلویسم در ایران از بین رفته. . .
حاج اغا لاجوردی در دادگاه: از شما خواهش میکنم از خودتان دفاع کنید
ع باقرزاده: من دارم از ماحتت هالودفاع می کنم . .
آیت الله گیلانی در دادگاه: شما به عنوان آخرین دفاع از خودتون دفاع بکنید و چیزی هم از من نپرسید. به عنوان آخرین دفاع اخطار شد که مطالبی آنچه به نفع خودتان میدانید در مورد اتهام بفرمایید.
عین الله باقرزاده من به نفع خودم هیچی ندارم بگویم. من فقط به نفع خرم حرف میزنم. اگر این آزادی وجود ندارد که من حرف بزنم میتوانم بنشینم و مینشینم . . .
رئیس دادگاه شما همون قدر آزادی دارید که از خودتون به عنوان آخرین دفاع دفاع کنید.
ع باقرزاد: من مینشینم. من صحبت نمیکنم
رئیس دادگاه: سیکتیر
آقای کردی، شما باز هم به…
آقای کردی، شما باز هم به بیراهه رفته اید.
۱- طرفداران سلطنت مطلقه یا بقول شما "سلطنت افراطی" و یا به قول من "شاه اللهی ها" جمعیتی به غایت کوچک هستند، که ابعاد دهانشان با حجم مغزشان رابطه معکوس دارد.
۲- اکانتهای جعلی شاه اللهی ها و برادران حزب اللهی آنان در ارتش سایبری رژیم، نباید شما را به اشتباه در محاسبه بیندازد.
۳- همین هزاران هزار فالوئر مجازی، در صحنه حقیقی خیابان، حتی در خارج از کشور سریعا به جمعیتی اندک که در واقع هستند تقلیل مییابند.
۴- باند های شاه اللهی، توسط خاندان پهلوی و مشاوران آنان بصورت کاملا هدفمند حمایت مالی و هدایت میشوند. حملات سخیف سخنگویان این باندها حتی به رضا پهلوی و منشور مهسا نیز از این دست، اعمال هدفمند میباشند.
۵- انتشار شعارهای سخیف توسط خانم یاسمین پهلوی نیز به هیچ عنوان اتفاقی نیست، بلکه کاملا حساب شده و برای ایجاد مقبولیت ایشان، در بین شاه اللهی ها و جا انداختن ایشان بعنوان رهبر خاندان در آینده صورت میپذیرد.
۴- وظیفه ترد و انزوای این باندها قبل از همه بر عهده مشروطه طلبان واقعی است. مادامی که مشروطه طلبان واقعی نخواهند خط کشی مشخصی، بین سیاست ورزی منطقی خودشان با لمپنیسم آشکار شاه اللهی ها انجام دهند، این مشکل باقی خواهد ماند و قبل از همه گریبان خود آنان را نیز خواهد گرفت.
افزودن دیدگاه جدید