رفتن به محتوای اصلی

تا اندازه زیادی با نظر آقای طاهری موافقم اما ایرادی اساسی هم دارم

تا اندازه زیادی با نظر آقای طاهری موافقم اما ایرادی اساسی هم دارم

 

متاسفانه مخالفان نظری آقای امیر طاهری با توجه به کلیشه های نظری شان از قبل شمشیر را از رو بسته اند و آمده اند برای رد او و نه تدقیق در نظر او.  دوستانی که مطالب انتقادی مرا در مورد آقای امیر طاهری مطالعه کرده اند میدانند که من برخی نظرات ایشان را حتا خطرناک هم دانسته ام. مخالفین نظر آقای طاهری قضیه را سیاه و سفید می بینند و خود را سفید و او را سیاه می پندارند. من برای داشتن نظری منطقی از یک متد استفاده می کنم و آن این که اگر اول بار است نظری را میشنوم، تلاش میکنم اگر شده خود را گول بزنم و سخنان مخالفم را باور کنم و از نگاه او به قضیه نگاه کنم و ببینم چه نکات مثبتی در نگاه طرف مقابل وجود دارد؟ آیا نکات مثبت نظر او به نکات منفی اش میچربد یا کلا به ضرر است؟ برای رسیدن به چنین توانایی اول باید از جهان بینی شخصی بیرون بیایید چرا که پای یک حرف تازه در میان است. 
 به برداشت من، اشاره امیر طاهری به مشروطه از این رو است که امیر طاهری می پندارد پهلوی ها خود را با نیازهای جامعه ایران تطبیق داده بودند و با بکارگیری روش «اقتدار گرایی»  کارآیی داشتند. مخالفان پهلوی ها اما بجز ساواک و شلاق و داغ و درفش ندیدند و همواره پهلوی ها را با یک دولت اتوپیایی مقایسه کرده اند و خود مدعی آن دولت اتوپیایی هستند و قولش را میدهند. من هرگاه این گونه مخالفان پهلوی را می بینم مو بر تنم سیخ میشود. اینها خیلی وحشتناک هستند. دسترسی آنها به قدرت یعنی وحشت سیاه دوباره. 

من با متد خودم که پهلوی ها را می سنجم و در این سنجش جانشینان احتمالی پهلوی ها مثل حزب توده یا مصدقی ها را نزد خود برای آن 57 سال تجسم می کنم، به این نتیجه میرسم که پهلوی ها یک موهبت و یک نعمت برای ایران بودند. به این دلیل ساده که دیگران در زمینه حقوق انسانی و حقوق بشر و آزادی بیان کارنامه ای بسیار بدتر عمل میکردند. برای رسیدن به چنین یقینی باید دید هنگامی که هدف شان وسیله را توجیه میکند، آن وسیله چه نوع وسیله ای است؟ تفنگ است؟ ترور است؟ یا تبلیغ؟ در چنین نگاهی همه مخالفین شاه، چه آن که برای برملا نشدن اسرارش دو گلوله در مخ دو کودک در خانه تیمی خالی می کند ( و به گردن ساواک میاندازد) چه دیگری که همرزمش را با زرنیخ میسوزاند، چه دیگری که محمدمسعود را ترور میکند گردن ساواک میاندازد و بسیاری نابکاری های دیگر. و استوره آزادیخواهی شان محمد مصدق است که بعنوان رئیس دولت و نخست وزیر کسی که درس حقوق خوانده و دکتر حقوق است، اعضای خاندان سلطنتی را به ظن شخصی بدون حکم دادگاه و مراجعه به قاضی شخصا دستور تبعید به خارج آنها را صادر می کند و به احدی هم پاسخگو نیست. این جمهوری اسلامی با همه ملنگی هایش برای هر نابکاری دست کم حفظ ظاهر را می کند و برای دستگیری یک آزادیخواه یک حکم قاضی را بهمراه دارند. مصدق این اندازه هم نبود! حال با چنین اهل سیاستی در کشور ایران و کارنامه سیاه این اهل سیاست پس از پیروزی انقلاب اسلامی که حزب توده خلخالی را کاندیدای انتخاباتش دارد آن هم به گفته کیانوری به این دلیل که در اعدام نوکران امپریالیست ها درنگ نکرد و انقلابی عمل کرد.. با چنین اهل سیاستی.. آیا پهلوی ها موهبت و نعمت نبودند که از آسمان نازل شدند؟ 

ایراد نظریه آقای امیر طاهری

حتا چنانچه نظریه بازگشت به مشروطه آقای طاهری را بپذیریم، که البته ایشان از مشروطه الگوی پهلوی ها را بطور تمام و کمال مد نظر ندارند و معتقد به اصلاحاتی هستند. اما دو ایراد وجود دارد که حل آن راحت نیست:

1- برای پیاده کردن «مشروطه اقتدارگرای» مورد نظر آقای طاهری،  رضاشاه دوم باید لشگر قزاقی زیر فرمان داشته باشد که ندارد.

2- در نبود لشگر قزاق، بناچار باید به آرای عمومی مراجعه کرد که آرای عمومی و انتخابات مجلس موسسان یک ساز و کار دمکراتیک و اصل دمکراسی است. لذا دمکراسی شتری است که درب خانه ایران فردا خوابیده است و امکان ندارد بدون آن و بدون رای مردم کسی را به کاری بگمارید. دمکراسی سرنوشت محتوم حتا طالبان است. . 

و اما خطر نظریه بازگشت مشروطه اقتدار گرای آقای طاهری، برفرض موفق شدن کجاست؟

 خطر نظریه بازگشت به مشروطه اقتدارگرا،  خود جامعه امروز ایران و ساز و کارهای غیر دمکراتیک آن است! خطر در این است یک نظام اقتدار گرا بناچار باید بر نیروهایی فراقانونی تکیه کند که امروز پیچ و مهره دستگاه دولت با حدود دو میلیون و چهارصد کارمند اغلب فاسد و بی تعهد به اخلاق را تشکیل میدهند.  حتا نسلهای جدید تر هم آنرا انکار نمی کنند و با آن مشغول به کار و گذران زندگی هستند! بعبارت دیگر شما با یک جامعه فاسد طرف هستید و اقتدار گرایی در چنین جامعه ای سم است!

 شما با جامعه ای طرف هستید که سراپایش را فساد گرفته است. از معلم و استاد دانشگاهش بگیر تا قوه قضائیه و شهرداری ها و پلیس انتظامی و خلاصه نظام اسلامی جایی را سالم نگذاشته است. در چنین جامعه ای یا باید ملت به شما اعتقاد پیامبرگونه ای برای دوری از فساد داشته باشند مثل احساسی که مردم به خمینی درست در سال 57 داشتند که ملت به مدعیان اقتدارگرایی چنین اعتقادی ندارد و شاید نمیخواهد هم داشته باشد.  شما و نظریه اقتدار گرای مشروطه تان باید دو ملیون و چهارصد هزار نفر نیروی سالم به لحاظ تعهد کاری و اخلاقی و کارآزموده دولتی از  خارج بیاورید و جایگزین کارمندان دولت و نیروی انتظامی کنید که نه دارید و نه ممکن است.  لذا سعید قاسمی نژادهای چنانچه برفرض با تمام موانع بر سر راه شان   هرقدر هم که پاک و منزه باشند ناچار خواهند شد به فساد حاکم تن در دهند اگرنه نمیتوانند حکمرانی کنند. آنها اگر قدرت اعمال قهر و نیروی انتظامی را دربست در اختیار داشته باشند در مقابل چنین دستگاه دولتی فاسد بناچار باید با توسل به «سیاست تسامح صفر»    (zero tolerance policy ) کارها را اصلاح کنند که باز در جامعه ای با دستگاه قضایی و پلبس فاسد بیش از پیش به طرف هرج و مرج پیش خواهد رفت. در اینجاست که ملاحظه می کنیم که نظام دمکراسی بدور از اقتدارگرایی و با حضور همه نیروهای سیاسی و ملی میتوان مردم را امیدوار و دستگاه دولت را به دوری از فساد دعوت و تشویق کرد. یعنی مشکل فرهنگی است. از خودگذشتگی میخواهد که یک کارمند فاسد دولت از درآمدی که بخاطر فساد دارد دست بکشد. برخورد با چنین وضعیتی  تصور نمیرود از یک نیروی اقتدارگرای حاکم به اسم نخست وزیر یا رئیس جمهور براحتی بر بیاید.

خطر دیگر آتی

برفرض امکان استقبال مردم از نظریه مشروطه اقتدار گرا،  این  ایده بر دوش چه کسانی «بناچار» به انجام خواهد رسید؟ تصور نمی کنم که از داخل رژیم نیروی سیاسی مثلا اصلاح طلبان به استقبال بروند و نیز معلوم نیست نیروهای مسلح به آنها بپیوندند که وسیله «قهر» از دست مبدع دولت اقتدار گرا خارج خواهد شد. در نهایت تنها امیدی که میرود نیروی کف خیابان است. اما با فرض این که نیروی کف خیابان موفق شود و رژیم و نیروهای سرکوبگر و سپاه را خنثی کند رضاپهلوی بر دوش ایدئولوژی کشور داری چه کسانی به ایران باز خواهد گشت؟ نیروهای چپ؟ مجاهدین؟ جبهه ملی؟ بنظر میرسد که شاهزاده بناچار بر دوش کسانی به تخت خواهد نشست که پیرو نظریات اقتدارگرایانه سعید قاسمی نژاد و امیر طاهری و رضا تقی زاده باشند. و اینان شمشیر را از حالا از رو بسته اند و در ایران هم کم طرفدار ندارند. هیچ تضمینی در دست نیست که این نیروها حتا در صورت پیروزی طرح شان و بدست گرفتن قدرت در ایران و نیز گذشت ده سال آنطور که فرشگردی ها و حزب ایران نوین گفته اند قدرت را به مردم و انتخاب آنان واگذار کنند. هرگز در تاریخ رخ نداده که  گروهی در قدرت باشد واقتدارگرایانه حکومت کرده باشد و این قدرت را صلح آمیز رها کند و منزل به دیگر بسپارند. شاهزاده بر دوش اقتدارگرایان باقی خواهد ماند و حتا اگر بخواهد و اصرار کند که نخواهد همراهی کند هم او را پایین نخواهند آورد. مجبورش خواهند کرد که اقتدار گرا زندگی کند (در واقع قدرت در دست آنها باشد) و اقتدار گرا در گذرد. 

اما این میان این شاهزاده است که میتواند انتخاب کند که هم پادشاه و همزمان  گاندی ایران باشد یا هیرو هیتو پادشاه ژاپن در جنگ جهانی دوم زیر نفوذ نظامیان اقتدار گرا؟  گزاره دوم شاید در آغاز - به دلیل عاصی شدن مزدم از رژیم اسلامی - حتا با استقبال نیز روبرو شود اما عاقبت بخیر نخواهد شد. اما چگونه؟

قضیه در این است که اگر خیالبافی را کنار بگذاریم، چون لشگر قزاقی در میان نیست بناچار مراجعه به اراء مردم (دمکراسی) تنها وسیله رسیدن به قدرت برای اقتدارگرایان خواهد بود. در چنین وضعی هم باز چندی نخواهد گذشت که هیجانات و عقده ها پس از شادی ها و رقص های اولیه فروکش خواهد کرد و عقل و منطق جایش را خواهد گرفت و مردم خواهند گفت:

ما پادشاه مقتدر، کاردان و با کارنامه ای درخشان و با حسن نیت حتا اگر کارنامه خوبی داشته باشد نمیخواهیم.  ما هزینه ندادیم و آخوند سفاک را سرنگون نکردیم که سعید قاسمی نژادها و امیرطاهری ها با اقتدارگرایی برای ما ایران را بسازند و ما فرمان ببریم. ما میخواهیم حتا با مقداری بی نظمی خودمان کشورمان را بسازیم تا دوباره سقوط نکنیم. این نخست وزیر ماست که برنامه کار برای پادشاه تهیه می بیند و پادشاه مطابق وظیفه اش آن برنامه ها را اجرا می کند و نه بالعکس! دیگر این که آن محمدرضاشاه بود که از سنین پایین داخل کش و قوس های سیاسی شد. شاهزاده نه تجربه و نه جایگاه او را دارد و نه برنامه ای مدون مثل پدرش در دست دارد. از طرفی دیگر نه ایران آن ایران سال 57 است و نه مردم آن مردم. حتا جان نثاران لازم برای این کار هم دیگر فراهم نیست. جان نثاران امروز از شاهزاده فرمان نمی برند و برای بیانیه هایش که به دیگران توهین نکنند تره هم خرد نمی کنند. در نتیجه پس از سرنگونی آخوندها  شاهزاده همانگونه در میان هواداران اقتدارگرایش گیر می کند که امروز علی خامنه ای گیر کرده است. 

 

نظم و اقتدار سعید قاسمی نژاد و امیرطاهری

 کدام اقتدار؟ کدام نظم؟ امیر طاهری و قاسمی نژاد حتا نمیتوانند اقتدارگرایی فرضی شان را تضمین کنند. مدعای شان فاقد بنمایه است. نمیتوانند برای موفقیت طرح شان در عمل تئوری بیافرینند که چگونه؟ با کدام نیرو؟ هیچ زمینه ای برای این کار فراهم نیست و فوج قزاقی هم در اختیار رضاشاه دوم نیست که تهران را بدست بگیرد. پس صحبت از چه می کنید؟ اینها با این طرح ماجراجویانه شان عاقبتی را برای شاهزاده فراهم می آورند که خمرهای سرخ برای شاهزاده سیهانوک فراهم آوردند و او را از کشور فراری دادند. شاهزاده خوب است که نگاهی به سرنوشت او بیاندازند. 

اما پادشاهی را میتوان تصور کرد که به  سرنوشت احتمالی و مفتضح پرنس سیهانوک در دوران خمرهای سرخ دچار نشود و با گاندی شدن در تاریخ جای بایسته ای بیابد. پادشاهی با روش و منش گاندی تنها کاری است که شاهزاده میتواند در آن موفق و سربلند بیرون بیاید و در مردم و نیروهای راست و حتا تندروترین چپ ها قرار بگیرد تا به هنگام ورود به صحن مجلس شورای ملی و مجلس  سنا به احترامش از جای برخیزند. شرط گاندی شدن و نام نیک در تاریخ از خود بجای گذاشتن دوری گزیدن از ایده های فکر نشده امیرطاهری ها و نظریات اقتدارگرایانه  سعید قاسمی نژاد ها است. 

 

 

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید