رفتن به محتوای اصلی

۱۲۵ کلمه تا رهایی

۱۲۵ کلمه تا رهایی

 

در «انقلاب نوین» مردم ایران اتفاقی رخ داد که در ۴۰ و اندی سال که از تثبیت جمهوری اسلامی می‌گذرد، پیش نیامده بود؛ آن اتفاق این است که هنرمندان در سطوح مختلف در کنار ورزشکاران و سایر اقشار، به تولید محتوا پرداختند و همراهی خود با مردم را به شکل‌های مختلف نشان دادند؛ اگرچه همه به یک سان، نزد مردم مقبول نیفتاد. در واقع میزان دوری و نزدیکی این هنرمندان با حکومت در گذشته و ضمنا شیوه‌ بیان آن‌ها در مقبولیت آنان بین نسل جوان پای‌ کار و به میدان آمده، تاثیر بسزایی داشت.

برای نمونه‌ چند نفر را بررسی می‌کنیم و برای پرهیز از طولانی شدن، آن را فقط به بازیگران سینما و تلویزیون محدود می‌کنیم. قبلا در مورد کتایون ریاحی، آبان عسگری، مریم بوبانی و چند بازیگر دیگر که به شیوه‌های مختلف بدون حجاب اسلامی عکس خود را منتشر کردند، نوشتیم. اکنون می‌خواهیم به سه مورد دیگر بپردازیم.

اول به ویدیویی می‌پردازیم که امین حیایی منتشر کرد. او بازیگر سرشناسی است که پس از اعتراض‌های سال ۱۳۸۸، که به جنبش سبز مشهور شد، در فیلم «قلاده‌های طلا» بازی کرد. این فیلم که ساخته‌ ابوالقاسم طالبی بود، با تحریف تاریخ، چنین نشان می‌داد که ندا آقاسلطان را سرویس‌های جاسوسی اسرائیل و انگلستان کشته‌اند تا به دستاویزی برای شعله‌ور شدن آتش اعتراض‌ها تبدیل شود. تهیه‌کننده این فیلم هم محمد خزاعی فدافن است که در دولت ابراهیم رئیسی، پست مهم ریاست سازمان سینمایی به او واگذار شد.

امین حیایی در آغاز جنبش اخیر که خیلی زود به انقلابی رادیکال تبدیل شد، ویدیویی منتشر کرد که هر چند زبان و بیان آن عمیق نبود و به موضوع سرکوب مردم و زنان نگاهی رادیکال نداشت، به دلیل سابقه‌ بازی او در فیلم‌های امنیتی، کسی آن را جدی نگرفت.

ویدیو دیگری را که در این روزها مطرح شد، فاطمه معتمدآریا منتشر کرد. او برخلاف رویه جانبدارانه‌ خود در قبال حکومت و تقدیس سانسور در ماه‌های اخیر و با توجه به اینکه اصولا در دوران دولت روحانی بیش از رای دادن و انگشت خود را بنفش کردن، در سیاست‌های جناحی وارد شده بود، ناگهان پس از آنکه در بیلبورد سازمان سینمایی سپاه موسوم به اوج با نام «زنان سرزمین من، بانوان مفاخر ایرانی» در میدان ولی‌عصر بر پا شد و عکس او نیز جزو یکی از این «مفاخر ایرانی» بود، ویدیویی منتشر کرد که بدون حجاب، در حال رانندگی بود و با حالتی عصبانی، گریان و خشمگین به وجود عکسش در این بیلبورد اعتراض می‌کرد و می‌گفت: «من در سرزمینی که در میدان آن، زنان و دختران آزادی‌خواه را می‌کشند، زن به حساب نمی‌آیم. من مادر مهسام، من مادر سارینام، من مادر تمام بچه‌هایی‌ام که کشته شده‌اند...»

به هر حال آن بیلبورد با اعتراض دیگران پایین کشیده شد اما این ویدیو هم نتوانست مورد قبول بسیاری از مردم قرار بگیرد. چون نه از نظر مضمونی خوب بود نه از نظر اجرا و نه اینکه او حرف‌هایی را که زده بود پس گرفت یا گفت که اشتباه کرده است و حالا داشت حرف‌های جدید می‌زد. به هر حال همان‌طور که آن بیلبورد در کمتر از ۲۴ ساعت پایین کشیده شد، این ویدیو هم چندان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت.

امین حیایی و فاطمه معتمدآریا جزو بازیگران سرشناس و ستاره محسوب می‌شوند و در نقش‌های اول و دوم بازی می‌کنند و اینستاگرام حیایی بیش از ۹ میلیون و اینستاگرام معتمد‌آریا ۷۰۰ هزار دنبال‌کننده دارد؛ اما سومین کسی که می‌خواهیم در مورد ویدیو او صحبت کنیم، اساسا بازیگر نقش اول نیست و با اینکه سابقه‌ کاری او از دو نفر قبلی بیشتر است، چندان مشهور نیست و اینستاگرام او پیش از پخش ویدیو اخیرش، چند هزار دنبال‌کننده بیشتر نداشت و هرچند اکنون به‌سرعت بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود، هنوز حول‌وحوش ۸۰ هزار دنبال‌کننده دارد. با این حال، پست ویدیویی محمد عمرانی چیز دیگری است؛ یک فیلم بسیار کوتاه و تاثیرگذار که خوب نوشته شده، خوب کارگردانی شده و خوب بازی شده است.

او با آرامش در اتومبیل شخصی خود نشسته است و با صدایی دلنشین و گرم، شروع به صحبت می‌کند و با لبخندی پدرانه و مهربان می‌گوید: «چندتا از هموطنان عزیز به من گفتند پیرمرد خرفت! تو پات لب گوره، تو دیگه چرا خفه نمی‌شی؟»

همین جملات آغازین ما را کنجکاو می‌کند که عمرانی چه می‌خواهد بگوید. او حرف خود را با جمله معترضه‌ای ادامه می‌دهد: «گرچه سن من از آقای جنتی بیشتر نیست، ولی درست گفتین، مرگ من خیلی دور نیست.»

اکنون به نزدیکی میانه داستان رسیده‌ایم و اینجا همان نقطه‌ای است که در ساختار سه‌پرده‌ای سید فیلدی، به نقطه بدون بازگشت معروف است؛ یعنی سرنوشت شخصیت آن‌چنان تغییر می‌کند که دیگر شخصیت قبل نمی‌شود. عمرانی می‌گوید: «برای همین می‌خواهم از تمام ترس و اضطراب‌هایی که توی این سال‌ها ناجوانمردانه، به جانم انداختید، خلاص بشم و با آرامش بمیرم.»

اکنون به نقطه عطف دوم و پایان پرده دوم رسیده‌ایم و او ادامه می‌دهد: «پس دیگه سکوت نمی‌کنم. می‌دونم شما برای ساکت کردن ما انگیزه مادی دارین، ولی انگیزه ما قوی‌تره؛ عشق به رهایی!»

اینجا به نقطه‌ اوج کشمش می‌رسیم. او همچنان با نگاهی مهربان و نافذ، به دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید: «شما مسلح‌اید؟» بعد لبخند می‌زند: «خب ما هم مسلح‌ایم! گرم‌ترین سلاح جهان در دست ما است. خون ما، خون ندا و نوید و نیکا، خون پویا و حدیث و مهسا و چه چیز گرم‌تر از خون بچه‌های ایران از زاهدان تا کردستان؟»

و بعد به نقطه پایان می‌رسیم: «حتما شنیدین که خون بر شمشیر پیروز است؛ شنیدید، اما حالا ببینید.»

او در همین ۱۲۵ کلمه درخشان تمام قواعد فیلمنامه‌نویسی کلاسیک را رعایت کرده و با اجرایی بی‌نظیر و طنز و خشم توامان، می‌تواند بالاترین تاثیر را بگذارد. اینکه استاد مسلمی مانند محمد عمرانی ناشناس است و تعدادی «سوپراستار» به قول جوانان امروز دوزاری، با کبکبه و دبدبه پول پارو می‌کنند و شهره خاص و عام می‌شوند، به‌تنهایی و به‌خوبی، نشان‌دهنده وضعیت بیمار هنر و ادبیات در سرزمینی است که دیکتاتوری واپس‌گرا آن را به تباهی کشانده است.

به امید روزی که این بساط برچیده شود و محمد عمرانی‌ها به جایگاهی که لایقش‌اند برسند. روزی که دیر نیست و حتی جنتی هم آن را خواهد دید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایندیپندنت ‌فارسی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید