رفتن به محتوای اصلی

چهار شنبه سوری کجا و چماق گریه کجا

چهار شنبه سوری کجا و چماق گریه کجا

با همه افت و خیزهای فراوان هستی، زندگی همیشه زیباست. و چه زیباتر آنگاه که می بینیم، زندگی نوع انسان کار و رنج که پیوسته مورد بهره کشی هاست همچنان توانسته از دام ها و کنام های دشمنانش پیاپی بگذرد و لذتبخش تر که پیروزمی گذرد. و سرزنده بودن بهتر هستی اش نیز، پیگیر دستخوش پیشروی ها و فراروئی های انسانمدارانه شده و گسترده ترمی شود. زیراکه جهان موجود و پیرامونی ما پرداخته دست اندیشه، و ساخته و برپاشده از تلاش ها و کاردانی های فرارونده و فزاینده انسانی بوده و هست نه کار دیگری. چراکه دانش، آگاهی و دانائی هرگز ایستائی را برنمی تابد و رو به پیش می راند و بما هم می گوید که هیچ نیروی فرانسانی و دگرگونساز دیگری در جهان ما وجودندارد؛ مگر خود همین طبیعت و سرشت سرکش آن که بتدریج رو به تصرف دانش انسانی ماست.

در جهان ما نگرش های فراانسانی، گویش های واپسگرایانه و رفتارهای خردستیز نیز وجوددارند، همچنانکه گزینیش های انسانی برتریجو، ناسیونالیستی، راسیستی و فاشیستی دیگری هم هست که در زمانه ی ما سوار بر توهم ادیان و نادانائی خویشند و برکول درجاماندگی توده ها نشسته اند؛ آنان بی کم و کاست اینجا و آنجا آنها برابر حرکت تاریخ، دشمن خودباوری ما و در جدال با همبستگی و توان هدفمند و آینده سازمان صف کشیده و دشمنانه ایستاده اند. در حالیکه می بینیم همه جا و تنها توان خود انسان اهرم پویش ها و پیدائی ها فرارونده بوده، و چنین نگاه و نظام و باور انسانمداری ست که در سراسر جهان هستی آفرینش داشته و راهگشای گذر از سختی ها و یاور پشت سر نهادن ناسازگاری ها بوده است. و در درازای تاریخ تنها انسان نشانه ساختن و سرزندگی زندگان بوده و می باشد که آن پدیده هم جز" هستی و زندگی انسانی" نام دیگری ندارد.

بنابرین راه فردا و چاره امروز ما در برابر سفلگان دین دکان و بدسرشت تاریخ جز همبستگی، همراهی و همکارشدن با نیروهای همرزم، پویا و تکاپوهای زندگی اسیران آن که براستی زندگان باشند بیش نیست. ما همزمان نیاز به آموزش پیگیر برای آفرینش و پرورش بی پایان هستی داریم. بی گمان، چربش این نیاز و پردازش آن با دانش و خرد انسانمدار، وابسته به این است که ما خود هرچه بیشتر و بهتر به جایگاه و پایگاه نوع انسان خردباور فکر و عمل کنیم؛ تا تنها نمانیم و بتوانیم خودباور، خردورز و سازنده تر، برپادارنده آرزوهای دلخواه اجتماعی ـ طبقاتی مان شویم و باشیم.

 

ما در زمانه واپسگرایان نیاز به جان جوانه زن داریم که امکانش را دین نمی دهد و شایسته ی هستی و زندگی ماست و می بایست پی جان و روان بالنده و اداره آگاه و آزاد و برابر کشور خویش باشیم که زورگویان ضدبشری دستان ما را از آنها و همه جا بریده اند. ما نتوانسته ایم درین دور صدساله تباهی اقتصادی و تکسواری سیاسی" شاه و شیخ" برای توده های کار و تنگدست که بسیارانی هستند آغوش گشاده ای بسازیم؛ یا برای همدران مان که اینک در زیر زور و ستم و سرکوب دین دولتی هستند بیش ازین تنهای شان نگذاریم، تا نابودگران الهی هستی همه ما را اینگونه ویران ترنکنند.

ما باید تا خیزش مشترک و هراس افکن مادران، زنان و دختران مان هست، و تا نبرد بی نفسکش و انقلابی مهسا برابر رژیم چنین برا و فورانی ست، تا جنبش و خروش جهانی آن برجامانده، باید بتوانیم و می توانیم با پیوند همیشگی و ناگسستنی اجتماعی ـ طبقاتی خویش و با هستی جهانی خود بنام انسان آنرا بهتر در راه مبارزه پیروز و مستقل خود به پیش برانیم؛ و درخور چاره یابی موفق آن با همدردان مان برابر دین دولتی همرائی و نبرد انقلابی کنیم؛ و پیگیر، یاور و روشنگر زندگی انسان های کارمزد و سرکوبشده ی دینمداران پلشت باشیم؛ و هستی مستقل مان را بنام خود اجتماعی 99% ها باشد، بیش از پیش پویاتر و جویاتر استقلال منافع طبقاتی خویش سازیم؛ و برایش تنپوش تازگی دهیم و بتوانیم خرد مستقل شورائی مان را بیآموزیم و بسوی جستن ها و یافتن ها و ساختن های پیاپی اجتماعی تشویق کرده، و آینده توانای خود را بدون دلگرمی مزدبگیران راست و یا گمراهی توسط دسیسه های مزدوران سرمایه سالاری داخلی و جهانی ساختار مردمی و زندگی آینده خود را از خواست واقعی و اجتماعی خویش بزایانیم. درین گدازه آتش و مرگ که امپریالیسم  آمریکا و ناتواش در سراسر جهان براه انداخته است، آن منشور شش دست نشانده اش کاری ندارد جز ویرانی دوباره فردای ما ندارد و نباید خوشبین و ساده دل گول آنان را بخوریم. ما باید اراده اقتصادی و اداره سیاسی فردای خویش و کشورمان را خود بدست گیریم.

44 سال آزگاراست که این حکومت انگل، با این بیماران روانی و گریه کار و نوحه پرداز دینی که گرداننگان آن در پس عبا و عمامه می دانیم چکارها نکرده و نمی کنند!؟ اینان تا آنجا که توانسته اند احساس شریف و نوعدوست ما را هدفمند و سیستماتیک با افسانه های پوچ کربلا و عاشورا گریانده، همسوکرده و از پیدایش آن ترسانده اند. در حالیکه شکل واقعی و هراسناک آن عاشورا در ایران ولائی( هزاران بار هولناک تر و مرگبارتر )بوده و بارهای بار این رژیم ضدبشری اهداف سروری خود را با بکاربردن  نسل کشی ها از ما به پیش برده است و ما ساده دلان را دلمرده و غمگین پی سرکردگی مذهب خویش مفت مفت چرخانده، گرسنه و بی رمق در جنگ های مذهبی تارو مارساخته و اهرم کربلا را بی ربط به زندگی ما گره زده است.

به جز در افغانستان طالبان، در هیچکجای جهان چنین هرزگانی بنام دین و چنین بی شرمانی بنام حاکم یافت نمی شوند که با پایکوبی، شادی و خنده های انسان ها ناسازگارباشند. این وحشی ها بنام اسلام همه جشن ها، بزم ها و انگیزه های شادمانی و تاریخی ایران را که پشتگرمی و دلگشائی شورها و شرارها و شادی ها و پایکوبی های مان باشد را این خرفتان نه اجازه رسمی و سراسری برگزاری آنها، که برپائی ناچیز آنرا هم اگر بتوانند سرکوب می کنند همانگونه کرده اند. و یا بصورت بی شرمانه ای این انگیزه های دلگشا و شادیبخشی را سرزنش الهی اسلامی کرده، و دلگرمی های فرهنگی ما را پیوسته توسط تیر ابلهانه ی خویش نشانه گرفته اند. این قوم نیرنگباز ای بسا بی آنکه هراسی بخود راه دهند "نوش و نای جان، نوای گرم دل شیدا و بی قراری شرربار آوازها و سرزندگی های هستی مان را همچنان نشانه ی سستی عقل، نداشتن آبرو و منشأ هرزگی دانسته و پیوسته بخود ما شناسانده اند.

و ما درین راه پر فراز و فرود سرنگونی رژیم پلید ولائی همینک راهگشای بهار و یا "چهارشنبه سوری" خود را داریم که می بایست و شایسته است با آن همراه شویم. بگذار این انسان ستیزان کوته بین و زاراندیش همان باشند که می خواهند. ولی فردای ما و هستی سرزنده مان نیاز به شاد بودن و پایکوبیدن بیشتر و پرشورتر به امیدها و آرزوهای لگدمالشدمان را دارد که جشن بهارانی آن با چهره گشاده چهارشنبه سوری آغاز و به نورزمان فردای مان لبخند شیرین و چشمک دلپذیر زده و خواهدزد. انسان و آفرینش باهم آمیخته و حال و هوای دگرگونسازانه پیاپی و تاریخی ای باهم دارند. ازینروست که خواست و خرد انسان پیوسته رودرروی دگرگونسازی ها و جابجائی های کوچک و کلان طبیعت بوده و خواهدماند و از همینروست که انسان دانشورز پشتگرمی زدودن کهنگی و ستردن واماندگی بوده؛ و خالق افرینش های نوپای می باشد. دور دایره ای و یا ایستائی با هر بهانه ای که داشته باشد جز فرسایش و فروماندگی نمی زاید و نچندان دور و در پایان خود می میراند. زندگی شور و شرار دلنشین می خواهد و ما می خواهیم زندگی کنیم و آینده ی خود را بیآفرینیم و آنرا بر آیندگان پاس داریم. پیشاپیش چشن چهارشنبه سوری بکامتان و نوروز و بهارانش دلچسب تان باد.

بهنام چنگائی 23 اسفند 1401

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید